اهل بیت (ع) جواب اشک های پوریا را با اجر شهادت دادند
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل زن جوان توسط دوست پسرش/ قاتل: دروغ گفت؛کشتم اش!+جزییات
دادستان به دفاع از کیفرخواست پرداخت و خواستار مجازات متهم شد.در ادامه پدر و مادر مقتول شکایت شان را مطرح کردند و گفتند خواسته شان قصاص قاتل است.پدر مقتول گفت: این مرد بدون هیچ دلیلی دخترم را به قتل رسانده و باید قصاص شود.در ادامه همسر مقتول که در این حادثه مجروح شده بود، شکایتش را مطرح کرد.او گفت: من و همسرم 5سال بود که با یکدیگر زندگی می کردیم و عاشق یکدیگر بودیم و همسرم زن پاکی بود.وی ادامه داد ...
دختر 6 ساله از راز قتل پدرش پرده برداشت!
می گوید بهروز به خاطر مشکلات مالی ناچار شده به کشور امارات سفر کند البته من چند پیامک از یک شماره خارجی دریافت کردم که برایم نوشته حالش خوب است و در اولین فرصت با من تماس می گیرد اما وقتی خودم به آن شماره زنگ می زنم کسی پاسخگو نیست. من به حرف های عروسم اعتمادی ندارم و نگران حال پسرم هستم. با شروع تحقیقات، عروس خانواده مدعی شد همسرش به خارج از کشور رفته اما دختر 6 ساله آنها به پلیس گفت ...
من زن چهارم بودم؛ شوهرم می خواست مرا با کابل خفه کند | پسر هوویم به من تهمت زد که...
شرایط باید از20فرزند قد و نیم قد هووهایم نیز مراقبت و نگهداری می کردم تا آن ها هم بتوانند سرکار بروند! چند سال بعد هم 2فرزند دیگر به دنیا آوردم، اما به دلیل کمبود امکانات در روستا روزهای سختی را سپری می کردیم تا این که وقتی آخرین دخترم را باردار بودم درد شدیدی درناحیه شکم مرا به بیمارستان کشاند و پزشکان تشخیص دادند که باید با عمل جراحی کیسه صفرایم را بردارند! این در حالی بود که 8 ماه از ...
دستگیری سارق خیانتکار در یک قدمی خروج از کشور
کردم او وسوسه سرقت را به جانم انداخت. او ادامه داد: در نهایت قبول کردم و شب سرقت، به پیرزن شربت مسموم داده و او را بی هوش کردم. بعد با همسرم که در را از قبل برایش باز گذاشته بودم وارد سه آپارتمان شدیم و سرقت ها را انجام دادیم. برای اینکه کسی به من شک نکند، از فردای سرقت هم به خانه پیرزن آمدم و کارم را ادامه دادم. اما یک شب که به خانه رفتم از همسرم خبری نبود و چند روز بعد پیامکی فرستاد مبنی بر ...
پیرمرد تنها گرفتار نقشه شوم 3 مرد مامور نما / همه دارو و ندارش را بردند
...> اما کار به اینجا ختم نمی شود بلکه آن 3 مرد دایی ام را به انباری در منطقه ولیعصر تبریز منتقل می کنند و به مدت یک شب وی را در آنجا زندانی کرده و مدعی می شوند اینجا بازداشت گاه اداره اطلاعات است و تو نباید به کسی هیچ حرفی بزنی! روز بعد در حالی دایی ام را آزاد می کنند که کتک مفصلی خورده بود و خودروی پیکانش را به بهانه بررسی های بیشتر از دست دایی ام گرفتند. چند هفته ای است که از ...
نیمه شب تلخ برای دختری تنها
...> خلاصه آن شب را در خانه پدر شوهرم سپری کردیم و صبح روز بعد هنوز سفره صبحانه پهن بود که دوباره به شماره تلفن دخترم زنگ زدم اماباز هم تماس هایم بی پاسخ می ماند.کم کم نگرانی و اضطراب وجودم را فرا گرفت و پشت سرهم کلید تماس را می فشردم ولی تماس هایم بی نتیجه می ماند . حالا دیگر از شدت نگرانی نمی توانستم رفتارهایم را کنترل کنم . به ناچار با خواهرم تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما برود و خبری از ...
قتل اشتباهی مرد بی گناه با تصور رابطه با زن متاهل
اینکه غریبه وارد شد او را با چاقو زدیم. امیر نیز در بازجویی ها گفت: من چند سال قبل با سحر ازدواج کردم. همان زمان هم گفتم که سه روز در هفته شب کار هستم و در خانه نیستم. خانواده سحر گفتند دخترشان را پیش خودشان نگه می دارند. ما زندگی خوبی داشتیم تا اینکه چند روز قبل از قتل متوجه مساله ای شدم. همسرم به من خیانت می کرد. او شب هایی که من خانه نبودم با مردی غریبه رابطه برقرار می کرد. من این ...
قتل هولناک مرد همسایه برای تعرض به همسر
به مدرسه یا برای خرید ببرد. من خودم اجازه این کار را داده بودم چون فرید کارش مسافرکشی بود و من فکر کردم حالا که همسایه ماست آدم مطمئنی برای این کار است. تا اینکه یک شب حدود چهار صبح بیدار شدم و دیدم همسرم در حال پیام دادن است. تعجب کردم و پرسیدم چه کسی است گفت با خواهرم صحبت می کنم. من به رفتار همسرم شک کردم و صبح با خواهرش تماس گرفتم اما او گفت خبری از مهسا ندارد و پیامی هم از او دریافت نکرده است ...
ام الاسرا نماد زن مبارز ایرانی
. به سختی سعی می کرد خودش را کنترل کند. آن خانم که شوهرش مفقود بود، به آرامی شروع کرد به صحبت کردن. گفت: چند شب پیش خواب شوهرمو دیدم. صبح که از خواب پاشدم برای دختر سه ساله ام خوابمو تعریف کردم و گفتم بابا اومده به خوابم. دخترم هم مرتب از من می پرسید: مامان بابا چه شکلی بود؟ چی پوشیده بود؟ چطوری اومد به خوابت. منم با حوصله به تموم سؤال هایش جواب دادم. آماده اش کردم و بردمش مهدکودک. خودم هم رفتم ...
قال گذاشتن همسر برای زندگی طلایی با دخترخاله!
. پس از اینکه همسرم نقشه سرقت را مطرح کرد و موفق شدیم به راحتی 30 میلیارد تومان پول و طلا سرقت کنیم، تصمیم گرفتم همسرم را رها کنم و همراه عشق دیرینه ام به خارج از کشور فرار کنم. پس از سرقت با دختر خاله ام تماس گرفتم و گفتم که به پول زیادی دست پیدا کرده ام و به او پیشنهاد دادم برای ادامه زندگی به ترکیه برویم که قبول کرد. یک روز که همسرم برای کار به خانه پیرزن رفت، پول و طلا ها را برداشتم و همراه ...
ازدواج موقت شرم آور مرد متاهل با دختر خاله مطلقه اش
نصیحت های دیگران توجهی نداشت تا این که خانواده اش به خاطر فرزندم سینا مرا هم پذیرفتند و من و حامد به زندگی مشترکمان در طبقه بالای منزل پدر شوهرم ادامه دادیم. در همین روزها دخترم سهیلا نیز به دنیا آمد و روزگارم بهتر شد اما گویی تقدیر من چیز دیگری بود. بعد از 13 سال زندگی مشترک روزی متوجه رفت و آمدهای نامتعارف حامد به خانه خاله اش شدم . ربیعه دخترخاله حامد بود که پس از چندسال زندگی مشترک ...
همه رنج های ننه علی؛ از مواجهه با اقوام شاهدوست تا شوهر بداخلاق
، بقیه مسیر رو هم نشونت می ده تا قبل از ظهر شماره تماس برادر شهید را از اهالی محله بیست متری شمشیری گرفتم. چند کلمه ای با امیر آقا، برادر کوچک تر شهید شاه آبادی صحبت کردم و قرار شد بعد از هماهنگی با مادر مرا خبر کند. نماز ظهر را در مسجد امام جعفر صادق (ع) خواندم و برگشتم خانه. بعد از یک هفته، اولین جلسه دیدار با مادر شهید علی شاه آبادی هماهنگ شد. عصر یک روز گرم تابستانی مرداد سال 95 در خانه ...
واقعیت مرگ سارینا اسماعیل زاده یکسال پس از ناآرامی ها | مادر سارینا چه گفته بود؟
عظیمیه کرج بودند، شام را به اتفاق یکدیگر در آنجا صرف کرده و تا حدود ساعت 23 شب نیز در کنار یکدیگر بوده و برای استراحت و خواب هم در منزل مادربزرگ ماندند و مادر ایشان بعد از نیمه شب متوجه حادثه می شود. وی با بیان اینکه تحقیقات بازپرسی از مادر مرحومه مشخص کرده است که متوفی سابقه خودکشی ناموفق با مصرف قرص داشته، گفت: پلیس نیز با تماس تلفنی همسایه از موضوع سقوط از ارتفاع مطلع، و به محل مراجعه ...
سخت تر از سخت؛ قصه پرغصه "من، حمید و زینب"
تیره و تار شده بود. گیج و منگ، باورم نمی شد! چه زندگی کوتاهی! گویی خوابی بیش نبود! دغدغه فرزندم و خودم و نبودن همسرم در کنارم! آری با این دنیا چه باید می کردم؟! آواری سنگین روی دوش خود احساس می کردم. به مجسمه ای متحرک تبدیل شده بودم. مهر 64 دخترم به دنیا آمد؛ طبق وصیت پدرش نام اش را زینب گذاشتیم. چندین سال بدین منوال گذشت، کنار مادر داغ دیده ام بودم که حالا شهادت داماد هم به غم شهادت ...
پدر بی آبرو دخترش را در مشهد فروخت!
...: صدایش را از آن سوی خط شنیدم و آرام به مکالمه تلفنی همسرم با آن مرد غریبه گوش دادم، وقتی متوجه شدم که شوهرم قصد فروش دختر کوچکم را دارد دیگر حال خودم را نمی فهمیدم. دخترم را به آغوش گرفتم و... این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که سراسیمه و هراسان در حالی خود را به مرکز انتظامی رساند که دختر خردسال ی را در آغوش داشت. این زن جوان با بیان این که همزمان با تجمع ...
اشتباه پشت اشتباه؛ همه چیز بدتر شد/غرور نهفته در چشمان یک زن جذاب مرا ویران کرد
رسید . تلفن همراهم زنگ خورد و از دیدن شماره شادی در آن ساعت متعجب شدم. او همیشه من را آقای رئیس صدا می زد و آن شب هم با صدای لرزان و ملتهب با من صحبت می کرد .مادر شادی دچار مشکل قلبی می شود و او به من زنگ زده بود که برای یکی دو روز مرخصی بگیرد و به شهرستان برود. وقتی از او پرسیدم با چه وسیله ای می خواهد برود جواب داد که قصد دارد به ترمینال برود و با تاکسی های بین شهری راهی ...
رابطه نامشروع زن آرایشگر با مرد سه زنه/ او به خاطر ثروتم مرا فریب داد و...
. چند سال بعد با پول هایی که پس انداز کرده بودم خانه ای خریدم و همه امکانات رفاهی را فراهم کردم اما همسرم همچنان نسبت به من بی تفاوت بود همواره سعی می کردم با ظاهری آراسته از محل کارم به منزل بازگردم تا شاید بتوانم عشق و محبت همسرم را به خود جلب کنم ولی او باز هم کوچک ترین توجهی به من نمی کرد دراین شرایط مدام غر می زدم و او را نصیحت می کردم که انسان باید با سرووضع آراسته و مرتب ...
شوهر صیغه ابم با عروس جوانم رابطه نامشروع دارد/ آنها را تعغیب کردم تا به...
به جایی رسید که بعد از 30 سال زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفتیم و من در حالی که دو پسرم ازدواج کرده بودند و دخترم مجرد بود از پژمان طلاق گرفتم. او یک سال بعد از این ماجرا با زن مطلقه دیگری ازدواج کرد و من هم به عقد موقت یکی از بستگان عروس بزرگم درآمدم. کیومرث دو پسر داشت که ازدواج کرده بودند و او با همسر معتادش زندگی می کرد ولی چون وضعیت اقتصادی خوبی داشت و مخارج اعتیاد همسرش ...
رضا اسلحه نداشت، اما آشوبگران به قلبش شلیک کردند
هم منتظر تماس آقارضا بودم. به دخترم گفتم: چرا بابا زنگ نزد؟ قرار بود 10 دقیقه ای زنگ بزند. بعد پیش خودم گفتم حتماً کاری پیش آمده و دیگر تا شب تماس نگرفتم. همکاران همسرم می گفتند: آن روز خیابان خیلی شلوغ بود. به پای یکی از همکاران با سلاح ساچمه زن شلیک کرده بودند و او را به عقب بردیم. 10 دقیقه بعد از تماس آقای الماسی با دخترش، دیدیم آقای الماسی به زمین افتاد. او را بردیم حیاط سپاه، دکمه ...
لیاقت شهادت را در همسرم احساس می کردم
همسرم تماس می گرفتم تا شاید از حاجی خبردار شوم. چون هر چه با ایشان تماس می گرفتم جواب نمی داد، آن ها هم می گفتند از حاجی خبر ندارند. وی ادامه داد: حدود ساعت یازده و نیم شب بود که پیامکی از طرف یکی از دوستان دخترم به گوشی اش ارسال شد با این محتوا که شهادت پدرش را تسلیت گفته بود، ما چون دوست نداشتیم باور کنیم که همسرم شهید شده است، می گفتیم حتما منظور شهادت امام علی (ع) را می گوید چون ...
دعا کردم همسرم به آرزوی شهادتش برسد
...، هر لحظه من منتظر شهادتش بودم و خدا خواست او در سوریه به شهادت برسد. برادر فرشاد هم در عملیات نصر 8 کردستان به شهادت رسید. شهادت پس از آخرین تماس همسرم 20 مهر ساعت 16:30 دقیقه با من تماس گرفت. فکر نمی کردم او در عملیات باشد. به او گفتم حاجی کی به خانه می آیی. گفت که آخر هفته، حال بچه ها را پرسید پاسخ دادم خوب هستند، فرشاد ساعت 17:30 دقیقه همان روز درقنیطره بر اثر اصابت خمپاره ...
خاطراتی از مراودات آیت الله خامنه ای و استاد شهریار
ایراد خطابه می کنند. شاید تمامی مدت صحبت را بی اراده حتی مجال به خود آمدن برای نشستنم نیافتم و ایستاده گوش کردم. چنان هیجان زده بودم که بعد از إتمام نطق آقا، باشتاب به منزل استاد رفتم. شب دیروقت بود، اما استاد در کمال إعجاب و هیجان گریه می کردند و جملات برجسته ی آقا را تکرار می کردند که دانه دانه دردهای مسلمانان را برمی شمرد و منشوری برای جهان اسلام می پرداخت. استاد می گفتند: من فقط می گریستم و دستم ...
آیین خداحافظی و خروج قزاق از ایران 5 دقیقه هم طول نکشید!
ارتش نوین، فرار فضاحت بار در بزنگاه تاریخ! شواهد گوناگون حاکی از آن است که پیشروی سریع متفقین در خاک ایران، برای رضاخان بس غیر منتظره بود. او گمان نمی برد که رؤیای ارتش نوین و شکست ناپذیرش به این سادگی نقش بر آب شود و او را ناگزیر از فرار کند. حسین فردوست که از سوی او به مصاحبت ولیعهد برگزیده شده بود، در خاطرات خویش روایتی نسبتاً دقیق از کارنامه آن ارتش در مقطع حمله متفقین به ایران به ...
می گفت: نمی توانم بگذارم چادراز سر ناموس مان بکشند
... این یک سال برای شما چطور گذشت؟ خیلی سخت، اتاقم شده نمایشگاه عکس هایش. شب تا صبح نمی خوابم با عکس هایش حرف می زنم، من هنوز باورم نشده که محمدحسین نیست. هر روز با دخترم می رویم بر سر مزارش. انگار خودش هر روز می گوید بیا. هر بار هم که می رویم عده زیادی می آیند سر مزار که محمدحسین واسطه برآورده شدن حاجت شان شده است. من باور دارم که او زنده تر از همیشه است. چطور چنین باوری دارید ...
مهر تأیید شهادت امیررضا در نجف زده شد
از پسرتان بگویید و اینکه امیررضا در چه خانواده ای رشد کرده بود؟ من مادر امیررضا متولد آبان ماه 1349 هستم. در مسجد، قرآن به دیگران آموزش می دهم و پدر شهید هم عسکر اولادی متولد 1345 و راننده ماشین سنگین است. بنده با همسرم، پسرعمو و دخترعمو هستیم. دو فرزند پسر داریم که امیررضا فرزند دوم خانواده بود؛ متولد 28 بهمن ماه 1377. او دیپلم مکانیک خودرو داشت. هم خودم در خانواده مذهبی بزرگ شده ام و هم فرزندانم در خانواده مذهبی رشد کرده اند. شهادت امیررضا چطور رقم خورد؟ سال پیش تنهایی برای مراسم پیاده روی اربعین به کربلا رفتم. پنج روز بود که از زیارت اربعین برگشته بودم. خودم حال خوبی نداشتم و آن روز بعد ازظهر همزمان با امیررضا و پسر بزرگم از در خانه خارج شدیم. امی ...
امدادگران جان دختر 5 ساله را نجات دادند
این دختر کوچک دیده بود؛ مادر روژین می گوید: ساعت 23 و 7 دقیقه، دیدم که روژین با رنگ پریده در تخت افتاده است، چند بار صدایش زدم اما جواب نداد. بعد دیدم که نفس هم نمی کشد. مادر سراسیمه دخترش را بغل می کند و از خانه خارج می شود. همسایه اما حال و روز نگران و درمانده مادر را می بیند و سریع او را سوار خودرو می کند تا او را به نزدیک ترین درمانگاه برساند. دوباره زندگی امدادگران ...
بازیگر معروف ایرانی درگذشت | علت فوت آرش میراحمدی ساعتی پیش در بیمارستان +عکس
ج کردن برای خانه و بچه ها بسیار دلی جلو می رود؛ مثلا یک بار برای کار در سفر بودم و کارتم پیش آنها بود، دیدم پشت سر هم برایم پیام می آید که از کارتم برداشت می شود. بعد دیدم هرچه برای دخترم خواسته، خریده است. به نظرم حال خوب به کنار، باید منطقی تر به شرایط نگاه کرد چون زندگی هزینه دارد و باید محاسبه گر بود. عروس و داماد بدون عروسی آرش:بعضی چیزها برای من ارزش و لذت بالایی د ...
برای اولین بار در اهواز خشکشویی آنلاین با پیک رایگان
درصد کمتر پرداخت خواهید کرد. خشکشویی پاکان لاندری ( https://pakanlaundry.com ) همه روزه آماده خدمت رسانی به مشتریان عزیز می باشد. شما می توانید در ایام تعطیل هم از خدمات خشکشویی استفاده کنید. ساعت کاری پاکان لاندری از 8 صبح تا 2 بعد از ظهر و از 5 عصر تا ساعت 10 شب می باشد. می توانید برای استفاده از خدمات و ثبت سفارش با شماره های زیر تماس حاصل نمایید. تلفن همراه: 09168911063 تلفن ثابت: 06133386444 ...