بازداشت دوست پسر دختر 16 ساله مشهدی در کمد اتاق خواب
سایر منابع:
سایر خبرها
دنباله رو شهدا باشید و امام را تنها نگذارید
دنیا یا ریاست به سپاه نیامده ام و در سپاه همه چیز است به غیر از اینها. مادرم مرا ببخش و حلالم کن می دانم که مرگ من برایت گران است و من پسر بزرگت بودم. پسری که وقتی پدرم فوت کرد تو مرا تکیه گاه ساختی و به من امید داشتی. مادرم می دانم که دوست داری مانند هر مادر دیگری تشکیل خانواده و ازدواج مرا ببینی و عروست را نوازش کنی و ... مادرم دنیا به غیر از اینهاست اگر در این دنیا برایتان کاری نکردم ...
خودکشی دختر تنها بخاطر عشق پسر بد ذات / فکر می کردم عروس خانواده شان هستم + پلیس و جزییات
به گزارش رکنا، تیرماه امسال بود که دختر جوانی همراه دختر خاله اش به کلانتری 124 قلهک مراجعه کرد. دختر جوان که مریم نام دارد بغضش را گلو نگه داشته بود و حال خوشی نداشت و خواست تا به تنهایی با مشاور کلانتری صحبت کند. مریم هنگامی که به اتاق مشاور شد بغضش ترکید و اشک هایش سرازیر شد. مریم 18 ساله به مشاور کلانتری قلهک گفت: 4 سال پیش پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و پدرم به کانادا ...
دعواهای والدین چه آسیبی به شخصیت کودک می زند؟
نبودم پدر و مادرم باهم دعوا نمی کردند. مادرم به خاطر من سختی می کشد. پدرم به خاطر شیطونی های من سر مادرم داد می زند. اگر من نبودم همه چیز بهتر می شد. ای کاش من نبودم... این صحنه برایتان آشنا نیست؟ اکثر کودکان حداقل برای یک بار هم که شده این تصویر را در دعوای والدین یا حتی سریال ها ی تلویزیونی دیده اند. جملاتی که پدر و مادرها به نیت ابراز علاقه و یا اینکه به کودکشان بفهمانند که چقدر برایشان ...
نقشه بچگانه برای فرار از خانه ! / آرمیتا در خانه باغ پسر 15 ساله مخفی بود !
اطراف تهران روشن شده است. با شناسایی خانه ویلایی، کارآگاهان پلیس پس از هماهنگی های قضایی با بازپرس جنایی، راهی خانه باغ شده و با ورود به آنجا با آرمیتا و پسری 15 ساله مواجه شدند. دختر نوجوان با دیدن مأموران گفت: با این پسر مدتی قبل در آشنا و با هم دوست شدیم دیروز که برای ملاقات با او از خانه بیرون رفتم او مرا به این باغ که می گفت مال پدرش است آورد اما با تهدید چاقو مرا گروگان گرفت و ...
بانوی صالحه ای که رهبر معظم انقلاب او را می ستاید
ییلاقات با هزینه ای پائین _که شاید از زندگی در مشهد کمتر بود_ اقامت کنند. به آقای ربانی املشی گفتم شما می توانید در خانه ی من اقامت کنید که در طی هفته _ به جز دو روز_ خالی است. این دو روز را به جلساتی برای جوانانی که از نقاط مختلف ایران می آمدند ، اختصاص داده بودم؛ که از صبح تا ظهر، خانه از آنها پر می شد. کلید خانه را به او سپردم و رفتم. چند روز بعد که مرا دید، پس از تشکر گفت: گمان کردم خانه ی شما با ...
به خاطر پول و شهرت بازیگر نشدم!
خواست از هر کاری سر دربیاورم و کارهای خطرناک و عجیب و غریب می کردم. به خاطر علاقه ام به آتش بازی، چند بار خانه مان را آتش زدم و برای همین مادرم همیشه نگران بود که اتفاقی برایم بیفتد. یادم هست یک سالی که خیلی برف آمده بود، تحت تأثیر فیلم های آن دوره خواستم قهرمان بازی دربیاورم و از پشت بام پریدم روی کپه برفی که در کوچه بود. فقط شانس آوردم که یکی از همسایه ها مرا دید وگرنه زیر تپه ای از برف، یخ می ...
قتل فجیع نوزاد به دست مادر سنگدل | دلیل عجیب زن جنایتکار برای قربانی کردن فرزندش
بعد از قتل 2 دختر خردسالش + جزئیات آوریل که دید راه فراری ندارد و متوجه شد که پلیس وارد عمل شده است، از در پشتی از اتاق خارج شد و با عجله خود را به خودرواش رساند تا فرار کند، اما ماموران او را محاصره و دستگیر کردند. با دستگیری زن جنایتکار، دو فرزند بزرگتر این زوج که 11 و 6 ساله بودند از اتاق خارج شدند، اما خبری از فرزند کوچکتر نبود. همسر آوریل وقتی متوجه گم شدن فرزند کوچکتر شد ...
تا زمانی که اسلام پیروز نشده به خانه برنخواهم گشت
وصیت نامه کوتاه شهید محمد بذرافکن آمده است: من راه مولایم حسین بن علی را در پیش گرفتم و اگر شهادت نصیبم شد مرا حلال کنید و تا زمانی که اسلام پیروز نشده به خانه برنخواهم گشت. زینب وار باشید و حجاب را حفظ کنید و به دیگران توصیه کنید. دوست ندارم در عزایم سیاه بپوشید. گریه نکنید که دشمنان شاد می شوند. در نامه ای هم که همراه شهید در روز خاکسپاری بود آمده است ...
دادگاهی عروس فراری به اتهام شکنجه پدرشوهر
حادثه همسرم با من دعوا و مرا ترک کرد و رفت. من هم ناراحت شدم و دنبالش نرفتم. روز حادثه همسرم با من تماس گرفت و تلفنی با هم بگومگو کردیم. من سر کار بودم. چند ساعت بعد مادرم تماس گرفت و گفت روژین و برادرش به خانه حمله کرده اند و پدرم را زده اند. آن ها این پیرمرد را آن قدر زده اند که لال شده و توانش را از دست داده است. پدر و مادرم از این خواهر و برادر شکایت دارند. سپس برادر روژین در جایگاه ...
راز قتل دختر جوان به دست پدر: مردم پشت دخترانم حرف می زدند
ها بیرون می رفتند و کارهایی می کردند که من دوست نداشتم. دختر بزرگم نورا را شوهر دادم. نورا با یکی از پسران فامیل ازدواج کرد. 6 ماه بود که با او زندگی می کرد. یک روز متوجه شدم نازیلا دختر کوچکم با پسری رابطه دارد. او را ترک موتور پسر دیدم و گفتم، بگو به خواستگاری ات بیاید. من آبرو دارم و این وضع را نمی توانم تحمل کنم. توجهی نکرد. روز حادثه متوجه شدم با همان پسر قرار دارد و می خواهند با هم بستنی ...
نقشه عجیب دختر 15ساله برای اخاذی یک میلیاردتومانی از پدر/ برای اینکه بتوانم با پسر موردعلاقه ام به ...
، خیلی زود معلوم شد که همه چیز یک نمایش عجیب و ماجرای غیرواقعی بوده است. ملینا گفت: با پدرام در فضای مجازی آشنا شدم اما خانواده ام خیلی سختگیر بودند و خیلی اجازه نمی دادند تا از گوشی موبایلم استفاده کنم. آنها همیشه به من تذکر می دادند و دیگر از سختگیری هایشان خسته شده بودم. از سوی دیگر در فضای مجازی و عکس های بلاگران می دیدم که بقیه دختران چقدر راحت می توانند همه جا بروند ...
زیباترین متن های تبریک روز مادر برای اشتراک گذاری
لحظه از برابر چشمانم دور نمیشود. غرور و سرمستی جوانی مرا ببخش و بدان تا همیشه در لحظات غم و شادی به جان خدمت تو خواهم کرد. امروز که روز تو است قول خواهم داد قلب مهربان تو را نلرزانم ودر آسمان آرزوهایت پرنده ای قدرشناس باشم. روزت مبارک. ### مادرم تا ابد محتاج دعای تو هستم چرا که دردهایم با دعای تو تسکین پیدا میکند و دیگر دلم خانه غم ها نیست روزت مبارک مادر جان ...
خودکشی دختر چشم رنگی پس از تجاوز در زیرزمین خانه شیطان
از وقتی یادم می آید پدرم اعتیاد داشت و به خاطر همین مدام سر بساطش بود دعواهای پدر و مادرم هیچ وقت تمامی نداشت تا اینکه مادرم پا پیش گذاشت و از پدرم طلاق گرفت. مادرم دیگر از کتک های پدرم رها شده بود من وبرادر هر دو نزد مادرم دریک خانه اجاره ای زندگی می کردیم مادرم برای تامین مخارج من و برادرم در خانه های مردم کار می کرد بعد از چند ماه زندگی مان روبراه شده بود دیگر از آن جنگ ودعوا ها ...
درخواست های نامتعارف شوهر، زن را به پاسگاه کشاند!
بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به ...
رابطه نامشروع با زن متاهل زندگیم را ویران کرد/ چراغ سبز نازیلا من را به منجلاب کشاند و..+جزئیات
چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون بکشند؛ اما شیشه و کراک روح و بدنم را وابسته خود کرده بود و اراده ای برای ترک نداشتم. در این مدت 2 بار به خاطر سرقت دستگیر شده ام و سابقه کیفری هم دارم. ...
دختر 20 ساله در دام شیطانی یک شرور سابقه دار؛ کابوس رهایم نمی کند
وقتی در دبیرستان تحصیل می کردم ناگهان پدرم دچار بیماری عصبی و فلج اندام شد به طوری که دیگر پاهایش توان راه رفتن نداشتند و او به ناچار روی ویلچر نشست. ولی من از اینکه پدرم به بیماری سختی مبتلا شده بود به هیچ وجه ناراحت نشدم چراکه احساس می کردم حالا به راحتی می توانم از خانه خارج شوم و کسی نمی تواند مرا کنترل کند. شوق آزاد بودن همه وجودم را فرا گرفته بود اما نمی دانستم در بیرون از منزل چه گرگ های ...
قاتل دختر 6 ساله به قصاص محکوم شد؛ پایان تلخ زندگی زن جوان با مرد غریبه
...: این مرد دختر 6 ساله ای به نام بهار را آنقدر شکنجه کرده بود که جانش را از دست داد. یک سال قبل زنی به پلیس گزارش داد دختر 6 ساله اش بهار کشته شده است. او گفت: من بهار را به پدرش داده بودم اما جسد فرزندم را کنار سطل زباله پیدا کردم. وقتی پدر بهار احضار شد از مرگ دخترش به شدت شوکه شد. او گفت: من و مادر بهار چند سال قبل ازدواج کردیم اما با هم سازگاری نداشتیم تا ...
کودک ربایی برای دیدار با مادر
پنج ساله ام با من بود و او را به شهرستانی در غرب کشور بردم و اجازه ندادم با مادرش ملاقات کند. فقط گاهی تلفنی حرف می زدند. سه هفته پیش که از محل کارم به خانه بازگشتم از پسرم خبری نبود. دنبالش بودم که زن همسایه مرا دید و گفت صبح دو مرد را دیده که پسرم را سوار پژویی کرده و رفتند. فکر نمی کرده آنها کودک ربا باشند. من هم شکایت کردم که رد متهمان در تهران به دست آمد. درپی این شکایت، دو کودک ربا ...
روایت هایی از فرزندان طلاق و آسیب های روانی در جدایی والدین
جدایی والدینش بوده است: کلاس اول بودم. تازه خواهردار شده بودم و هر روز به ذوق دیدنش از مدرسه می آمدم. آن روز آمدم خانه و با این جمله خدمتکارمان، دنیا روی سرم خراب شد که ناهارت توی آشپزخونه ست و مامانت برای همیشه رفت. سال ها از این موضوع گذشته، اما از رنج و دردش کاسته نشده است. در همه مراحل زندگی ام مشکلاتی داشتم. به نسبت هم سن وسال هایم دیر ازدواج کردم. فاصله عقد و عروسی فقط 10 روز شد ...
ساجده: همسرم گفت مگر از فلانی کمترم که زنش را کشت و چند سال بعد از زندان آزاد شد؟
گفتم چون سن کمی داشت و می ترسیدم عصبانی شود و بلایی سر همسرم بیاورد، بنابراین شرایطم را نمی دانست. روز آخر با مادرم صحبت کردم و به کلانتری محل رفتم. گفتم در حال خارج شدن از خانه هستم و چون در خانه پدر و مادرم خطر هست، به آنجا هم نمی روم. ممکن بود بچه را از من جدا کند، قبلا هم پیش آمده و حدود چهل روز بچه را از من جدا کرده بود. با این تجربه، اعلام کردم که ممکن است اگر جایی برای رفتن نداشته باشم به ...
بازداشت دوست پسر دختر 16 ساله مشهدی در کمد اتاق خواب / 3 شب آنجا بود!
این ها بخشی از اظهارات دختر 16ساله ای به نام صغرا است که برای رمزگشایی از راز عجیب درون کمد دیواری به مرکز انتظامی هدایت شده بود. این دختر نوجوان وقتی متوجه دستگیری قنبر شد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: اولین فرزند یک خانواده سرشناس هستم که پدرم در زمینه [...]
برای فرار از خانواده به پارتی شبانه رفتم/ تجاوز پسرشیطان صفت به دختر 16ساله
ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این 16 سال حس نکردم... تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود... دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم... به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا و رؤیاهایم را بفهمد.... این جملات دختر 16ساله ای است که برای فرار از زورگویی های مادرش در دام دوستان ناباب گرفتار شده و ...
آخرین دیدار
را زدم ، داداش کوچیک ترم درب را باز کرد بغلش کردم، بوی پدرم را میداد.... وارد خانه شدم کسی نبود ، پرسیدم داداش بابایی ، مامانیی کو؟؟ گفت بابا حالش خوب نبود با مامان و عمو رفتن بیمارستان، کم کم داشتم به تصوارتی که در ذهنم ترسیم کرده بودم میرسیدم. بلافاصله با مادرم تماس گرفتم ، با تعجب جواب داد مگر اهوازی مامان؟ گفتم بله ... بغضش ترکید و گفت خوب شد آمدی پدرت دائم سراغت را میگرفت ...
همسرم از من سو استفاده کرد و مرا فریب داد. /رابطه نامشروع شوهرم با مربی موسیقی دخترم / صحنه بسیار بدی از ...
در حالی که دلتنگ دخترم بودم با نعمت ازدواج کردم. هنوز یک ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان ما نگذشته بود که همسرم پیشنهاد داد تا به کلاس موسیقی بروم و این هنر ارزشمند را بیاموزم چرا که سارا دختر خوانده ام نیز مربی موسیقی داشت و نعمت معتقد بود که با این شیوه می توانم ارتباط صمیمانه ای با سارا برقرار کنم و او را از افسردگی مرگ مادرش نجات دهم. چند روز بعد زنی به نام فریبا به منزل ما آمد تا ...
دختر جوان بازیچه پسر هوسران شد
به گزارش اینتیتر به نقل از خراسان، از این که پدرم دچار بیماری فلج اندام شده بود هیچ گاه ناراحت نشدم چراکه احساس می کردم حالا به راحتی می توانم از خانه بیرون بروم و در مهمانی های مختلط با دوستانم شرکت کنم، اما این تفکرات اشتباه و هیجانات دوران جوانی به گونه ای مرا به روز سیاه نشاند که در دام شرور سابقه داری افتادم و درحالی به خلوتگاه شیطانی او رفتم که ... دختر 20 ساله ای که برای فرار از ...
■ تصادف منجر به نماز
...، چهار ماه در زندان بود و پس از آزادی از زندان و اطلاع از نخبه بودن خواهر ما، مستقیم به منزل پدر ما آمد و به او گفت: می دانم که دختر شما نخبه بود و شما به خاطر سرنوشتم، از من گذشتی و شکایت نکردی؛ او به پدرم گفت: من مدیون شما هستم و هرچه بخواهی انجام می دهم؛ اما پدرم به او گفت برو؛ اما او قبول به رفتن نمی کرد. پدر ما مجدد به او گفت: برو؛ من اگر چیزی هم بگویم، تو عمل نمی کنی و این شخص ...
قتل دختر بچه در شکنجه های مادر و دوست پنهانی مادرش
اواسط خرداد ماه سال گذشته زن و مرد جوانی پیکر نیمه جان دختر 6 ساله ای به نام بهار را به بیمارستان امام حسین منتقل کردند که آثار ضربه به سرش مشهود بود. بهار کوچولو تشنج کرده و حال خوبی نداشت. وی به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد اما ساعتی بعد جان سپرد. آثار کبودی های وسیع و سوختگی های عمیق روی بدن دختر خردسال شک پزشکان را برانگیخت و پلیس در جریان مرگ مرموز بهار کوچولو قرار گرفت. مادر 30 ...
شب علی حسن نژاد
از شخص علی حسن نژاد. آنچه مرا اینجا نشانده ، اوج فرهنگ غنی مازندران است که همچنان زاینده و پویاست. او ادامه داد: متولد 15 مرداد 1352 هستم. در یکی از روستاهای شهر زیراب. چهل روزه بودم که پدرو مادرم از آن روستا کوچ کردند و به پایین دست شهر زیراب آمدند. شاید وصل شدن من به دنیای هنر از همین کوچ آغاز شد و آنِ علی حسن نژاد در سال چهارم ابتدایی شکل گرفت. معلمی داشتم به نام سید ابوالخیر ...
چند روایت از یک راوی خاص جنگ
نمی رفت. همان طور که گفتم دوست نداشت کسی بفهمد جبهه می رود ولی آن روز، مادرم تعریف می کرد که: لباس نظامی اش رو پوشید و جلوم دراز کشید. مادرم می گفت مجید چند بار در اتاق قدم زد و دراز کشید و بلند شد. خب مادر است دیگر، پیش خودش فکر می کرد که قد و بالایش را برای آخرین بار دیده؛ برداشت مادرم از اینکه مجید می نشست و بلند می شد و دراز می کشید یک نوعی وداع و دل کندن بود. منبع: گنجی، سمیه، خانه بیست و ششم، (زندگی نامه شهید مجید صادقی نژاد)، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول 1399، صفحات 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46، 47، 48 ...
فکرش هم نمی کردم این طوری شوهرم مچم رو بگیرد/ مهدی عاشقانه دوستم داشت اما به او خیانت کردم و...+جزییات
فرشید به بهانه های مختلف و زمانی که همسرم در خانه حضور نداشت به خانه ما می آمد و خیلی از کارهای خانه ام را انجام می داد دیگر نزد او حجابم را هم رعایت نمی کردم و چندی بعد نیز با او به اتاق خواب مشترکم با مهدی رفتم و... سریالهای ماهواره ای رو دیدی؟ این زن به این سبک به شوهرش خیانت کرد! لکه دار شدن عفت دختر نوجوان درپارتی شبانه/ تجاوز پسرشیطان صفت... نرگس 30 ساله به ...