سایر منابع:
سایر خبرها
قصاص چشم در مقابل چشم اجرا شد
تلاش کردند، اما تلاش ها ثمری نداشت و او بینایی دو چشم خود را از دست داد. بعد از حضور مأموران پلیس در محل، شوهر عمه بازداشت شد به جرمش اعتراف کرد. او گفت شب حادثه برادرزنم و خانواده اش از شهرستان به خانه من آمده بودند. موقع خواب من و برادرزنم در راهرو خوابیده بودیم. می خواستم مواد مصرف کنم که فاطمه بهانه پدرش را گرفت و خواست در راهرو بخوابد. به هر حال آن شب گذشت و صبح روز بعد داخل حیاط ...
مدافعان حرم، گلچین می شوند
مردانی مثل شهید محمد بلباسی، پدر سرافراز فاطمه، حسن و مهدی... پدر زینب؛ زینبی که هیچ وقت بابا را ندیده. دختر 18 روزه ای که با بابا عکس ندارد. شهید بلباسی، اما برای دختر تازه به دنیا آمده اش یادگار بزرگ تری گذاشته است؛ همنامی اش با حضرت زینب(س)... حالا زینب بزرگ که بشود، قد که بکشد، راه که برود، هر جا، هر کسی صدایش بزند، هر کسی بگوید: زینب! یادش می افتد نامش را وامدار چه کسی است، یادش می ماند بابا چرا رفت؟ چرا آسمانی شد... . تولد زینب بلباسی بهانه ای است تا پای حرف ها ...
واکنش دختر قربانی آهک پاشی به قصاص عامل جنایت
به گزارش گلستان ما به نقل از ایران، 17 تیر 88 فاطمه که آن موقع چهارساله بود همراه خانواده اش برای مهمانی از همدان به خانه عمه اش در سنندج رفته بود اما نیمه شب و زمانی که همه خواب بودند، شوهرعمه اش در اقدامی هولناک با آهک چشمان دختر کوچولو را کور کرد. پس از افشای این جنایت فجیع، خانواده دخترک خواستار قصاص عامل این حادثه شوم شدند و پدر فاطمه حتی با پرداخت تفاضل دیه، شرایط اجرای سریع حکم ...
عاقبت اقدام زشت شوهر عمه با این دختر بیچاره
ماندند و شب همه خوابیدیم. نیمه های شب بود که شوهرعمه ام بالای سرم آمد و مرا صدا زد. وقتی بیدار شدم او به بهانه رفتن به دستشویی مرا با خود به زیرزمین طبقه پایین خانه اش برد. درآنجا مرا روی زمین خواباند و دستانم را گرفت و با پاهایش، پاهایم را نگه داشت. به شدت وحشت کرده بودم و او آهک را در چشمانم ریخت و پس از آن همه وجودم می سوخت. حتی به زور از من خواست تا آب آهک بخورم که تمام بدنم سوخت و ...
اجرای حکم کوری 2 چشم شوهرعمه معتاد
دادم اما پزشکان نتوانستند کاری برای او انجام دهند و فاطمه از هر دو چشم نابینا شد. با گزارش ماجرا به پلیس، مأموران شوهرعمه فاطمه را بازداشت کردند و او در بازجویی ها به ریختن آهک در چشمان دختربچه اعتراف کرد. وی گفت: آن شب برادرزنم به همراه خانواده اش میهمان ما بودند. بعد از صرف شام، تا دیروقت بیدار بودیم و هنگام خواب، من و پدر فاطمه در راهرو خوابیدیم و فاطمه هم اصرار داشت پیش پدرش بخوابد ...
گفتگو با دختری که شوهرعمه اش را قصاص کرد/ دست هایم را گرفته بود و آهک در چشمانم می ریخت
7 سالی است دنیای پیش رویش جز سیاهی رنگی ندارد. با عینکی سیاه روی چشمانش و به همراه پدر، وارد دادسرای جنایی شده است. هنوز هم اتفاقات آن شب شوم مانند کابوسی پیش چشمان بسته اش قرار دارد. آخرین نگاهش به دنیا صورت خشمگین شوهرعمه اش است که با چشمانی سرخ شده از خشم، او را به زمین دوخته بود و کیسه آهک را به سمت چشمانش می برد. ...
گفتگو با دختر 11 ساله که از اجرای حکم کور شدن شهر عمه اش ابراز رضایت می کند + عکس جدید
بینایی چشمان دخترک 11 ساله ندارند، خودش هنوز امید دارد پدر و مادر و خواهر بزرگترش را یکبار دیگر ببیند. فاطمه کوچولو با صدایی آرام و دخترانه از شب حادثه به رکنا گفت: همراه خانواده ام به خانه عمه ام رفتیم که شوهر عمه ام اصرار کرد که شب را در خانه شان میهمان باشیم، نیمه های شب بود که محمد به سراغم آمد و مرا به بهانه دستشویی با خودش به زیرزمین برد و ناگهان مرا روی زمین خواباند و دستانم را گرفت و ...
اسیدپاش ها باید قصاص شوند
فاطمه نمی تواند کابوس شبانه ای را که منجر به از دست دادن دو چشم زیبایش شد، فراموش کند. او وقتی آن شب تاریک را به یاد می آورد، بغض راه گلویش را می بندد و گریه امانش نمی دهد. وقتی با او حرف زدیم، معصومیت کودکانه ای را دیدیم که در صورتش موج می زد. فاطمه برای اجرای حکم قصاص دو چشم شوهرعمه اش که در شب سیاه 17 تیر سال 88 او را به جهان تاریک فرستاد از شهرستان قروه سنندج به تهران دعوت شده بود. حالا که ...
حجت الاسلام قربانلو: محبت خدا مانع از ضربه زدن گناه می شود+گزارش تصویری
برگشت و ما هنوز هم با هم در ارتباط بودیم که خبر مریضی او را شنیدم که شاید دیگر از بستر مریضی بلند نشود، به دیدن او رفتم و دیدم رو به قبله است و کفر می گفت: ظلمی که خدا به من کرده است احدی به من نکرده است فرزندانم کوچک هستند و خدا دارد من را از این دنیا می برد. نعوذ بالله کار خدا را ظلم می دانست. مرگ امر عدمی نیست/کسی که محبت خدا را دارد دست به گریبان خلق نمی شود تلقین به ...
غربت ساکنان کوره پزخانه
، همه دارایی این خانواده حاشیه نشین است. بی آنکه سرکی به سایر اتاق ها بکشم، می توانم حدس بزنم حال روز آنجا بدتر از خانه مرتضی نباشد، بهتر نیست. می گوید یک خواهر و برادر دارد. هرچه حساب می کنم 5 نفر چگونه شب را تا صبح در اتاق ده متری می آسایند، نتیجه برایم مجهول است. مادر مرتضی به سمتم می آید و مجدد تعارف می کند داخل شوم. ترجیح می دهم در حیاط باشم تا آن که بابت نبود اسباب پذیرایی حتی محقرانه، خجلت ...
شوهرم شراب خوار و حشیشی و تریاکی بود!
خاطر زن مورد علاقه اش با هم درگیری داشتیم. نمی دانم چه شد که آن روز دست به چاقو بردم و او را به قتل رساندم. درباره حادثه توضیح می دهی؟ شب قبل سر همین موضوع با هم مشاجره لفظی داشتیم. ساعت 10 صبح روز حادثه فرزندانم در حال تماشای برنامه کودکان بودند و من هم چایی و صبحانه را آماده کردم و به سراغ شوهرم رفتم تا او را بیدار کنم. چند بار از او خواستم تا بیدار شود، اما بیدار نشد. نمی ...
چشم های شوهر عمه کینه جو کور شد
اعتراف گشود و راز جنایت هولناکش را فاش کرد. او به کارآگاهان گفت: شب حادثه برادر زنم همراه خانواده اش میهمان ما بودند. بعد از صرف شام، تا دیر وقت بیدار بودیم و هنگام خواب، من و پدر فاطمه در راهرو خوابیدیم و فاطمه هم اصرار داشت نزد پدرش بخوابد اما من مخالفت کردم چون می خواستم در راهرو تریاک بکشم. صبح که بیدار شدم، فقط فاطمه بیدار بود که با دیدن من ناسزاگویی کرد. من هم عصبانی شدم و او را به حیاط بردم ...
به قلم تختی/ آیا قلب من صندوقچه محبت دختری نخواهد شد؟
و آن عکس های سفید و سیاه لخت را در پوششی از طلا جای دادم و همیشه مقابل چشمانم قرار می دادم, من با چشمان رنگارنگ و پوست های مختلف چنان خوی گرفتم که امروز پس از اینکه چندین سال از دیدار من و حیدر ظفر ترک می گذرد هنوز لبخندش, کینه اش و آرزویش که همیشه در چشمانش خوانده می شد, می بینیم, بعدها که "حیدر" از تشک و حریف خداحافظی کرد "پالم","کولایف" و آخر از همه "آلبول" پسر مو طلایی شوروی ها که امروز حتی یک ...