سایر منابع:
سایر خبرها
رهبر انقلاب: ارامنه خیلی خدمت کردند
آقای آوانسیان بودم. میخواستم خبر بدهم که حالش خوب است و اگر کار خاصی دارید انجام بدهم. با اوقات تلخی گفت: نه، نه، کاری ندارم! باورش نمیشد یک مسلمان، آن هم یک آخوند به منزل یک مسیحی بیاید. خلاصه رابطه مان با گاگیک قطع شد تا انقلاب. زندانی او طولانی بود و در زمان انقلاب آزاد شد. بعد از انقلاب یک روز آمد در خانه ی ما. قیافه اش خیلی عوض شده بود. سلام علیکی کردیم و رفت. تا اینکه توده ای ها علیه انقلاب ...
راز عجیب پرونده داماد جنایتکار کرمانی از زبان هم محلی ها / عکس قاتل و ناگفته های پرونده
ات را جلوی چشمانت کشتم تا بدانی به حرف هایی که زده بودم عمل کردم. ولی تو راهرگز نمی کشم چونکه می خواهم تا پایان عمرت زنده بمانی و زجر بکشی و روزی صدبار آرزوی مرگ کنی. زن جوان سه ماه پیش به عقد پسر خاله اش-قاتل- درآمده بود اما وقتی با بدرفتاری ها، زندانی شدن و خیانت همسرش روبه رو شد تصمیم به جدایی گرفت و همین عامل انگیزه مرد جنایتکار شد تا تهدیدش را عملی کند. پس از اعلام این ...
زنان صیغه ای از تجربه های تلخ شان می گویند
با هزار درز گرفتن اندازه قامت کودکانه ام کرد. با درس و کلاس خداحافظی کردم و شدم عروسی که اصلاً نمی دانست عروسی چیست. فردای عروسی انگار زنی 40 ساله شده بودم که 14 سالگی از یادش رفت. جست و خیزم کم شد و در اتاق کوچکی در خانه دایی شبیه زندانی های بی ملاقاتی حبس بودم. دو سه هفته یکبار به دیدن مادرم می رفتم یا آنها به خانه دایی می آمدند. دو سال از عروسی مان گذشت و زن دایی هر روز ریز اتفاقات اتاق خواب را ...
دی ماه 65 سخت ترین ماه تمام عمرم بود
. در جواب گفت: نه مادر الان جبهه به من نیاز دارد و باید برگردم و دوباره راهی شد و رفت. یکی دو هفته بعد بود که شنیدم عملیات شده است و تعدادی شهید و مجروح آوردند. آن موقع دست اسماعیل دچار در رفتگی شد و از منطقه آمده بود که تنها سه روز بعد از استراحت و به محض شروع عملیات، ایشان هم به منطقه رفت. مادر از زبان یکی از همرزمان شهید الیاس می گوید: سال 1365 در تیپ 12 قائم، با جمعی از گردان قمر بنی هاشم ...
آیت الله حق شناس نورشهادت را در او دیده بود
آنجا بود، حماسه آفرید و سرانجام در مرداد ماه سال 1392 شهید شد. با محمد عزیزی و شمسی عزیزی پدر و مادر شهید مدافع حرم هم محله ای گفت وگو کرده ایم. می خواهم شجاع شوم! در حوالی خیابان شهید ذوالفقاری خانه با صفایی دارند به بزرگی دل صاحبانش. عکس شهید روی دیوار اتاق خودنمایی می کند. مادر روی صندلی ای می نشیند که درست روبه روی قاب عکس پسرش است. به نظر می رسد یک لحظه دیدن پسرش را هم ...
اینجا چراغی روشن است
(سید صاحب) خبری نشده! امام مرا در بغل گرفت و گفت: پسرتان زنده است! روز بعد خبر شهادت سید صاحب را برایم آوردند. آنجا بود که فهمیدم شهدا زنده هستند یعنی چه. وقتی خبر شهادت او را آوردند خانم از هوش رفت. من هم نمی دانستم چه کنم! از سید صاحب تنها دو پا برایمان آوردند. همشهری هایمان در آمل برای سید صاحب مراسم گرفته بودند. دیگر آماده رفتن بودیم که خبر شهادت سید مهدی را هم برایمان آوردند. ...
توصیه رهبری به مادر شهید ارمنی درباره جمکران
و می گویند که چند دقیقه دیگر مهمانتان می رسد! با خودم گفتم الان بی خیال می شوند و می روند، شروع می کنند با هم صحبت کردن. کمی مضطربند و مرتب به ساعت هایشان نگاه می کنند. بالاخره یکی شان بابا را می کِشد کنار و درگوشی با او حرف می زند. چشمان بابا از تعجب، بازتر می شود و بعد با بهت و حیرت به من و مامان می گوید: سریع لباستان را عوض کنید، بعد هم باید خانه را مرتب کنیم. -می دانی کی دارد می آید ...
استوار، مقتدر و پر ابهت همچون دماوند!
. اواخر سال 59 دیگر وارد سپاه شدم. بعد از انجام کارهای اداری، در خرداد سال 60 مصادف با روز شهادت شهید چمران اولین آموزشی من بود. ما را فرستادند پادگان امام حسین (ع) برای آموزش. این دوره برای ورود به سپاه بود. دو ماه آموزشی بودیم. فاش نیوز: بعد از گذراندن آموزشی، چه کردید؟ - بعد آمدیم و وارد یکی از گردان های پادگان ولیعصر عج تهران شدیم. 9 گردان عملیاتی آنجا بودند که ...
پشت پرده قتل عام خانوادگی داماد در کرمان/ قاتل خطاب به همسرش: خانواده ات را کشتم که تا آخر عمر زجر بکشی
کلیدملی : همه اعضای خانواده ات را جلوی چشمانت کشتم تا بدانی به حرف هایی که زده بودم عمل کردم اما هرگز تو را نمی کشم. چون که می خواهم تا پایان عمرت زجر بکشی و روزی صدبار آرزوی مرگ کنی. اینها آخرین جملاتی بود که داماد جنایتکار پس از قتل عام اعضای خانواده همسرش در روستای جهان آباد شهرستان فهرج، به او گفت و بعد هم گریخت. به گزارش کلیدملی به نقل از روزنامه ایران ، ساعت حدود 5 عصر روز ...
عامل 10 جنایت در پایان خط فرار
که زده بودم عمل کردم. ولی تو راهرگز نمی کشم چونکه می خواهم تا پایان عمرت زنده بمانی و زجر بکشی و روزی صدبار آرزوی مرگ کنی. زن جوان سه ماه پیش به عقد پسر خاله اش-قاتل- درآمده بود اما وقتی با بدرفتاری ها، زندانی شدن و خیانت همسرش روبه رو شد تصمیم به جدایی گرفت و همین عامل انگیزه مرد جنایتکار شد تا تهدیدش را عملی کند. پس از اعلام این جنایت هولناک ردیابی های ویژه نیروهای پلیس و ...
بخشش در یک قدمی چوبه دار/دستگیری قاتل کرمان/ سرنوشت شوم متجاوزان به دختر/اسیدپاشی همزمان به 4نفر
کیلومتری از محل سکونت آنها باشد. سپس قاضی داوریان نیز پس از اعلام رضایت خانواده قربانی، پرونده را برای تعیین مجازات عمومی جرم به دادگاه کیفری (1) کرج فرستاد. پشت پرده قتل عام خانوادگی داماد در کرمان/ قاتل خطاب به همسرش: خانواده ات را کشتم که تا آخر عمر زجر بکشی همه اعضای خانواده ات را جلوی چشمانت کشتم تا بدانی به حرف هایی که زده بودم عمل کردم اما هرگز تو را نمی کشم. چون که ...
آناستازی شکم سیری مذاکره کرد/هنوز با استویچف درباره قرارداد حرف نزدیم
...> چرا با آناستازی به توافق نرسیدید؟ من تقریبا از روز اول می دانستم که آناستازی به ایران نخواهد آمد آن هم به خاطر این که این مربی در لهستان گرفتار است و از آنجایی که در این کشور بیزینس دارد برایش سخت است از لهستان خارج شود. از ابتدا هم نحوه صحبت کردنش با فدراسیون ایران مشخص بود که نخواهد آمد. مگر چگونه صحبت می کرد؟ بیشتر از روی شکم سیری با ما صحبت می کرد. به نظر من وقتی یک مربی سال ...
عاشقانه های نامدارها برای "گمنام ها"
به گزارش دولت بهار به نقل از نسیم، خرداد ماه سال 94، پیکر 270 شهید تازه تفحص شده از جمله 175 غواص شهید عملیات کربلای چهار، بر دوش مردم تهران تا معراج شهدا تشییع شد. نسیم آنلاین در استانه این مراسم از نخبگان و مردم خواست احساسات خود را در این رابطه بیان کنند و پرسید: "درد دل شما با این شهدا چیست؟" آن چه در ادامه می آید بخشی از دلنوشته ها خطاب به این به خون خفتگان است که به سامانه این ...
آتش بزرگ انتقام در قلب های کوچک زبانه می کشد
به یکی از سکونتگاه های غیررسمی که نام دیگرش همان منطقه حاشیه نشین است، وارد می شوی، آنقدر کوچه های پیچ درپیچ در هم تنیده را پشت سر می گذاری تا به مقصد می رسی. از پله های خانه ای محقر بالا می روی، در راه پله استشمام بوی تندی که ناشی از مصرف مواد مخدر است، دلهره عجیبی در وجودت ایجاد می کند، پله پله که بالا می روی بوی مواد مخدر شدت بیشتری می گیرد، بعد از آخرین پله از درب چوبی قدیمی عبور ...
نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : پس از آن شور و شوق فراوانی به حرفه خلبانی در وی ایجاد شد؛ به طوری که پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی درآمد.در سال 1354 پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف – 5 مشغول به خدمت شد.ابتدا در ...
ته تغاری اش را فرستاد پیش مسیح
، خانواده شما به شهید هانچ علاقه زیادی داشتند. خبر شهادت را چگونه دریافت کردید؟ وقتی هانچ مرخصی اش را ناتمام گذاشت و به جبهه رفت، طوری با من حرف زد که فهمیدم بار آخری است که او را می بینم. سفارش همه خانواده را به من کرد و از من خواست به جای او هم مراقب پدر و مادر باشم. چشم هایش برقی داشت که شهادت می داد او به زودی شهید می شود. برای همین بود که بعد از عازم شدن او به منطقه فکه، انگار تکه ای از ...
اقتصاد لیبرالی و مدل بانک جهانی از دولت هاشمی شروع شد/ عمده دلارهای دوران سازندگی را به افراد سکولار ...
دبیرستان علوی مشغول کار شدند. آنجا مسئولیت امور تربیتی مدرسه علوی را بر عهده داشتند. بنده سه سال اول دوران تحصیلم را در نجف بودم. در دبستان مشغول تحصیل بودم. در دبستان علوی نجف که یک مدرسه ایرانی بود، آنجا بودم. دولت ایران در عراق یکسری مدارس دولتی داشت به نام مدارس علوی. معلمین این مدارس ایرانی بودند، منتها دو درس متفاوت داشتیم. هم به زبان عربی و هم زبان فارسی. مدارسی که برخی ...
اهدای جایزه وفاداری به ملکه خائن دربار پهلوی!
چه خاصیتی داشته و اصلاً این خبر چه اهمیتی دارد که بدان بپردازیم تنها به ذکر دو خاطره که اتفاقا یکی از آنها از مادر محمدرضا شاه نقل شده بسنده می کنیم تا بانوی به اصطلاح وفادار(!!!) دربار پهلوی را بهتر بشناسیم؛ تاج الملوک پهلوی در خاطرات خود می گوید: فرح متأسفانه رعایت آبرو و پنهان کاری را نمی کرد و عمداً و عالماً کاری می کرد که به محمدرضا لطمه بخورد. یک روز آقای صاحب اختیار که از زمان ...
روایتی بسیار تکان دهنده از خشونت علیه زنان در افغانستان - زنی از خشت و آینه
رسیدیم گفت رویت را بسته کن. کم کمک که رسیدیم سه روز در خانه شان ماندم بچه شان (پسرشان) را هم ندیدم. برادرشوهر بزرگم گفت ما تو را برای مزدوری آورده ایم، برو دستشویی را بشور. من نمی فهمیدم، هوشیار نبودم که گپ شان (حرف شان) را بشنوم، گفتم من نمی شویم. همین که گفتم نمی شویم او مرا زد. بغضی به کلماتش می پیچد. دست می گذارد جای سیلی. عمیق نفس می کشد. وقتی که مرا زد... عروسی نکرده بودم هنوز. یک ...
آقا دفتر را گرفتند و زیر آخرین لحضه های ارتباط مهدی با دنیا، دست خط زیبایی نوشتند. حالا دفترچه و تمام ...
شهید قاسم غریب در نخستین روز فروردین ماه سال 1361 در روستای سیدمیران استان گلستان در خانواده ای کشاورز چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در گلستان سپری نمود و در سال 1379 در دانشکده افسری دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او 5 سال بعد در سال 1384 در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو ...
احمد محمود راستی عاشق ایران بود
...، بلند بالا – با قبای بلند- زیر تابوت را گرفته بود و عرق می ریخت (چه حرمتی ننه! چه عزتی!) بعد از حاجی، دده نصرت شش ماه تمام همدمش بود – شب و روز- (بچه ها!)- حاجی غلامعلی هر روز، صبح اول وقت سر می زد (کمی؟کسری؟) بعد، چند پک می زد و بعد می رفت بازار (هوف! حالا دیگه ئیطور نیست! قدیمیا همه رفتن، همه!). چشمان ننه غلام رو هم می نشیند... داستان یک شهر را که خواندم، هوا کردم بروم بندر لنگه را ...
یلدای خونین برای پسر جوان/طلاق 6 ساعت بعد از عقد/ کشتار یک خانواده در کرمان
دخترشان توصیه می کردند در ازدواج دومش محتاط تر باشد. یک ماه بعد اصغر و ملیحه تصمیم گرفتند پنهان از دو خانواده به دفترخانه بروند و در تنهایی خودشان عقد کنند. زوج جوان تصور می کردند خانواده ها را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند تا با ازدواج آنها کنار بیایند. اما این تصور در همان روز اول از بین رفت چراکه ملیحه با توهین های مادر شوهرش روبه رو شد و دعوای مفصلی بین آنها رخ داد. در این میان اصغر ...
کفش طلایی
تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روز به روز بیشتر می شد. من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم، در صف صندوق ایستاده بودم. جلوی من پسر و دختر کوچکی که به نظر می آمد خواهر و برادر باشند ایستاده بودند. پسرک لباس مندرسی بر تن داشت، کفشهایش پاره شده بود و چند اسکناس را در دستهایش می فشرد. لباسهای دخترک هم دست کمی از مال برادرش نداشت ...
آرزوی شیرین سه کودک مبتلا به سرطان
هزینه های این سفر را برعهده گرفت.وی ادامه داد: روز چهارشنبه ساعت 10 صبح همه در فرودگاه بودیم و بسیاری از کسانی که عاشق این بچه ها هستند برای بدرقه به فرودگاه آمده بودند و ما از بخش تشریفات فرودگاه سوار هواپیما شدیم. چشمان این بچه ها از خوشحالی برق می زد. وقتی به فرودگاه مشهد رسیدیم تعدادی از خدام حرم به استقبال ما آمده بودند و در یک مکان بسیار عالی و با امکانات مناسب اسکان داده شدیم. در آنجا مادر ...
شهید مدافع حرمی که هم در سوریه دفن است هم در ایران
شان هنوز به یک ماه نرسیده بود که غیرت و مردانگی ایمان او را راهی جهاد کرد. ایمان نمی خواست حرم عقیله بنی هاشم در خطر بیفتد و راهی جبهه های حق علیه باطل شد. و نو عروسش را با صبر زینبی برای همیشه تنها گذاشت. فاصله تولد تا شهادت ایمان فقط 28 سال است. روز آزاد سازی خرمشهر سوم خرداد سال 66 ایمان چشمانش را در این دنیا گشود تا خاطراتی زیبا بسازد و یکی از اولیای الهی شود و هنوز به مرز سن سی سالگی ...
دوستم اطلاعات مشتری ها را می داد/ فرزندم بیمار شد از فال گرفتن توبه کردم
بیش از دو برابر سن خودم شوهر دادند. خیلی زود بچه دار شدیم و من به عشق بچه ها زندگی کردم، اما حقیقتا گذراندن روزگار با مردی خشن و غیرمسئول سخت بود. بالاخره، پس از 20 سال زندگی از او جدا شدم و پس از مدتی بچه ها را هم نزد خودم آوردم. شرایط سختی بود. نان آور نداشتم و شوهر سابقم هم خرج بچه ها را نمی داد. شنیده بودم فالگیری درآمد خوبی دارد و از آنجا که سر و زبان انجام این کار را داشتم، از یکی از دوستانم ...