عروس فردای عروسی به کلانتری رفت ! / در خانه مجردی داماد چه دید ؟!
سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان: بخاطر بدهی ام صیغه 3ماهه شدم که این بلا سرم آمد!
زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار خانواده ام بودم، احساس شرمندگی می کردم . به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل پیدا کنم خلاصه با همکاری شوهر یکی از دوستانم در یک کارخانه تولیدی مشغول کار شدم و این گونه زندگی ام آرام آرام رنگ آرامش به خود گرفت. مدتی بود که بدون هیچ دغدغه ای در ...
اصلا فکر نمی کردم آن کسی که دل شوهرم را برده خواهرم باشد
| از جواد طلاق گرفتم تا صیغه همت بشوم! برای فرار ازخوابگاه راهی خانه عمو شدم /پسر عمویم بارها بهم تجاوز کرد! زن 25 ساله که مدعی بود مشاوره های روان شناختی در کلانتری راهگشای زندگی اش شده است و اکنون با انجام تحقیقات بیشتر تصمیم عاقلانه ای برای ازدواج با فیروز خواهد گرفت، درباره زوایای پنهان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 18سال داشتم که با پیمان سر ...
روایت دست اول از بحران بسته شدن کنسولگری ایران در بصره/قصه حوادث سفارت کانادا در بحبوحه انقلاب
کوالالامپور بلافاصله پاسپورت عادی گرفتم و البته با دشورای و زحمت زیاد ابتدا به یونان رفتم و از آنجا درخواست ویزای عادی کانادا کردم. خیلی معطل شدم چرا که گفتند باید ابتدا از اداره مهاجرت کانادا استعلام بگیریم که آیا خانواده شما آنجا هستند یا نه. تنها به تهران آمده بودم و خانواده ام در کانادا بودند چرا که در آن زمان دو فرزندم مشغول تحصیل بودند. به کانادا که مهاجرت کردم در دانشگاه مک گیل مونترال و ...
نگاهی به زندگی شهید قدرت الله امینیان
کار می کرد برای هر کاری آماده بود. ترسی در دل نداشت. همیشه پیشرو بود. او در بهمن سال 1364 ازدواج کرد، اما حتی تشکیل خانواده هم نتوانست پایبندش کند و از هدفش باز دارد. به طوری که چند روزی بیشتر از ازدواج او نگذشته بود که برای عملیات والفجر9 عازم جبهه شد. سرانجام 18 فروردین 1365 در عملیات والفجر9 وقتی برای بازدید از منطقه هزارقله کردستان، به اتفاق روحانی شهید آقای بانی با ...
زندگی در شکنجه گاه!
عاشقم شد. وی افزود: در این شرایط بود که با اصرار اطرافیانم با قدرت ازدواج کردم چرا که او نیز از نظر اقتصادی و اجتماعی همسطح خانواده ما بود و در یکی از تاکسی های اینترنتی کار می کرد. ولی بعد از برگزاری مراسم عقد، متوجه شدم که او به مواد مخدر اعتیاد دارد با وجود این که مدعی بود اعتیادش را ترک کرده است! او در طول 6 ماه دوران عقد بار ها مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتک زد، ولی دیگران ...
مرگ زیر تیغ مستی!
به گزارش بلاغ ؛ زن 30 ساله که در آخرین روز خرداد گذشته، شاهد عینی صحنه جنایی هولناک بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 11 سال بیشتر نداشتم که پدرم مرا به مردی میان سال شوهر داد اما من که حتی معنی ازدواج را نمی فهمیدم به هیچ وجه علاقه ای به او نداشتم چرا که او دختری به سن و سال من داشت به همین دلیل این ازدواج فقط یک ماه به طول انجامید و من به هر بدبختی بود با گریه و زاری ...
خاطراتی از خانه زائرهای رضوی/ خانه کلنگی همسر شهیدی که حسینیه شد
من لطف می کردند و مرا می طلبیدند؛در ایام نوروز و دهه آخر صفر بیشتر به حرم امام رضا(ع) می رفتم یادم می آید؛ شهادت امام حسن مجتبی(ع) بود، هوا سرد و بارندگی من هم مثل همیشه این ایام برای زیارت به حرم رفته بودم در آن هوای سرد و بارندگی چند خانواده گوشه ای با ساک نشسته بودند و معلوم بود که زائر هستند و جای اسکان در این هوای سرد ندارند آن زمان خانه ما در قاسم آباد بود همانجا بخدا گفتم خدایا چه می شد من ...
روایت زندگی پزشکی که ناخواسته به ایران مهاجرت کرد
ازاین دست که یک پزشک باید در نظر بگیرد. مصرف دارو در خانه ما صفر است رنا سجاد هم دراین باره می گوید: مصرف دارو در خانه ما صفر است ودکتر تا زمانی که نیاز نباشد دارویی تجویز نمی کند. در منزل ما بیشتر با جوشانده ها بیماری بچه ها را درمان می کردیم و تا نیاز شدید نبود دارویی را مصرف نمی کردیم و آلان هم بعضی اوقات یک مسکن معمولی هم در خانه ما یافت نمی شود و البته تعجب می ...
گروههای جهادی وابسته هیچ ارگانی نیستند و نیازمند سازمان مشخص اند
اصطلاح غر بزنیم درحالی که هیچ کاری هم نکنیم. ما دغدغه داریم و دل مان نمی خواهد که شاهد محرومیت باشیم. چرا باید در شرق کشور دختر عقد کرده ای به دلیل عدم تأمین جهازش، هفت سال در خانه پدر مانده باشد؟ درحالی که اگر هفت سال پیش ازدواج می کرد، امروز فرزندش هفت ساله بود. همه اینها درد است. همچنین ما تا کنون توانسته ایم 7 زندانی با جرایم غیر عمد آزاد کنیم که یکی از زندانیان مادری بود که ...
پیرمرد هوسباز 7 زن گرفت/تجدید فراش دوباره!
شناسنامه ام جا خوش کرد و بدین ترتیب در حالی از همسرم جدا شدم که مجبور بودم پسرم را نزد خودم نگه دارم. آن زمان در تهران زندگی می کردیم و من برای آن که از خانواده همسرم دور شوم، بار و بندیلم را بستم و به همراه پسرم راهی مشهد شدم ولی در این جا نتوانستم شغل مناسبی بیابم تا هزینه های زندگی ام را تامین کنم. به همین دلیل مبلغ مهریه ای را که از همسرم دریافت کرده بودم، به همراه نفقه ای که برای ...
بایکوت رسانه ای مرز دوغارون در آستانه اربعین!
در مرز، حالا گوشه ای از مشهد نشسته ام و به جای نوشتن گزارش از حال و هوای مرز دوغارون در اربعین 1402 و حضور زائران افغانستانی، درباره کارشکنی و سر دواندن ها گزارش می نویسم. بی خبری؛ خوش خبری! چند روزی بیشتر تا اربعین باقی نمانده و هنوز هیچکس اطلاع موثقی از وضعیت زائران افغانستانی در مرز دوغارون ندارد. اینکه چه تعداد زائر به ایران آمده اند؟ وضع خدمت رسانی به آنها چگونه است؟ چه ...
خانمم بهم شک کرده بود و هر چی قسم میخوردم قبول نمیکرد/ کار خدا را ببین آخرش مچ دست خودش رو با دوست پسرش ...
... مرد 44 ساله در حالی که بیان می کرد از همه آن هایی که زندگی مرا به نابودی کشانده اند و سرنوشت من و فرزندانم را این گونه رقم زدند هیچ گاه نمی گذرم درباره ماجراهایی که آن ها را سوءظن نمی داند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: 24 ساله بودم که روزی هنگام بازگشت از محل کارم چشمان دختری بلند قامت مرا در گوشه خیابان میخکوب کرد فقط در یک لحظه به آن دختر دل باختم به طوری ...
خاطرات تکان دهنده تک تیراندازی که پایش را در خونین شهر جا گذاشت | هنوز در خرمشهرم
دریافت که او متولد 1346 است. حسن صادقی جانباز عملیات آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد سال 1361، یادآور روزهایی است که در تقویم امسالمان یعنی روز جانباز و روز آزادسازی خرمشهر قرین شده اند. هنوز آخرین عملیاتی که در آن شرکت کرد را خوب در خاطر دارد. این طور برایمان تعریف می کند: تک تیرانداز بودم در تیپ محمد رسول الله(ص). دستور داده بودند باید پیشروی کنیم. بعد از اینکه هوا رو به تاریکی رفت، تیپ ما ...
منتهی |روایت زوج هنری که پیاده روی اربعین اولین سفر مشترک زندگی شان بود
بعد از کربلا ما اجازه عقدمان را گرفتیم و ازدواج مان رسمیت دائمی اش را پیدا کرد. آن موقع دوران نامزدی ما بود و اگر خاطرم باشد 10، 12 روز بعد از سفر کربلا، عقد دائم رسماً انجام شد و قصه زندگی ما از آنجا شروع رسمی پیدا کرد. من قبلاً کربلا رفته بودم اما این سفر چیز دیگری بود. من به طورکل در سفر آدمِ عافیت طلبی هستم، البته که اخلاق خوبی هم نیست ولی همیشه دوست داشتم و دارم همه چیز مهیا باشد ...