سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت شوم قاتلان امام حسین(ع)
....ق، قیام کرد، دستور داد دست و پای آنها را به میخ های آهنین بر زمین بکوبند و حکم داد تا بر بدن ایشان اسب تاختند تا هلاک شده و در زیر سم اسبان نابود گشتند. (ملهوف ص 182، بحارالانوار ج45 ص59) قولی است مبنی بر اینکه او، همان اسید حضرمی (شوهر طوعه) کسی که در کوفه، حضرت مسلم بن عقیل (ع) را در خانه اش پناه داد و او (اسید حضرمی و به نقلی پسرش بلال) این خبر را به دارالاماره و حکومت وقت داد و ...
شام غریبانی متفاوت بر سر مزار شهید علمدار
قبر شهید علمدار آشنا شدیم که وی هم بر سر مزار شهید علمدار می آمد، او گفت: هنگامی که برای دخترم خواستگاری آمد مردد بودم و نمی دانستم با این مسئله چگونه برخورد کنم تا این که بر سر مزار شهید علمدار آمده و از او خواستم که چون شوهر من نیز همانند شما جانباز بوده و به شهادت رسیده تو نیز به فکر دخترم باش تا هر چه که خیر باشد در سر راهش قرار گیرد و شکر خدا نیز چنین شد. ما می گوییم که شهدا همه حاجت ...
ناگفته های مریم بوبانی از بازی در مختارنامه
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان؛ مریم بوبانی از آن دست بازیگرانی است که با گذراندن دوره دو ساله بازیگری در یک کارگاه آزاد بازیگری، پا به دنیای بازیگری گذاشت. البته پیش از آن در نمایش های مختلفی بازی کرده بود وی در فیلم هایی نظیر مهر مادری، بودن یا نبودن، عشق+2، زیر پوست شهر، سگ کشی، این جا چراغی روشن است، فرش باد، صنوبر، جایی برای زندگی، یک تکه نان، به آهستگی، سه زن، هم ...
ویژه نامه شهادت امام سجاد علیه السلام
که هرگز خواب تو را فرا نمی گیرد. در این دل شب پادشاهان درِ قصرهای خود را بسته و نگهبان گمارده اند و تنها دری که برای نیازمندان گشوده است درِ خانه توست و من اکنون، با تهی دستی به درگاه تو امید بسته ام... . اَصمعی گوید: آن قدر این جوان مناجات کرد که بی هوش شد و به روی زمین افتاد. چون نزدیک او رفتم و به دقت به صورتش خیره شدم، متوجه شدم او زین العابدین امام سجاد است . پادشاهی عبدالملک ...
روایت 74 سال تعزیه خوانی رضا شمر
خانه رفتم دیدم همسرم گریه می کند. به من گفت که دکترها گفته اند بچه خوب نمی شود. شاید تا 13 سالگی بتواند فقط دستش را تکان دهد. همان شب به امام حسین گفتم اگر بچه مرا شفا ندهی هر چه پرچم از تو دارم را آتش می زنم! صبح که می خواستم سر کار بروم، خانمم صدایم زد و گفت ببین دست و پاهایش کار می کند. الان این دخترم را از همه بچه هایم بیشتر دوست دارم و بیشتر از همه برایم عزیز است. ...
کاندیدای ما قطعا دکتر روحانی است
کرد او را هنگام طواف کعبه دیدم. در محافظت شدید بادیگاردها و پلیس سعودی. خواستم پیشش بروم ماموران نگذاشتند فریاد زدم: ابوعمار! ابوعمار! مرا دید و به معاونش گفت بگذارید بیاید. رفتم و پیشش و گفتم خجالت نکشیدی؟ این طور می خواستی آزادی را اسلحه بگیری؟ آرمانهایت کجا رفت؟ از ترس موش فرار کردی؟! گفت: چاره ای نداشتم. همه ما را تنها گذاشته بودند. گفتم: مگر در انقلاب ما، همه ...
دست های خالی سینمای ایران برای عاشورا
متعلق به بهرام بیضایی بود که سال 61 آن را به نگارش درآورده بود. فیلمنامه ای که به صورت کتاب نیز تا کنون بارها منتشر شده است. نکته جالب اینکه قرار بود بیضایی خودش این فیلم را کارگردانی کند و در یک مصاحبه از روند انتخاب کارگردان های مختلف برای هدایت این فیلم و اینکه نگذاشتند خودش این فیلم را بسازد گفته بود، نگذاشتند روز واقعه را نگذاشتند خودم بسازم. لااقل 10 کارگردان عوض شد و من تعجب می کردم که این ...
پشت صحنه یک تعزیه؛ از عاشورا خوانی شمر تا لب تشنه تعزیه خوان ها
نفرین شده را به راحتی بازی می کند. همیشه حس می کردم باید فرد سنگدلی باشد که در این نقش تاب بیاورد، به همین دلیل برای تهیه گزارش پشت صحنه تعزیه به محله فضیلت شهر بوشهر رفتم و پس از هماهنگی با مسئولان گروه به خانه ای رفتم که بازیگران نقش های انصارالحسین (ع) در حال آماده شدن بودند. جایی با شور و حال عجیب مکانی با شور و حال عجیب، حتی کودکان نقش آفرین در تعزیه نیز به سنگینی این واقعه ...
شغل جدید بازیگران⇐ از کافه داری تا اسکواش+عکس
به گزارش خبرگزاری برنا، هانیه توسلی و بهاره رهنما از جمله بازیگران زن سینمای ایران هستند که در ماههای اخیر درگیر دو حیطه متفاوت شده اند؛ توسلی درگیر بازی اسکواش شده و بهاره رهنما هم کافه داری می کند. هانیه توسلی اخیرا در ترکیب تیم اسکواش بانوان هنرمندان مقابل تیم نفت در لیگ تهران مسابقه داد و فصل آینده در لیگ کشوری حاضر می شود. وی در این خصوص اعلام کرد: تشکر می کنم از سحر ...
روایتی از عاشورا
شمالی خیابان پهلوان است بنام باغ علیرضا ( علیرضا نام پسر باغبان آنجا بود و ما بچه ها بنام علیرضا می خواندیمش ) . در کنار این باغ پرورشگاه فرح قرار داشت که پس از انقلاب توسط بهزیستی به واحدهای تجاری تبدیل شد. آن موقع و در کودکی فاصله ها ، معنا و مفهوم دیگری داشت از خانه تا باغ علیرضا خیلی راه بود ، و اکنون تنها چند دقیقه پیاده روی است. از کودکی تا کنون خیلی از حقایق این گونه ...
گرداب سوء ظن
...، ولی با واکنش سخت من مواجه می شد چرا که من او را به بی احساسی محکوم می کردم ومی گفتم به خاطر دوست داشتنت است که مواظبم رقیب دیگری گیرم نیایدوتو فکر میکنی من دیوانه ام. ولی نمیدانستم که با رفتارهایم تیشه به ریشه زندگی ام میزنم . شهروز دیگر آن مرد مهربان وسرزنده نبودودیگر تحمل رفتارهای مرا نداشت وگوشه گیر شد و حدود یک ماه به علت افسردگی در بیمارستان روانی بستری شد ووقتی به خانه برگشت خانواده ...
محمد فیلی به خاطر نقش شمر در خانه تحریمش کردند
... چند سالی از بازی شما در سریال مختارنامه و نقش شمر می گذرد، برایمان از این نقش بگویید و این که چطور شد نقش شمر را بازی کردید؟ وقتی برای بازی در سریال مختارنامه دعوتم کردند، خیلی خوشحال شدم که قرار است با آقای میرباقری همکاری کنم به فرزندانم هم گفتم که قرار است در مختارنامه بازی کنم اما هنوز مشخص نیست کدام نقش را. به دفتر تولید رفتم، آقای میرباقری تا مرا دید، گفت: شمر من آمد! . اول باورم ...
بازیگر زن معروف بخاطر عشقش 40 کیلو لاغرکرد!+عکس
عاطفی داشتم. کسی را خیلی دوست داشتم. او ازدواج کرد و بعد از ازدواج او من دچار این حالت شدم و به مرور این ماجرا در من تقویت شد و ریشه دواند تا مرحله ای که 8 سال از بازیگری و کار در سینما دور افتادم. به خانه پیشکسوتان رفتم تا عشقم را فراموش کنم دوری از سینما و کار باعث شد تا به فکر تاسیس خانه پیشکسوتان بیفتم. اصلا این کار را شروع کردم تا مشکلات خودم را فراموش کنم. آن روزها ...
ربودن دختر 15 ساله پس از آشنایی تلگرامی
خواست تا حضوری با هم دیدار داشته باشیم. دفعه اول که به دیدن حفیظ رفتم موضوع مشکوکی ندیدم، اما بار دوم او به این بهانه که می خواهد مرا به خانواده اش معرفی کند به خانه دعوت کرد. من که فریب حرف هایش را خورده بوده به محض ورود به خانه حفیظ متوجه نقشه شیطانی اش شدم. در خانه حفیظ از خانواده اش خبری نبود اما چند مرد جوان به استقبالم آمدند. از آن به بعد من اسیر حفیظ شدم و او با خانواده ام تماس گرفت و از ...
عاشق حسینم؛ شمر بازی می کنم
اسدالله بودند که بابا کربلایی اسدالله حدود 50 سال پیش به رحمت خدا رفت؛ خاله حسنا هم 20 سال پیش فوت کرد و من از 22 سالگی مسئول هیئت دولت آباد شدم. حسینیه دو شهید، یادگار شهدای تعزیه خوان است فرخ رو یک پسر، 2 دختر و 4 نوه پسر دارد که هر 4 نوه او در اجرای تعزیه با او همراه هستند در طول سالهای گذشته بیش از 140 تعزیه خوان، فوت و فن این هنر آیینی را نزد او فرا گرفته اند. حسینیه عمو خسرو به ...
سرگذشت نخستین شهید ارامنه که بورسیه را به شهادت فروخت
برادری به زیبایی خودشان عطا کرد که نامش را زوریک گذاشتیم، بعد از زوریک هم خداوند دختر دیگری را به جمع خانواده گرممان هدیه داد، آن زمان نتوانستم بفهمم که شوهرم واهان چقدر از به دنیا آمدن زوریک خوشحال شده چون تفاوتی در مهر و محبتش به زوریک و فرزندهای قبلی نمی دیدم، عمق علاقه اش به زوریک را هنگامی متوجه شدم که بعد از شهادت او سکته کرد و شانزده سال در خانه زمین گیر شد. اکنون من 75 ساله هستم و 40 سالم ...
روایت مادر شهید مدافع حرم از فرزندی که رفتارش شهادتش را در تاسوعا رقم زد
در یک کلمه خیلی اخلاص داشت، یعنی بچه خالصی بود شاید من که مادرش بودم در این 24 سال او را نشناختم,کارها و رفتارهای او را می دیدم و یک تفاوتی با سایر بچه های من داشت ولی شاید مادر بین بچه هایش تفاوت نمی گذارد و این ویژگی های محمدحسین خیلی به چشم نمی آمد. از همان دوران دبستان , لوازم التحریر می خرید و در یکشنبه بازاری که در نزدیکی خانه ما بودبساط می کرد و می فروخت.به او می گفتیم محمدحسین تو که به پول ...
یا به استقلال نمی آیم یا دوباره آن را بزرگ می بندم! / به من حسادت می کنند / قول ستاره سوم را به حجازی ...
استقلالی بودند و هم پرسپولیسی. آن بنده خدا که از من اجازه خواست که عدد 6 را نشان بدهد خودم گفتم که پسرم نشان بده، چه اشکالی دارد؟ بچه های ما برخی با 4 گرفتن خوشحالی می کنند و برخی با 6. یک جوان وقتی با 6 یا 4 نشان دادن خوشحال می شود چرا باید جلوی او را بگیرم؟ ما در زمین رقیب هم هستیم بیرون اما رفیقیم. اتفاقا یک عکسی هم در کربلا دارم که همه شان 4 نشان داده اند. * این روزها برخی مدیران ...
قولی که فرمانده شب قبل از شهادتش گرفت
در آنجا بخوابم، من هم که به شدت خسته بودم ، بدون اینکه فکر کنم جمشید کجا می خوابد، در همان جا خوابیدم. وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، ناگهان به یاد جمشید افتادم، نگران شدم، می دانستم که در اطراف ما سنگر دیگری وجود ندارد، وقتی از سنگر بیرون آمدم دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود می لرزد. بالای سرش رفتم و او را بیدار کردم. من را به خداوند قسم داد که "تا ...
رضاشمر: در آمریکا هم تعزیه خوانده ام
. من سالها پیش صاحب فرزندی شدم که موقع تولد دست و پاهایش فلج شده بود. هر کجا او را بیمارستان می بردم و دوا و دکتر کردم، فایده نداشت. آن موقع راننده اتوبوس شرکت واحد بودم. حدود ساعت دو عصر به خانه آمدم و دیدم که خانه شلوغ است. فکر کردم بچه مرده است. داخل خانه رفتم دیدم همسرم گریه می کند. به من گفت که دکترها گفته اند بچه خوب نمی شود. شاید تا 13 سالگی بتواند فقط دستش را تکان دهد. همان شب به امام حسین ...
هیئت سکولار، هیئت حسینی نیست اگر یزیدی نباشد
. شئون اسلام را به رخ همه می کشد و شهر را حسینی نشان می دهد، البته اگر لوازم جانبی کم شود مثل علم های آنچنانی و طبل و سنج و گاهی حتی اُرگ! اگر اینها کمتر باشد خیلی بهتر می شود، مثل آنچه در برخی شهرهای مذهبی می بینیم که می آیند برای عزاداری. اما در برخی جاها لوازم جانبی اصل کار را تحت تأثیر قرار می دهد و این مشکل ساز است، یعنی تعداد طبل و سنج از سینه زن بیشتر است. * خود من هم اوایل در دستجات ...
اسارت بازجویان عراقی توسط اسرای رزمنده/استقبال از اسرای عراقی با باتوم بعثی ها
اسارت بردند که ابتدا به بصره برده شدیم. بنده مدتی به علت جراحات در حالت اغماء بودم که پس از چند روز از حالت اغما خارج و از آنجا به بصره منتقل شدم و در بغداد با همان جراحات مورد بازجویی رژیم عراق قرار گرفتم. چه سوالاتی از شما پرسیده می شد؟ در این بازجویی ها از ما سئوال می کردند که جایگاه خدمتی مان چیست؟ و می پرسیدند که شما فرمانده کدام گروهان و لشگر هستید؟ با توجه به ...
تمام اسلام در کربلا تجسم یافت
آخرین لحظه وقتی خداحافظی کرد، ببینید، آن لحظه، همان لحظه، اگر پیغام می فرستاد برای عمرسعد که من قبول کردم حرف های شما را در امان بود، زن و بچه ی او در امان بودند، شلاق نمی خوردند، چوب نی نمی خوردند، به اسارت نمی رفتند، چادر از سرشان کشیده نمی شد، کاملاً در امان بودند، دقت کنید، این عرضم را، عرض کنیم که هیچ کس به آن خونسردی که حضرت حسین زن و بچه اش را رها کرد به سوی دشمن رفت شاید در عالم نیابیم. ...
نگاه های شیطانی صاحبخانه مان به دلم نشست / در نبود سعید به خانه ام می آمد
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، پسر بچه سه ساله اش را در آغوش گرفت و دستبد به دست از خودروی کلانتری مهدی شهر پیاده شد. پشیمان و شرمسار از گناه بزرگی که زندگی اش را از هم پاشیده و مصیبتی که بر سرش آمده، سخن می گفت. زیاده خواهی من، "سعید" را مجبور می کرد تا دو شیفت کار کند. او شب ها تا دیروقت کار می کرد و وقتی به خانه می آمد از شدت خستگی، نای حرف زدن هم نداشت. این داستان ...
با هومن آشنا شدم و یک شب به خانه اش رفتم / رفتارهایش مشکوک بود
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، دختر جوان زمانی که به خلوتگاه پسرمورد علاقه اش می رفت تصورنمی کرد ازسوی پسرجوان هدف اسیدپاشی قرار گیرد. ساعت 9 صبح دوشنبه 29 شهریور، مرد جوانی با پلیس 110 تماس گرفت وازماجرای اسیدپاشی به دخترجوان خبرداد. او گفت: ما ساکن محله گیشا هستیم. لحظاتی پیش صدای فریادهای زن جوانی راشنیدیم که می گفت: سوختم، سوختم. همان موقع خودم را به خیابان رساندم و دیدم همسایه ...
با دوست دخترم در خانه تنها بودیم / برادرش می خواست وارد خانه شود+ عکس
، اما در جواب گفت اگر با برادرم صحبت کنی هر دوی ما را می کشد. من آدمی نبودم که قتل انجام دهم. وقتی از هم جدا شدیم او تلفنش را خاموش کرد و دیگر سر کار نرفت. مثل دیوانه ها شده بودم. نمی دانستم چه کنم تا این که یک روز با من تماس گرفت و گفت برادرش او را در خانه زندانی کرده است. خیلی اصرار کردم تا آدرس خانه شان را داد و به دیدنش رفتم. برادرش نبود و در حال حرف زدن بودیم که صدای در آمد. رویا وحشت زده از ...
نقشه شیطانی زن متاهل برای پسر جوان / سحر به خانه ام آمد و مرا به دام انداخت
دروغ پردازی های همسر مقتول و تأخیر او در گزارش حادثه به پلیس و اورژانس، این زن به عنوان مظنون تحت نظر قرار گرفت و با دستور قضایی تماس های تلفنی و پیامک های سحر بررسی شد. کارآگاهان در بررسی ها دریافتند وی از مدت ها قبل با شخصی در خرم آباد ارتباط تلفنی داشته و این تماس ها شب قبل از جنایت بیشتر نیز شده است. بدین ترتیب پس از کشف هویت مالک خط تلفن همراه – آرش- به دستور نیابت قضایی برای دستگیری ...
خواهرم واقعیتی را به من گفت که دنیا روی سرم خراب شد/ من هم همه چیز را به پدرم گفتم
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، دختر جوان با سرو وضع مرتب گوشه ای ایستاده بود. ظاهرش نشان می داد با دیگران که در کلانتری هستند خیلی فرق می کند. نیلوفر به داخل اتاق مشاوره کلانتری رفت و در حالی که نگران و مضطرب به نظر می رسید گفت: شما را به خدا کمکم کنید اگر پدرم بفهمد اینجا هستم سکته می کند و خونش به گردنم می افتد. دختر جوان آهی کشید و افزود: یکسال قبل متوجه شدم خواهرم ...
دردسر صیغه شدن پنهانی سیما با امیر/ تمام زندگیم را باختم
کاری می کردم دلم با مادر صاف نمی شد. تا این که وسوسه شدم و فکر انتقام سراغم آمد. موضوع را با امیر در میان گذاشتم. با این که او نیز دل خوشی از مادرم نداشت اما بشدت مخالفت کرد. اما من به بچه ای که در شکم داشتم فکر می کردم و این که اگر نتوانم با امیر عقد دائم شوم تکلیف این بچه چه خواهد شد. بالاخره تصمیم خودم را عملی کردم و از امیر خواستم برایم چند بسته قرص خواب آور بخرد. قرص ها را در آبمیوه ...
عاشق برادر شوهرم شده بودم / یک روز او به خانه ام آمد
.... برگه ای به زن جوان دادم تا اظهارات شفاهی اش را برایم بنویسد . بعد آخرین عکس شوهرش را هم در پرونده ثبت کرده و از او خواستم به خانه اش برود تا پس از رسیدن به نتیجه با او تماس بگیرم. همزمان با تشکیل پرونده قضایی، همراه همکارانم جست وجو برای یافتن مرد گمشده را آغاز کردیم. از همسایه ها، خانواده اش، دوستانش و هر کسی که با او در ارتباط بود، تحقیق کردیم، اما هیچ سرنخی به دست ...