سایر منابع:
سایر خبرها
، خاکستری، نقره ای، صورتی یواش، آبی کمرنگ و طلایی هم به بازار عرضه می شم! البته شاید بد شانس باشید و تنها چند رنگ وارد بازار شما بشه! سخن پایانی گوشی گلکسی A3 سامسونگ، کوچک ترین عضو خانواده گلکسی A بوده و با ظاهر زیبایش می تواند یکی از گزینه های مناسب برای همه و به خصوص بانوان باشد. این محصول که مشخصاتی در حد یک میان رده را با خود دارد، با توجه به پردازنده 64 بیتی و بدنه فلزی ...
می فروشد. درآمدش هم روزانه 50 تا 70 هزار تومان است، خیلی کمتر از درآمد راحله که لوازم آرایش می فروشد. می گوید: من در یکی از خیابان های شرق تهران مغازه دارم، البته برای همسرم است؛ ماه های نزدیک به عید هرچه در مغازه می ماند را در مترو حراج می کنم از سودش راضی هستم. او البته این نکته را نیز توضیح می دهد که همین شلوار مخملی را در مغازه خودم 45 هزار تومان می فروشم اما در مترو 32 هزار تومان ...
غرور شخصیتی است و غرور اسمی و اینکه امیرحسین صادقی هستم نیست. خیلی ها کنار من بوده اند و شخصیت من را می شناسند. آنها می دانند که من چقدر با همه صمیمی و گرم هستم و خاطرات خوبم را با آنها هرگز از یاد نمی برم. دوست ندارم اصلاً به این غروری که دارم خدشه وارد شود البته به آنهایی که از من ناراحت می شوند می گویم که غرورم هرگز پائین نمی آید. ولی اصلاً موافق این نیستم که کسی فکر کند من به خاطر اسم و رسمی ...
های بس دل انگیز است ! برای فروشنده ! البته اگر خریداری پیدا شود !!!. تا وقتی که قیمتها شفاف و واقعی نشود و از معاملات دلالی مالیات اخذ نشود وضعیت همینه. مسکن باید کالای مصرفی باشد نه کالای سرمایه ایی. الان در حدود دو میلیون واحد خالی درتهران هست که اگر وارد بازار بشود خیلی از مردم صاحباخانه خواهند شد. پس اون موقع 100 درصد معاملات بورسی سوداگری است تا ...
بازدید بهرامی، استاد دانشگاه و از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس به بیان خاطرات دفاع مقدس پرداخت و از رشادت های فرماندهان در جنگ تحمیلی سخن گفت. در بخش دیگری از برنامه افضلی، از اساتید دانشگاه مقاله ای در مورد ترجمه های نامناسب متون دفاع مقدس به زبان انگلیسی ارائه نمود و در این باره گفت: متاسفانه شاهد ترجمه های بد متون دفاع مقدس به زبان انگلیسی هستیم و در این ترجمه ها حتی عکس و نام کتاب ها هم ...
. به حضرت می گویم اگر قرار نیست از چنین مراسمی خبر تهیه کنم، پس چرا مرا از 2000 کیلومتری اینجا کشانده ای؟ بعد با خودم می گویم، همین که توی حرم سقا هستم، برای من نهایت خوشبختی است. می گویم: هر چند ضریح امام حسین(ع) را نتوانستم لمس کنم، اما ضریح دلربای علمدار هست که دستهای مرا بگیرد و گرم فشار دهد. چقدر با صفاست این حرم! چقدر آرامش دارد! داخل ضریح را که نگاه می کنم، پر است از دخیلهای سبز رنگ با عطر ...
: "زندگی من باید همه چیزش برای خدا باشد. اگر می خواهید با من ازدواج کنید، صحبت کنیم". اما حالا می داند، یعنی احساس می کند که اینها نبود. عشق و عاشقی هم نبود؛ از حاجی تا همان لحظه عقد خوشش نمی آمد، حتی بدش می آمد! یک جور توفیق بود یا رحمت، یک خوبی ای که خدا خواست و به او رسید؛ انگار سهم او باشد. پدرم گفت: "تو هرجا رفتی آبروی مرا بردی. حالا جوان مردم هرجا برود مردم می گویند جای حلقه برایش یک ...