سایر منابع:
سایر خبرها
حفظ تماس کودک و والدی که از هم دورند (1)
. همیشه وقتی به آخر یک قصه می رسد می گوید: این قصه ی امشب ما. فردا شب دوباره برایت قصه خواهم گفت. شب بخیر دختر خوشگلم. دوستت دارم. نمی دانم چرا این کار اشک به چشمانم می آورد. شاید مرا به یاد پدر خودم می اندازد که وقتی دختر کوچکی بودم، برایم قصه می خواند. -ماریا شما مجبور نیستید که بیشتر اوقات بیداری تان را صرف ضبط داستان کنید. بچه های کوچک تکرار را دوست دارند و خوشحال می شوند که یک حکایت ...
فرزند شهید صیاد: پدر ترس را نمی شناخت
...> □از نظر شما آثار اجتماعی وفرهنگی شهادت ایشان چیست؟ پدر چون از نظر اخلاقی و معنوی شخصیت والایی داشتند، شهادت ایشان ابتدا در نیروهای مسلح و سپس در سراسر کشور برای خودشان و خانواده موقعیت و جایگاه رفیعی را به وجود آورد. خودم هم ابعاد مختلف شخصیت پدرم را پس از شهادت ایشان بیشتر درک کردم. □از ویژگیهای اخلاقی ایشان برایمان بگویید.چه چیز در منش ایشان ،درچشم شما بزرگ می آمد؟ ...
نامزدی رضا صادقی در سه ستاره و جایزه ای که پس از دوسال به دستش رسید
البته اسمی رو که گفت یکی از هنرمندان بااخلاق و عزیزه به قلبم و یک دوست ، اونم فکر کنم خودش شوکه شده بود ... من فقط برای چند لحظه نمی دونستم چه اتفاقی داره میافته ... که اونجا جواد رضویان عزیز جانم جناب استاد تارخ ، مهران غفوریان دوست داشتنی ، احسان علیخانی خوش قلب و همه لطف داشتن میخواستن آروم باشم هر چند من توقع داشتم اما نه دیگه اینجوری و گذشت تا اینکه بعد 2 سال یه روز این لوح تقدیر رو به فرزاد ...
احیای خانواده ایرانی
پرشوری دارد و خصلت های جوانمردانه او در مواجهه با مشتریان کم بضاعت، نشان می دهد که عاشق بودن او یک خصلت عمومی است، نه لزوما ویژگی یک رابطه خصوصی. شاید اوج این حمایت های عاطفی را باید در نوع برخورد و مواجهه آن با فرزندانشان ردیابی کرد که وقتی مجموعه این کنش های رفتاری را در کنار هم قرار می دهیم به این نتیجه می رسیم که سریال در پی دعوت به یک بازگشت به خویشتن خانواده اصیل ایرانی است که اخلاق و انسانیت ...
کراماتی از امام هادی (ع) که عبدالرحمان اصفهانی را شیعه کرد
به گزارش شیعه نیوز ، "در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام عبد الرحمن که عاشق امامت و ولایت بود آمدند و از او پرسیدند: جریان شیعه شدن شما چیست؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد ...
آیت الله جنتی گزینه ریاست مجلس خبرگان رهبری
به گزارش شهدای ایران ، آیت الله دکتر محسن حیدری ازروحانیون نامدار و فعال شهر اهواز و از نمایندگان استان خوزستان در مجلس خبرگان رهبری است. وی در برابرفتنه سال 88، مواضعی شفاف و صریح داشت و به همین دلیل نیز از سوی بقایای این جریان در انتخابات اخیر، فراوان مورد هجمه قرار گرفت. با این حال مردم خوزستان به این هیاهوی پوچ وقعی ننهادند و در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان، باردیگر و با آرای بالا او را به نمایندگی خویش انتخاب کردند. با ایشان درباره زمینه ها و پیامدهای انتخابات اخیر خبرگان گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن را پیش روی دارید. انتخابات مجلس ...
پوران فرخ زاد از خاندان عصیان گرش گفت
می رفتیم در خیابان ساعت مشیرالدوله (خیابان بلورسازی فعلی) به مدرسه ای که امروز خرابش کرده اند. در زندگی ما یک اصل وجود داشت و آن این که، پدر و مادرم با عشق عروسی کرده اند. پدرم خیلی آدم احساستی و عشق باره ای بود. یعنی اصلا بدون عشق نمی توانست زندگی کند ولی ما این ها را نمی دانستیم و این چیزهایی که الان می گویم را بعدها فهمیدیدم. آدرس آن خانه که امروز به عنوان خانه پدری شما و فروغ شناخته ...
نظر رهبر انقلاب درباره صادق هدایت
رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 1370/12/05 درباره صادق هدایت سخنانی بیان کرده اند که شرح آن به مناسبت سالگرد خودکشی صادق هدایت در فروردین ماه، بدین شرح منتشر می شود: یک روز در کشور چیزی مُد می شود و هرکس سعی می کند مطابق آن رفتار کند؛ مثلاً یک روز صادق هدایت در این کشور مُد بود - البته حالا این طور نیست؛ این مربوط به حدود بیست سال پیش ...
روایتی تکان دهنده از کارگردانی که 25 سال نماز شبش ترک نشد
شهرت زیادی داشت خواهر مرحوم سلحشور درباره هیأت خانگی و خانوادگی ایشان اینگونه می گوید: حاج فرج اصرار داشتند که در خانه شان هیأت برگزار کنند. بعد از چند سال در جلسه ای خانوادگی مطرح شد که این هیأت در منزل خواهرها و برادرها به صورت گردشی برگزار شود، بعد از شنیدن نظرات همه، برادرم مخالفت کرد و گفت: نه، اگر شما دوست دارید در منزلتان جلسه بندازید، بندازید اما من ماهی یک روضه خود را می اندازم و هر ...
هدیه ای که اشک آقای مشکی پوش را در آورد
خواهم اورد... چون مردم اینجا هم مثل شما دل صافن و پاک و جهانشون پر از اصالته... بازم تشکر از همه چیز... یا علی مدد عیدتون مبارک... من همیشه حتی با این ریش سفید عاشقتونم . شایان ذکر است ترانه و موزیک این قطعه از بابک بابایی و تنظیم این اثر از فرشید ادهمی و تدوین این موزیک ویدئو توسط سید سعید احمد میری انجام شده است . همچنین سایت طرفداران رضا صادقی دولت عشق قصد داد این طرح را ...
مصاحبه با آخوندِ باحال!
نیا جلو می افتی، آن قدر رفت عقب که از آن طرف افتاد! این را در جلسات با موضوع افراط و تفریط تعریف می کنم. برای حسن ختام اگر خاطره شیرینی از منبرهای تان دارید بفرمایید. یک شب خیلی خسته بعد از چند برنامه سنگین به خانه آمدم. دراز کشیده بودم، دختر کوچکم گفت بابا برام قصه بگو خسته بودم و خوابم می آمد و فکرم یاری نمی کرد، گفتم کتاب داستانت را بیاور از روی کتاب بخوانم کتاب دختر کبریت ...
عناوین روزنامه + فال روزانه + فال حافظ سه شنبه 17 فروردین 95
این رو حس و حال خوبی خواهید داشت. طبیعی است که وقتی به وعده های تان عمل می کنید حس خوبی دارید، اما بهتر از همه این است که بدانید واقعاً کارتان را عالی انجام داده اید. حواس تان باشد که کارآمدی به تنهایی ضامن خوشحالی شما نخواهد بود، بلکه باید به عشق و زیبایی هم نظر داشته باشید. بدانید این انرژی مثبتی که اکنون تجربه اش می کنید از درون خودتان نشأت می گیرد. فال حافظ امروز متولدین تیر : ...
عناوین روزنامه + فال روزانه + فال حافظ دوشنبه 23 فروردین 95
دارید تنها از طریق گوش دادن به حرف های او و نگاه کردن به این موضوع از زاویه ای تازه حل خواهد شد. زندگی شخصیتان نیز همزمان با فعالیت حرفه ای شما در حال پیشرفت است و از این بهتر نمی تواند بشود. فال حافظ امروز متولدین تیر : منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن***منم که دیده نیالودم به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم***که در طریقت ما کافریست رنجیدن تعبیر ...
روایت بازیگر شهرزاد از بازی در نقشی که برایش سیمرغ آورد
خوشحال شدم. به نظرم کارگردانی فیلم ابد و یک روز از فیلم نامه آن یک گام جلوتر است. بااین حال وقتی فیلم نامه را خواندید و همین طور روی نقش سمیه که قرار شد بازی کنید، تحلیلتان چه بود؟ من عکس نظر شما را دارم. به نظرم فیلم نامه و کارگردانی ابد و یک روز ، هر دو همگام و عالی بودند. از همان ابتدا هم وقتی فیلم نامه را خواندم، نسبت به قصه کشش زیادی پیدا کردم و آن را دوست داشتم. به طوری که ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران
در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه [...] در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه های دفاع مقدس و تلاش هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین اف شنیدنی های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد. دین به انتهای خود رسیده بود من اسکندر حسین اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می کردیم که نزدیک مرزهای ایران است. قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند. چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می رفت، بقیه می گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می رود. بعضی های دیگر هم بودند که می گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می رسد ولی پاره نمی شود. فقط در ده روز محرم مسلمان می شدند در مدارس و رسانه ها مدام مباحث ضددین مطرح می شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می شدند. دزد دزدی نمی کرد، مشروب خوار مشروب نمی خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می شد دوباره همه کارها شروع می شد. از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می آمد. آخوند را کسی می دانستیم که در قبرستان می نشیند و قرآن می خواند و از مرم پول می گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت. در ابتدا کمونیست ها با انقلاب مخالفت نمی کردند اوایل انقلاب کمونیست ها دشمنی با انقلاب نشان نمی دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می داد. بنابراین نتیجه ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله شان را بر باد می دهند. بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده اند. این هنر کا گ ب است که می تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می گفتند که خمینی را انگلیسی ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می زد و می گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی فهمید؟ آنها امید داشتند که با برنامه های طولانی مدتشان می توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می دیدند که برعکس مذهبی های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد. آنهایی که مسخره می کردند، مذهبی شدند امام با انقلاب یک روح تازه ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی ها را باورم نمی شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد. از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت های مذهبی مسخره و تحقیر می کرد. وقتی می دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می زنم، می آمد و مسخره بازی می کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام ره متحول شد و الان یک فرد انقلابی است. مخفیانه برنامه های رادیوهای ایران را پیاده می کردیم ما برنامه های مذهبی، سخنرانی ها و خطبه های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می کردیم و بعد پیاده می کردیم. شب ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می شدیم و مطالب رادیو را پیاده می کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت های ما مطلع می شد، اذیتمان می کرد. قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت های قوی می آوردند تا بتوانیم برنامه ها را راحت تر ضبط و پیاده کنیم. هفته ای یک بار نیز می آمدند و نوارها و پیاده شده ها را می بردند و در شهرهای مختلف توزیع می کردند. این هسته ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود. یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می کردم. وقتی برای مردم صحبت می کردم عیناً حرف های آیت الله ملکوتی را تکرار می کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه س است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام ره مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند. با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم. الله شکور پاشازاده این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم او را می برید. گفتم او کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گفت او اجتهاد هم داشته باشد از بین رفته است. گفتم چرا؟ گفت او تا حالا چند هزار زن حامله اعدام کرده! گفتم که من 50 سال است که این تبلیغات کمونیست ها را می شنوم و این حرف ها برایم تازگی ندارد. حرف حساب شما چیست؟ بعد گفت شیخ من شما را دوست دارم. الان حکومت روی شما حساس شده و می دانند که شما دارید چه کار می کنید. می خواست که من از کارهایم در دفاع از امام دست بردارم. آخرش گفت من به شما احترام می گذارم وگرنه با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم. منظور از جای دیگر زیرزمین کا گ ب است که شکنجه گاه کمونیست ها بود. گفتم ممنون که به من احترام می گذاری ولی بدان که روزی که قرار است من در قبر بخوابم، چه بهتر که با شهادت در قبر بخوابم. بکشید ما را در باکو معروف شده بود بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری و شهید بهشتی که ترور شدند، در باکو جداگانه مراسم برگزار شد. سخنان امام درباره آنها سریعا در فضای جامعه پخش می شد. مثلا بهشتی یک ملت بود خیلی معروف شد. بکشید ما را هم خیلی معروف شده بود. این تعابیر امام باعث می شد که ما بخاطر این ترورها نسبت به ادامه انقلاب ناامید نشویم. ماجرای کمک های مردمی آذربایجان به جبهه های ایران جنگ ایران و عراق خیلی در آذربایجان پیگیری می شد. تک تک عملیات ها و نتایج آن تحلیل و بررسی می شد. به وصیت نامه ها و خاطرات شهدا خیلی پرداخته می شد. حاج علی اکرام اف در باکو مخفیانه با کنسول ایران اطلاعات و کتابهایی در این زمینه ردوبدل می کردند. شنیده بودند که در جبهه ها دوربین فیلم برداری احتیاج است. از بین مردم پول جمع کرده بودند تا صد تا دوربین بخرند اما آقای احد قضایی که آن موقع کنسول ایران در باکو بود گفته بود که پول را بدهید و نیاز نیست خود دوربین را بخرید. متدینین و حزب اللهی ها نسبت به جبهه های ایران احساس دغدغه می کردند و برای رفع نیاز جبهه ها کمک جمع می کردند. هرکاری کردم تا بتوانم در جبهه های ایران شرکت کنم من مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک روستای مرزی بود که یک شرکت ساختمان سازی در آن مشغول بود. من بدون اینکه حقوق بگیرم یک ماه تمام هر روز صبح به آن روستا می رفتم و تا شب کار می کردم. ولی هدفم تنها شناسایی مرز و چگونگی فرار از آن بود. مرز به شدت آهنین و غیرقابل نفوذ بود. یک سیم خاردار بلند بود، بعدش یک منطقه ای بود که هر روز با شن و ماسه آنجا را شانه می کردند، به طوری که یک گنجشک هم پایش را آنجا می گذاشت مشخص بود. بعد از آن یک سیم خاردار دیگر بود، بعدش یک سیم خاردار دیگر. همه این ها را که رد می کردیم تازه پادگان های مرزبانی شروع می شد و به سربازان روسی با آن سگ های معروف شان می رسیدیم. در آن زمان نتوانستم از مرز رد بشوم. بعد به سربازی رفتم. سربازی ام در جایی بود که چتربازانی را برای جنگ افغانستان تربیت می کردند. من در قسمت ساختمان سازی بودم و نمی گذاشتند به قسمت چتربازان بروم. کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. چون شنیده بودم که ایران و افغانستان مرز آنچنانی ندارد. شانس من تا اینکه به قسمت چتربازان رسیدم، ارسال چترباز به افغانستان کلا تعطیل شد. خلاصه اینکه علیرغم تلاش و علاقه بسیار نتوانستم به ایران بیایم. خیلی تحت تاثیر خاطرات شهدا و قضایایی که از جبهه ها تعریف می کردند بودم و می خواستم خودم هم آن را تجربه کنم. شهدای ایران بین حزب اللهی و انقلابی ها خیلی محبوب بودند. خاطرات شهدا را برای همدیگر تعریف می کردند. شاید کمتر از شما ایرانی ها خاطره از شهدا نشنیده بودیم. مردم تبلیغات کمونیست ها را دروغ می دانستند رسانه های شوروی در جنگ از صدام حمایت می کردند ولی ما رادیو تبریز و رادیو آستارا و... را گوش می کردیم. رسانه های شوروی می گفتند که آیت الله خمینی می خواهد کربلا را به کشور خودش ملحق کند. این تبلیغات روی مردم عادی بی تاثیر نبود ولی اواخر عمر شوروی کار به جایی رسیده بود که هرچی حکومت می گفت مردم می گفتند دروغ است. حزب اللهی های باکو به نیت زیارت به سفارت ایران می رفتند! واقعا هم دروغ های شاخداری می گفتند. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان. می گفت رفتم دیدم عکس امام و عکس هایی درباره انقلاب روی سفارت کشیده شده. دیدم که انگار نگاه کردن آزاد است و خیلی خوشحال شدم و داشتم به عکس ها نگاه می کردم که یک نفر آمد و عکس امام را نشان داد و گفت این را می شناسی؟ گفتم بله. گفت میدانی هر روز یک دختر 15 ساله ترک را پیشش می برند؟ گفتم گوش من از این دروغ ها پر است. تا مرزهای شوروی سرجایش بود هیچ ارتباط مستقیمی با ایران نداشتیم. آن اواخر عمر شوروی یک ذره فضا باز شده بود و ارتباطاتی با کنسولگری ایران داشتیم. مثلا نمایشگاه کتاب برگزار می کردند و به ما می گفتند اگر از کتابی خوش تان آمد یواشکی و خیلی خونسرد بردارید و ببرید! کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می آوردند. یکی از دوستان مان بیش از 200 کتاب از نمایشگاه آورده بود و یک کتابخانه راه انداخته بود. کتاب ها هم البته فارسی بود و ترجمه نشده بود ولی ما از بس با رادیوهای ایران مانوس بودیم، تقریبا فارسی را می فهمیدیم. به خاطر انقلاب به زبان فارسی هم علاقه پیدا کرده بودیم. الان کسی را می شناسم که درس زبان فارسی را نخوانده بود ولی با همین رادیو گوش کردن ها و پیاده کردن سخنرانی ها الان مترجم زبان فارسی شده است. می ترسیدیم که بعد از امام چه خواهد شد؟ برای رحلت امام مراسمات خیلی مفصلی حداقل در 20 شهر آذربایجان برگزار شد. در نارداران باکو هفت روز مراسم برگزار شد که از نقاط مختلف آذربایجان در آن شرکت می کردند. متدینین هم غم عجیبی داشتند و هم یاس و ترس زیادی. می گفتند که بعد از امام سرنوشت انقلاب چه خواهد شد و آیا کسی هست که بتواند مسئولیت این انقلاب را به خوبی به دوش بکشد؟ بعد که آیت الله خامنه ای به رهبری رسیدند و فرمایشات امام درباره ایشان منتشر شد، همه به یک آرامشی رسیدند. می گفتند اگر امام تایید کردند دیگر تمام است. آرم جمهوری اسلامی روی سنگ قبرها حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است. تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، خمینی را تبلیغ می کنی؟ حاج علی اکرام اف عاشق امام و انقلاب بود. تا حالا من هیچ آذربایجانی را به اندازه ایشان عاشق انقلاب نیافتم. ایشان سه بار به خاطر فعالیت های انقلابی به زندان رفتند. ایشان در زندان مسجد ساخته بود و حدود 200 تا 250 نفر در نماز جماعت آن شرکت می کردند. بعد از نماز جماعت هم تکبیر می گفتند و به نفع انقلاب ایران شعار می دادند. یکی از هم بندان ایشان تعریف می کرد که بخاطر همین کلی از مقامات عالیرتبه به زندان آمده بودند. همه زندانیان را به صف کردند و گفتند اکرام علی اف بیاید جلو. رفت جلو. یکی از مقامات گفت ما تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، آنوقت خمینی را تبلیغ می کنی؟ بعد به حضرت امام توهین کرد. توهین او تمام شده و نشده، اکرام علی اف شروع کرد فحش دادن به حیدر علی اف رییس جمهور آذربایجان. بعد شب آمدند و او را به انفرادی بردند. زمستان باکو خیلی سرد است. داخل سلول آب ریخته بودند و ایشان تا زانو داخل آب بود. از بالا هم لوله فاضلاب را سوراخ کرده بودند تا آب آن به سر و صورت اکرام علی اف بریزد. پتو هم نداده بودند. در سلول یک سوراخی داشت که اکرام علی اف از آنجا اذان می گفت و هر یک ساعت شروع می کرد به شعار دادن: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر حیدر علی اف. می آمدند و حسابی کتکش می زدند و یک ساعت بعد دوباره شروع می کرد به شعار دادن. 17روز تمام اینگونه سپری شد. حیدر علی اف گفته بود که انقدر در این شرایط نگهش دارید تا بمیرد. تا اینکه گویا مقام معظم رهبری مقامات آذربایجان را تهدید کرده بود و آنها مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. حاج علی اکرام اف بعد از آن دوره زندان به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا شد. حاج علی اکرام اف می خواستم بمیرم و توهین به امام را نشنوم یکی از رفقا تعریف می کرد که در زندان بودم و دست هایم بسته بود و افسر زندان شروع کرد توهین به امام خمینی. می دانستم که اگر به سمتش بروم بقیه افسرها هم می ریزند سرم و تا می خورم کتکم می زنند. عقب عقب رفتم و خودم را محکم به پنجره کوبیدم تا از پنجره به پایین بیفتم تا بمیرم و توهین به امام را نشنوم. Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
پیوند والد و کودک براساس رابطه از راه دور
. آنها بعضی اوقات یک ساعت با هم حرف می زنند. او می گوید که پدرش بامزه است. والدین راه دور مجبورند که مرزهای ارتباط با فرزندان شان را گسترش دهند. این کافی نیست که تصور کنید فرزند شما به محض اینکه به او تلفن بزنید به راحتی با شما صحبت می کند؛ شاید لازم باشد که شما و کودک تان در مورد داشتن مکالمات رضایت بخش تر با هم مشارکت کنید اما این امکان نیز وجود دارد که راه های جدید ارتباطی به طور طبیعی و خود ...
رمز موفقیت در انتخاب همسر چیست؟
تناسب میان آنها، سعادت زندگی مشترک آینده فرد در هاله ای از ابهام قرار خواهد گرفت. عجله کار شیطان است درست است سن تان بالا رفته و احساس می کنید برای ازدواج خیلی دیر شده یا ممکن است از حرف و حدیث اطرافیانتان به ستوه آمده باشید یا آن که دوست داشته باشید سریع تر آخرین آرزوی پدر و مادرتان را که دیدن شما در لباس عروسی و دامادی است برآورده کنید و... اما هیچ کدام از آنها، هرگز دلایل ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران!
مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم ...
ثریا قاسمی: این روزها هر نقشی پیشنهاد شود قبول می کنم؛ آنها که می گویند گزیده کار هستیم شوخی می کنند
تکیه کلام هایی استفاده می کنم. در زمان تولید “در پناه تو” این امکان نبود که از کلمه عزیزم استفاده کنیم . من دیدم با اضافه کردن این واژه “م” به نام فرزند، تمام عشق و علاقه یک مادر به فرزندش به منصه ظهور درمی آید و با صلاحدید کارگردان از آن استفاده کردم. در سالهای بعد خیلی از بازیگران از این کار من کپی برداری کردند. در سریال “شب دهم” هم از کلمه “خوف نکن” استفاده کردم که بسیار مورد توجه قرار گرفت... ...
سلسله اشتباهات استراتژیک دولت در مذاکرات هسته ای
...> صلاحی : نظم نوین جهانی است که بعد آمدند و در منطقه ما آن را خاورمیانه بزرگ عنوان کردند. حرف شان هم این بود که مردم منطقه از ما ناراحت هستند و می گویند که شما (آمریکایی ها) ثروت ما را به غارت می برید. عده ای دیکتاتور را هم مستقر کردید اینها هم به ما ظلم می کنند و شما هم در کنار آن منابع ملی ما را می برید. اساس طرح خاورمیانه بزرگ این است که قدرت های بزرگ مسلمانان تجزیه شوند. ایران 5 کشور ...
چگونه حرف های یک خانم را رمزگشایی کنیم؟
علاقه یا توجه او به شما نیست، بلکه می تواند نشاندهنده این باشد که او حداقل در حال حاضر دوست دارد فاصله خود را با شما حفظ کند. از سوی دیگر، اگر او چت یا تماس تلفنی را ترجیح می دهد، شاید بتوان گفت که به ایجاد صمیمیت بیشتر تمایل دارد. با توجه به نکات بالا می توان نتیجه گرفت که برای پیش بینی آینده یک رابطه، توجه به آنچه یک خانم می گوید و طریقه بیان آن لازم است. ممکن است مکالمه شما با او کم اهمیت و پیش پا افتاده به نظر برسد، ولی لایه های معنایی پنهانی نیز وجود دارند که باید مورد توجه قرار بگیرند. ...
مرد همسرکش: وقتی می خواستم خفه اش کنم،حتی فریاد نزد که همسایگان متوجه نشوند
زندگی می کردید؟ از سال 80 به تهران آمده بودیم و زندگی خوبی داشتیم. تازه خانه خریده بودیم. من زنم را دوست داشتم. زن خوبی بود. از شب حادثه بگو. ساعت چهار روز 27 اسفند بود که او را کشتم، بعد از 25 سال زندگی، صبح ساعت شش زنگ زدم به پسرم که برو ببین برای مادرت چه اتفاقی افتاده است. چرا او را کشتی؟ اتفاقی گوشی او را برداشتم، چیزی دیدم و بعد آن اتفاقات افتاد. ...
پاراگراف کتاب (65)
یا 3 تعریف در مورد کتاب کمک می کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است. راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث ، رخدادها و مناسبت های ایام مختلف سال، کتاب و کتاب خوانی به اندازه یک ستون از کل روزنامه های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و ...
دستیار سابق کروش از اتفاق های جنجالی سال های قبل در تیم ملی می گوید
تلخ رقم بخورد. بعضی از منتقدان کروش به رفتار او مقابل مربی کره جنوبی انتقاد می کنند و بعد از گذشته چند سال تازه می گویند او چرا به سرمربی حریف بی احترامی کرد؟ شما با این حرف ها مخالفید یا موافق؟ البته نمی شود گفت رفتاری که کروش بعد از بازی کره جنوبی کرد، به نفع ما شد. کروش یک آدم جنگجوی و رقابت جوست. دوست دارد همیشه برنده باشد. بعد از بردی که مقابل کره داشتیم، احساس عجیبی به همه ...
حدیث لوح
ای محمد! اسماء الهی را بزرگ شمار، نعمتهایم را شکرگزار باش، هرگز نشانه هایم را انکار نکن. من پروردگار و معبود جهانیانم و جز من خدایی نیست؛ در هم کوبنده جباران و خوار کننده ستمگران و حسابرس روز جزایم. من همان الله و معبود شمایم که جز من الله و معبودی نیست. هر که به فضل کسی جز من امیدوار باشد یا از چیزی جز عدل الهی خوف داشته باشد، او را به عذابی سخت گرفتار خواهم ساخت که احدی از جهانیان آن را نچشیده است. سپس فقط مرا پرستش کن و ب ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (247)
نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1- اگر کسی صدامون کرد استاد، به نظرم باید قبول کنیم؛ چون حداقل که استاد از دست دادن فرصت هاییم! مگه نه؟ 2- کافه ها انقدر تاریک شدن که بخوای بری سر قرار باید با خودت چراغ قوه ببری. 3- عکس انیمیشن قدیمی میزارن میگن این عکس رو فقط یه دهه شصتی میفهمه. بابا کارتونای تلویزیون رو ...
آقا مرتضی منتظر مصلحت های توخالی نبود
، چکار می کنی؟ حس می کنم که همچنان باید روی همان کالک عملیاتی قدم بزنم و پیش بروم، چه اینکه در همه این سال ها روی این کالک عملیاتی قدم زده ام و پیش رفته ام. نسبت خودتان با شهید آوینی را گفتید و گفتید که این نسبت در گذر زمان تغییری نکرده. حالا دوست دارم بدانم از نظر جنابعالی، شهید آوینی چه نسبتی با انقلاب اسلامی داشت؟ با توجه به عبارت نقشه و کالک عملیاتی که گفتید، نیز با توجه به اسم و ...
دختران ایرانی چگونه همسرانی را می پسندند؟
در معیارهای مورد پسند خانم ها که آشکارا ابراز شده تصویر جدیدی از جامعه ایران و دست کم آرزوهای جوانان ایرانی پیش چشم می گذارد که به کارِ جامعه شناسان، روان شناسان، سیاست مداران، روحانیان ، پژوهش گران، فیلم نامه نویسان و هر که با موضوع انسان در دنیای عصر ارتباطات سر و کار دارد، می آید. با این که شاید در نگاه اول تصور شود در جامعه پول زده کنونی و با غلبه ارزش های مادی - به رغم همه داعیه ...
شهید طهرانی مقدم: ما از کانال شهید صیادشیرازی وارد عرصه توپخانه و ارتش شدیم
طرح این موضوع که هر کدام از گروه ها با چه وسیله ای بروند، چه ساعتی سوار شوند ،چه ساعتی کارها را انجام دهند و مثلاً راس ساعت 12 همه برای ناهار و نماز اینجا باشند. بعد از دو روز بازرسی عمده نیروها خسته بودند چرا که بیشتر آنها از قدیمی های نیروهای مسلح بودند و زود خسته می شدند. ایشان بعد از این صحبت ها مشغول اذان و اقامه شد و حسن تهرانی در میان اذان گفت: همراه صیاد، بهشت، کنار حوض کوثر ...
گفتگو با شهاب حسینی، سوپر استار مانای ایران
می شد و بعد آن را از وجود خود به دیگران منتقل می کرد. در فیلم های ایشان بداهه پردازی و بدیهه گویی در زمینه شعر و ادبیات و ترکیب جملات بسیار دیده می شود. بسیاری از دیالوگ ها به خصوص در فیلم هامون مختص خودش است. در تایید صحبت های شما باید اشاره کنم به منولوگ معروف و طولانی شکیبایی در مدرس خطابه 25 دقیقه ای که در یک برداشت گرفته شده است. طبیعتا شکیبایی در این پلان سکانس از قدرتی که در بداهه ...