سایر منابع:
سایر خبرها
خلاصه داستان قسمت 345 سریال ترکی خواهران و برادران
.... تو خونه تولگا بچه ها جمع شدن و از اتفاق خوبی که تو اون سال واسشون افتاده حرف میزنن عمر هرچی فکر میکنه میگه چیزی به ذهنم نمیرسه اتفاق خوبی نیوفتاده همه میخندن که آسیه میگه همین که خواهر و برادرم کنارمن خودش واسم اتفاق خوبیه اوگولجان میگه بهترین اتفاق سال من که کنارمه و الیفو بغل میکنه و میگه تو منو ترک نکن مثل قبلیا تو بمون الیف جا میخوره و میگه چی؟ کیا ولت کردن؟ و باهم بحث میکنن ...
جمله معروفش این بود که کفن جیب ندارد
کلاس پنجم دبستان بودم. از مدرسه رفتم مطب پدر. خودم دیدم که یک نفر به جای سکه به عنوان ویزیت، یک در قوطی نوشابه داخل صندوق انداخت. بعد من فضولی کردم و جلوی مریض به او گفتم که بابا، این مریضه به جای سکه در قوطی انداخت. آن زمان نوجوان بودم. همان جا، جلوی مریض اخمی کرد و زد پس کله من. گفت مگر من نمی توانم ببینم که تو نظر می دهی؟ می خواهم بگویم که خودش دقیقا می دانست که وضعیت به چه شکل است اما اصلا ...
روایت معتادان متجاهر از روزهای تلخی که در زندگی سپری کردند | وضعیت بهبود یافتگان بعد از ترک اعتیاد
: آنقدر مواد کشیدم که اوضاعم خیلی داغون شده، مواد خیلی من رو از سر و شکل انداخته. رضا که چندین سابقه رفت وآمد به مراکز ترک اجباری را دارد از خاطراتش گفت: قبلا خیلی ترک کردم. یعنی مارو می بردن جاهای بد، جاهایی که آنقدر بهم توهین می کردن که از خودم متنفر شده بودم و انگیزه ترک هم نداشتم. هربارم که از اون کمپ ها درمی اومدم باز دوباره شروع می کردم. رضای 34ساله این بار عزمش حسابی جزم شده تا موادمخدر را برای ...
حکایت پیروزی های رویایی و طلسمی که شکسته نشد
برای مشخص کردن صندلی جایگاه خبرنگاران درنظر گرفته بود و پس از مشخص کردن صندلی جایگاه، همه چیز آماده این شد تا مشکلی برای حضورمان در ورزشگاه عبدالله بن خلیفه نباشد. همه آماده بازی ای بودیم که پیش بینی اش برای مان راحت تر نقش بسته بود و فکر می کردیم قرار نیست اتفاقات غیرمنتظره ای در این بازی رقم بخورد، اما معمولا تیم ملی در مواقعی که فکر می کند همه چیز رو به راه است، آنجا به بن بست می خورد. ایران فکرش ...
بیوگرافی ساره رشیدی از خندوانه تا شهرت و سیمرغ با عکس
کارگردانی مجید صالحی جلوی دوربین رفت اما اکران این فیلم به جهت شیوع کرونا در 4 دی 1398 شروع شد. بازی درخشان وی در فیلم احمد وی را نامزد سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن کرد. بخش عظیمی از استندآپ هایش برگرفته از زندگی روزانه و تجربه زیسته خودش است اما در مواردی مجبور به سانسور هست. آرمانشهری که در ذهن او است اینست که کاش به آدم ها همان اندازه که استعداد دارند موقعیت می دادند. صفحه اینستاگرام وی تیک آبی ...
وضعیت اخلاقی آلمان و کانادا
.... به شوهرش پایبند نبود؛ البته شوهر قبلی ش. – همون آلمان براش خوبه! تو آلمان زن هایی هستند که به خاطر فقط یک وعده غذا تو ویترینن تا یکی بیاد ببرشون. – شنیده بودم این طرف که رفت آلمان مسیحی شده، گفتم شاید جدی نباشه . الان فهمیدم که واقعاً مسیحی شده. تو تلگرام عکس های ناجوری از خودش می ذاره. – چجور عکسی؟ – خیلی بدپوشش ، در واقع کم پوشش. – همینه ...
دختر جوان پدرش را با 18 ضربه چاقو کشت / قتل خونین بخاطر کینه از پدر + جزییات
غذا می خرید و آنها را به تنهایی در پشت بام می خورد و به خانه می آمد. از رفتارهای او خسته شده بودم. به همین خاطر از چند ماه قبل تصمیم گرفتم کاری کنم تا همگی از دست او خلاص شویم. وی در تشریح جزییات جنایت گفت: آخرین بار مادرم را به بهانه خرید گردن مرغ برای گربه هایم از خانه بیرون فرستادم .از برادرم خواستم تا صدای ضبط را زیاد کند. سپس با 2 کارد آشپزخانه بالای سر پدرم که خوابیده بود رفتم و چند ...
من هم به دنبال شهادتم!
.... مات مانده بودم. توصیه آیت الله بهجت (ره) همان روز خاکسپاری به مردم گفتم که مادرم همیشه خودش را با نام فرزندانش معرفی می کرد و می گفت: من مادر سیدداودم یا مادر سیدیونس هستم یا همسر سیدعبدالله میرطالبی ام. اما کار به جایی رسید که حالا ما باید خودمان را با نام مادر معرفی کنیم و بگوییم ما فرزندان شهیده سیده صغری حسینی فرد هستیم. مادر شد تابلویی که ما با افتخار به آن نگاه ...
می گفت مسئولیم پس خواب بر ما حرام است
بودیم و همدیگر را می شناختیم. 17 ساله بودم که به نورعلی در سال 1350 بله گفتم. تقریباً 40 سال با ایشان زندگی کردم که ماحصل زندگی مان شش فرزند سه دختر و سه پسر به نام های مهناز، زهرا، فاطمه، فرج الله، روح الله و حسین است. شغل شهید قبل از انقلاب چه بود؟ قبل از انقلاب حاج آقا کار کشاورزی می کرد و هنگامی که خشکسالی شد، سمت اهواز رفت و چند سالی به عنوان پیمانکار در یک پروژه راه سازی ...
من کباب بخورم درحالی که بسیجی ها نان خالی هم گیرشان نمی آید
ابراهیم به محل کارش رفتم. ظهر که برگشتیم خانه، مادر ابراهیم برای بچه اش کباب درست کرده بود. کباب را جلوی ابراهیم گذاشت، ولی ابراهیم نخورد. گفتم: چرا نمی خوری؟ گفت: من کباب بخورم، درحالی که بسیجی ها نان خالی هم گیرشان نمی آید. نخورد. کمی استراحت کرد و رفت سر کارش. پدر شهید ادامه می دهد کفش هایش آن قدر پاره بود که قابل استفاده نبود. نه تنها از کفش های دولتی استفاده نکرد، بلکه کفشی که خودم برایش خریده بودم ...
تعیین تکلیف نظام انتخاباتی کشور از واجبات است
ها آمدند شورای مرکزی حزب ما شدند ولی ما هیچ وقت اسمش را نیاوردیم، چون می خواستیم در راستای آن فراکسیون اصلی امید حرکت کنیم من مجلس دهم اواخرش گفتم آقای قالیباف تو که الان رای اول تهران را آوردی از من که رای ششم و هفتم لیست مجلس دهم بودم کمتر رای آورده ای، بعضی بچه های همین روزنامه مردم سالاری آمدند گفتند دکتر جان دوستت داریم ولی رای نمی دهیم. گفتم عجب آدم هایی هستید شما همین جا کار می کنید ...
ملیکا و مبینا حمایت مادرانه می خواهند+ فیلم
چه وضعیتی بود لباسهایم روشن بود و تماما خونی بود ماشینی آمد و همه بدن ها را بردند من رفتم آن سوی پل حال خودم را نمی فهمیدم یک ماشین عبوری من را سوارکرد و به بیمارستان برد بیمارستان باهنر. حال روحی دخترک خوب نیست ناراحتم از اینکه خاطرات آن روز تلخ را برایش تجدید می کنم، ادامه می دهد: لباسهایم پر از خون بود سرهمان صحنه به پدرم زنگ زده بودم؛ ساعت حدود سه و نیم بود که به بیمارستان رسیده ...
بیوگرافی الناز شاکردوست از سینما تا شهرت و سمیمرغ با حواشی
من خانواده در موفقیت فرزندانشان تاثیر انکارناپذیری دارند. اصلا به چهره ات نمی آید اینقدر درس خوان و منظم بوده باشی که معدل دیپلمت بالای 19 و رتبه دانشگاهی ات اینقدر خوب باشد! چرا من خیلی درس خوان بودم. اتفاقا امروز در همین باشگاهی که ورزش می کنم استادم می گفت اولین روزی که تو را دیدم گفتم خب حالا الناز شاکردوست آمده و می خواهد یک ورزش رزمی هم بکند که باید هوایش را داشته باشم و ...
خانواده ای که در یک روز نصف شدند/ روایت خانواده آچک زهی از ترور کرمان
گزارش اش از شهدای افغانستانی حادثه تروریستی کرمان، به گفت وگو با خانواده این شهدا نشسته است. خانواده ای با 4 شهید و 2 جانباز! خانواده شهیدان آچک زهی سومین خانواده ای است که به آنها سر می زنم. از این خانواده هشت نفره، 4 نفر شهید شده اند و 2 نفر جانباز. سخت است، نه؟ به خاطر همین هنگفت بودن و بیش از اندازه بودن این غم است که بُهت و دلهره سنگینی روی دلم افتاده است. پیش از ورود به ...
نگاه سیاسی؛ مانع اصلی تحقق مطالبات زنان
به واسطه کاری که داشتم، معاونت زنان ریاست جمهوری می رفتم. حالا خانم شجاعی می گفتند که اصلا شاید اراده ای نبوده است. من به شما این را حداقل از آن هشت سال، روز به روز یا ماه به ماهش را برای تان بگویم که چند بار، پیش چند تا از آیات عظام رفت، همان لایحه کرامت که الان خودتان در جریان هستید و علما هم بحثی نداشتند، اما در مقام اجرای هر یک از بندهایش، چقدر گیر و گرفتاری دارد، البته حق هم دارند، یعنی پول ...
آبلیمویی به رنگ وحشت !
.... وقتی جملات نامفهوم مادر شوهرم را به بهروز گفتم او سر وصدای عجیبی به راه انداخت و حتی از من به خاطر تهمت ناروا شکایت کرد.بعد از این ماجرا فقط ادعا می کند که مرا دوست ندارد و نمی خواهد با من زندگی کند. اکنون که چند ماه از مرگ طوبا می گذرد هر بار که شوهرم غذا یا آبلیمو برای کاهش فشار خون به من می دهد حالم چنان دگرگون می شود که من هم راهی مرکز درمانی می شوم! از سوی دیگر وقتی به آخرین ...
زرافه هایی که دیده نشدند
آفتاب یزد – یوسف خاکیان: مدتیه دارم ناپرهیزی می کنم، با اینکه می دونم برام خوب نیست، اما برای جلوگیری از سررفتن حوصله ام مجبورم گاهی انجامش بدم، راستشو بخواید هیچ دکتری منعم نکرده که این کار رو انجام بدم، اما خودم یه جورایی خودمو منع کردم، با این حال یه چند روزیه که رژیمم رو شکستم و اون کاری که نباید انجام بدم رو انجام می دم، واسه این اقدام یه دلیل دلخوش کُنَکی هم تراشیدم، با خودم گفتم بذار ببینم ...
از صادق بوقی تا بیرو
الان زنم کجاست؟ چندتا خرمهره ریخت روی سینی و بعد گفت توی خونه ته الان، داره غذا درست می کنه و با مادرش حرف می زنه، راجع به تو هم حرف می زنه، یه شربت بهت میده نخور یا کفیل بگو بخور ... من زن نداشتم و این را گفتم بهش. گفتم چرا مردم را تلکه می کنی؟ چرا برای خودت کاری نمی کنی زمستان و تابستان گوشه خیابان مردم را تیغ نزنی؟ کله اش را آورد توی گوشم و گفت: اینا رو می بینی صف کشیدن؟ گفتم خب ...
فرزندم دوست داشت اول اسیر و بعد شهید گمنام باشد
دلیل شهید نمی شود. سرگذشت زندگی هر شهید داستانی از جمع خوبی هاست که انسانی را به بالاترین درجه عاشقی رسانده تا جایی که خدا او را انتخاب کرده، سرگذشتی که اتفاقی نبوده حمید در حزب جمهوری با شهید بهشتی کار می کرد. قرار بود در حزب باشد که نشد و رفت جبهه. یک بار از بیرون آمد خانه و از من خودکار خواست، رفتم که دنبال خودکار بگردم دیدم در جیبش یکی دارد، گفتم حمید تو که خودت خودکار داری، گفت این برای بیت ...
خلاصه داستان قسمت 344 سریال ترکی خواهران و برادران
؟ نباهت تمام کارتامو مسدود کرده پول نداشتم تو هتل بمونم دیگه سوزان به داخل میگه بره. اونجا وقتی سوزان میره تا غذا بیاره آکیف برگه آزمایشو میبینه و جا میخوره. آکیف خوشحال میشه و از سوزان میخواد بره سریعا به یامان بگه او میگه که چی بشه؟ یامان از ثریا جدا بشه بعد تو به ثریا برسی؟ و میگه که نمیخوام کسی بفهمه این به خودم ربط داره نه به هیچ کس دیگه. 5 روز بعد، اوگولجان قبل از رفتن به مدرسه تو حیاط صحنه زمین ...
عکسی از گوگوش و محرمانه های نظامی که باعث شد سر از اوین در بیاورم
.... توی سینی یک بشقاب غذا بود با سه نخ سیگار اشنو اشتهایی برای خوردن نداشتم سیگاری روشن کردم و پک عمیقی زدم و سرم گیج رفت از صبح چیزی نخورده بودم روی تشک چرک و کثیف دراز کشیدم و ساعت ها با خودم کلنجار رفتم تا خوابم ببرد. روز بعد، باز دریچه کوچک روی در آهنی پس رفت و چشم هایی در قاب تنگ آن ظاهر شد باز رو به دیوار و. این بار یک مأموراز پشت سر چشم بندی به چشم هایم زد و از سلول بیرونم برد ...
قبل از عملیات شهدا نمایان می شدند
ها خود را آماده دیدار حق تعالی می کردند. محل خواب من در اتاق تسلیحات دسته بود. با شهید علیرضا افتخاری پور رابطه دوستی داشتیم. او هنگامی که برای وضو می رفت تا نماز شب خواندن بخواند، با دست به پلاستیک پنجره اتاق می زد تا من بیدار شوم؛ اما من بی توفیق بودم. وقتی بیدار می شدم در همان فضای کوچک، دو – سه نفر در حال نماز شب خواندن بودند. پس از مدتی آماده حرکت از شهرک آناهیتا شدیم ...
اسیدپاشی روی صورت مینای 28ساله/ پسر همسایه می خواست با دختر 12 ساله من دوست شود...
در چند منزل مختلف به قتل رسانده است. فکر می کردم کسی روی من آب می ریزد نگران نابینایی خودش است. از 40 روزی حرف می زند که برایش مانند کابوس پایان ناپذیر پیش می رود. مینا احمدی، این مادر جوان افغانستانی، از روزی می گوید که همه زندگی خانواده اش دگرگون شد و فرزندانش شاهد زجر مادری هستند که دیگر حتی لبخندی بر صورتش نقش نمی بندد؛ 40 روز است که نمی بینم. به خدا گفتم من بنده بدی ...
اجرایی شدن 82 درصد مصوبات قرارگاه اجتماعی پایتخت
توسعه پیدا کند، توسعه پایدارِ چه و چه و چه، اینها هم ریزش های آن است، اشکال ندارد، یک عده هم معتاد می شوند، یک عده هم کارتن خواب می شوند. اما رئیس جمهوری که دغدغه دارد، خودش می آید در رأس آسیب های اجتماعی آن کلان شهر، خودش می نشیند. امروز بعضی ها فکر می کنند آقای زاکانی آمده، گفته من شهردار تهرانم به من بدهید من رئیس همه اینها شوم. نخیر- آقای رئیس جمهور آمده خود به عنوان شخص رئیس جمهور، نشسته بالا ...