سایر منابع:
سایر خبرها
یک داستان عجیب در بند اعدامی ها
اعدامی ها زندگی ام را نجات داد. به نظرم، بزرگترین ماجراجویی زندگی ام بود و البته جان سالم از آن بدر بردم. از نیک یاریس هرگز به خاطر به زندان افتادن برای جرم هایی که مرتکب آن نشد، عذرخواهی به عمل نیامد. نیک تقریبا تمام آن مدت را در زندان انفرادی به سر برد و گاها توسط زندانبان ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفت. یک مورد آن آنقدر شدید بود که شبکیه چشم او پاره شد. نیک پیشتر در گفتگو با ...
یک روز سر زده به خانه ام رفتم/ ازداخل خانه سر و صداهایی شنیدم و به اتاق خواب رفتم
پرونده گفت: من با شوهرعمه و خانواده مقتول آشنایی داشته و با آنها در رفت وآمد بودم. روز حادثه نیز مقتول با من تماس گرفت تا او را به بیمارستان منتقل کنم، به خانه اش رفتم که شوهر او سر رسید و اجازه گفت وگو به من را نداد و بعد آنجا را ترک کردم، بعد از دستگیری متوجه شدم زن آشنایمان به قتل رسیده است. متهم با قرار قانونی روانه زندان شد. تحقیقات از او ادامه دارد. جام جم 110 ...
زمانی که فهمیدم دوست پسرم به من وفادار نمانده است برای انتقام از او اشتباه بزرگی کردم
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، دیگر جایی برای زندگی ندارم، احساس می کنم دوستی های خیابانی و وعده های دروغین ازدواج، آینده ام را در هاله ای از ابهام قرار داده است. دیگر نه روی بازگشت به خانه پدری ام را دارم و نه امیدی به ازدواج! فقط می خواهم مرا به یکی از مراکز نگهداری از افراد بی سرپرست معرفی کنید . این ها بخشی از اظهارات دختر 31ساله ای است که برای حفظ جان خود، از خانه برادرش فرار ...
2 مرد با تهدید چاقو پشت شمشادهای پارک مرا زور آزار و اذیت کردند / ساناز روی بازگشت به خانه را ندارد
اینجا نیست. فکرش را بکنید. دختر خودش را از خانه بیرون انداخت. هوا تاریک بود و خیلی ترسیده بودم. به یک پارک رفتم و پشت شمشادها پنهان شدم تا کسی مرا نبیند. اما بعضی از مردها می دیدند و فحش های رکیک می دادند. بعد از آن که پدرم از خانه بیرونم کرد، دیگر رنگ خانه را ندیدم. کارم را هم از دست دادم، چون هیچ کس به یک مصرف کننده کار نمی دهد. به تنها چیزی که فکر می کردم مصرف مواد بود. مدتی بعد چند دوست و ...
همسر پورحیدری: فقط یک بار به منصور دروغ گفتم!
. شوخی هم نیست. نزدیک به 41 سال با او زندگی کردم. در شادی ها و غم ها کنارم بوده و من هم در شادی ها و غم ها با او بودم. ما از روز اول آشنایی مان همه برنامه های تحصیلی و ورزشی و غیره مان را با هم انجام می دادیم و هرگز کاری بدون هماهنگی هم انجام نمی دادیم. یکی از رموز موفقیت همان در زندگی هم همین بود. اینکه همیشه من بهترین مشاورم را منصور می دانستم و او هم برای همه کارهایش با من مشورت می کرد. ...
رفتارهای وقیحانه دخترم خسته ام کرده است / آیدا شب ها دیر وقت به خانه می آید
خواهد لباس بخرم و بپوشم.اختلاف سلیقه و عقیده های من و مادرم ادامه داشت تا این که دیشب به خاطر این که دیروقت به منزل بازگشتم با هم درگیری لفظی پیدا کردیم و او با سیلی که به صورتم زد شخصیت مرا لگدمال کرد. مادر آیدا نیز گریه کنان، از رفتار دختر گلایه کرد و گفت: من در نبود همسرم مسئولیت سنگینی در قبال فرزندانم دارم و نمی توانم در مقابل کارهای نادرست آن ها سکوت کنم و چیزی نگویم. آیدا در حالی که دانشجوی ...
دختربچه ام واقعیتی را به من گفت که بسیار شوکه شدم / از پنهان کاری همسرم بسیار عصبانی بودم +عکس
کمک برادرش جنازه را به بیابان های حوالی شهرری منتقل کرد وآن را به آتش کشید. قاتل پس از 40 روز فرار کردن به دست کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شد و در اعترافات خود پرده از یک را کثیف برداشت. قاتل مدعی شد: مجتبی را کشتم به خاطر اینکه دختر شش ساله ام را فریب داد و مورد آزار قرار داده بود.
روباه و پیرزن خمره سوار
که جک و جانورها گرسنه نمانند و خودش را بخورند. چند روز بعد سگی می گذشت. دید روباه و گرگ نشسته اند دم غار و حرف می زنند. داد زد: آهای رفیق روباه! رفیق گرگ! چرا نشسته اید؟ مگر نمی خواهید شکار کنید؟ نکند روزه گرفته اید؟ گفتند: نه رفیق! ما آقایی داریم که هر روز شکار می کند و می آرد اینجا و سهم ما را می دهد، می خوریم. سگ گفت: پس بگذارید من هم اینجا بمانم. گفتند: چرا نگذاریم ...
رهایی دختر جوان از نقشه سیاه مرد تبهکار
آفتاب نیوز : عصر چهارشنبه 19 آبانماه سال جاری پسر جوان و دختر مورد علاقه اش در غرب تهران با هم در حال صحبت بودند که ناگهان خودروی پراید سفید رنگی در کنار مسیر پیاده رو پارک کرد و مردی با چهره ای آراسته از خودرو پیاده شد. دختر و پسر جوان ابتدا متوجه حضور مرد مرموز در کنارشان نشدند و سرگرم حرف زدن بودند که مرد میانسال دست پسرجوان را گرفت و با ادعای اینکه مامور است درباره رابطه شان ...
زندگی چریکی یک زن
دستشان می گرفتند. من می گفتم آقا من می آورم، می گفتند، نه خودم می آورم. می رفتند و سر سفره می گذاشتند. کتری و قوری را هم من از آشپزخانه می بردم. بعد نان تست می کردند، برای بچه ها یکی و برای بزرگ ترها دو عدد. برای همه چای می ریختند. من یک روزی این را برای برادرها، از جمله سردار همدانی تعریف کردم که خود امام کارهای خودش را می کند. باور کنید این مدتی که من در خدمت ایشان بودم یعنی چهار ماه و 10 روز ...
آیت الله سعیدی در خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)
شش نفری را هم که من معرفی کرده بودم همگی آمدند. من بچه های بزرگم را به مادرم سپردم و کوچک ترها را با خود به اردو بردم. محل اردو باغ مصفّایی در مردآباد کرج بود، که خود آقای سعیدی هم آهنگی هایش را انجام می داد، این که باغ مال چه کسی بود، ما اطلاعی نداشتیم. خیابان های اصلی و فرعی زیادی را در کرج طی می کردیم تا به آن برسیم. خانم ترک زبانی به نام کمپانی برای ما نان و پنیر و میوه تهیه می کرد. شهید ...
شیعه بودیم ولی نام ائمه اطهار را نمی دانستیم
. ماجرا از این قرار بود که یک دختر خانمی از خانواده ثروتمند تایلندی، دانشجوی دانشگاه تربیت معلم تایلند بود. پدر ایشان یک قاضی بود یعنی یکی از نماینده های پادشاه تایلند محسوب می شد. خود این دختر خانم هم مغرور و بی حجاب بود تا اینکه مسلمان شد. اول به مذهب اهل سنت روی آورد. پدرش او را تهدید کرد که اگر مسلمان شدی در خانه جایی نداری. و باید از خانه بروی. چون که ما سرشناس هستیم و..آبروی ما را می بری اما دختر ...
خواسته عجیب دختر سرطانی با جنازه اش بعد از مرگ / من نمی خواهم بمیرم +عکس
خواهم بمیرم +عکس یک داستان عجیب و خواندنی در بند “اعدامی ها” +تصاویر ماجرای دختر جوانی که خود را به حراج گذاشت / به خاطر مادرم این کار را کردم +عکس نگاه ناپاک شوهرم به مرجان آزارم می داد/ واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام بود معلم ریاضی حرف های زننده ای به ما می زد / او به بهانه کار آموزشی ما را در کلاس نگه می داشت و مورد آزار واذیت قرارمی داد با نامزدم سوار پراید شدم / راننده شیطان صفت به التماس هایم توجهی نکرد ...
با نامزدم سوار پراید شدم / راننده شیطان صفت به التماس هایم توجهی نکرد
ادامه داد: وقتی خودروی پراید مقابل بانکی توقف کرد و نامزدم از ماشین پیاده شد، ناگهان راننده حرکت کرد. او تهدید کرد که اگر سکوت نکنم مرا به قتل می رساند. من به شدت وحشت کرده بودم و راننده پراید به سمت حاشیه تهران رفت. در محلی خلوت به زور و بی توجه به التماس هایم مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و با تهدید موبایل و طلاهایم را سرقت کرد. پس از آن نیز مرا از ماشین به بیرون پرت و فرار کرد اما موفق شدم شماره ...
سفر با کشتی نجات
مانده بود. خداوند به آن مرد بزرگ وحی فرستاد: ای یعقوب(ع)! ذلیل نمودی بنده مرا و مستوجب تأدیب شدی و باعث گردیدی که تو و فرزندت مبتلا به بلای بزرگی شوید. ای یعقوب(ع)! همانا محبوب ترین پیغمبران نزد من کسی است که به مساکین و بیچارگان ترحم کند، با ایشان مجالست و معاشرت نماید، آنان را اطعام نماید و پناهگاه و ملجأشان باشد. ای یعقوب(ع)! ترحم نکردی بر بنده من، او شب گذشته از در خانه تو عبور کرد ...
زنی که پلیس را به دزدان پورشه رساند
او را به خانه پدرش رساندم و خودم هم چند دقیقه ای خانه پدرزنم ماندم. اما هنگام خروج و در حالی که پشت فرمان نشسته بودم شیشه پنجره با صدای مهیبی شکست و خرده شیشه ها داخل ماشین ریخت در حالی که وحشتزده بودم مرد جوانی که کلت در دست داشت با تهدید مرا از ماشین پیاده کرد و خودروام را به سرقت برد. هنوز مات و مبهوت به دور شدن خودرویم نگاه می کردم که یک پراید دودی نیز که به نظرم همدست سارق بود به ...
معلم ریاضی حرف های زننده ای به ما می زد / او به بهانه کار آموزشی ما را در کلاس نگه می داشت و مورد آزار ...
خواندنی در بند “اعدامی ها” +تصاویر ماجرای دختر جوانی که خود را به حراج گذاشت / به خاطر مادرم این کار را کردم +عکس نگاه ناپاک شوهرم به مرجان آزارم می داد/ واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام بود معلم ریاضی حرف های زننده ای به ما می زد / او به بهانه کار آموزشی ما را در کلاس نگه می داشت و مورد آزار واذیت قرارمی داد با نامزدم سوار پراید شدم / راننده شیطان صفت به التماس هایم توجهی نکرد ...
لوسیانو ادینیو: نیمی از قلبم ایرانی است
اندازه ای یاد بگیرم. بعد به من گفتند که چرا مرا دوست دارند. چرا؟ دلیل اینکه مردم ایران از تو خوش شان می آید چیست؟ - همه از این می گفتند که برزیلی ها را دوست دارند. مردم ایران خیلی به برزیل علاقه دارند و من به این خاطر است که همیشه می گویم ایران وطن دوم من است. این را در برزیل هم گفته ای؟ - بله! من بارها در مصاحبه هایی که در برزیل داشتم در این باره حرف زدم و ...
آزار و اذیت گروهی دختر جوان توسط پسران کثیف /آنها مرا به داخل خودروی کیا سراتو بردند
کردم +عکس نگاه ناپاک شوهرم به مرجان آزارم می داد/ واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام بود معلم ریاضی حرف های زننده ای به ما می زد / او به بهانه کار آموزشی ما را در کلاس نگه می داشت و مورد آزار واذیت قرارمی داد با نامزدم سوار پراید شدم / راننده شیطان صفت به التماس هایم توجهی نکرد ...
محمد نادری: دیگر با دورهمی همکاری نمی کنم و در سری جدید حضور ندارم
پور در مورد شیوه اجرا صحبت کردم کارگردانی و طرز تفکرش در مورد نحوه اجرا جذبم کرد. حسین پور دوری از شیوه رئالیستی و نزدیکی به بازی فرمالیستی را از ما خواست. زمانی که این شیوه اجرا در کنار آن ادبیات و زبان قرار می گیرد نمایش متفاوتی را شکل می دهد که شاید کمتر دیده باشید و این ها چیزهایی بود که مرا به حضور در طپانچه خانم مجاب کرد. اولین اثری که موجب دیده شدن شما در تلویزیون شد ...
نگاه ناپاک شوهرم به مرجان آزارم می داد/ واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام بود
هر روز به دیدنم می آمد و کم کم شوهرم نیز با او آشنا شد. نصیر راه می رفت و از اخلاق و رفتار مرجان تعریف می کرد . او همیشه حسرت می خورد که ای کاش برادری داشت و این دختر با کلاس را برایش می گرفتیم. در این شرایط من به برادرم گیر داده بودم که باید با مرجان ازدواج کنی. اما او زیر بار نمی رفت و می گفت از ریخت و قیافه این دختر خوشش نمی آید و اصلا قصد ازدواج ندارد. زن جوان ...
اعتراف ناپدری به قتل دختر 18ماهه
عنوان کرد: از زمان جدایی من و همسر اولم، 9 ماه می گذرد و از او دو فرزند دارم که فرزند بزرگم با پدرش زندگی می کند و فرزند کوچک (مقتول) نیز با من زندگی می کرد. مدتی پیش با همسر فعلی ام ازدواج کردم که او هم از ازدواج اول خود دو فرزند دارد و فرزند مرا نیز مانند فرزندان خودش دوست داشت. مادر کودک ادامه داد: فرزندم هنگام بازی داخل جوی آب سقوط کرد و بلافاصله من به همراه شوهرم او را برای مداوا به ...
ارتباط کثیف پرستار با راننده بیمارستان در شیفت شب در رختکن فاش شد
اش بعد از مرگ / من نمی خواهم بمیرم +عکس یک داستان عجیب و خواندنی در بند “اعدامی ها” +تصاویر ماجرای دختر جوانی که خود را به حراج گذاشت / به خاطر مادرم این کار را کردم +عکس نگاه ناپاک شوهرم به مرجان آزارم می داد/ واقعیت تلخی پشت پرده زندگی ام بود معلم ریاضی حرف های زننده ای به ما می زد / او به بهانه کار آموزشی ما را در کلاس نگه می داشت و مورد آزار واذیت قرارمی داد با نامزدم سوار پراید شدم / راننده شیطان صفت به التماس هایم توجهی نکرد ...
پدر هوس باز از دختر نوجوانش سالها سو استفاده می کرد / دخترم برده من بود
به گزارش سرویس حوادث کواره، شهروند 41 ساله ساکن شهر “فرنزو” ایالت کالیفرنیا به خاطر برقرای رابطه جنسی با دختر نابالغ خود، به 1500 سال حبس محکوم شد. نام این مجرم بنا به دلایل امنیتی فاش نمی شود. به نوشته ی بی سی اس نیوز، این مرد، 4 سال تمام به فرزند خود تجاوز می کرده است. قربانی ماجرا در حال حاضر 23 سال دارد. او نخستین بار در سن 16 سالگی مورد تجاور دوست پدر خود قرار گرفت. هنگامی که پدر ...
فرهاد زمانی که چمدان همسرش را باز کرد از دانستن واقعیتی تلخ سرش گیج رفت
...نخستین بار است، اما اگر با من ازدواج کنی قول می دهم همیشه یک دسته گل توی خانه مان باشد... اما لاله قول ازدواج به فرهاد نداد و همه چیز را به موافقت پدر و مادرش موکول کرد که صدها کیلومتر دورتر از تهران زندگی می کردند. همان هفته فرهاد به خواستگاری رفت، اما پدر لاله داشتن کارت پایان خدمت را پیش کشید. فرهاد دو سال در آرزوی ازدواج با این دختر ماند و دلش به چند تماس تلفنی خوش بود تا اینکه کارت ...
تسبیح گرانبها
حاجی تمام نشده، قبول کردم. حاجی برای اطمینان باز تکرار کرد که من چهل روز و چهل شب غذا و لباس و منزل می دهم. تو هم باید یک روز هر کاری را بخواهم، بکنی. داوطلب زیاد بود، ولی من زودتر از بقیه دست بالا کرده بودم و حاجی مرا قبول کرد و برد به خانه. تو منزلی که به من دادند، همه جور وسایل راحتی بود. طوری که چهل روزه چاق و سردماغ شدم و روزشماری می کردم که کی این چهل روز تمام می شود و چون خیلی خوش می گذشت، دعا ...
تصاویر/ زندگی چریکی یک زن
در دستشان می گرفتند. من می گفتم آقا من می آورم، می گفتند، نه خودم می آورم. می رفتند و سر سفره می گذاشتند. کتری و قوری را هم من از آشپزخانه می بردم. بعد نان تست می کردند، برای بچه ها یکی و برای بزرگ ترها دو عدد. برای همه چای می ریختند. من یک روزی این را برای برادرها، از جمله سردار همدانی تعریف کردم که خود امام کارهای خودش را می کند. باور کنید این مدتی که من در خدمت ایشان بودم یعنی چهار ماه و 10 روز ...
مدیریت پیاده روی اربعین در دست صاحب کربلاست
این سفر را برایم بگوید، عنوان می کند: در کربلای روبروی ضریح سیدالشهدا آرام بودم اما در بین الحرمین گویی سرگردان بودم، نمی دانستم به خیمه گاه بروم یا تل زینبیه و یا جاهای دیگر.... عازم که می شوی کوله باری از التماس دعاهای عاشقانی را با خود به همراه می آوری که این حس که نتوانی پیام رسان خوبی برای این همه محب آقا باشی اذیتت می کند... در حالی که خودت بیشتر از همه به این دعا نیازمندی که اگر کمی از لیاقتت را در این مسیر نشان ندهی، شاید هیچ زمانی دیگر شیرینی لذت همراه شدن با عشاق حسینی را در پیاده روی اربعین نچشی... انتهای پیام/ ...
نسل امروز جسورتر شده است/ همه نامه های بچه ها را خوانده ام
و می گوید: خیلی وقت ها هم سرزنش شدیم و مورد انتقاد قرار گرفتیم که چرا دوچرخه دخترانه است. واقعیت این است که پسرها در جامعه ی ما امکانات بیش تری دارند و به خاطر تربیت مردسالانه در خانواده و اجتماع آزادی های بیش تری دارند. مثلاً خیلی بیش تر و طولانی تر از دخترها اجازه دارند بیرون از خانه باشند. برای همین هم کم تر حوصله شان سر می رود. درباره ی اثر فرستادن و کار کردن هم معمولاً می خواهند زود به نتیجه ...
بلایی سر مربی ام آوردم که از خجالت آب شدم/ هرگز گذشته ام را فراموش نکرده و نمی کنم
رسول کربکندی روی تخت از حالت درازکش به نشسته تغییر وضعیت داد و خشکش زده بود. ماساژورها هم زمین خورده بودند. وقتی آقا رسول را در اتاق دیدم از خجالت آب شدم و عقب عقب از آنجا خارج شدم. دوست داشتم زمین دهان باز می کرد و من داخلش می رفتم. * کربکندی برایت جریمه ای در نظر نگرفت؟ - نه! ولی تا 3 روز با من حرف نمی زد و آخر سر هم به من گفت که "پسر! بزرگترهای تیم سیاهت کردند؟" ... حالا دیدید که ...