دستم همچنان بلندی ها را طلب می کند
سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگر معروف ایرانی درگذشت | علت فوت آرش میراحمدی ساعتی پیش در بیمارستان +عکس
گفتم که واقعا خوش تیپ است. او هم کلی جا خورد. دفعه دومی که او را دیدم پیشنهاد داد برای خواستگاری بیاید و من هم درجا پذیرفتم. تضادهای یک زوج خوشبخت آرش:من از بچگی خجالتی بودم و اگر کسی با من حرف می زد در گوشه ای از خجالت آب می شدم. به همین علت دوست داشتم دیده شوم برای همین ناخودآگاه به سمت چنین حرفه ای کشش داشتم که مرا ببینند چون سال ها به علت خجالتی بودنم دیده نمی شدم. مدتی ...
آدم ربایی هولناک 5 میلیاردی برای انتقام از کارفرما
کارگر اخراجی یک کارگاه برای انتقام از کارفرمای خود، پسرش را ربود تا دست به اخاذی 5 میلیاردی بزند اما 90 میلیون تومان دستش را گرفت و از ترس دستگیری ناچار شد 24 ساعت بعد گروگانش را رها کند. به گزارش عرشه آنلاین،گروه سرنخ: یکی از روزهای اسفند پارسال زن و مرد میانسالی قدم در اداره پلیس گذاشتند و خبر از ربودن پسر24 ساله شان دادند. پدر توضیح داد: من یک کارگاه تولیدی بزرگ دارم و پسرم هم در ...
جنایت عجیب در خانه زن بلاگر
به گزارش خبرنگار جام جم، ماجرای این پرونده سال گذشته و زمانی آغاز شد که مادر مرد 37ساله ای به نام بهنام به پلیس آگاهی رفت و گفت: پسرم ناپدید شده و عروسم سمیرا که با پسرم بلاگری می کنند، مدعی است او به کشور امارات رفته و قصد برگشت به ایران را ندارد، من به او مشکوکم. در این بین، دختر خردسال سمیرا به پلیس گفت که مادرش، پدرش را با همدستی یک مرد به نام آریا کشته است. همین اظهارنظر کافی بود تا آریا که ...
می گفت: نمی توانم بگذارم چادراز سر ناموس مان بکشند
... این یک سال برای شما چطور گذشت؟ خیلی سخت، اتاقم شده نمایشگاه عکس هایش. شب تا صبح نمی خوابم با عکس هایش حرف می زنم، من هنوز باورم نشده که محمدحسین نیست. هر روز با دخترم می رویم بر سر مزارش. انگار خودش هر روز می گوید بیا. هر بار هم که می رویم عده زیادی می آیند سر مزار که محمدحسین واسطه برآورده شدن حاجت شان شده است. من باور دارم که او زنده تر از همیشه است. چطور چنین باوری دارید ...
2 نوزادم را فروختیم !
14 سالگی شده بودم که پای سفره عقد نشستم و با حمید ازدواج کردم. چگونه با هم آشنا شدید؟ روزی مادرم در یک سفر درون شهری با خانمی در مینی بوس آشنا شده بود که صحبت هایشان به موضوعات خانوادگی کشیده شده بود، طولی نکشید که آن زن به خانه ما آمد و مرا برای پسرش خواستگاری کرد . چند سال با همسرت زندگی کردی؟ حدود 11 سال. چند فرزند دارید؟ الان دو پسر دارم، ولی دو فرزندم را هم در نوزادی ...
کشتی گیری که غم دوری رفیقش را تحمل نکرد+ فیلم و عکس
در ذهنم تکرار می شد. اما اولین بار بود که در خواب صداها را می شنیدم. خوابی که هیچ تصویری نداشت. فقط حجمی از صداها بود که با صدای زنگ گوشی ام در هم پیچید و بیدارم کرد. باید پسرم محمدثامن را سروسامان می دادم و برای آخرین مصاحبه قبل از بستن پرونده ام، عازم مشهد می شدم. عادت کرده بودم هر روز قبل از خروج از خانه کمی به عکسی که روی میزم بود، خیره شوم و مرورش کنم. نمی دانم چرا این بار خاطرات ...
آرش میراحمدی درگذشت+ بیوگرافی آرش میراحمدی و همسرش
بینم به هم می پرند چون معتقدم این جزء خاطرات خوب کودکی شان خواهد شد خدا را شکر این از خصوصیات ذاتی من است که اساسی اهل مشارکت در فعالیت های خانه هستم، گاهی که همسرم سر کار است، بچه داری می کنم و حتی غذا م ی پزم شاید حتی به قیافه ام نخورد و بگویند مثل راننده تریلی هاست، اتفاقا بچه که بودم دوست داشتم راننده تریلی بشوم اما نشد آرش میراحمدی ته صدایی هم در خوانندگی دارد ...
مخاطب شناسی را از دست فروشی یاد گرفتم
که من آن موقع دیده بودم نیست. من همان وقت ها با مردم حرف هایم را زده ام. یک زمانی هم بود که تفلون تازه آمده بود به بازار و همه نجاری ها قاشق چوبی می فروختند. دانه ای 5هزار(5 ریال) یا دوتاش 5هزار بود. من از این قاشق چوبی ها هم کلی به زن های شهر فروخته بودم. او افزود: می خواهم بگویم ما گاهی در موقعیت هایی قرار می گیریم که خیال می کنیم موقعیت تلخی است ولی همان جا تو داری کارهایی انجام می دهی حتی بدون درک آگاهانه از آن موقعیت برای اینکه خودت را نجات بدهی. این رسم زندگی است و به ترتیب آدم راه نجات خودش را پیدا می کند. هیچ شاخه ای زیر آفتاب نمی ماند و سعی می کند خودش را به آفتاب برساند. ...
گفت وگو با مادر شهید سلطانی در آستانه سالگرد تولد پسرش؛ داود که شهید شد از خواب پریدم
امام را دعا کنید. امیدوارم خداوند متعال به شما صبر عظیمی عنایت فرماید. ای پدر گرامی و عزیزم! شما را از کودکی تا به حال رنج و زحمت بسیار داده ام و نتوانستم جبران این زحمات را کنم؛ مرا حلال کنید! صورت برادران و خواهرم را به جای حلالیت ببوسید. از فامیل و همسایه ها برایم حلالیت بگیرید. در پایان وصیت نامه آمده است: و در آخر به خانواده ام می گویم که برای من گریه نکنید که دشمن از گریه شما خوشحال می شود و دعا به جان امام کنید. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. والسلام علیک و من الله التوفیق. انتهای پیام/ ...
کبوتری سپید در کوچه ای بن بست
هر دوشون شاد باشه. این بار بلندتر گفتم. حدس زدم گوش هایش سنگین است که بازهم جوابی نداد. همین طور یکریز صحبت می کرد... دوباره گفت: رضا هرروز به هم سر می زد و حالم رو می پرسید. کارام رو انجام می داد و پنجشنبة هر هفته با هم سر خاک پدر خدابیامرزش می رفتیم. هر جا می خواستم برم، با ماشین میومد دنبالم و منو می برد. با اینکه تازه ازدواج کرده بود؛ ولی همة کارهامو انجام می داد... دیگر ...
ماجرای دستفروشی آقای بازیگر در کودکی
.... یعنی می خواهم بگویم در این حد در بین مردم شناخته شده بودید. اما در جایی به خاطر یک انتخاب شخصی دوربین از شما برداشته می شود. می خواهم بگویم که آن سال ها، گاهی احساس تنهایی کردید؟ احساس کرده اید که من سال ها حرف دل آن ها را زدم. به خاطرشان خودم را به سختی انداختم، ولی حالا دیگر آن ها نیستند؟ نه. درباره بعضی جزئیات ممکن است این تلخ کامی ها را تجربه کرده باشم، ولی وقتی درباره مردم ...
لیاقت شهادت را در همسرم احساس می کردم
به فرزندانمان سفارش می کرد که مراقب هجمه هایی که از سوی دشمن وارد می شود، باشید و حواستان باشد که این هجمه ها شما را از رهبر، محبت به رهبری و ائمه دور نکند، زیرا این اسلام، حجاب و امنیتی که داریم از همین قرآن، ائمه و رهبر معظم انقلاب است. وی افزود: شهید سرگلزایی همیشه تاکید داشت که تابع سخنان رهبر معظم انقلاب باشیم، 15 سال از شهادت همسرم می گذرد با این حال وقتی یاد حرف هایش می افتم ...
چگونه بر چالش های برقراری ارتباط در محل کار جدید غلبه کنیم؟
راضی نیستم، تقریبا تا سرحد فروپاشی عصبی دچار احساس اضطراب می شوم. حسش چیزی شبیه به این است که یک نفر به شکمتان لگد بزند. در چنین موقعیتی می دانم که این حس خوبی نیست، من نباید چنین حالی داشته باشم، یک چیزی اینجا درست نیست. اما در آن لحظه دقیق نمی دانم چه خبر است. در چنین شرایطی من به زمان احتیاج دارم تا این حال را پردازش کنم و بفهمم چرا به وجود آمده. هرکسی واکنش فیزیکی متفاوتی دارد. این ...
فرزند طلاق بودم و 17سالگی از رابطه نامشروع باردار شدم...
بچه ات متصور هستی؟ اگر بتوانم شغلی پیدا کنم ودرآمد داشته باشم بچه ام را پیش خودم می آورم و بزرگ می کنم. حالا می فهمم هیچ عشقی بزرگتر از بچه ام نیست. به هیچ پسری فکر نمی کنم. من خیلی بچه ام را دوست دارم. می خواهم خودم بزرگش کنم. کنارش باشم و زندگی را با او تجربه کنم. من روزهای خیلی بدی گذراندم. آنقدر حالم بد بود که آرزو می کردم بچه ام مرده به دنیا بیاید. پدر و مادرم حمایتم نمی کردند. اما حالا آنقدر بچه ام را دوست دارم که به هیچ چیز نمی خواهم فکر کنم بجز بچه ام. منبع: اعتماد ...
دعا کردم همسرم شهید شود
.... با وجود اینکه در زندگی خیلی تلاش کرده بود به او می گفتم دیگر می خواهی چه کار کنی شما همه قدم ها و کارهایی که انجام داده ای برای رضای خدا بوده. پاسخ می داد نه آنها خیلی کم است. نحوه آشنایی و ازدواج من در سن 14 سالگی با فرشاد پسر عمه ام که 19 سال سن داشت به خاطر اینکه عقایدمان شبیه هم بود ازدواج کردیم؛ شرط او برای ازدواج این بود که تا زنده است در خدمت نظام و اسلام باشد و ...
درگیر یک دوگانه با تلویزیون هستم؛ هم می خواهند برگردم هم صیانت کنند/ در کودکی دستفروشی کردم، دانشگاه ...
آنکه مطلب طولانی و از حوصله مخاطب خارج نشود، مصاحبه را به دو بخش تقسیم کردیم که قسمت ابتدایی آن را با تیتر ( حتی برای چایی خوردن مرا به صداوسیما راه نمی دهند/ خودم را تسلیم پلیس کردم) روز 26 شهریور منتشر کردیم و الان بخش دوم این مصاحبه را می خوانید. به عنوان مجری از سال 1376. خیر من حدود سه سال و نیم هم این بین ممنوع التصویر بودم یعنی حدودا 6 سال در تلویزیون کار کردم. ...
حرف های وحشتناک دختر 6 ساله؛ مامان با مرد غریبه بابا را کشت و بدنش را آتش زد!
نوشته حالش خوب است و در اولین فرصت با من تماس می گیرد اما وقتی خودم به آن شماره زنگ می زنم کسی پاسخگو نیست. من به حرف های عروسم اعتمادی ندارم و نگران حال پسرم هستم. به نقل از ایران، با شروع تحقیقات، عروس خانواده مدعی شد همسرش به خارج از کشور رفته اما دختر 6 ساله آنها به پلیس گفت: مادرم با یک مرد غریبه پدرم را کشت و جسدش را در آتش انداختند. پس از اظهارات این دختر بچه مأموران بار دیگر ...
برای همه کشتی گیران غذا پختم رو به اردو بردم
مادر امیرحسین زارع در مصاحبه ای جالب گفت: من اصلا نمی توانم کشتی های امیرحسین را نگاه کنم چون به شدت استرس دارم. سالهای قبل هم کشتی ها را زنده نمی دیدم و بعدا از طریق گوشی نگاه می کردم. امسال هم واقعا استرس داشتم. البته من بیشتر نگران کشتی نیمه نهایی بودم و قبل از این کشتی هم با امیرحسین صحبت کردم. وقتی نیمه نهایی را برد دوباره تماس داشتیم که پسرم گفت دعا کن فینال را هم ببرم. به او گفتم حتما دعا ...
قتل مرد تهرانی به دست خانم بلاگر معروف و همدستش / دختر بچه راز قتل پدرش به دست مادرش را لو داد + فیلم و ...
پسرم در تصادف رانندگی یک نفر را کشته و به اجبار به کشور امارات مهاجرت کرده است. او 5 ماه ما را فریب داد تا اینکه با حرف های نوه ام به سمیرا مشکوک شدیم و از پلیس کمک گرفتیم .با گذشت دو سال از این ماجرا پلیس هیچ اثری از جسد پسرم کشف نکرده است. عروسم بقایای جسد سوخته پسرم را هم از بین برد تا راز قتل پنهان باقی بماند. من حاضر به گذشت نیستم و تقاضای قصاص دارم. سپس دختر خردسال قربانی روبه روی ...
طلای کاراته جهان بر گردن دانش آموزی از نصف جهان درخشید
نیز کسب کردم. مقام سوم آسیا را به دست آوده ام و مدال های استانی متعددی نیز دارم. آخرین مدالم نیز مدال طلای جهانی 2023 کاراته در رده نوجوانان بود که مسابقات آن در شهر تهران برگزار شد. - زمانی که روی سکوی قهرمانی ایستادید، چه احساسی داشتید؟ در آن لحظه، تمام کارهایی که در همه ی این سال ها انجام دادم، تمام اتفاقات خوب و بد و سختی ها جلوی چشمانم آمد. همین طور چهره ی پدر و مادرم در ...
حاشیه های اکبر عبدی و رضا شفیعی جم با تلویزیون
... این برنامه ساز قدیمی در پایان صحبت هایش درباره دیدگاهش به وضعیت فعلی تلویزیون چنین اظهار می کند: متاسفانه تلویزیون مخاطب سابق را ندارد به خصوص بچه ها از جانب تلویزیون رها شده اند و این حیف است چون می توانست جایگزین خوبی برای تعلیم و تربیت و راه درست نشان دادن به بچه ها باشد. وقتی جاذبه هایش گرفته شود حتی اگر بهترین حرف ها در آن زده شود مخاطب نخواهد داشت. متأسفانه تلویزیون جایگاهش را از دست داد و توجهی هم نسبت به این مقوله ندارد. این خیلی حیف است. ای کاش بشود به آن دوران برگردد. من امیدوارم که درست شود و می شود بالاخره، به امید خدا. کدخبر: 867814 1402/06/27 15:45: ...
تصویر لو رفته از خاص ترین ملاقات رونالدو در تهران
برترین ها_ملیکا قراگوزلو: شازده کوچولو وارد تهران شد! قرار است با همدیگر به همراه او به ماجراجویی در تهران بپردازیم. قسمت اول مجموعه شازده کوچولو در طهران را می توانید در ادامه بخوانید: قرار نیست هیچ چیز بدی اتفاق بیفتد! در حالی که این جمله را مدام زیر لب تکرار می کردم، از در ساختمان خارج شدم. دقیقا 40 روز بود که از خانه بیرون نیامده بودم. از آن زمان که بساطش را جمع کرد و رفت، 40 روز عزا ...
در بازی های جناحی مردم هستند که آسیب دیدند
این همه گلایه نمی بودیم. مهمترین بخش های این مصاحبه را بخوانید: * بخش قابل ملاحظه ای از مشکلات کشور به واسطه عملکرد و جریان سازی احزاب است. برخی می گویند اصولگرا و عده ای دیگر می گویند اصلاح طلب و مرتب هم تقصیرها را گردن هم می اندازند در حالی که این یک موضوع، شعاری و نمادین و به باور من، حرفی بچه گانه است. * حتی می بینیم که در شهرستان های کوچک، مردم در مقابل هم قرار ...
پوراندخت مهیمن: به من لقب خوش قدم دادند!
. تا جایی که یادم می آید آخرین بار 30 سال پیش برای دیدن فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما به سینما رفتم. اغلب با نوه ام سرگرم هستم و گاهی هم مطالعه می کنم. البته این عادت مطالعه را از کودکی دارم. در خانه پدری ام همه اهل مطالعه بودند و من هم از 9 سالگی خواندن کتاب و مجله را شروع کردم. در جوانی به خاطر کارم، خواندن فیلمنامه هم اضافه شد و به قدری کتاب و فیلمنامه ورق زده بودم که اثر روی انگشت ...
مادر مقتول با دیه پسرش 4 قاتل را نجات داد
به زندگی برگشتند. جا دارد از مسئولان قضایی بندرعباس که تلاش زیادی انجام دادند، به خصوص آقای شاهرخ نیا که پیشنهاد آزاد کردن زندانی با وجه المصالحه را دادند تشکر کنم. محکومان بخشیده شده چه کسانی هستند؟ یکی از افرادی که با وجه المصالحه به دست آمده از پرونده قتل تکنسین پیمانکار فرودگاه از چوبه دار نجات پیدا کرد جوانی است که 17 سال پشت میله های زندان بود. او با یکی از اقوامش بر ...
تجاوز وقیحانه به زن جوان جلوی چشمان همسر بی غیرتش/ زن جوان همان شب همسرش را به قتل رساند+جزییات
مصایب و رنج و غم های زمانه که با خطوط سرنوشتم عجین شده و سخت آزرده ام ساخته است!؟ از بس قلب کوچکم مالامال از درد ها، ناامید ی ها و لبریز از ناراحتی ها و غم ها شده، احساس می کنم که روزی این همه اندوه و درد، سرانجام محو و نابودم خواهد ساخت. در یک خانواده ساده و معمولی زندگی می کردم ، مادرم مرا همیشه ایّام مورد مهر و محبّت فراوان خود قرار می داد، ولی پدرم آنگونه که می بایست هیچگاه به اعضای ...
گام به گام با شهید مقاومت در سفر اربعین
مسئولین حشدالشعبی برایش مراسم ختم گرفتند. آیا تابه حال خواب شهید را دیده اید؟ بله. چند بار خوابش را دیدم؛ ولی وقتی بیدار شدم خوابم را فراموش کردم؛ فقط یک بار به یاد دارم خواب دیدم که با لباس نظامی آمد، او را در آغوش گرفتم و بوسیدمش؛ اما هیچ حرفی با هم نزدیم. *** یوسف فرزند ارشد شهید که زمان شهادت پدر تنها 8 سال داشته، از خاطرات پدرش می گوید، از دلتنگی ها و ...