سایر منابع:
سایر خبرها
تحول در اقتصاد آب
. میدانی در ادامه گفت: ما بارها با مسئولان کشور در خصوص بحران آب صحبت کرده بودیم ولی این باور برای برخی از مسئولان جدی نبود و باور نداشتند که کشور واقعا دچار بحران آب شده است و به سختی توانستیم دریچه واقعیت را به روی مردم و مسئولان بگشائیم تا یقین کنند منابع آب کشور در شرایط بدی قرار دارد. وی انجام محاسبات مورد نیاز برای اعلام میزان آب قابل برنامه ریزی در کشور، با توجه به شرایط پایداری ...
معنای متفاوت نوروز از منظر رهبر انقلاب
...، نوروز گذاشته اند، یعنی روزِ نو! روزِ نو یعنی چه؟ همه روزهای خدا مثل هم است؛ کدام روز میتواند نو باشد؟ شرط دارد. روزی که در آن اتّفاق بزرگی افتاده باشد، نوروز است. روزی که شما در آن بتوانید اتّفاق بزرگی را محقَّق کنید، نوروزاست. ؛ بیانات مورخ (1373/01/01) 2. رهبر انقلاب در سخنانی این تطور معنایی را این چنین توضیح می دهند جشن های گوناگونی که قبل از اسلام بوده است - در خدمت حکومتهای ...
فراهانی: بدترین اتفاق زندگی ام شکست عشقی بود
دیگری بود که 4 ماه از سال را در آن گذراندم. برای من سالی بود که مثل بز که در ظاهر چابک نیست ولی از همه زودتر به قله می رسد من هم در کمال آسودگی نتیجه خوبی گرفتم. سال 94 برای من همپای سال 91 بود که آلبومم را منتشر کردم البته سال 91 برای انتشار آلبوم زیاد کار کردم. بهترین و بدترین اتفاق زندگی آذرخش فراهانی؟ آنچه آدم از اتفاقات قضاوت می کند با آنچه در واقعیت است تفاوت ...
مهدی طارمی از مسائل جالبی پرده برداشت!
روز نو : از محله کوتی بوشهر تا بازی در پرطرفدارترین آسیا. از فوتبال های پابرهنه روی ماسه های ساحل بندر تا ستاره پرسپولیس شدن. اینها راهی بود که شماره 9 این روزهای سرخپوشان پایتخت پیمود.با مهدی طارمی گپ و گفتی خودمانی داشتیم از همه جا و همه چیز. بخوانید: *سئوالاتمان را از اینجا آغاز می کنیم که عده ای معتقدند مهدی طارمی نسبت به فصل قبل عوض شده است.قبول داری؟ از چه نظر ...
شهردار انزلی این ها را ببیند! / چه تعریفی از زیبایی شهری دارید؟
معرفی منطقه ای خاص به لحاظ تاریخی – جغرافیایی – فرهنگی و ویژگی های خاص مردم آن منطقه بوده و یا به اتفاق یا رویداد خاصی در منطقه ی مزبور اشاره کند که همه ی اینها در برقراری ارتباط بهتر مخاطبین و کسانیکه به محل رفت و آمد دارند با منطقه ی مورد نظر موثر است. چه بسا خود همین نماد پس از مدتی به یک اثر تاریخی و ماندگار تبدیل گردد و آوازه ی آن در شهرهای دیگر بپیچد. نمونه های بسیاری از این نوع ...
از "گپ زنی" تا "کدخدایی" در کهگیلویه و بویراحمد + عکس
به سراغ بستگان رفته و آن ها را برای مراسم جشن عروسی دعوت می کرد، از طرف مدعوین هدیه ای دریافت می کرد، که به آن پا رنج یعنی حمل رنج و زحمتی که برای دعوت کردن کشیده بود به او می دهند. دعوتی در گذشته برای بزم و مراسم عروسی ساز و دهل وجود داشت. و خانواده های عروس و داماد چند روز قبل از مراسم عروسی در سال های نه چندان دور زمان عروسی به زمان کوچ ایلات و سعد و نحس بودن ایام بستگی ...
حسین عرفانی: در بیمار استاندارد نقش خودم را بازی کردم/ دوبله را به بازیگری ترجیح دادم
را در دوبله داشته ام. به نظرم او با ساخت این سریال فضای متفاوتی را تجربه می کند. بیمار استاندارد یک سریال قوی با سرو شکل منسجم و خوب است و نوع کمدی به کار رفته در آن بیشتر بر پایه موقعیت است نه کمدی کلامی و سخیف. این دوبلور شناخته شده با اشاره به بازی اش در دو قسمت از این سریال عنوان کرد: فکر می کنم نقش من در دو یا سه قسمت از سریال دیده شود. او می خواهد به بهنام برای بازیگر شدن کمک کند ...
عیدانه ای تقدیم به خانواده های داغدار شهدای مدافع حرم
؟ هشت شد ساعت و سالِ نورسید – نیست بابا در کنارم روز عید در کنارِ عکس بابای شهید – سال شد تحویل و آمد روز عید مادر و من لحظۀِ تحویل سال – رفته در آغوش بابا هم خیال مثل هر روزِ تمام هفته ام – قاب عکسش را بغل بگرفته ام یاد او در نوبهاران می کنم – عکس او را بوسه باران می کنم سال نو بابا مبارک بر تو باد – دخترت را برده ای بابا زِ یاد در میانِ ...
آقای رئیس : در سال 95 از هیئت های ورزشی در استان ها بیشتر حمایت می کنیم
ووشو نام ببریم. رئیس فدراسیون ووشو در مورد مشکلات مالی که در سال گذشته با آن روبه رو بوده عنوان کرد: در چند سال اخیر با توجه به بحث تحریم ها همه فدراسیون ها با مشکلات مالی روبه رو بودند اما واقعیت این است که علاقه ای ندارم در مورد مشکلات صحبت کنم. وظیفه فدراسیون ها شاد کردن دل مردم و ایجاد روحیه نشاط در جامعه است و بهتر است درباره مشکلات صحبت نکنیم. علی نژاد در مورد برنامه های ...
روایت باهنر از واکنش لاریجانی به عدم کاندیداتوریش
...> توفیق نداشتیم که خانوادگی به سفر خارج برویم. البته نمی گویم سفر خارج نرفتیم طی 30 سال گذشته یکی دوبار رفتیم. پس اگر الان بخواهید همین حالا چمدان سفر ببندید، ترجیح شما کرمان است؟ من همه جا می روم. از یک جهت وضعم خوب است چون در هیچ یک از شهرستانهای کشور نیست که آشنا نداشته باشم. بالاخره می روم، می گردم و یکی را پیدا می کنم. موسیقی گوش می کنید؟ بله گوش ...
می خواهم روی پای خودم بایستم
از این مقدمه که بگذریم و بخواهیم به طور اخص به موضوع نوشته بپردازیم باید گفت راه های ورود به بازیگری در دنیای امروز بسیار زیاد و غیر قابل طبقه بندی است. از زیبایی چهره گرفته تا ارتباط نزدیک رسمی و غیر رسمی با یکی از عوامل سینما و نلویزیون و داشتن سرمایه باد آورده.. یکی دیگر از عوامل ورود یک بازیگر به این عرصه که البته نمی توان نام غیر اصولی را برآن نهاد ، متولد شدن در یک خانواده هنری و سینماییست. عموماً هنرمندان سینما و تلویزیون به ورود فرزندانشان به این وادی بی تمایل نیستند و کمتر هنرمندی را می توان یافت که این فرصت را به فرزند خویش نداده باشد و یا با این مقو ...
گفت و گوی خواندنی با جواد خیابانی/ به توهین ها واکنش نشان نمی دهم
به گزارش نامه نیوز به نقل از مجله مهر، گزارشگری دنیای خاص و جالبی دارد، سرشار از اتفاق های تلخ و شیرین. هر کلام و جهت گیری شان، با قضاوت ها و واکنش های مردم مواجه می شود. هر لحظه نقد می شوند، نقدهایی که گاهی از تخریب تلخ تر و در روزهایی راهگشا و تاثیرگذار است. یکی از گزارشگرانی که بیش از همکارانش مورد نقد قرار می گیرد، جواد خیابانی است؛ نقدهایی که از شوخی تا تخریب او پیش رفته است. این گزارشگر ...
اینجا شهر قلعه ها و تپه های باستانی است
، به آن قلعه طور هم می گویند، حدودا 4000 سال قبل از میلاد مسیح بنا شده اند، روزگاری برای خود کبکبه و دبدبه ای داشته اند اما حال به این روز افتاده اند؛ روبرویتان را که خوب نظاره کنید غارهای متعددی می بینید که محل استراحت گله قوچ و میش ها و گرازهاست، وقت کردید داخل یکی از غارها را ببینید، پر است از فضولات حیوانات وحشی، اینجا منطقه بکریست البته اگر شکارچیان امانش دهند. کم کم چای کوهی(گل کو ...
دولت آغوش خود را به روی جوانان انقلابی بگشاید
...، یک پدیده ی نوِ علمی در تمام طول این پنجاه سال در ایران وجود ندارد. چرا؟ چون باور نمیکردند که بتوانند، اطمینان نداشتند به خودشان؛ این بی اطمینانی را تزریق کرده بودند در اذهان ملّت. امروز، ما هر روزی در کشور یک نوآوری داریم؛ نوآوری علمی، نوآوری فنّاوری. دشمنان ما وقتی می بینند این نوآوری ها را، عصبانی میشوند. امروز کشور ما با وجود تحریم در رشته های متعدّدی از دانشهای پیشرفته، جزوِ ده کشور ...
خاطرات خانم سرمربی از 15 روز اقامت در تهران+عکس
کمپ بانوان، هتل محل اقامت، خانه والیبال تهران و برج میلاد به جایی دیگر نرفتم، اما در تمام این فضاها خاطرات خوشی برایم باقی ماند و مردم ایران و غذاهای آنان را بی نظیر می دانم. وی تصریح کرد: در این مدت متوجه شدم ایرانیان مردمی مهربان هستند و از اینکه با 30 والیبالیست نوجوان به مدت 15 روز تمرین کردم، خوشحال هستم. ایران کشوری ثروتمند با مردمی هنرمند است که نمی توانم در یک جمله همه خوبی هایی ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
آخر سر با دو، سه درصد رای بیشتر برنده می شوند. چون همه متوجه اند که چه اتفاقی دارد می افتد. این طوری نیست که یکی یکباره از زیر خاک بیرون بیاید و بتواند همه چیز را زیر و زبر کند. در آنجا وقوع این اتفاق شدنی نیست. به همین دلیل هر دو مشکل فوق دو روی یک سکه هستند و خطرناک است. چرا اصلا باید کاری کنیم که مردم سلبی رای دهند؟ چرا نباید خودشان نامزدهای ایجابی داشته باشند؟ یکی از مهمترین مسائل همین است که ...
عملکرد سازمان سینمایی در سال 94
کردند و همین اتفاق مثبتی به حساب می آید. یکی از تهیه کنندگان سینما که علاقه ای به آوردن نامش نداشت؛ گفت: من به هیچ وجه از عملکرد سازمان سینمایی در سال گذشته راضی نبودم و به نظرم هیچ کار مثبتی برای سینما صورت نگرفت. به همین دلیل ترجیح می دهم در مورد این موضوع صحبت نکنم. حسین تبریزی دیگر کارگردان سینما و تلویزیون در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ گفت: به نظر من حرکت سازمان سینمایی ...
سینما در سال 94 پیشرفت خاصی نداشت/ پریناز ایزدیار پدیده سال قبل بود
آدم باشد اما به طور کلی سال 94 برای من سالی معمولی بود و اتفاق خارق آلعاده ای را دراین سال شاهد نبودم. اما از نظر اجتماعی و آنچه مربوط به کشورم می شود توافقنامه برجام دستاوردی بود که بالاخره بذر امید را در دل مردم جوانه زد و امیدواریم به واسطه این اتفاق اوضاع اقتصادی مردم بهتر شود، چرا که فکر می کنم بیشترین انتظار مردم از دولت یا دولت ها این است که روز به روز وضع اقتصادی آنها بهتر شود. ...
کارگردان زعفرانی : طرفدار پایتخت و کلاه قرمزی ام
دوستانی هم که سریال های نوروزی را ساختند از دوستان ما هستند و با هم همکاری هستیم و اصلا احساس رقابت نداریم. مبنای من برای ساخت زعفرانی رقابت نیست. به نظرم هر قصه ای مخاطب و مشتری خودش را دارد. امیدواریم همه کارها دیده شوند و مخاطبان خودش را داشته باشند و مورد توجه قرار بگیرند. وی همچنین اظهار کرد: به نظر می رسد مدتی است تماشاچیان از تلویزیون کمی فاصله گرفته اند، امیدوارم با سریال های ...
هوشنگ ابتهاج: شک دارم تا صد سال دیگر زبان فارسی بماند
روز نو : هوشنگ ابتهاج با یادآوری برخی خاطرات سال های سپری شده، درباره بهترین شعری که از میان اشعارش می تواند معرفی کند، با تواضع نامرسوم در این دوران معاصر تاکید کرد: شعری که دلم می خواهد بگویم اما هنوز نگفته ام! به گزارش تابناک ؛ امیر هوشنگ ابتهاج، متخلص به ه . ا. سایه اخیراً در حاشیه دیدار با شاعران و نویسندگان افغانستانی که برای برگزاری شب بخارا به ایران سفر کرده بودند، گفت و گویی ...
گفت و گوی نوروزی با نیکی مظفری: من و پدرم سال 94را ویژه تر دوست داریم
نو همه را انجام دادیم اما نکته مهم برای ما این است که به همراه خانواده مان همه هنگام تحویل سال جدید در کنار هم باشیم. البته از سبزی پلو با ماهی نیز که جزو غذاهای مرسوم شب عید است باید یاد کنم و بگویم که ما هم این غذا را در اولین روز عید درست می کنیم. شاید باورتان نشود اما خودم برای خانه تکانی دست به کار می شوم و آنقدر حساسیت به خرج می دهم که در برخی از روزها به دلیل کار زیاد بدن درد می گرفتم اما ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
ملاقات با اژدهای سرخ در دوردست و شکست غول های آمریکایی در حوالی هرمز+تصاویر
به گزارش گفتمان ، سال 94 در حالی به پایان رسیده است که دستاوردهای دفاعی متخصصان و رزمندگان نیروهای مسلح کشورمان، بیش از سالهای گذشته در معرض دید و قضاوت مردم کشورمان و افکار عمومی جهان قرار گرفتند و خوشبختانه با تدابیر فرمانده معظم کل قوا و استراتژی های پیاده شده توسط فرماندهان، جمهوری اسلامی ایران در امنیت و آرامش کامل، وارد سال جدید می شود. با توجه به این نتایج قابل تحسین، نگاهی گذرا ...
انتشار آلبوم شبت خوش باد من رفتم بهترین اتفاق من بود
زیادی این عیدی را دریافت می کردیم و برایمان ارزشمند بود. این خواننده درباره سفره هفت سین و احساس خود بر سر این سفره بیان کرد: سفره هفت سین نماد فرهنگ، تاریخ و نشاط است و خلاصه همه احساس های خوب است که من در این بین سبزه را خیلی دوست دارم، احساسی که در لحظه تحویل سال دارم حس شکرگزاری است و اینکه به چه صورت از خدا تشکر کنم. تفرشی در پایان برای همه مردم آرزو کرد: برای همه مردم کشورم آرزوی سلامتی و تندرستی دارم چون موفقیت ها در گرو سلامتی روح و جسم است. انتهای پیام/ ...
بچه گول زنی ملی با طعم سبزی پلو ماهی + تصاویر
طی دهه ها فرصتی برای آینده ای متفاوت هست . جالب آن که کارشناسان دیپلماسی عمومی آمریکا با وجود مطلع بودن از ریشه های عمیق دینی مردم ایران اما حتی یک اشاره کوچک نیز نسبت به این قسمت از زندگی مردم ایران در متن پیام اوباما قرار ندادند. تیم دیپلماسی عمومی آمریکا، متن پیام نوروزی اوباما را ابتدا با صحبت های خودمانی با مردم ایران که شامل تبریک سال نو به زبان فارسی و همچنین تاکید بر خوردن سبزی ...
تحریم دلاری ایران برداشته نشده است
محافظ از حمله کوسه ها شنا کند. وی گفت: اگر او می تواند چنین کاری کند، ما نیز می توانیم . باراک اوباما نخستین رئیس جمهور آمریکاست که ظرف 88 سال گذشته به کوبا سفر کرده است، پس از این دیدار از آغاز روز تازه در روابط میان دشمنان پیشین جنگ سرد ستایش کرد. او در تلاش برای فاصله گرفتن از دخالت گسترده آمریکا در امور کوبا در گذشته، گفت که سرنوشت کوبا نه از سوی آمریکا و نه ...
پایان تراژدی تهران
آتلیه ی نقاشی بهرام دبیری جای خوبی است برای نشستن، گپ زدن و گفت وگو، حتی اگر موضوع گفت وگو ربطی به هنر و نقاشی نداشته باشد که البته این گفتگو داشت. اگر چه محور گفتگو شهر بی هویت شده ای تهران بود و این که در این به اصطلاح کلان شهر (که من دنگال شهر می خوانمش) هیچ حسی از زیبایی لطافتی که در فرهنگ و هنر ایران نهفته است وجود ندارد. شهری که درجایی از گذشته گم شده و به جای آن هیولایی از آهن و سیمان و شیشه برآمده است بی هیچ چشم اندازی از هنر و زیبایی و مهر. ...
در نشست انتخاباتی "AIPAC" چه گذشت؟
در سال 2014 در قبال درگیری بین حماس و اسراییل را اصلا قبول ندارم. حماس مدارس اسراییلی را مورد حمله موشکی قرار داد و خودش مردم غزه را سپر دفاع کرد. ما و همه دنیا در آن شرایط با اسراییل همدردی کردیم. وقتی نیروهای خیر ائتلاف نداشته باشند، شر و شیطان حاکم می شود. اما من اجازه ایجاد شکاف بین آمریکا و اسراییل را نخواهم داد. به لطف طبقه کارگر، سیاه پوستان، زنان، جوانان، و دموکرات های طرفدار ریگان پیروز ...
ما سه نفر بودیم
این استارت آپ های موفق، نمونه ایرانی و بومی سازی شده نمونه های موفق خارجی بوده اند که البته در همه دنیا این اتفاق یک امر طبیعی است. آپارات نیز نمونه موفق یکی از همین استارت آپ هاست که البته دیگر از مرحله استارت آپی درآمده و بالغ شده است. البته آنها فرهنگ استارت آپی خود را حفظ کرده اند و دائم در حال تعریف پروژه های جدید هستند. شرکت صباایده که یک شرکت توسعه دهنده آپارات است، سرویس های دیگری را ...
مشکلم با مرحوم حمداد به خاطر عدم انتقالم به تراکتور بود/ کاش زودتر ازدواج می کردم/ سال 95 از فوتسال ...
: از درآمدتان راضی هستید؟ الحمدالله، با اینکه درآمد ما با رشته هایی چون فوتبال، والیبال و بسکتبال قابل مقایسه نیست اما خدا را شکر روزی می رسد و راضی هستم. آناج: آدم خسیسی هستید یا دست و دلباز؟ دست و دلباز آناج: اوقات فراغت فرهاد فخیم چگونه می گذرد؟ بیشتر در کنار خانواده هستم و چون دخترم خیلی شلوغ است اکثر اوقاتم را با او بازی می کنم. البته ...