سایر منابع:
سایر خبرها
درد دل های زن جوان برای مغازه دار دردسر ساز شد
احترام خانواده ام سکوت کردم، اما در همین حال به تحصیلاتم ادامه دادم و خیلی زود با پیشرفت در کارهایم پولدار شدم، اگرچه دارای 3فرزند شده بودم، اما با همسرم هیچ تفاهمی نداشتم و عقاید ما کاملا متفاوت بود. به طور مثال وقتی بیمار می شد اصرار می کردم به پزشک مراجعه کند، اما او به چشم نظر اعتقاد داشت و سعی می کرد با شکستن تخم مرغ و یا گرفتن دعا، بیماری اش را درمان کند. سال ها به همین ترتیب سپری می ...
گوهر گمشده ای که از میان دعای ندبه سر از خاک بیرون برآورد
، اما با اصرار فراوان از من خواهش کرد که به هر طریق ممکن خودروی تویوتای بیت المال را به عقب برگردانم. زمانی که با چشمانی اشک آلود در حال بازگشت بودم، از آینه ماشین، شهید را می دیدم که در حال جنگ تن به تن با چند بعثی بود، تا این که رفته رفته از مقابل چشمانم دور شد، زمانی که به رودخانه رسیدم و قصد عبور از روی پل را داشتم، متوجه شدم که پل توسط هواپیماهای عراقی منهدم شده است، به همین دلیل مجبور شدم تویوتا را در آن سوی آب رها کرده و خودم را از آن شرایط نجات دهم. انتهای پیام/86029/ ...
آیا اسمارتفون های ما از ما جاسوسی می کنند؟
همه چیز از یک سانحه رانندگی شروع شد. در حال اتو زدن لباس هایم بودم که مادرم آمد و خبر داد که یکی از دوستان خانوادگیمان در حادثه ی تصادف در تایلند کشته شده. تلفنم در آن لحظه روی میز پشت سرم بود. دفعه ی بعد که خواستم از موتور جستجوی اسمارتفونم استفاده کنم، اسم دوستمان و کلمه های "تصادف موتورسیکلت، تایلند" به همراه سالی که این اتفاق افتاده بود در ردیف اول واژه های پیشنهادی ظاهر شدند. شوکه شدم! چون ...
از آغاز اسیدپاشی ها در تهران تا همسرکشی با جوراب زنانه و روسری
گرفت و عنوان کرد حالش خوب نیست. به سرعت او را به بیمارستان رساندم. بسیار ترسیده بودم و نمی دانستم که چکار کنم. در یک لحظه تصمیم به فرار از بیمارستان گرفتم. کیف دستی مژگان را از داخل ماشین به بیرون پرتاب کرده و به سرعت از محوطه بیمارستان خارج شدم. من هیچ دخالتی در مرگ مژگان نداشتم . سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ نیز در رابطه با این اتفاق ...
بخش های خواندنی کتاب آوینی؛ شهید فرهنگ
مجله مهر - احسان سالمی: شخصیت و اخلاق شهید سید مرتضی آوینی یکی از مهمترین بخش های زندگی آن بزرگوار است که معمولا کمتر به آن پرداخته می شود. در طی سال های بعد از شهادت ایشان، معمولا اغلب اطرافیان و دوستان این شهید، در ارتباط با افکار و اندیشه های او صحبت کردند و بخش های مهمی از زندگی شخصی و خُلقیات او در ارتباط با خانواده و دوستانش کمتر مورد توجه قرار گرفته است. کتاب شهید فرهنگ: شهید ...
اخلاق، قربانی جامعه امروز است
است که مردادماه سال 87 در شهرستان نهاوند با همدستی پسری به نام هوشنگ شوهر خود را به قتل رساند. هوشنگ در شرح ماجرا به پلیس گفت: من صاحب یک کلوپ بازی بودم و ناهید دو پسرش را برای بازی به کلوپ من می آورد. یک روز به من ابراز علاقه کرد و گفت از شوهرش طلاق گرفته است. با دعوت او راهی خانه اش شدم و با هم رابطه برقرار کردیم، اما بعد متوجه شدم که دروغ گفته است و شوهر دارد. اصرارهای ناهید سبب شد تا به رابطه ...
استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی، ستاره ای در آسمان فرهنگ و ادب
بزرگ این ادیب کرمانشاهی را دوباره تکرار می کنیم که : سر برای هیچ ناچیزی خم نکرد به راستی که مَرد آزاده ی شعر کرمانشاه بود. هر نهالی که به گلزار تو دیدم، بهزاد غنچۀ مهر و وفا داشت که چیدم، بهزاد زنده یاد امیری فیروزکوهی در نامه ای به استاد بهزاد می نویسد : قصیدۀ غَرّای خراسانی ها را به کرات از مجلۀ یغما و نامۀ آزادی مشهد مقدس خوانده و لذت ها بردم و در بسیاری از محافل به ذکر فضائل آن عزیز رَطب اللّسان شدم. ***عاقبت استاد بهزاد در ششم فروردین ماه سال 1386 در شهر کرمانشاه به ابدیت پیوست. ...
داور ایرانی: کتف بازیکن را وسط زمین جا انداختم
...> همانطور که گفتم من دنبال فرصت بودم، پیام در آن سال ها در کلاس های داوری ثبت نام کرد، من هم علاقه مند شدم و باهم وارد کلاس داوری درجه 3 شدیم و رسماً داور شدم. فارس: یعنی برادر کوچک تر مشوق شما شد؟ گفتم که دنبال فرصت بودم و پیام که رفت و من هم به داوری تشویق شدم و این موضوع را دنبال کردم. فارس: در فوتبال ما فشار به سمت داوری فوق العاده زیاد است، از اینکه داوری را انتخاب ...
دروغ پردازی در قتل عروس روستایی
جاده فرار کردم و هنگام فرار متوجه شدم آنها همچنان تعقیبم می کنند. تا اینکه وقتی به نزدیکی آبادی رسیدم دیدم خودرو متوقف شده و نرگس را به بیرون پرتاب کردند. وقتی آنها محل را ترک کردند به سراغ همسرم رفتم و متوجه شدم نفس نمی کشد. به همین خاطر خودم را به خانه عمویم رساندم تا درخواست کمک کنم. با توجه به این ادعاهای مرموز با دستور بازپرس ویژه قتل دادسرای گلوگاه جسد قربانی حادثه برای تعیین علت ...
گروه زرد یواش جدیدترین پدیده کنسرت خیابانی
...> پدرام: به سال 81 بر می گردد که برادرم پیام در خیابان گیتار می زد و به تنهایی آواز می خواند. آن موقع سازهای آکاردئون، سنتور، ضرب و تمپو بود ولی کسی در خیابان گیتار نمی زد. چون گیتار یک ساز قلبی و خوشگل بود و کسی در خیابان گیتار نمی زد. چند سال بعد من به برادرم ملحق شدم و ساز زدیم و چند نفری اضافه و کم شدیم و برای کارمان پلاکاردی زدیم. گفتیم برای گروه مان یک اسم تعیین کنیم. می خواستیم یک فولکس واگن ...
فرهنگ در رسانه
هیاهویش نتوانست انجام دهد. اعتماد/درباره ارکستر سمفونیک تهران و حاشیه های آن زمان را نکشیم امیر بکان/ بعد از مشکلاتی که در سال قبل برای هنرمندان ارکستر سمفونیک و مسائل پیرامون آن اتفاق افتاد حالا ابتکار عمل را وزیر محترم فرهنگ به دست گرفتند و با عدم پذیرش استعفای مایسترو رهبری دوباره این امید را دادند که مسوولان به ویژه شخص وزیر و معاون محترم هنری قدر حضور این ...
زندان برای ایرانی متجاوز به یک زن در سوئد
زنی هفتم مارس سال 2015 به مأموران پلیس شمال استان هالاند سوئد مراجعه کرد و مدعی شد توسط دو مرد موردتجاوز قرار گرفته است. به گزارش شرق، این زن به مأموران گفت: من در یک نایت کلاب در گوتنبرگ با این دو مرد آشنا شدم. در جشنی شرکت کرده بودم که در آن نایت کلاب برگزار می شد. آنها به من پیشنهاد دادند بعد از این میهمانی در میهمانی دیگری هم همراهی شان کنم و من هم قبول کردم و با هم سوار ماشین شدیم ...
نابینایان در مبارزه با مشکلات خانه نشین نشوند
و گفتند که استعداد خوانندگی دارم، مرا به مدرسه با نیازهای ویژه معرفی کردند. فارس: مشوق شما برای خوانندگی چه کسانی بودند؟ با توجه به اینکه پدرم ذوق خوانندگی داشت و اغلب در خانه می خواند، من نیز به این هنر علاقه مند شدم، به یاد دارم در زمان کودکی استاد کریم سلمان پور با من و پدرم مصاحبه کرد که به عنوان خاطره شیرینی برایم مانده است، در ادامه نیز دلاور بزرگ نیا، استاد علاءالدینی ...
روایت نبرد دختر شهید آوینی و همسرش با یک بیماری
گرفتم تا به الان مادرم هنوز باورش نمی شود. وی ادامه داد: از طرفی در دانشگاه بعد از گذراندن آن مراحل سخت دبیرستان، رتبه دو را کسب کردم و بعد به تهران آمدم و با علی لک پوریان آشنا شدم. ارجمند در ادامه از آشنایی توسط لک پوریان با علی پاشا تعریف کرد و بعد هم به سراغ خاطراتش با او رفت. خاطراتی که اکثرا رابطه و شوخی های خشن آن ها را با هم روایت می کرد. چرا که ارجمند در بخشی بیان کرد ...
به خاطر دخترم یلدا
خانواده فرزاد آن قدر آزاردهنده بود که خیلی زود شیرینی آغاز زندگی مشترکمان را به تلخی دخالت ها و تحقیرهای آنان مبدل ساخت؛ تلخی ای که مدام، نداشتن تکیه گاهی محکم را جلوی چشمانم به تصویر می کشید. مشکلاتمان روز به روز بیشتر می شد، بیکاری و تنبلی فرزاد از یک طرف و مشکلات شدید مالی از طرف دیگر. بعد از مدتی متوجه شدم باردارم. شرایط خیلی سختی داشتم و از نظر روحی بهم ریخته بودم. هیچ وقت تا این حد ...
حماسه مردم آمل در استقبال از فرزند ملت+تصاویر (بروز می شود)
وقتی زمان ریاست جمهوری این بزرگوار به جزیره هنگام رفته بودم از مردم جزیره در مورد ایشان میپرسیدم .به خداوندی خدا چنا ن با احساس از ایشان خوبی میگفتند که مجال نیست در این جا صحبت کنم . نام: پست الکترونیکی: آدرس وب: پاسخ: کد امنیتی: بسنه تعالی | 1395/1/18 - 03:17 | 2 0 | دکتر جان عیدی ما زیارت مردبهاری است پس ...
مرگ تلخ عروس به دست خواهرشوهر
.... وقتی به خود آمدم متوجه شدم شهره روی زمین افتاده و گلوله به سرش اصابت کرده است .داشت از سرش خون می آمد، مات و مبهوت شده بودم فقط بعد از اینکه به خودم آمدم به فکرم رسید که یک جوری صحنه را به هم بریزم که انگار سرقتی اتفاق افتاده اتاق ها را به هم ریختم، لباس های داخل کمد را بیرون ریختم، کشوها را نامرتب کردم و یک لحظه چشمم به طلاهای شهره افتاد و برای اینکه کسی شک نکند آنها را برداشته و از خانه بیرون ...
مرگ عروس در شلیک ناخواسته خواهرشوهر
از من می پرسید، رفتم تا آن وسیله آرایشی را که برایش خریده بودم به وی تحویل دهم. وقتی سراغ کیفم رفتم متوجه شدم دسته کلت از آستری کیف بیرون زده و نمیدانم چرا تپانچه روی کیف آمده بود. خواستم که دسته آن را داخل کیف بگذارم تا شهره آن را نبیند، ولی نمی دانم که کی ضامنش کنار رفته بود. وقتی من کلت را به داخل کیف هل دادم شلیک شد. وقتی به خود آمدم متوجه شدم شهره روی زمین افتاده و گلوله به سرش ...
گفتگوی مجله پاسدار اسلام با جمال شورجه درباره "فرج الله سلحشور"
ایشان خیلی مرا جذب کرد. آیا ایشان به برداشتی که از قرآن داشت بسنده می کرد یا با علمای اهل فن هم مشورت می کرد؟ در مورد اینکه ایشان چقدر در خصوص قصه های قرآنی به مشورت اهتمام داشت، از مردان آنجلس به بعد که به ایشان نزدیک تر شدم، می دیدم که از زمان نگارش فیلمنامه کاملاً مشاوره پذیر بود و سعی می کرد از قرآن پژوهان و محققین قرآنی، علما و فضلای حوزه علمیه قم استفاده کند و مدام به دفاتر ...
طمع خونین پراید
تصمیم خودم را گرفتم. از آن روز به بعد صبح ها به منزل برادرم می رفتم، وقتی متوجه شدم که همسر برادرم به من مشکوک شده است، به او گفتم: دوست دارم ساعتی را در تلگرام با دوستانم چت کنم ولی همسرم اجازه این کار را نمی دهد، من هم برای رهایی از سرزنش های او مجبورم به خانه شما بیایم! متهم افزود: در واقع به دنبال فرصتی مناسب برای کشتن او بودم ولی هر بار می ترسیدم و بهانه های مختلفی برای برادرم می ...
نقشه شوم 2 برادر برای اخاذی از مردان
زور سوار ماشین خودشان کردند. گفتند که می خواهند من را به اداره پلیس منتقل کنند. در طول مسیر پول ها، کارت عابربانکم و رمز آن را گرفتند. بعد من را از ماشین بیرون انداختند و از محل دور شدند. آنجا بود که متوجه شدم مأموران قلابی هستند. آنها یک میلیون و 900 هزار تومان از حسابم برداشت کرده اند و شکایت دارم. در حالی که هر روز بر تعداد شکایت ها اضافه می شد کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی مأمور ...
دختر: با اینکه متاهل بود ولی دوستش داشتم
ازدواج نمی اندیشیدم، به ارتباط تلفنی خودم با کاوه ادامه دادم، به طوری که هر روز بیشتر به او علاقه مند می شدم. قرارهای ما به ملاقات های حضوری کشیده شده بود که روزی مادرم صدای مردی را پشت خط تلفن شنید و با نگرانی مرا از این کار منع کرد، اما نصیحت های مادرم هیچ فایده ای نداشت، تا آن که مادرم از آن جوان شکایت کرد. در دادسرا متوجه شدم که کاوه متأهل است. وقتی او به قید وثیقه و به طور موقت آزاد شد، دوباره ...
امین رستمی در بن بست پاپ مخاطبش را غافلگیر می کند
مخاطب خوراک و فضای جدیدی می خواهند. - خیلی از خواننده های دیگر در ابتدا مانند شما روی خط صاف حرکت کردند. مخاطب ها به دنبال آن ها رفتند اما از جایی به بعد سطح سلیقه را بالا بردند وبرخی از مخاطبان را جا گذاشتند. این باعث نمی شود که مخاطب احساس صمیمت گذشته را با قطعات تان احساس نکند؟ من الان دو آلبوم و تعداد زیادی تک قطعه دارم که هیچ یک شبیه دیگری نیست. با در نظر گرفتن این که ...
دردسرهای ازدواج با دزد حرفه ای
، آینده بهتری خواهم داشت، اما آن زمان چشم هایم بسته بود و بدی ها و مشکلات متعدد کوروش را نمی دیدم. زمانی که با کوروش ازدواج کردی، سرقت می کرد؟ بله، او چند بار به دلیل دزدی بازداشت شده و به حبس رفته بود، اما من از این موضوع بی خبر بودم. بعد از این که با کوروش ازدواج کردم خیلی از حقایق برملا شد، مثلا من تصور می کردم او هم مثل خودم تحصیلکرده است، اما متوجه شدم که همسرم سیکل هم ندارد ...
امیر قلعه نویی: سر راه تمرین مسافرکشی می کردم (1)
... از جنوب شهر چه خبر؟ سر می زنید؟ - بله... به خصوص در دهه های محرم... قدیم ها قبل انقلاب یک زمین که مال پدر خدابیامرزم بود مقابل خانه مان داشتیم که برادرم چند سال آن را هیات کرده بود. در زمین خالی آنجا مراسم می گرفتیم. بعد که زمین ساخته شد یک مدت هیأت ما هم تعطیل شد تا سال 62 که من 20 سالم بود و می توانید از بچه های محل مان در نازی آباد بپرسید. آن موقع که هنوز نه امیر قلعه نویی بودم و نه ...
از جنگ داخلی یوگسلاوی تا سیلیکون ولی؛ داستان زندگی ناتالیا بورینا، مؤسس Parable
می توانند احساس خود را با فونت، فیلتر و ابزار های دیگر شخصی سازی شده روی آن بنویسند. ناتالیا درباره ی علت راه اندازی Parable می گوید: ما در شبکه های اجتماعی متوجه وجود دو روند شدیم: یکی نوشته های بد سلیقه روی عکس با عنوان meme و دیگری پست های بسیار عمیق و معنادار روی شبکه های اجتماعی. ما متوجه شدیم کاربران دوست دارند با محتوای دیجیتال احساسات خود را ابراز کنند. با این وجود هیچ راهی برای تبدیل این ...
توصیه یک فرمانده شهید در خصوص عقوبت نگاه به نامحرم/ روایتی از یک مادر شهید برای رفتن به ام الرصاص
داده بود کسی توی خط خیِّن بدون کلاه آهنی رفت وآمد نکند. رزمنده ای را دیدم که کلاه آهنی نداشت. داد زدم: برادر! کلاهت کو؟ با لبخند گفت: چشم الآن برمی گردم، ممنون از تذکرت. مدتی بعد متوجه شدم که آن رزمنده، خودِ فرمانده بوده است! (صفحة 17) *باید مقاومت می کردیم تا بچه ها بتوانند جزیره را ترک کنند. روی خاک ریز، نیم خیز بود و آرپی جی می زد. ناگهان پرتاب شد. خون از دهان و گردنش بیرون ...
سلحشور می گفت بازیگر من باید نمازخوان باشد
به گزارش پایگاه 598 ، 8 اسفند 94 بود. در یکی از روزهای زمستان 94؛ ساعت 6 صبح؛ خبر کوتاه بود و سهمگین: فرج الله سلحشور دار فانی را وداع گفت . ناگهان خیل دوست دارانش عزادار شدند و سیاه پوش و او در جوار امام زاده باغ فیض به خاک سپرده شد. چند روز بعد، دل ها که آرام گرفت، یک روز بی خبر، در گوشه ای از این تهران شلوغ و بی حوصله رفتیم سراغ یکی از رفقای قدیمی اش. رفتیم سراغ حاج سعید حدادیان تا با او یاد ...
چراغچی فرمانده ای مقتدر و صبور بود
به او ابراز کنم. وی می افزاید: من در جبهه، قبل از اینکه او را ببینم، آوازه اش را شنیده بودم. همه جا بچه های جنگ از صلابت، عظمت و بزرگی روح او یاد می کردند. اولین بار چراغچی را در روستایی در منطقه الله اکبر دیدم. او مشغول آموزش نیروها بود، وسط گردان ایستاده بود و برای نیروها صحبت می کرد. درچه ای ادامه می دهد: او هر آنچه را می گفت، اول خودش اجرا می کرد. اندام و هیکل او مناسب، صدایش رسا و ...
پدر شهید آوینی: مرتضی را تا زنده بود نمی شناختم
. منتقل شدم به سازمان برنامه و به آنجا رفتم به شرکت سهامی کل معادن ، در این شرکت کم کم کارهای معادن ، که باعث می شد من به شهرستان ها بروم شروع شد و من در آن سالها با مرتضی در معادن بودم . ایشان از سال 1333 که به معادن خمین رفتم ، معادن سرب و روی خمین کلاس اول دبستان در آن جا مرتضی را نام نویسی کردیم ، در خمین شاگرد اول بود و شاگرد خوبی هم بود؛ حتی یک روزی آمد و دیدیم گریه می کند پرسیدیم چرا ...