سایر منابع:
سایر خبرها
سید محمد جهان آرا؛ فاتحی که فتح خود را ندید
رهبری امام خمینی(ره) همراه عده ای از دوستانش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه الله اکبر را راه اندازی کرد. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب الله خرمشهر در آمد. دو سال بعد اعضای این گروه انقلابی توسط ساواک شناسایی شد و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهان آرا به یک سال زندان محکوم شد. بعد از آن، اعضای این گروه برای ...
صحبت های بهنوش بختیاری درباره فامیل های مذهبی اش!
به مجالس مولودی بروم. دو بار رفتم و چیزهای ریز آدم های حاضر در آنجا را به ذهنم سپردم. با همه این کارها روز اولی که جلوی دوربین رفتم خود ملیحه شده بودم. این اتفاق دوبار تا حالا برایم پیش آمده. یکی سر نمایش دور همی زنان شکسپیر که نقش کلئوپاترا را بازی می کردم و با پوشیدن لباس ها انگار روح او هم در من دمیده می شد و یک بار هم سر فیلم من این اتفاق برایم افتاد. از نظر او ملیحه شخصیتی جدی ...
ما به سوی میدان نبرد پرواز می کنیم
گفتند ما هم اصلاً می خواهیم به جبهه بیاییم، با شما کاری نداریم. چون من آنان را نمی بردم گفتند ما می خواهیم بجنگیم و حالا که تو هم می روی ما هم می آییم به آنجا، منتهی به جبهه می رویم. گفتم خیلی خب اگر اینطور است اشکال ندارد و آنها را با این عنوان که بروند جبهه بجنگند با خود بردم، چون دیگر من محافظتی لازم نداشتم چون برای میدان جنگ می رفتم. [6] اولین روحانی که لباس رزم پوشید ...
واقعیت اعدام های سال 67/ فحشای سازمان یافته در خانه های تیمی منافقین/ ماجرای ترور غم انگیز یک زن باردار
شدن سرکردگان اصلی منافقین، بازماندگان مسئول سازی کردند با سرکردگان اصلی آن ها هم برخورد کردید؟ همان زمان خیلی از مسئولان و مافوق های آن زمان منافقین به درک واصل شدند، اکثر آن ها در خانه های تیمی کشته شدند. شاید به تعداد انگشت شمار توانستند فرار کنند وگرنه همه به دام افتادند، ولی بعد از به درک واصل شدن آن ها، بازماندگان مسئول سازی کردند. مسئولان بعدی هم یک ایدئولوژی شهوانی ...
گل محمدی: اقدام آذری یک اتفاق نادر در فوتبال است/ باید هفته سوم می رفتم!
تماس گرفت. من هم به آقا مجتبی گفتم بمان و کمک کن تا تیم اموراتش پیش برود. در واقع اگر مخالفت می کردم بدون شک مجتبی حسینی حاضر به پذیرش مسئولیت سرمربیگری موقت نبود. 5- در بیانیه باشگاه ذوب آهن عنوان شده چرا گفته ام هفته سوم تعلیق شده ام و جالب اینکه در ادامه بیانیه ادعای بنده تایید شده. بحث تعلیق بنده خبری است که همه رسانه ها به نقل از باشگاه و مسئولان منتشر کردند و چیزی غیر واقعی نیست. تا ...
مریلازارعی: زیباترین وضوی سینما را آنتونی کوئین گرفته
زنگ تلفن به شوق می آیند. این نقش برایم شوخی بردار نبود و هر آنچه در چنته داشتم به کار گرفتم. حال من باید مثل حال الفت می بود. برای بازی این نقش من هم انتظار کشیدم و با الفت پیر شدم. من این نقش را با زبان روزه در دمای 50 درجه بازی کردم و اساسا روزه برایم معنای دیگری یافت. آبروی این نقش برایم بسیار مهم بود. بعد از آن هم مورد لطف مردم و منتقدان قرار گرفتم. جنگ تحمیلی تمام آرزوهای الفت را گرفت و با یک ...
هلی برن عملیات خیبر بعد از جنگ ویتنام در دنیا بی نظیر بود
جلسه توجیهی، همین حرف ها را زدم و از زمان نادرشاه تا رضاخان مثال می آوردم. یکی از اعضای حاضر در جلسه خندید. من از او پرسیدم چرا می خندی؟ گفت حر ف های شما ما را یاد رضاشاه می اندازد. من هم گفتم اگر اینطور است، او اهمیت این کار را فهمید ولی تو نمی فهمی که لازم است یک نیروی نظامی در این جا حضور داشته باشد. ما در آن مانور از همه شخصیت های محلی و رسانه ها هم دعوت کردیم اما متأسفانه نماینده ...
لاریجانی را ترجیح می دهم/ نگرانی از آینده
شد و ما جبران می کنیم؛ بیا در جلسه علنی کاندیدا شو و... در همان ایام حداقل 10 نفر به من زنگ زدند که ما مساله مهمی داشتیم و در جلسه نیامدیم و رای ما به تو است. حتی خود آقای صدر به من گفت اگر کاندیدا شوی رای می آوری. واقعا هم اگر زیر رای فراکسیون می زدم و کاندیدا می شدم، رای می آوردم. بعضی فکر می کردند من قهر کردم. گفتم که من تشکیلاتی هستم. اگر فراکسیون اشتباه کرده، نباید چنین اشتباهی می کرد و بنده ...
مسافری از دیار شهداء
...، وقتی چشمانم را باز کردم دیدم در پتویی سرخ رنگ داخل آمبولانس در حال حرکت هستم. فورا بلند شده و فریاد زدم؛ مرا کجا می برید ! ... مرا کجا می برید!! ....... ناگهان راننده آمبولانس ترمز کرد وپا به فرارگذاشت. در حالی که دنبال او می دویدم، به راننده گفتم مگر چه شده ؟ گفت تو 24ساعت است که شهید شده ای و الان زنده شده ای، با حالتی مضطرب به من گفت دیگر نمی توانم با شما بیایم و خودت با ...
متن خواندنی پرویز پرستویی درباره حضور در کلاس اول مدرسه +عکس
شدم ... من عاشق رنگ صورتی بودم و صابونام صورتی بودن و مربعی شکل تو یک جعبه خوشگل بود نمیدونم توش چند تا بود ولی زیاد بود صابون من از مال همه بچه ها هم بزرگتر بود هم خوشگل تر ... اون روز تو مدرسه همه میگفتن از صابونت به ما بده ولی من ندادم ، وقتی اومدم خونه به مامانم با یک حالت بزرگانه ای گفتم مامان همه از صابونای من میخوان ولی من نمیدم مگه خودشون ندارن ؟ خب میخواستن از صابونای من ...
لیلی گلستان: ما کجا داریم زندگی می کنیم؟
، خودم هستم! گفت ما مقدار فراوانی اثر هنری از فلان بنیاد گیرمان آمده و من الان دارم از خارج از کشور با شما حرف می زنم. ما شما را انتخاب کرده ایم تا این آثار را که اغلب متعلق به دوره صفویه و زندیه است برای ما بفروشید. گفتم یعنی شما می خواهید من اموال مصادره را بفروشم؟ گفت علیا حضرت همه آثار را تأیید کرده اند. من دیگر نفهمیدم چه شد... . با فریاد هرچه حرف زشت و فحش و... از بچگی تا حال یاد گرفته ...
اولین دختر بوکس ایران
. هرچه جلوتر رفتم به بازیگری بیشتر علاقه مند شدم و به خودم گفتم بهتره در حرفه ای که وارد می شوم اطلاعات خود را بالا ببری و بعد شروع به فعالیت کنی. به همین خاطر برای مدتی کنار کشیدم تا نواقص کارم را برطرف و توانایی هایم را تقویت کنم. برای مدتی فعالیتت را کمرنگ کردی؟ شاید باورتان نشود ولی من همین الان فیلمنامه های سینمایی، تلویزیونی و شبکه خانگی زیادی دارم اما تصمیم گرفته ام هر ...
واجب فراموش شده/ از در خواهری...
موقعیتی که طرف خودش ناراحته و شرایط روحی خوبی نداره بخوام نهی از منکر کنم! الآن وقتش نیست و ممکنه مقابله کنه... اما بلافاصله به ذهنم رسید که این هم از مکائد ابلیسه؛ شما وظیفه تو انجام بده، توکل به خدا! خلاصه توسلی کردم و تو لابی دانشگاه بهشون نزدیک شدم و گفتم: سلام! خوب هستین؟ و خطاب به اون خانم: خدا بد نده؟ چرا اینقدر عصبانی؟! نمی دونم پیش خودش چی فکر کرد ولی با ...
الفت را سر سجاده نماز پیدا کردم
دیگری پیدا کرده بود، اما موظف بودم به دلیل اعتقادی که داشتم این کارها را می کردم، در نتیجه شروع کردم به صیقل دادن خودم و بعد نشان دادن الفت. مریلا زارعی همچنین با بیان این مطلب که برای بازی کردن نقش دیگری همچون الفت به 20 سال فاصله زمانی نیاز دارم تا دوباره درون خودم را پر کنم، گفت: زمانی که فیلم نامه شیار 143 به من پیشنهاد شد و آن را خواندم، یک تله فیلم به نظر می رسید. نکته ای که ...
آرپی جی زن جنگ برترین دانشمند ایران شد!
. البته من دانشگاه بقیهًْ الله سپاه هم بودم اما به جز یک بار همه حضور من در جبهه داوطلبانه بود. مردم می رفتند ما هم می رفتیم. آن موقع فضا طوری بود که من وقتی با همسرم عقد کردم، دو روز بعدش رفتم جبهه. فرمانده کل قوا وقتی می خواست حکم عملیات بدهد که نباید با تاریخ عقد من هماهنگ می کرد! ما باید خودمان را هماهنگ می کردیم. درست مثل امروز که یک سری از جوان های ما به عنوان مدافعان حرم به عراق و سوریه می روند و ...
داستان عجیب 2 خواهر در مسیری کثیف
.... با شنیدن این حرف انگار دنیا روی سرم خراب شد. تا دو سه روز گیج و منگ بودم و حال خودم را نمی فهمیدم. خواهرم قول داد با دوستش قطع رابطه کند و از کارهای اشتباهش دست بردارد. اما او روز بعد دوباره به همکلاسی اش زنگ زد. آنها در اتاق مشغول گفت وگو بودند و من مثل سیر و سرکه می جوشیدم. نمی دانستم چه کار کنم. موضوع را به پدرم اطلاع دادم و گفتم چه بلایی سر خواهرم آمده است. پدر و مادرم باور نمی کردند چه ...
در بزم بوانات چه گذشت؟
اید و با لبخندی می گویید: دوست عزیز، می دانید اشتباه کردید پوست میوه ها را به داخل خیابان انداختید؟ طوری نگاه تان می کند که گویی از منطقه ای دور از شهر آمده اید و بعد به تمسخر می گوید: اولا من دوست شما نیستم، بعد هم تو این وانفسای مشکل های شهری، فقط پوست سیب ما اوضاع رو به هم می ریزه؟ واقعا که... هنوز چراغ سبز نشده که آن دوست عزیز به سرعت می رود و شما می مانید با حرف هایی که شنیده اید ...
سیدمحمد غرضی: یقه حاج احمد آقا را گرفتم و گفتم به امام زمان اگر بگذارید بنی صدر رئیس جمهور شود...
افتاد چه بود؟ من گفتم آن اتفاقات خیلی عمیق نبود. وی در ادامه با اشاره به کودتاه نقاب، توضیح داد: روزی که کودتای نقاب انجام میشد، من رفتم بودم در لشکر 92 نماز وحدت بخوانم، دیدم که اکثر افسرها در صف های آخر نماز ایستاده و یا اصلا نیامده اند و برخی نیز در اطراف هستند و نگاه های مشکوکی دارند. من این جمعیت را به مدت سه ساعت نگه داشتم و در مورد ارتش مفصل حرف زدم، ضمن حرفم دیدم که جمعیت پراکنده ...
نانوا شدم تا نماز صبحم قضا نشود
سری بعد که دوباره رفتم نانوایی بدهی اش را پرداخت کردم. همیشه او را مثال می زنم خودش را حسین محمودنژاد معرفی می کند و 15سالی می شود که کنار مغازه نانوایی عرب، بقالی دارد. در ماه مبارک رمضان افرادی می آمدند و به دلیل گرم بودن هوا آب یا آبمیوه خریده و در جلو چشم مردم روزه خواری می کردند، من برای آنها عرب را مثال می زدم و می گفتم: بروید و این نانوا را ببینید. گرمای هوا و گرمای ...
برای تشکیل سپاه مبنا را بر اسلحه شرقی گذاشتیم
درخواست ملاقات کرد. من گفتم به وزارت سپاه بیاید؛ اما او گفت، من با وزیر سپاه ملاقات نمی کنم، با یک انقلابی ملاقات می کنم. گفتم خب، من اول از تو یک سؤال دارم؛ اگر آمریکا با ما دشمن است، حق دارد، این کشور بین 35 تا 60 هزار مستشار در ایران داشته، اصلا ایران حیاط خلوت او بوده است و وقتی او را از منطقه بیرون کردیم، به قول کیم ایل سونگ آبروی آمریکا را در دنیا بردیم. اما دشمنی شما را با خودمان نمی فهمیم ...
ماهتاب؛ دختری به دنبال هویت گمشده
می نشیند. برایم کوتاهی یا بلندی نقش اهمیت ندارد و دلم می خواهد کارم را به بهترین شکل انجام بدهم. وی درباره ویژگی کار کردن در رادیو گفت: خانه اول من تئاتر است و خانه دوم رادیو و بعد از آن فیلم و سریال مهم است. من رادیو را خیلی دوست دارم و از سال 1353 که دانشجو بودم رادیو مثل خانه ام بود، چون در رادیو و تئاتر خیلی به شنونده نزدیک هستیم. خواهر گمشده شهریار حمزیان، دیگر بازیگر ...
مرتضوی در آستانه دادگاهی دیگر
تواند دوباره منتشر شود. چرا باید چنین فردی در چنین جایگاه مهمی قرار گیرد؟ مرتضوی 18 ساله که بود، قاضی شده است. به خاطر دارم، او تازه به تهران آمده بود و من وکیل یکی از شرکت های خودروسازی بودم. در آن زمان شکایت کردم که 6 نفر از این شرکت اختلاس کرده اند و نوشته بودیم که علیه نفر ششم ادله ای پیدا نکرده ایم. مرتضوی هر 6 نفر را محکوم کرد. من به او گفتم آقای مرتضوی ما نوشتیم که ادله نداریم و بعد او نوشت که نفر ششم با بقیه فرقی نمی کند و به او هم حکم داد یعنی او الفبای سواد حقوقی نداشت و دادستان هم شد. مسائل در ارتباط با او بسیار زیاد است که جای رسیدگی دارد. ...
ناگفته هایی از درخواست صدام برای مذاکره با امام
. در همین فاصله با توجه به انتقادهایی که ما به رسانه های خودمان میکردیم چرا علیه عراق مینویسند، یک فرستاده از جانب صدام حسین آمد که گفتند ما پیغامی برای امام داریم، که صدام حسین از ایشان خواستند تا امام نماینده ای که اختیار تام داشته باشد برای مذاکره به عراق بفرستند، من این را به امام گفتم و گمانم این بود که امام آقای هاشمی را برای مذاکره میفرستند. روز بعد که من خدمت امام رفتم، امام گفتند که من در ...
استقامت را چاشنی روابط خانوادگی کنید
را خالی نمی کند و نمی گذارد که کنترل زندگی از دستشان در برود. انسیه مادر شهید، یک نمونه از همین آدم ها است: این فیلمه چی بود اسمش؟ شیارِ چی چی؟ آره همون صد و چهل... وقتی تو تلویزیون دیدمش با خودم گفتم خدایا یعنی می شه محمد منم برگرده؟ نه اینکه ناشکری کنما... نه والله... ولی مادرم دیگه... دلم گرفت زدم زیر گریه... یه دفعه پسر کوچکم اومد... من رو که دید فکر کرد خبری از محمد شده... بهش گفتم نه مادر من این فیلمه رو دیدم دلم گرفته. پسرم من رو برد شاه عبدالعظیم زیارت... وقتی برگشتم خونه دلم دل دیگه ای شده بود. بیلچه و قیچی م رو برداشتم و رفتم سر وقت باغچه... آخه هر روز ممکنه محمد برگرده... . ...
سرقت از طلا فروشی ها در لباس پلیس
خبرنگار ما گفت: معمولاً محمدعلی ساعت 2 مغازه را تعطیل می کرد و ساعت 3 بعد از ظهر به خانه می آمد، اما وقتی آن روز نیامد بشدت نگران شدم. با تلفن همراهش تماس گرفتم بار اول روشن بود اما بعد خاموش شد. از محمدعلی خبری نبود تا اینکه ساعت 5 بعد از ظهر به مغازه رفتیم. دزدگیر را که زدم متوجه سرقت طلاها شدم. گفتم محمدعلی را کشته اند و پشت پیشخوان انداخته اند. اما خبری از او نبود.همان موقع سراغ ماشین پرایدش ...
ماجرای رخ به رخ شدن کلاه سبزهای ایران و رژیم صهیونیستی در مدیترانه
اینکه می بینم شاگردانم کار را خوب یاد می گیرند حس خوب و رضایت بخشی دارد. 16 کیلومتر دویدن تنها برای گرم شدن بدن صبح روز بعد شاهد یکی از هیجان انگیزترین تمرینات نظامی بودم. ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد است. ارشد دسته با روشن کردن چراغ آسایشگاه و فریاد برپا، همه را بیدار می کند تا آماده ادای نماز صبح شوند .پس از نماز و صرف صبحانه و نظافت هوا کم کم روشن شده و با سوت مربی، گروه 15 ...
مهدی هاشمی در زمان شاه اعدام نشد چون با ساواک همکاری می کرد
(شکنجه گر معروف) را که یکی از خونخوارترین افراد ساواک بود، آوردند من پشت میزم نشسته بودم، به او گفتم: آقای دکتر! من را می شناسید؟ تو بیش تر از هزار شلاق به من زدی! بعد که خدمت امام (ره) رفتیم و گزارش کار دادیم و گفتیم که با این افراد کم ترین برخوردی نشد، حضرت امام (ره) با آن عظمت که به قول شاعر شما نه مثل دماوند که او به مثل شماست چشم هایش پر از اشک شد و گفت خدا را شکر می کنم که در حکومتی هستم که این ...
ویارهای بارداری راز ازدواج پنهانی با امیر را لو داد / صیغه نامه ام را نشان دادم اما
خواستگاری امیر را به مادرم گفتم او بشدت مخالفت کرد. مادرم تا آن روز همه خواستگارانم را به بهانه های مختلف رد کرده بود، دلیلش هم این بود که می ترسید من بعد از ازدواج او را رها کنم. البته حق هم داشت. چرا که هیچ کس حاضر نمی شد مادرم را قبول کند. اما امیر گفت حاضر است برای راحتی من و مادرم در خانه ما زندگی کند. اما این بار نیز مادرم مخالفت کرد. می گفت امیر بی کس و کار است و چون پول و ...
بازیگر معروف سینما: هنوز یک ترکش در پای من هست
های نوین ساخت فیلم های جنگی برای عوامل تولید و فیلمسازان این ژانر برگزار کنیم. حتی اگر می شود چند نفر را برای آموختن تکنیک های تولید این قبیل فیلم ها به خارج بفرستیم. سر چه فیلمی ترکش خوردید؟ بگذریم! این یکی را نپرس. بیا بحث را عوض کنیم از همه فیلم های 30 سال پیش خاطراتی دارم که اگر برای شما بگویم وحشت می کنید، لذت می برید، خوشحال می شوید ولی این یکی را نپرسید. فقط بگویم که نه ...
حداد عادل: گرمارودی شعر سپید و آزاد را به محافل دینی آورد/ شاعری که در گذشته تک درختی در کویر بود
این مدرسه فارغ التحصیل شده بودم اما با مدرسه و معلمان آنجا در ارتباط بودم. از همان زمان پای شعرخوانی او می نشستیم. در این فاصله 15 ساله یعنی از سال 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی در مناسبت های مختلف ارتباطات ما برقرار بود. وی ادامه داد: در شبی که شعر بعثت پیامبر(ص) استاد گرمارودی جایزه ای در سال 1346 در حسینیه ارشاد دریافت کرد، من در آن جلسه بودم و سال 57 هم در مراسم شعرخوانی که 10 شب در ...