سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهید مدافع امنیت بوکان: رضا اسلحه نداشت، اما آشوبگران به قلبش شلیک کردند
. نیم ساعت از آخرین تماس گذشت و من هم منتظر تماس آقارضا بودم. به دخترم گفتم: چرا بابا زنگ نزد؟ قرار بود 10 دقیقه ای زنگ بزند. بعد پیش خودم گفتم حتماً کاری پیش آمده و دیگر تا شب تماس نگرفتم. همکاران همسرم می گفتند: آن روز خیابان خیلی شلوغ بود. به پای یکی از همکاران با سلاح ساچمه زن شلیک کرده بودند و او را به عقب بردیم. 10 دقیقه بعد از تماس آقای الماسی با دخترش، دیدیم آقای الماسی به زمین ...
لیاقت شهادت را در همسرم احساس می کردم
...: حدود 25 سال با همسرم زندگی کردم، ایشان اول در کمیته و بعد در نیروی انتظامی مشغول به کار شدند. همیشه نگرانش بودم و به او می گفتم مراقب باش، اتفاقی برایت نیفتد. او می گفت این لباسی که بر تن دارم کفنم است، حواست باشد اگر اتفاقی برایم افتاد، می دانم مسئولیت سنگینی است اما مسئولیت فرزندانمان برعهده تو می شود؛ زیرا ماندن یا نماندنم از عهده ام خارج است.. وی با اشاره به ماموریت های شهید ...
16 سالگی و شنیدن خبر شهادت همسرت حس غریبی دارد!
آشنایی و ازدواج تان با شهید چطور رقم خورد؟ من متولد 1349 هستم. از شهید پنج سال کوچک تر بودم. همشهری و اهل توابع اقلید فارس بودیم. شهید را نمی شناختم. چون اهل یک محل بودیم خانواده هایمان از هم شناخت داشتند. چون مسجد می رفتم، شهید مرا دیده بود. البته او برای کمک به باغ پدرم هم می آمد. نهایتاً به خواستگاری آمدند و سال 1362 شاید 13 ساله هم نبودم که ازدواج کردیم. سه سال شریک زندگی او ...
اهل بیت (ع) جواب اشک های پوریا را با اجر شهادت دادند
کمی از خودتان و شهید بگویید، او متولد چه سالی بود، چه شغلی داشت؟ من متولد 1359 و کارمند بیمارستان هستم و همسرم پوریا احمدی متولد 1357 بود که در 30 شهریور سال گذشته، در جریان اغتشاشات بر اثر اصابت چاقو مصدوم شد و در 12 مهر ماه به شهادت رسید. پوریا شغل آزاد و یک برادر داشت. مادرش هم سوپر وایزر بیمارستان شهید دکتر معیری بود و الان بازنشسته است. پدرش هم در سال 1378 به رحمت خدا رفته است. خانواده همسرم بسیار ساده زیست و اهل هیئت و علاقه مند به اهل بیت (ع) هستند. ...
زندگینامه سردار شهید مرتضی رئیسی
.... شب هنگامی که من خواب بودم انگشت مرا خودکاری کرد و می خواست اثر انگشتم را روز کاغذ بگذارد که من بیدار شدم و به او گفتم تو قصد این را داری که امضاء تقلبی از من بگیری. من فردا به سپاه می آیم و موضوع را با آن ها در میان می گذارم و مرتضی گفت مادرم به آنجا نیا و آبرویم را حفظ کن. آن شب تا صبح نخوابید و در خانه راه می رفت و صبح به او گفتم قلم و کاغذ را بیاور تا امضاء کنم بسیار شادمان شد و در پوست خود ...
مهر تأیید شهادت امیررضا در نجف زده شد
فرزندانم در خانواده مذهبی رشد کرده اند. شهادت امیررضا چطور رقم خورد؟ سال پیش تنهایی برای مراسم پیاده روی اربعین به کربلا رفتم. پنج روز بود که از زیارت اربعین برگشته بودم. خودم حال خوبی نداشتم و آن روز بعد ازظهر همزمان با امیررضا و پسر بزرگم از در خانه خارج شدیم. امیررضا به سمت باشگاه بدنسازی رفت و من و پسر بزرگم نیز به سمت درمانگاه رفتیم. از درمانگاه بیرون آمدم. امیررضا با من تماس ...
گفت وگو با مادر شهید سلطانی در آستانه سالگرد تولد پسرش؛ داود که شهید شد از خواب پریدم
برادرم ، بنده در سال 67 به جبهه اعزام شدم ولی توفیق شهادت نصیب نشد. تسنیم: از لحظه شهادت بگویید. مادر شهید: در آن روزها بمباران زیادی در زنجان توسط هواپیماهای دشمن می شد. دقیق یادم نیست هنگام اذان صبح بود یا نصفه شب بود. ولی همان موقع بلند شدم و همه را بیدار کردم. قلبم منقلب شده بود. به اعضای خانواده گفتم پسرم شهید شد. همسرم گفت ان شاءالله خیره هیچ اتفاقی نیفتاده است ولی من با ...
نماز را باید بپا داشت
بر من که در زندگانی نتوانسته ام آنگونه که شایسته است تو را پرستش کنم. آری به جبهه می روم، جبهه ای که به وسعت تمام اسلام در مقابل تمام کفر؛ جبهه ای که سراسر نور است و ذکر خدا و دعا، جبهه ای که هرگاه در آن به افق نگاه می کنم به یاد صحرای کربلا و به یاد مظلومیت حسین(ع) می افتم. جبهه که همه چیزش انسان را عاشق خدا می کند و به زندگی محتوا می بخشد. انسان را خالص می کند؛ جایی که روح خدایی حاکم ...
اگر شهید شدم به پدرم تبریک بگویید
...> چون مرگ حق هر انسانی است و مؤمن باید همیشه آماده باشد من هم چند خطی را به عنوان وصیت نامه آماده کرده ام، تا بعد از من به اجرا در آید انشاءالله. در ابتدا از تمام شما خواهران و برادرانی که این ورق را می خوانید، التماس دعا دارم که سخت محتاجم. برای این حقیر دعا کنید. و اما اگر من در این مأموریت به شهادت رسیدم و خدا توفیق این مقام را به من داد، هر جای ایران که مرا دفن کنید، مسأله ای نیست ...
شهید چشمه آتشی است که خرمن ظلم را می سوزاند
، گمنام باقی بماند و تا کنون خانواده را چشم انتظار باقی گذاشته است. وصیت نامه شهید سید اصغر احمدی؛ اکنون که امام، فرمان جنگ داده اند، من نیز با غیرت و مردانگی که باید یک انسان مسلمان داشته باشد، نمی توانم در خانه نشسته و شاهد کشته شدن برادران انقلابی خود باشم، علی رغم همه مشکلاتی که داشتم به جبهه آمدم و امیدوارم غیر از خدا، از هیچ چیز نترسم و شجاعانه در برابر دشمن نبرد کرده و ...
خودکشی دختر جوان در غفلت پدر و مادر! / لادن همه چیز را نوشته بود!
تلفنی گرفتم ولی او پاسخی به تماسم نداد! با وجود این من نگران نشدم چرا که احتمال می دادم دخترم به دلیل خستگی ناشی از درس خواندن زیاد به خواب رفته است. به همین دلیل از تماس های بعدی خودداری کردم تا او را بیدار نکنم! خلاصه آن شب را در خانه پدر شوهرم سپری کردیم و صبح روز بعد هنوز سفره صبحانه پهن بود که دوباره به شماره تلفن دخترم زنگ زدم اماباز هم تماس هایم بی پاسخ می ماند.کم کم نگرانی و اضطراب ...
مشهد در قطعه 27 بهشت زهرا(س) چه می کند؟
به حرم امام رضا(ع) فرستاده بودند برای زیارت. پیکر ناصر ما، یکی از آن 8 پیکر بود. بالاخره سال 1378 چند روز بعد از زیارت امام هشتم به خانه برگشت و اینجا شد، مزارش. ماندی که همدم این روزها باشی حالا نوشته کمرنگ قرمز زیر انگشتان خواهر، روی مزار شهید را بهتر می خوانی؛ نوشته حضرت رضا(ع). از پدر و مادر شهید پرس و جو می کنی. مامان زلیخا به رحمت خدا رفته اما پدر شهید شکرخدا در قید حیات ...
ما نوکریم و او ارباب
مرام دینی داشته باشند. مادر خانواده، زهراخانم ازدواجش در همین موکب امام رضا(ع) رقم خورده است. او تمام زندگی خود را مدیون حضرت می داند و حالا خدمت به زائران آقا را نه یک وظیفه بلکه دینی بر گردن می داند که باید هر ساله آن را انجام دهد و می گوید: مجرد که بودم نیت کردم هر سال به موکب های بین راهی امام رضا(ع) بیایم و به زائران خدمت کنم. پدرم من را به موکب یکی از دوستانش معرفی کرد. در همان موکب با یکی از ...
استمرار کربلا امام حسین (ع)، در کربلا ایران متبلور می شود
، ادامه داد: به دلیل دفاع از وطن، ناموس و لبیک به فرمان مقتدایم امام خمینی (ره) سال 1360 به سمت جبهه غرب کشور اعزام شدم. مدت ها آن جا بودم و بعد به جبهه جنوب عملیات بیت المقدس رفتم؛ تک سرفه هایی که با صدای خس خس، حاکی از درد سینه اش بود، صحبتش را قطع کرد. جرعه ای آب نوشید، بعد ها متوجه شدم که در جبهه هم شیمیایی هم شده است، سرش را با حزن پایین آورد و در حالی که تسبیح زرد رنگ را در دستش می ...
سرقت 206 نقره ای به خاطر خواستگاری از دختر مورد علاقه
اتفاقی یک خودروی 206 نقره ای رنگ را دیدم. زنی پشت فرمانش بود و می خواست پارک کند. به او گفتم نمی توانی پارک دوبل بزنی، پیاده شو من پارک می کنم. به همین راحتی پیاده شد و من ماشینش را سرقت کردم اما بخت با من یار نبود، چون دقایقی بعد ماشین وسط خیابان خراب شد و ناچار شدم همانجا رهایش کنم. بار دیگر رفتم یک ماشین که پارک شده بود را سرقت کردم اما بنزینش بین راه تمام شد. یکبار هم درست سر بزنگاه پلیس رسید ...
مادر شهیدان والامقام کریمی نژاد از استان مازندران آسمانی شد
تقدیم فرزندان برومند، رشید و مومن خویش، برای اسلام و ایران، افتخاری ماندگار آفریدند. وی در بخشی دیگر از پیام خود بیان داشت: اینجانب درگذشت حاجیه خانم سیده مریم کلانتریان مادر فداکار شهیدان والامقام فرشاد و فرزاد کریمی نژاد را به جامعه بزرگ ایثارگری به ویژه بیت شریف و معزز شهیدان گرانقدر کریمی نژاد تسلیت عرض نموده، برای آن مادر بزرگوار، رحمت واسعه الهی و هم نشینی با حضرت فاطمه زهرا (س) و فرزندان شهیدش مسألت دارم. گفتنی است که زمان و مکان مراسم تشییع پیکر پاک مادر معزز شهیدان گرانقدر کریمی نژاد متعاقبا اعلام خواهد شد. ...
گام به گام با شهید مقاومت در سفر اربعین
دیگر بود، طوری که حتم داشتم در راه اسلام و اعتقاداتش به شهادت می رسد. یک بار خودش خواب شهادتش را دیده بود و این خواب را برای همسر و مادرش تعریف کرد. آخرین بار که راهی جبهه می شد عروسم (خانم ولید) سراسیمه پیش من آمد و از من خواست که نگذارم ولید برود چون می دانست که این بار شهید می شود. به دل عروسم افتاده بود؛ ولی به او گفتم ولید معاون گردان است و حضورش در جبهه نبرد لازم است و باید برود. قرار بود ...
شهادت در سالگرد ازدواج و پس از پذیرش قطعنامه
برگزار شد و فقط ذکر صلوات داشتیم؛ ما روز اول مرداد 1364 ازدواج کردیم ودقیقا 3 سال بعد، در اول مرداد 1367 سیدداود به شهادت رسید. شرط من برای حلالیت شهید دفعه آخر که قرار بود سیدداود عازم جبهه شود به من گفت خانمم این سفر بدون بازگشت است و من دیگر برنمیگردم؛ حلالم کن. من هم گفتم اگر به جبهه رفتی و شهید شدی من حلالت نمی کنم مگر به یک شرط همسرم گفت به چه شرطی؟ گفتم دستت را روی قرآن ...
قتل زن سرایدار به دست شوهر معتاد
. سر چه موضوعی با همسرت اختلاف داشتی؟ پروانه در سال هایی که گرفتار مواد شده بودم خیلی تلاش کرد که مرا ترک بدهد. مدام مرا در کمپ ترک اعتیاد بستری می کرد اما همین که پایم را از کمپ بیرون می گذاشتم می رفتم سراغ مواد. از طرفی در زمانی که من کمپ بودم، تاریخ اجاره خانه مان تمام شده بود و همسرم که نتوانسته بود خانه ای اجاره کند، در یک مدرسه سرایدار شده و به مدرسه اسباب کشی کرده بود ...
آن هایی که در راه خدا با نفس جهاد می کنند، قبل از اینکه بمیرند شهید می شوند
یک مروری کوتاه در زندگی گذشته خود می کند، به رحمت خدا و به گناهکاری و روسیاهی بیشتر خود و به شرمندگی در مقابل مولا پی می برد که چقدر اشتباه و گناه مرتکب شدیم و چقدر خدا و حضرت زهرا (س) مهربانند و هوایمان را دارند. هر چقدر هم بد بودم، یکبار که گفتم غلط کردم، قبولم کردند. زندگی و دیدگاهم به زندگی، از زمانی عوض شد که استخدام سپاه شدم و با کاویان و بعد با حاج آقا آشنا شدم. من کمتر از آن ...
لو رفتن راز رابطه پنهانی بهرام با مادر و دختر به صورت همزمان / در اتاق دخترم قرص های ضد بارداری پیدا کردم
به گزارش سلام نو به نقل از رکنا، پس از مرگ همسرم مجبور شدم دنبال کار بگردم ،پس از چند هفته دوندگی و سپردن به دوستان و فامیل در یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم، من همیشه زن خانه بودم و حالا خیلی برام سخت بود که بیرون از خانه و در یک محیط رسمی کار کنم اما ناچار بودم. خیلی زود ازدواج کردم و یک سال بعد خدا نینا دخترم را به من هدیه داد ،وقتی نینا بزرگ تر شد اختلاف سنی کم ما با توجه به ظاهرمون ...
کامی بالاتر از شهادت در راه خدا وجود ندارد
ها سیاه بر تن می کنند، در حالی که بر شما اندوهی وارد نشده، بلکه افتخاری است که خانواده شهید باشید و در راه خدا، فرزندتان که به امانت نزد شما بوده، هدیه داده اید. مرا ناکام ننامید؛ زیرا کامی بالاتر از شهادت در راه خدا و پرواز به سوی او برای جوانان این کشور اسلامی وجود ندارد و به مهدی بگویید که تلاشش را فقط در راه درس بگذارد تا در آخر سال به نحو احسن نتیجه اش را بگیرد. حیات ...
برادرم مزارش را در گلزار شهدا نشان داده بود
به جبهه رفت و به شهادت رسید در راه خدا به شهادت رسیده است و مثل جوانان امام حسین (ع) در راه اسلام به شهادت رسیده است که مایه افتخار است. روزی که به جبهه رفت را به خاطر دارید؟ اعزامی که منجر به شهادتش شد. برادر شهیدم قبل از اعزام به جبهه در حالی که پسری نوجوان بود مدتی همراه یکی از بستگان به نام حاج عباس فصیحی به عنوان تدارک به پشت جبهه رفت و در کمک به رزمندگان فعالیت کرد. او ...
کاخ اسدالله علم تفریحگاه کدام مسئولان است؟
آغاز کلام؛ به نام خداوند شهیدان... آنچه در ادامه می خوانید، چهار پاره کوتاه از این کتاب است که برایتان انتخاب کرده ایم. /// مسافر تاکسی شهید طلبه علی سیفی راوی: دوست شهید علی کنار خیابان، روی جدول ها نشسته بود. سوار موتور بودم که او را دیدم. کنارش ترمز زدم و گفتم: بیا که خدا برایت رساند. دیگر پول تاکسی هم نمی دهی، زود باش بنشین ترکم ...
خانه زوج سبزواری چطور هتل زائران امام رضا(ع) شد؟
حاج آقا شیرخدا به رحمت خدا رفته اما درِ خانه شان همچنان به روی مهمانان باز است و خانم خانه اجازه نداده سنت زیبای پذیرایی از زائران امام رضا (ع) در این خانه فراموش شود. اینطور است که هر کجا برای زیارت برود و دوستان جدیدی پیدا کند، از آنها دعوت می کند هر وقت عزم مشهد کردند، سر راهشان، حتما مهمان او شوند. هر سال، یک هفته قبل از شهادت امام رضا (ع) هم، تلفن دست می گیرد و به همه آنهایی که روزی گذرشان به ...
اسارت در ایران من را شیعه کرد/ هنوز آرامش سخن آن سپاهی در گوشم است نترس تو برادر ما هستی
...> من آخرین کتاب را هم خواندم و بعد از اینکه فهمیدم شیعه و علی (ع) کیست به ابو زینب رو کردم و گفتم می خواهم شیعه شوم. ابو زینب گریه کرد و گفت بهترین کار دنیا را کردی چون الان دیگر جزو فرزندان حضرت علی (ع) هستی. به این ترتیب شیعه شدم. حیات: میان شیعه و سایر مذاهب و ادیان در اردوگاه تفاوتی قائل می شدند؟ العزاوی : نه اصلا. از سایر ادیان هم در اردوگاه بودند. من هم سنی بودم ولی ...
مادر شهیدان والامقام کریمی نژاد از کلاردشت مازندران آسمانی شد
ارزش ها، تقدیم ایران اسلامی کردند. رجاء واثق دارم، نام نیک آن مادر مومنه که در دامان پرمهر و محبت خود با تمسک به آموزه های قرآنی و فاطمی، فرزندانی مجاهد، ایثارگر و عاشورایی تربیت کرد، برای همیشه در تاریخ این سرزمین، زنده و جاوید خواهد ماند. اینجانب درگذشت حاجیه خانم سیده مریم کلانتریان مادر فداکار شهیدان والامقام فرشاد و فرزاد کریمی نژاد را به جامعه بزرگ ایثارگری به ویژه بیت شریف و معزز شهیدان گرانقدر کریمی نژاد تسلیت عرض نموده، برای آن مادر بزرگوار، رحمت واسعه الهی و هم نشینی با حضرت فاطمه زهرا (س) و فرزندان شهیدش مسألت دارم. پایان پیام/86034/ ...
فرهاد قائمیان: فیلمنامه رستاخیز را با زبان روزه و وضو خواندم/ نفسم در سکانس های توبه حضرت حر بالا نمی آمد
که نشد بروم و درخدمت آنها باشم. امیدوارم همیشه سلامت و باعث افتخار ما باشند. هر جا قرآن به خطر بیفتد، اولین نفر در خط مقدم جبهه خواهم بود این بازیگر همچنین درباره اهانت برخی به قرآن گفت: می شود یک نفر بیاید و به کتاب خداوند توهین کند؟ این همه سال تلاش کردند قرآن و دین اسلام از بین برود، از بین رفت؟ اعلام می کنم هر جا کلام خداوند و کتاب محمد (ص) به خطر بیفتد، اولین نفر برای مبارزه با این حرکت، خط مقدم جبهه خواهم بود. امیدوارم همیشه زیر پرچم اسلام و قرآن باشم و بگویم یک شیعه هستم. انتهای پیام/ ...
نعمت هایی که باید قدرشان را دانست (حدیث دشت عشق)
شهید عزیز امینی خواه در وصیت نامه اش نوشت: شما خواهرانم و همسران برادرانم باید زینب گونه باشید همانند زینبی باشید که تمام سختی ها و مصیبت ها را تحمل کرد و جز شکر خدا چیزی نگفت و در مرگ عزیزانش هیچ نگفت و آن وقت فریادی بر کاخ جنایت کاران فرود آورد که هزار سال دستگاه های تبلیغاتی ظلم و جور نتوانستند خاموشش کنند، همانند حضرت فاطمه(س) حجاب خود را حفظ کنید. فاطمه؛ زنی که زندگی ساده و بی آلایش او ...