کشوند اینجا؟ لطفا از نگاه بالا به پایین با من حرف نزن. من بچه ی شهرستانم اما یه روز مثل تو بودم. من لیسانس کامپیوتر دارم و از خانواده سطح پایینی هم نیستم. به خوابم نمی دیدم این روز رو... خب تا قطار نیومده تعریف کن که چی شد؟ تو شهرمون دانشجو بودم که عاشق یکی از همکلاسیام شدم. بچه تهران بود. نه که فکر کنی بچه پولدار بودا، بچه ی پایین شهر بود، خواستیم با هم ازدواج کنیم ...
به گزارش ایسکانیوز و به نقل از شهروند پزشک بعد از توضیحات پدر متوجه می شود که کودک بستری شده قرص متادون پدرش را مصرف کرده است. ترس در چهره پدر موج می زند و ناله های مادر هر لحظه بیشتر می شود. تیم فوریت های پزشکی دست به کار شده تا کودک را به زندگی بازگردانند. کمی آن طرف تر مردی جوان از درد به خود می پیچد. نامش حسین است. برادرش به پزشک توضیح می دهد که او پس از مصرف تریاک به این حال و روز افتاده است ...
...، زنگ زد، گفت اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتما از او جدا می شدم ، بعد از این تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به شدت مرا ناراحت کرد. از حاج خانم می پرسم شما که اکثرا در خانه اید، با آقا رجب دعوایتان هم می شود، صورتش غرق تبسم می شود و می گوید بله، چرا دعوا نکنیم گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم ...
بچه و قطع کردن گریه او ارائه دهند. اما خبر خوب اینجاست که بیشتر بچه ها بین سه تا چهار ماهگی پیشرفت قابل توجهی داشته و وقتی پنج ماهه می شوند، دیگر قولنج نمی کنند. درد گاز معده گاز معده هم یکی از مشکلات رایج بین بچه ها در سه ماهه اول زندگی آنها که روده آنها در حال بزرگ شدن است، به شمار می رود. در سن شش تا دوازده ماهگی هم به دلیل اینکه آنها خیلی از غذاها را برای اولین بار امتحان ...
...، اما همه آنها به خاطر دخترم راضی به زندگی با من نبودند و آخرین خواستگارم حاضر به ازدواج با من شد، اما وقتی دید دختر 4 ساله دارم از زندگی با من صرف نظر کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم دخترم را که مانع ازدواج من و زندگی ام شده از زندگی ام حذف کنم. این مادر افزود: شب حادثه چند قرص متادون به دخترم دادم و با هم خوابیدیم. نیمه های شب متوجه بد بودن حالش شدم، اما روی سرش پتو کشیدم تا چیزی ...
به او علاقه مند بودم. وی افزود:خیلی اصرار داشتم تا او با من ازدواج دایم کند اما نمی پذیرفت و مدام می گفت چون تو بچه داری باید صیغه من بمانی.خیلی اذیت می شدم تا اینکا روز عید تصمیم گرفتم با قتل سارا از این شرایط خلاص شوم شب شده بود که به سارا قرص متادون خوراندم و وقتی چشم هایش را بست تا صبح بالای سرش نشستم و به روزگار خودم گریه کردم و با روشن شدن هوا درحالیکه مطمئن بودم سارا دیگر زنده نیست جسدش را به بیمارستان رساندم. این مادر جنایتکار گفت:پس از قتل عذاب وجدان بیچاره ام کرده بود و مدام کابوس می دیدم یاد شیرین بازی های سارا می افتادم دلتنگش شدم و خودم را نخواهم بخشید. ...
...، سرانجام پس از ربودن دو دختر شناسایی و دستگیر شدند. این متهمان اعتراف کردند اگر دستگیر نمی شدند، به این کار ادامه می دادند. اعترافات مادر سنگدل سارا زن جوان وقتی دید بعد از جدایی از همسر معتادش باید دختر چهارساله شان را نگهداری کند و نمی تواند با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند، با خوراندن قرص متادون او را به قتل رساند . راز این جنایت هولناک پس از پنج ماه با آزمایشات سم ...
ما ضابط قضایی نیستند ممکن است در ابتدا خانواده ها با ما همکاری نکنند به همین خاطر باید یک پروسه قضایی طی شود که برای فرد در معرض آسیب خوب نیست چون ممکن است دچار آسیب شدیدتری شود و این کار ما را با مشکل بیشتری روبه رو می کند. سر جمع کارشناسان ما 15 نفر می شود که در دو شیفت روزانه و شبانه کار می کنند.هر روز میانگین 5 پرونده به ما ارجاع داده می شود که با توجه به تعداد نیرو و خودرو کار را مشکل تر می ...
به گزارش مشرق ، ساعت 6:30 صبح روز دوم فروردین ماه بود که قاضی منافی آذر، بازپرس ویژه قتل تهران با تماس مأموران کلانتری 106 خزانه از ماجرای مرگ مشکوک سارا، دختربچه ای چهارساله با خبر شد و همراه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران در خانه وی حاضر شد. مادر سارا گفت وقتی از خواب بیدار شدم، سارا حالش بد بود به خاطر همین با فریاد، برادرهایم را از خواب بیدار و آنها را از وضعیت سارا با خبر ...
همسر خود طلاق گرفته است. مادر سارا پس از مواجهه با جوابیه پزشکی قانونی در مورد علت فوت فرزندش مجبور به اعتراف شد و گفت: بیکار بودم و هیچ درآمدی نداشتم و پس از طلاق در کنار خانواده ام زندگی می کردم؛ از طرفی هم خواستگارهای زیادی داشتم اما همه آنها به خاطر دخترم راضی به زندگی با من نبودند و به همین دلیل تصمیم گرفتم وی را از زندگیم حذف کنم. وی افزود: شب حادثه چند قرص متادون به ...
تلفن گریه می کرد شنیدم بهمن او و بچه ها را از خانه بیرون انداخته است به الهه گفتم بزار با بهمن صحبت کنم که این اجازه را نداد. فردای آن روز از الهه پرسیدم چه اتفاقی افتاد.الهه گفت که بهمن با برادرم صحبت کرده است نمی خواهد با من زندگی کند. رفتم خانه رفیقم خیلی عصبانی بودم مقداری مشروب خوردم ماشین 207 را برداشتم رفتم خانه بهمن بعد از چند ساعت خواستم خانه بروم که بهمن مثل همیشه گفت مرا می رساند. به ...
خانه
