سایر منابع:
سایر خبرها
جسد تکه تکه شده در خانه پدر بزرگ
تحقیقات به ماموران گفت: چندی پیش پدرم با وجود مخالفت های ما با زن دیگری ازدواج کرد و از همان زمان اختلافات بین من و پدرم شروع شد تا حدی که چندبار با هم درگیر شدیم. وی افزود: عصر چهارشنبه 13 مرداد بود که دخترم فاطمه 7 ساله همراه برادر کوچکترش احمد 4 ساله برای بازی با دوستانشان به منطقه قدمگاه رفتند اما پس از چند ساعت وقتی بچه هایم به خانه بازنگشتند نگران شده و با مراجعه به محل بازی ...
شهدای مدافع حرم را حضرت زهرا (س) گلچین می کند
توسط تروریست های جبهه النصره به شهادت رسید. قرار بود ماه رمضان من هم به جبهه مقاومت اسلامی در سوریه اعزام شوم که بعد از شهادت برادرم مادرم وضعیت روحی خوبی ندارد و فعلاً اعزام نشدم. ویژگی اخلاقی برادرتان چگونه بود که لایق شهادت شد؟ حسن همیشه لبخند به لب داشت. در صحبت هایش دنبال مسائل خیر بود. نگاه خیر به مردم داشت و دنبال خیر رساندن به دیگران بود. تا آنجایی که از دستش برمی آمد به ...
داستان تلخ عکاسی که از چنگال داعش رها شد
ستاره" می گویند. او قبل از رسیدن به رقه یک بار دیگر جابه جا شد. آخرین مقصدش زندانی در جنوب پایتخت بالقوه داعش بود که به "شکار" شهرت داشت. او به همراه بیست وسه گروگان دیگر (پنج زن و هجده مرد)، به دیدار باند شکنجه گر و بدنام بریتانیایی رفت ( "بیتلز"). آخرین عکس دنیل از سایه اش قبل از اسارت به دست داعش اتوسن که موهای بلوند و پوست رنگ پریده ای دارد، در این پیشامد دشوار با گروگان ...
اقدام بی شرمانه مرد متاهل پس از تجاوز به دختر نوجوان!
ماموران به انتظارش هستند در محل قرار حاضر شد که خیلی زود از سوی ماموران دستگیر شد و پرده از یک سناریوی سیاه برداشت. فریبا در حالیکه اشک می ریخت به ماموران گفت: چندی پیش خواهر کوچکترم را برای بازی به پارکی نزدیک خانه مان بردم و در آنجا با پسر جوانی که همراه یک دختر کوچولو به پارک آمده بود آشنا شدم. وی افزود: هر روز که به پارک می رفتم امیر را ملاقات می کردم و وی ادعا کرده بود که ...
ترفند مرد متجاوز به دختر 14 ساله
به گزارش بلاغ ، چند روز پیش مردی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن دختر 14ساله اش داد. وی گفت: دخترم بهاره دیشب به اتاقش رفت تا استراحت کند، اما صبح وقتی بیدار شدیم هرچه صدایش کردیم پاسخ نداد. به اتاقش رفتم و با جای خالی او روبه رو شدم. با موبایلش تماس گرفتم اما پاسخ نداد. احتمال می دهم بلایی سرش آمده باشد.با اظهارات این مرد مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی ...
قشون کِشی به خاطر عشق به یک دختر
برای پایان دادن این اختلاف سر قرار ملاقاتی حاضر شوم که احتمال درگیری دادم و به همین خاطر از چند تن از دوستانم خواستم تا همراهم به محل قرار بیایند. وی افزود: وقتی در محل قرار حاضر شدیم دیدم که سعید با دوستانش سر قرار حاضر شده و ابتدا با هم شروع به حرف زدن کردیم که ناگهان سعید به سمت خودرویش رفت و با برداشتن یک شمشیر بزرگ به سراغم آمد و ضربه ای به پایم زد. زخمی شده بودم که ...
روح بازیگوش در عکس های خانوادگی پیدا شد!
. آن زمان بود که آنها متوجه این تصاویر روح مانند در عکس های خود شدند. او همچنین گفت:”خیلی عجیب بود. من در وهله اول متوجه چیزی نشدم و فکر کردم خیالاتی شدم. بنابراین از شونا پرسیدم و او نیز گفت بله یک دختر کوچک است!””وقتی با مادرم تماس گرفتم ، او فکر کرد که ممکن است که آن دختر خواهر گمشده من باشد، ولی وقتی پدرم عکس ها را دید دریافت که او لباس دوره ویکتوریا را پوشیده است.” توجه:بدندید صحت این عکس ها را تایید نمی کند تهیه و ترجمه: گروه خبر پرشین وی ارواح روح روح دختربچه ...
بازیگر ایرانی جای لئوناردو دیکاپریو را می گیرد؟
تماشای فیلم از نتیجه کار راضی نباشد، مثلا رنگ پوست، قیافه یا لهجه او توی ذوق بزند و دلنشین نباشد، خلاصه نتواند تصور مناسبی از مولانا ارائه دهد. پدرم علاقه زیادی به عرفان و تصوف داشت و به همین دلیل من با اشعار مولانا بزرگ شدم و با این شخصیت بزرگ آشنایی دارم. از بازی در نقش مولانا استقبال می کنم، فرصتی است برای زنده کردن گوشه هایی از خاطرات خوش گذشته. ...
به خاطر خانواده ام دزد طلای مادربزرگ ها شدم
پشیمان بودم و بیشتر از آن می ترسیدم. حتی چند روز پایم را از خانه بیرون نگذاشتم تا آب ها از آسیاب بیفتد. فکر می کردم تیم مجربی از ماموران پشت در خانه نشسته اند تا به محض خروج من دستگیرم کنند. تو که هم می ترسیدی و هم عذاب وجدان داشتی پس چرا به کارت ادامه دادی؟ کم کم ترس از بین رفت و همه چیز عادی شد با خود گفتم تو که توان کار کردن نداری و این پیرزن ها هم به طلا احتیاجی ندارند. با این ...
ماجرای ازدواج "زهرا نعمتی" (+عکس)
دنبال می کردم و کمربند مشکی دان یک را داشتم اما بعد از اتفاقی که برایم پیش آمد 2 سال تمام به فیزیوتراپی می رفتم و تمام تلاشم را می کردم که به وضعیت جسمی بهتر برگردم اما خدا را شکر امیدم را از دست ندادم و به لطف خدا توانستم تیراندازی را دنبال کنم. یعنی این مشکل جسمی به تازگی برای شما پیش آمده است؟ شهابیپور: من سال 80 در اثر یک سانحه دچار مشکل نخاعی شدم آن موقع در اداره برق کرمان ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
. کمر و شونه دیگه برام نمونده. چند وقته که داری تو مترو کار می کنی؟ (ماسکش را برمی دارد. بینی جراحی شده اش خودنمایی می کند.) بعد از دو سال امروز، اولین روزیه که دوباره برگشتم، مترو. تا همین دو سال پیش، چند سالی اینجا کار می کردم. بعد تونستم یه پس اندازی جمع کنم و خودم یه شرکت پخش مواد غذایی زدم. دو سالی کار کردم اما خودت که می دونی، بازار خیلی خرابه. دوباره برگشتم اینجا. ...
مجاهدی که پیش از شهادت "نمازخوان" شد
شود مجاهدان را توجیه کرد و آگاهی آنها را افزایش داد. دوست مبلغم تعریف می کرد که یکی از فرماندهان چندین بار با من تماس گرفت و می گفت هرچه سریع تر پیش من بیا. آن مبلغ پیش فرمانده می رود. فرمانده به او می گوید: خواب امام علی را دیدم که به فلان مجاهد بگو نماز بخواند من سه روز دیگر او را با خودم می برم. شیخ می گفت من خیلی تعجب کردم. رفتم پیش آن مجاهد و درباره اهمیت نماز به او گفتم. آن مجاهد جواب ...
تجارت سیاه با یک بیماری
این درمان ها فقط چند روز اثر داشت و بعد از آن پوستم نه تنها بهتر نمی شد، بلکه بدتر هم می شد. مهری که به دلیل مصرف طولانی مدت داروهای کورتون دار تا دم مرگ و حمله قلبی هم رفته بود، می گوید: یادم هست چند روز بود دردهای شدیدی را در قفسه سینه ام احساس می کردم و روزی ناگهان دچار حمله قلبی شدم که اگر کمی شدیدتر بود و یا مادرم مرا کمی دیرتر به بیمارستان رسانده بود، الان زنده نبودم. این دختر جوان ...
و اکنون نام نویسی دختران مدافع حرم
گفتمان نیوز: خاطرات کودکی خود را مرور می کنم و در بین هیاهوی بازی های کودکانه تنها یک حسرت و یک بغض فرو خورده می یابم، بغضی که در گلو خفه شده بود. بغضی که شاید با شیر مادرم یا اشکهای پدرم در خونم جریان یافته بود و حالا بی آنکه بدانم حال غریب من حکایت از یک عشق زیبا بود. آری عاشق شده بودم، عاشق. عاشقی که تمام هم و غمش دست یافتن به خواسته ای دست نیافتنی بود. آری، حسرتی که تمام عنصار وجودم را تحقیر ...
نخبه قرآنی با ازکارافتادگی چهار عضو را دریابید/ ردپای گمشده عمل در وعده های برخی مسؤولین!
سن داشتم. راستش را بخواهید من از شیر نمی ترسم اما از آمپول خیلی می ترسم! البته به اسدالقرآن معروفم یعنی شیر قاریان. آن اوایل باید انسولین می زدم، آن زمان ها انسولین سوزنی بود، من هم که از سوزن می ترسیدم، برای همین نزدم و گفتم بهتر است با قرص و ورزش و رژیم بیماری را کنترل کنم تا اینکه رسید به سال 91؛ که ابتدا چشم هایم مشکل پیدا کرد، بعد تنگی نفس گرفتم و کم کم سایر مشکلاتم آغاز شد. فارس ...
رامین ها همچنان از هم تبری می جویند!
و رفتار بنده اعلام نکرده اند؟ . معاون مطبوعاتی دولت احمدی نژاد راست می گوید. مهناز افشار بعد از ازدواج با محمدیاسین، پسر بزرگ رامین و حواشی آن گفته بود: هولوکاست رسانه ای علیه من و همسرم به راه انداخته اند که این بار سکوت نخواهیم کرد. ما حقوقی داریم و آن طور که شایسته بدانیم، از آن استفاده می کنیم. اینکه آقای محمدعلی رامین چه کاری کرده، به من ارتباطی ندارد. من نه همکاری با ایشان داشتم ...
شاهین مرا سوار ماشینش کرد - او وحشیانه روسریم را کشید تا اذیت وآزارم کند
بودن و اطلاع داشتن از جدیدترین مدهای روز. یکی از گروه هایی که اد شده بود گروه دختر خاله اش دریکی از شهرهای شرق کشور بود گروهی مملو از جوانان که دوستان و اقوام جوان خود را اد کرده بودند مهتاب که شیفته پست ها و اظهار نظرها شده بود تمام وقت خود را دراین شبکه ها و گروه ها می گذراند حتی یادش می رفت که باید منزل را تا پیش از بازگشت مادر از سر کار تمیز کند. شاهین چند روزی بود خصوصی ...
آزار و اذیت وقیحانه زن جوان توسط 2 دوست شوهرش
همان دوستان نا اهل حمید بودند که همیشه به خانه ما آمده و پس از مصرف موادشان، از حمید نیز احوالی گرفته و مقداری مواد به او ترزیق می کردند تا بلکه اندکی حالش بهتر شود و دربرخی از روزها نیز دلشان به حال من و فرزندم سوخته و مقداراندکی پول، برای خرجی خانه با هزاران منّت، به من می دادند. وی در حالی که با یاد آوری شب شوم اشک هایش سرازیر می شود، ادامه داد: آن شب طبق معمول دوستان حمید برای او مواد ...
قتل های خانوادگی؛ ریشه ها، روش ها و پیامدها
چگونه باعث قتل می شود؟ دو برادر بر سر جای خواب با هم درگیر می شوند و همین دعوا منجر به قتل برادر با چاقو می شود این قتل ناشی از نبود فرهنگ صحیح ارتباط در خانواده، فرهنگ غلط استفاده از چاقو و نبود الگوی گذشت و صبر است. یا به این مثال توجه کنید که چگونه فقر اقتصادی منجر به قتل می شود.یک دختر عمو، پسر عمو به دنبال یک عشق عمیق با هم ازدواج کردند اما با مشکلات شدید مالی رو به رو ...
جوانی که گاوداری را بدون چشم اداره می کند
مادرم است که مرا در آغوش گرفته بودند. باور نمی کردم که دیگر قرار نیست تا آخر عمر جایی و کسی و از جمله چهره آنها را ببینم. روح الله ادامه داد: بعد از گذشت مدتی تصمیم گرفتم با این واقعیت تلخ کنار بیایم. حس ترحم اطرافیانم را از نوع رفتارشان متوجه می شدم اما بشدت از ترحم بیزار بودم. برخلاف بسیاری که تصور می کردند من از این وضعیت ناراحت هستم و حتی ممکن است به خدا گلایه کنم اما هیچگاه ناراحت ...
افشاگری مدافع ملی پوش از جلسات مدیران پرسپولیس؛ گفته بودند لیست را خالی می کنند / طاهری قرارداد دوساله ...
و قرار شد در صورت حضور آقای طاهری برای سال سوم نیز قابل تمدید باشد. تمام این صحبت ها انجام شد و آقای طاهری در حق من پدری کردند و زحمت کشیدند. ایشان اعلام کردند نظر نهایی را البته آقای برانکو می دهند و من بعد از تمدید قرارداد نزد آقای برانکو رفتم تا ایشان نیز مرا ببخشند. می خواستم بمانم و جبران کنم اما آقای برانکو... من میخواستم برگردم و همه چیز را جبران کنم اما اکنون سرمربی ...
محرم شدن دوقلوهای اهدایی
سوال مخاطب نی نی بان: به دلیل بیماری که داشتم مجبور شدم، برای فرزند دار شدن از تخمک اهدایی و رحم اجاره ای استفاده کنم. به دلیل بیماری، امکان استفاده از داروهای هورمونی برای شیر دادن به نوزاد رو ندارم. الان دوقلو دختر و پسر در راه دارم. راهی هست که پسرم به مادرم و دخترم به پدرم و برادرام محرم بشوند؟ پاسخ از دفتر مرجع تقلید فاضل لنکرانی: مخاطب محترم، لطفا با توجه به شرایط ...
سرنوشت نامراد زندگی با مراد
دیگر خجالت می کشیدم به چشمان شان نگاه کنم. مراد در خانه نشسته بود و یا مواد مخدر مصرف می کرد و یا مشروب الکی می خورد. وقتی هم که حالش بد می شد دیگر نمی دانست چکار می کند. اونسبت به من و بچه بداخلاقی می کرد و با کوچکترین بهانه ای مرا به باد کتک می گرفت. قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. او هم خانه دوستانش است. هیچ خبری از هم نداریم. می خواهم طلاق بگیرم. این زندگی آخر و عاقبتی ندارد. حداقل اگر از او ...
دور از انتظار !!
که اعتقاد داشت دختر را باید مادرش تربیت کند این گونه بود که پدرم از مسئولیت نگهداری من شانه خالی کرد. من و مادرم در یک خانه اجاره ای زندگی جدیدی را شروع کردیم. مادرم مجبور بود برای تامین هزینه های زندگی در خانه های مردم کارگری کند. آن روزها احساس می کردم کارگری و زحمت کشی در خانه های مردم آسان تر از تحمل هوو در زندگی مادرم است. 3 سال از این ماجرا می گذشت و من در اوج شور و هیجانات دوران نوجوانی ...
فیلمبرداری از صحنه قتل رقیب عشقی
ازدواج کنیم. وقتی من از این ماجرا باخبر شدم و فهمیدم که مقتول نیز به آن دختر علاقه دارد و حاضر نیست از ازدواج با او منصرف شود، تصمیم گرفتم هر طور شده وی را از سر راهم بردارم. به همین خاطر او را به باغی کشاندم و بعد از ارتکاب قتل، از صحنه جنایت فیلمبرداری کردم. به گزارش خبر جنوب، در ادامه مشخص شد، از چندی قبل فیلمی از صحنه قتل پسری جوان در شبکه های اجتماعی منتشر شده بود که بررسی ها نشان داد، مربوط به این جنایت بوده است. تحقیقات پلیسی در این رابطه در پلیس آگاهی ادامه دارد. جام جم ...
مرگ در جریان تعقیب دختر
کمک کند و خودرواش را چند روزی در اختیارم گذاشت. محمد به من گفته بود که زودتر از شوهرم جدا شوم. او به من ابراز علاقه کرده بود. قاضی: گواهینامه داری؟ سارا: نه شاید به همین خاطر باعث شدم پدرم کشته شود. قاضی: شغلت چیست؟ سارا: آرایشگری. قاضی: فرزند داری؟ سارا: بله یک پسر 4 ساله دارم که تحت سرپرستی شوهرم است. قاضی: چرا می خواستی از ...
شکستِ بزرگِ محمود استادمحمد و کینه اش از آربی آوانسیان+عکس؛ فیلم و صوت
توجه شان به تئاتر جلب شده بود و می خواستند از این راه کاسبی کنند و بیژن مفید را به کارهای دیگری کشاندند. بیژن مفید حیف شد. تا آخر عمر متاثر از بیژن مفید پس از استعفا پدرم مدتی به بندرعباس رفت. خودش درباره این سفر می گفت که هدفش جای خاصی نبود، چون در هیچ شهر و استانی نه فامیلی داشت و نه دوست و آشنایی. می گفت بار و بنه ام را جمع کردم و رفتم ترمینال؛ اتوبوسی که آن ساعت حرکت می ...
اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام
... من با تو از حصار غم آزاد می شوم با خواندن سرود تو دل شاد می شوم یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین از برکت قدوم تو آباد می شوم تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی ! دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم ! عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام جز تو رضا ...
عاشقانه های یک شهید؛ از “آستانه” تا “حلب”/ شهیدی که محل دفن خود را نشان داده بود!
های 8 سال دفاع مقدس بود. حسینعلی بار اول دو ماه سوریه بود و مجدد که آمد بعد از مدت کوتاهی با شنیدن خبر شهادت دو تن از همرزمانش به ویژه شهید سید مسافر که سابقه دوستی صمیمانه ای با وی داشت نتوانست ماندن را طاقت بیاورد و مجدد عازم سوریه شد . اینجا جای من است! پورقاسم می گوید: به نظر من شهادت برای شهید” پورابراهیمی” مسجل و مشیعت الهی بود که در دومین اعزامش به سوریه ...
شناسایی پیکر سردار ناصری بعد از 40 روز
بنویسمش که اگه خدا طلبید، بدون وصیت نامه نباشم. تا این حرف را گفت: از شدت عشق و علاقه ای که به ش داشتم، اندوهناک شدم. شاید برای دلداری ام گفت: بالاخره دایی مرگ حقه، چه بهتر که آدم در راه اسلام کشته بشه! بعد از آن، از من خواست که چنانچه شهید شد، آن وصیتنامه را باز کنم و بخوانم. او درحالی خودش را آماده ی شهادت کرده بود، که هفده، هجده سال بیشتر نداشت. خداداد هاشمی زاده ...