سایر منابع:
سایر خبرها
تکه ای از ماه
این همه سال، هنوز بوی ابراهیم از تک تک وسایلش به مشام می رسید. مادر برخلاف آن چه تصور می کردم، آرام بود. گفت می خواهم با ابراهیم تنها باشم. من را راه نداد. اصرار نکردم. می دانستم مادر و پسر بعد از هفده سال دوری حرف های زیادی دارند بزنند. تنهایشان گذاشتم. خودم گوشه ای ایستادم. به دیوار تکیه دادم و وصیت نامه ابراهیم را باز کردم تا با من حرف بزند: پدر و مادرم! حال که لحظات آخر عمر خود را می گذرانم ...
پسر قاتل: مادرم را خیلی دوست داشتم
برداشتم و روی سر مادرم کوبیدم. چرا از پنجره به پایین پریدی؟ با دیدن جسد او عذاب وجدان گرفتم، می خواستم خودکشی کنم به همین دلیل خودم را از پنجره به پایین پرتاب کردم. متأهلی؟ نه 20 سال قبل عاشق دختر همسایه بودم اما خانواده ها مخالفت کردند. من هم دیگر ازدواج نکردم؛ تا جایی که می دانم او هم ازدواج نکرده اما زندگی من نابود شد. بعد از آن وارد باند سرقت مسلحانه ...
روایت یک دیدار از عاشقان وفادار ایران
شلوغ و زیاد. حالا دوست دیگرمان هم به ما اضافه شده بود و کم کم گمانه زنی هایمان هم شکل عجیب تری به خودش گرفته بود. آخر به این نتیجه رسیده بودیم که قرار است این همه جمعیت را با پرواز نظامی راهی کنند وگرنه به طریق دیگری امکان پذیر نیست. سوار شدیم و فهمیدیم که چهارصد نفر را هم می شود روی صندلی های هواپیما نشاند و خدمات خوب ارائه داد و همه چیز امکان پذیر است. پروازمان با همه ی ...
دستم همچنان بلندی ها را طلب می کند
. اوایل وقتی در مراسم فیلم فیر شاد و سرحال ظاهر می شدم و شوخی می کردم می گفتند همه چیز عالی ست؛ اما حالا اگر این کار را بکنم می گویند او چش شده است؟! این مسخره بازی ها چیست؟ شاید هم درست باشد. شاید بعدازآنکه خیلی محبوب می شوید، دیگر گفتنِ بعضی حرف ها درست نباشد. یک بار جوهی چاولا به من گفت: شاهرخ؛ حالا وقتش نبود این حرف را بزنی؛ مردم خیلی تو را دوست دارند ... اگرچه این مسئله را قبول دارم؛ اما یک ...
ماجرای جوانی که برادرش را به خاطر سیگار کشت
گفت نباید سیگار بکشی و سیگار مضر است. من هم عصبانی شدم و بعد از جر و بحثی که با هم کردیم من بیرون رفتم تا بحث تمام شود. وقتی دوباره آمدم مهرداد باز شروع کرد و با حرف هایش من را عصبانی کرد. من هم در یک لحظه بدون اینکه متوجه رفتارم باشم به او حمله کردم و با چاقو زدمش. متهم گفت: من خیلی عصبانی شده بودم. کارهایم دست خودم نبود. یک دفعه مهران برادر دیگرم و پسرعمویم آرش آمدند. آنها را هم زدم ...
زیدآبادی: در 58 سالگی عاشق بازجویم شدم
گروگانگیر خود می شوند تا احساس امنیتِ روانی کنند. حتی برخی اسیران اردوگاه های کار اجباری هم اسیر عشق زندانبانان خود می شوند. به نظرتان همین ها کافی نیست تا دوستِ سابقم به عاشق شدن من پی برده باشد؟ می پرسم حالا چرا از بین آن همه زندانی سیاسی پس از انقلاب و به خصوص سال 88 فقط من باید عاشق بازجویم شده باشم؟ آن هم منی که با بازجویم در مدت بازداشت، همواره در جنگ بودم. به بهای رسیدن به مرز جنون و ...
این گونه بود که دختری هوسران نام گرفتم و کسی سراغم نیامد...
دچار عذاب وجدان شده بودم. چرا که نمی خواستم با پسران غریبه رابطه داشته باشم و تنها برای انتقام از هوشنگ خودم را بی محابا درون لجنزار انداختم! و... اکنون مادر هوشنگ به او قول داده است دختری محجبه و باوقار را برایش انتخاب کند. و من هنوز در این فکرم که چرا پدرم برای رعایت حجاب و وقار تا این اندازه تاکید می کرد. ولی دیگر همه پل های پشت سرم را خراب کرده ام و دختری هوسران نام دارم. ...
هنوز هم دوست دارم رئال قهرمان شود!
علاقه دارم، عاشق فوتبالم. وقتی نیاز داشتم کمی متوقف شوم و خودم را بازیابی کنم، این کار را انجام دادم تا خودم را بهتر از همیشه در همه سطوح آماده کنم. من خیلی کار کردم، هدفی برای خودم تعیین کردم که نشان دهم عطش، جاه طلبی و توانایی در فوتبال دارم اما مهمتر از همه تعهد و تمایل برای کمک به تیم هم دارم. درباره 10 سال حضورش در برنابئو: "احساس نمی کنم در سال های اخیر با من ناعادلانه رفتار شده ...
فرار زن 17 ساله از چنگ همسایه شیطان صفت
با جهیزیه ای که برایمان فراهم کردند، زندگی مشترک مان از حدود یک سال قبل در یک مجتمع مسکونی آغاز شد و شاهین هم به خدمت سربازی رفت. در این شرایط من به تنهایی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کردم و با حقوق سربازی شوهرم و همچنین یارانه های دولتی زندگی را می گذراندم. در این میان،من که تنها بودم برای یکی از زنان مجتمع سرگذشت زندگی ام در بهزیستی را بازگو کردم اما نمی دانم چرا برخی از مردم ...
قتل خونین برادر بخاطر سیگار کشیدن + جزییات
عصبانی شدم و خانه را ترک کردم .اما یک ساعت بعد وقتی به خانه برگشتم بار دیگر شاهین به من اعتراض کرد و گفت بهتر است سیگار را ترک کنم .حرف های او باعث شد کنترل اعصابم را از دست بدهم .من که عصبانی شده بودم با چاقو به شاهین حمله کردم و چند ضربه به او زدم .اما واقعاً قصد کشتن برادرم را نداشتم .همان موقع پدر و پسر عمویم وارد خانه شدند و با دیدن شاهین به سمتم حمله کردند. من که کنترلی بر رفتارم نداشتم آنها ...
کاخ اسدالله علم تفریحگاه کدام مسئولان است؟
. انگار دیگر مهمانی تمام شده بود. در بین راه از اسم هایی گفت که به اینجا آمده بودند. دریغ از یک عکس یادگاری با یکی از آن ها. حتماً به صلاح نبوده! وقت خداحافظی رسید. چشم هایش پر از اشک شده بود. شانه هایم را گرفت و گفت: آن قدر دوستت داشتم که به حفاظت تحویلت ندادم. در عوض برایم کاری کن: روایت کن! که چقدر جایشان خالی است. که اگر بودند، اینجا برای همه بود. و این شد آغاز کلام؛ به نام ...
مشهد در قطعه 27 بهشت زهرا (س) چه می کند؟
. ناصر آمد، 17 ساله بودم. من را برد، اتاق دیگر. دست انداخت دور شانه ام و گفت که آبجی خانم، ما اگه نجنگیم پس کی بجنگه! ما اتفاقاً به خاطر شما و کشورمون رفتیم جبهه. طاقت بیار! بذار من هم تکلیف و وظیفه ام را انجام بدهم. تو که این همه عاشق حضرت زینبی چرا آنقدر بی تابی؟! مشهد در قطعه27بهشت! محبت خالصانه و حرف های قشنگ برادر، کار خودش را کرد. خانم چراغی می گوید: توی روضه ها شنیده ...
سرقت 206 نقره ای به خاطر خواستگاری از دختر مورد علاقه
حادثه 24 - پسر جوان همه آرزویش این بود که روزی صاحب پژو 206 نقره ای شود و با آن به خواستگاری دختر مورد علاقه اش برود. او برای رسیدن به آرزویش نقشه سرقت کشید اما با زیرکی یک زن به دام پلیس افتاد. چند روز قبل زن جوانی در شهر پرند سوار بر خودروی خود در حال عبور از یکی از خیابان ها بود که ناگهان با یک پژو 206 نقره ای تصادف کرد. راننده 206، پسری جوان بود که بخشی از پلاک ماشینش را مخدوش کرده ...
خانه زوج سبزواری چطور هتل زائران امام رضا(ع) شد؟
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ موقع خداحافظی به مهمانان می گویم: هر وقت خواستید به مشهد بروید، یادتان باشد که اگر خانه ما نیایید، اصلاً زیارتتان قبول نیست. این روحیه را اول از پدرم و بعد از همسرم به ارث بردم. حاجی، عاشق مهمان بود. از بخت بلندش، سبزواری شده بود و خانه مان در مسیر زائران امام رضا (ع) قرار گرفته بود. اینطور بود که وقت و بی وقت می رفت در خیابان ها دنبال زائران در را ...
دو مهر طلاق !
این موضوع را توهین بزرگی به خودش و حیثیت خانوادگی شان می دانست. نامزدم روز بعد خانه ما آمد، داد و فریاد راه انداخت و در حضور مادرم کتکم زد. با این وجود دادخواست طلاق دادم. پدر و مادرم که زمان ازدواجم چرتکه می انداختند و حساب کتاب پول و ثروت این خانواده را می کردند اصرار داشتند مهریه ام را ببخشم و هرچه سریع تر جانم را آزاد کنم. یک سال از این شکست سنگین در زندگی ام گذشت. خیلی با خودم کلنجار ...
روزنامه نگار مشهور ایرانی عاشق بازجوی خود شد!
اجباری هم اسیر عشق زندانبانان خود می شوند. به نظرتان همین ها کافی نیست تا دوستِ سابقم به عاشق شدن من پی برده باشد؟ می پرسم حالا چرا از بین آن همه زندانی سیاسی پس از انقلاب و به خصوص سال 88 فقط من باید عاشق بازجویم شده باشم؟ آن هم منی که با بازجویم در مدت بازداشت، همواره در جنگ بودم. به بهای رسیدن به مرز جنون و مرگ، تسلیم خواسته اش برای اعتراف به ارتکاب جرم و حضور در تلویزیون ...
خط و نشان کشیدن و تهدید سینماگران راه به جایی نمی برد/ گفت و گو با مجید توکلی، کارگردان فیلم عروسی مردم
همه می بینند؟ کاملا مشخص است که می خواهند سینما و اهالی سینما را در ذهن مردم خراب کنند اما تلاش بی فایده است چرا که مردم هنرمندان شان را دوست دارند. درباره جذب سرمایه گذار به پروژ ه های سینمایی این روزها بحث هایی مطرح می شود که انگار دیگر کمتر در تولید پروژه ها مشارکت می شود. از همان روز که فعالیت در سینما را شروع کردم به این قائل بودم که سینما باید به سمت فیلمسازی ارزان ...
مردم اجازه ندادند آشوبگرها سرم را ببرند+عکس
/> محمدعلی کارخانه در راهپیمایی 13 آبان سال 1401 وقتی رسیدم و آن جمعیت انبوه را دیدم، درد و مجروحیت یادم رفت! باورم نمی شد. جمعیت خیلی زیادی بود. همه آمده بودند. خیلی خوشحال بودم. خیالم راحت شد که مردم ما هوشیارند، حواسشان هست، سر بزنگاه می دانند چگونه باید رفتار کنند.
لو رفتن راز رابطه پنهانی بهرام با مادر و دختر به صورت همزمان / در اتاق دخترم قرص های ضد بارداری پیدا کردم
اما آنقدر اصرارهای بهرام ادامه داشت که مجیور شدم بپذیرم . دو دوره سه ماهه صیغه کردیم و من موضوع را از نینا پنهان کرده بودم ،بیشتر من منزل بهرام می رفتم و خیلی کم پیش می اومد که اون بیاد خونه ما اما در همین به ندرت آمدن ها با اینکه تمام جوانب را سنجیده بودم متاسفانه موضوع لو رفت و نینا متوجه همه چیز شد . یک ماهی با ناراحتی و جر و بحث گذشت اما به یک باره متوجه تغییر رفتار ...
اسلام زندگی بازیکن مسلمان فوتبال فرانسه را تغییر داد
هواداران بی رحم این ورزش – آنگونه که خودش آن را توصیف می کند – بوده است. این فوتبالیست فرانسوی درباره دلیل مسلمان شدن خود گفت: یک بار نماز خواندم و در آن زمان قلبم آب شد که انگار بدنم خود را پیدا کرد و با خود گفتم این دین من است و پس از جلسات بسیار با دوستان مسلمانم به این اعتقاد رسیدم. مطالب مرتبط نشریه زرتشتی امرداد با تیتر “سدره پوشی آیین پیوستن به... ...
خلوتگاه شیطانی !
بود و از پدرم شکایت می کرد. از سوی دیگر نیز پدرم به دور از چشمان مادرم با زنان غریبه ارتباط داشت و کمتر به خانه می آمد. مادرم معتقد بود که پدرم به مصرف مواد مخدرآلوده شده است و دربرابرخانواده اش احساس مسئولیت نمی کند! درهمین حال گاهی پدرم مرا با خودش به بیرون از منزل می برد و من زنانی را می دیدم که با او رابطه داشتند و مرا هم با خودشان به تفریح می بردند، ولی من آن زمان متوجه موضوع نبودم و از طرف ...
فرار دختر 14 ساله از خانه | دیانا قربانی خواسته های نامادری ظالم شد
خانه راه می انداخت. او دل خوشی ازمن نداشت انگار حضور من در خانه زیادی بود. برای خوش گذرانی خودش و خواهرش که مدام خانه ما بود هر کاری انجام می داد من در اتاقم در تنهایی خودم حبس شده بودم نمی دانستم چگونه از این زندان فرار کنم پدر اصلا به نیاز هایم توجهی نداشت و فقط گلی خانوم نامادریم را می گویم برایش مهم بود من 10ساله بودم که در یک تصادف لعنتی مادرم جانش را ازدست داد و بعد ازمدتی پدرم به ...
این معلم کلاس چهارم، ویارِ شاگرد باردارش را رفع کرد
همچین حالی رو سر دخترم داشتم چهارده پانزده سال پیش برادرشوهرم اربعین آش رشته نذری می پخت و خودش پخش می کرد ولی برایم نیاورد بهش گفتم من آن روز از خانه بیرون نرفتم منتظر شما بودم گفت نذری خودم بوده دلم نخواسته بیارم. واکنش شوهر ریحانه به ویار نیمه شبش هم جالب بود: تایید می کنم، من که از شیرینی بیزار بودم، اوایل بارداری ساعت دوازده شب شروع کردم به گریه که دانمارکی داغ و تازه می خواهم. واقعاً ...
گولش را خوردم و با هم به خلوتگاهی رفتیم، مادرم همه چیز را فهمید و ...!
به گزارش اینتیتر به نقل از خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 18ساله تبعه خارجی است که با دستی شکسته و به همراه مادرش وارد مرکز انتظامی شده بود. 13ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند چرا که پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و زندگی را به کام مادرم تلخ کرده بود.در این شرایط من و خواهرم نزد مادرمان ماندیم و پدرم نیز به دنبال سرنوشت خودش رفت اما هر ازگاهی به دیدارمان می آمد. ...
از عشق خیابانی تا سرقت مسلحانه!
. این موضوع تاثیر بدی بر روح و روانم گذاشت و اعتماد و اطمینان مرا به هر چیزی از بین برد! بالاخره حدود 2 سال بعد دوباره خودم را پیدا کردم و با دختر باوقار دیگری که شرم وحیا را خوب می فهمید ازدواج کردم، اما باز هم روزگار با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که کار و کاسبی ام کساد شد و من که بیکار شده بودم با پول یارانه زندگی را می گذراندم تا این که با یک تصمیم اشتباه دیگر به تربت ...
ماجرای کاسه نذری
های شان دعا می کنند. بهترین زمان، همان وقتی است که زمزمه قرآن و ادعیه تو خانه می پیچد و چقدر من این لحظات را دوست دارم. تو افکار خودم غرق بودم که بی بی صدایم کرد تا شله زرد را هم بزنم و دعا کنم. کنار دیگ دعا کردم این لحظات دعا و این نذری ها هیچ وقت تمام نشود. پایان پیام/
ماجرای دعوت نامه امام برای یک زائراولی
گفتم کاش بیاید، مشهد برای حال همه آدم ها خوب است . پوریا چشم بسته گفت حرف کیانوش را وسط کشیدی؟ به انکار یا تایید من نرسیده امیرآقا گفت بله موضوع سر کیانوشه . کیانوش دوست گرمابه و گلستانم نبود و فقط در کلاس مان میز آخر دو کنج دیوار می نشست و دم به دم داستان به بار می آورد و خرابکاری می کرد. البته گاهی هم معرفت به خرج می داد و گفته های پشت سرش را بی اثر می کرد، در کل اهل مرام و ...