سایر منابع:
سایر خبرها
پولی که امام آن را می بویید / نوع پوشش و لباس امام پنجم / حدود تجمل خانوادگی در بیان امام
.... من به خانه و شمایل ایشان می نگریستم. فرمود: ای حَکَم، در این باره چه می گویی؟ .گفتم: چه می توانم بگویم، چون شما را به این وضع می بینم؛ ولی از نگاه ما، این، رفتار جوانان است. عرض کردم: درباره عمل شما چگونه می توانم داوری کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمی دهید)، ولی در محیط ما، جوانان کم سن و سال، چنین می پوشند، و نه بزرگسالان! امام باقر با استناد به آیه قرآن، فرمود: ...
دایی: پول یخ فروش را نداده اند/ وضع مالی مردم خراب است
سایپا قهرمان شدیم، تا این اندازه رفاقت و نزدیکی را بین آنها احساس نکردم. خدا شاهد است شرمنده این بچه ها هستم. تلاش کردم مشکلاتشان را رفع کنم ولی به تنهایی نمی توانم و کار دیگری دارم. امسال 20 درصد هم کار فنی نکرده باشم و همه اش مشکلات بود اما با این حال وضعیت خوبی در جدول داریم. دایی با بیان اینکه روزی که قرارداد بستم هدفشان بقای تیم در لیگ برتر بود، اذعان کرد: اصلا فکر چنین نتایجی را ...
ماجرای مشاهده شیطان توسط آیت الله حق شناس در خیابان
جایی دارد که تو که فکر می کردی که سلطنت داری ای کاش یک کاری می کردی.در دوران سلطنت خود کاری کرده بودی.) و قال الشیطانُ لمّا قضیَ الأمر وقتی همه چیز را تمام می کند می برند دادگاه. طرفین را می برند دادگاه دیگر. لمّا قضیَ الأمر ، او می گوید: قال الشیطانُ إنّ الله وَعدَکم وعدَ الحق و وعدتُکم من به شما وعده کردم. صد تا وعده کردم صدبار هزاربار هرگناهی را که ] پیشنهاد می کردم [ یک درب باغ را ...
شاعر معروف: دفتر شعرم را داخل زاینده رود انداختم!
گفتم بگو بیاید. روز برنامه خیلی شلوغ شدم. یک عالمه جمعیت آمده بود. اما تئاتر یک نفره این پسر از بس بامزه بود همه را ساکت کرد. تئاتری به اسم پل که ماجرای مردی بود که می خواست جلوی مغازه اش پل درست کند، اما درگیر بروکراسی های اداری شده بود. آنقدر کارش قشنگ بود که مردم حسابی تشویقش کردند. تمام که شد پرسیدم اسم شما چیست؟ گفت من اصغرفرهادی هستم. دانش آموز دوم ریاضی. خیلی هم نگران بود. چون با دوچرخه اش ...
خطری که گوهر خیراندیش و رویا تیموریان را آزار داد! +تصاویر
: آبادی اشو ورداشتیم! پارمیدا خاتون... دلپاک: بله بله. من همش یادم می ره که شما آبادی اتونو ورداشتین. ببخشید چیا پرسیدین از پوران خانوم؟ خاور: از گذشته های دور هر چی پرسیدیم یادش بود. اسم بچه ها... نوه هاش...خاطرات سی سال پیش...همه رو دقیق به خاطر میاره ولی گذشته نزدیک یادش نمی اومد. دلپاک: مثلا چی؟ خاور: مثلا یادش نبود دیشب چی خورده یا امروز چند شنبس ...
سرلشکر سلیمانی: 1:30 دقیقه بامداد با نقشه ای آمدند تا تنگه را ببندیم/ قرار شد حمید اولین درگیری را به ...
.... خیال ما راحت بود که شناسایی مان انجام شده. قرار بود گروهانی مرکب از سپاه و ارتش به سوی 202 بفرستیم. گروهانی به فرماندهی حمید چریک، مهدی کازرونی و برادر خوشی از سمت چپ بیایند و گروهان او را با ارتش هم به فرماندهی شادکام از سمت راست رودخانة چیخواب عبور کند. ما فرماندهان اصلی را به سمت چپ فرستادیم. چون امیدمان از سمت راست کم بود. امکان پیشتیبانی از سمت راست اصلاً وجود نداشت. ...
کلکسیون شکنجه و سوء رفتار علیه زندانیان در بحرین
چیز از چهره و صورتش مشخص بود ، اما شهید صابر و شجاع بود. او به شوخی به من گفت: خوبم. سعی کردم او را آرام کنم. به او گفتم نگران نباش. ما با تو هستم، به تو لباس می دهیم تا حمام کنی و اندکی بهبود پیدا کنی.ساختمان قرنطینه پر بود و سلولها ظرفیت افراد بیشتر را نداشت، به این ترتیب برخی باید بر روی زمین می خوابیدند. معمولاً اولویت با زندانیانی بود که قدیمی ترین یا سال خورده تر بودند یا نیازمندی های خاص ...
منصوریان: برادرم غیر از دربی، همیشه استقلالی است!
همیشه یک حرف داشت: من بارها گفتم که باید به من و تیمم وقت بدهند. به خود شما گفته بودم نیم فصل زمان داشته باشم، استقلالی قدرتمند می سازم. فکر می کنم حالا تا حدودی به قولم عمل کرده ام. ولی بچه های من باید بدانند ما هنوز مشکل داریم و برای آنکه تیم بهتری شویم، باید بیشتر کار کنیم. منصوریان در لحظه سال تحویل امسال یک رویای بزرگ در سرش داشت. یک دعای ویژه که اگر مستجاب شود، نام او و این ...
در کودکی با سنگ و آهن وزنه می زدم/ بدنساز دوپینگی زیاد داریم/ روزی 6 وعده غذا می خورم!/ مدالم را به شهید ...
انتخاب شدم خودم آماده شدم. بعد از آن مربی نداشتم تا سال 92 که با آقای وحید اکبرزاده آشنا شدم که تا الان مربی ام ایشان هستند. آناج: الان خودتان شاگرد دارید که با شما کار کنند؟ بله. آناج: در مورد این مکمل ها توضیح می دهید که چگونه استفاده می کنید؟ بحث مکمل با بحث دارو فرق می کند. مکمل غذایی و دارویی، مکمل های غذایی که از اسمش معلوم است یعنی کامل کننده غذا. ولی ...
پاسداری که در خانه 30 متری زندگی می کرد+عکس
یک سال بعد از عقدمان هم به یگان صابرین رفت. بعد از عقد یک خوابی دیدم، خواب دیدم،قطاری با سرعت بسیار زیاد از مقابل من در حال عبور است، توی قطار پربود از عکس شهدا، محمد کنار شهدا ایستاده بود، کم کم داشت با لبخند از کنارم دور می شد که همان لحظه از خواب بیدار شدم، وقتی که خواب را برایش تعریف کردم، گفت:خوب معلومه تعبیرش چیه. من بالاخره یک روزی شهید می شوم...! گفتم : در حال حاضر که جنگی وجود ندارد که ...
آیا لاغری از نشانه های تقواست؟
ساعات روز، به یکی از محلات مدینه رفته و با حضرتشان روبرو شدم، او مردی فربه بود و به دو نفر از غلامان سیاه و یا دو نفر از پیروانش تکیه زده بود، پیش خودم گفتم: بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت گرم، آن هم با این حال در طلب دنیاست!! حتماً پندی به او خواهم داد! سپس نزدیکش رفتم و سلام دادم، نفس نفس زنان و در حالی که عرق تمام بدنش را پوشانده بود، پاسخ سلامم را داد. گفتم: خدا کارتان را سر و سامان دهد ...
فیلمساز تنهاترین، بی پناه ترین و خسته ترین آدم دنیاست
...؛ دلیلش را هم نگفت. آن زمان منتقد پرکاری بودم و جالب که همان ماه یک نقد درباره فیلم آخر کیارستمی در ماهنامه فیلم چاپ کرده بودم. خودم را زدم به بی خیالی، اما حقیقتش ازش خجالت می کشیدم که چنان تند و بی پروا در موردش نوشته بودم. کیارستمی اما انگار نه انگار که او کیارستمی است و من منتقد جوانی که به سودای نام به او تاخته ام. ناگهان به شوخی پرسید تو اصلا با من چه مشکلی داری؛ من هم با پرروگری گفتم با ...
شاید کارتن خواب ها خیلی چیزها را از دست داده باشند اما عواطف انسانی را از دست نداده اند
گفته ام. گفتم من نیامدم با داستان یک نفر که شاید زندگیش هم از من بدتر است، بیایم یک اعتبار و پولی برای خودم به وجود بیاورم، شما هم همینطور. ناخواسته این اتفاق می افتد و اعتباری به وجود می آید و شاید پولی داشته باشد؛ ولی به این نیت نه، یعنی من تلاش کردم از سوژه سوءاستفاده نکنم. چون صادقانه پیش برویم. شاید هم اتفاقی برای آن افتاد و خیلی سروصدا کرد. هم اینکه اتفاقات خوبی دارد برایش می افتد و مخاطب ...
کاندیدا شدم تا احتمال ترور آیت الله خامنه ای کمتر شود
کاندیدای ریاست جمهوری شدم، اولین دوره سال 60 بود و سال 80 به این عرصه ورود کردم اما هیچ گاه دنبال کسب اسامی و عنوان رجل سیاسی و مذهبی نبودم، نه آنکه مخالف باشم اما اینکه برای کسب عنوان یا مقام تلاش بکنم این طور نبود. حتی مرحوم شهید باهنر وقتی به من پیشنهاد وزارت نیرو را در کابینه خود داد به او دو نفر دیگر را معرفی کردم و گفتم اینها نسبت به من اصلح هستند. از همان روز اول انقلاب دنبال خدمت بود تا کسب عنوان ...
وقتی سینما ناگهان گران شد!
. گرچه برخی از این پول ها نوش جان عده ای از این رفقا. انصافا حقشان است؛ چون فیلمشان گوشت تن آدمی می شود. دو ساعت می روی سینما و کل دنیا را فراموش می کنی. می دانم که خیلی خیلی کم اند ولی خب هستند از اینها . برگردم به حرف اصلی ام؛ داشتم از نوروز می گفتم و سینما رفتن. هم فال است و هم مصیبت برای خانواده هایی که درآمد متوسط دارند. خصوصا با اتفاقاتی که همیشه در اکران اول سال پیش می آید ...
چرا از موفقیت دیگران غمگین و ناراحت میشویم؟
پیر می شوید. من در سن 32 سالگی چندین دوست دارم که با خیلی از آنها از دوران دبیرستان دوست بوده ام و خیلی ها هم به قبل از دوران دبیرستان تعلق دارند. مطمئنم که طی بیست سال گذشته به هر کدام از آنها در یک نقطه از زندگی ام حسادت کرده ام. و این هیچ اشکالی ندارد. همه ما بزرگ و بالغ می شویم و با سرعت خودمان رشد می کنیم. سعی کنید همیشه به خاطر داشته باشید که همه ما دلمان می خواهد دوستانمان موفق باشند چون یک ...
توهین کنند گان آیت الله مأمور بودند و معذور
آخرین برادر آیت الله هاشمی رفسنجانی، نزدیک ترین برادر به او بود؛ محمد هاشمی بهرمانی. او بعد از خود آیت الله شناخته شده ترین برادر هم در این خانواده محسوب می شود. کسی که تحصیلکرده دانشگاه برکلی کالیفرنیا است و سابقه ریاست صدا و سیما را هم در کارنامه اش دارد. پس چندان عجیب نیست که سیاسی ترین برادر آیت الله هاشمی هم او باشد. کسی که بعد از رحلت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام راوی اصلی روزهای پایانی عمر او و ناگفته هایش شده است. چرا که در بیشتر سال های بعد از ترک ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی هر کجا که بود برادر کوچکتر هم کنار او قرار داشت و از ...
کلکسیون شکنجه ها و تجاوز جنسی به زندانیان در بحرین
. راسل یکی از اقلیت های بنگالی بود که محکوم به اعدام بود. او مشکلات روانی داشت وتا جایی که بارها فهد را تهدید کرده بود که می کشد. شهید علی گفت: من پیش او نخواهم رفت. ایهاب با صدای بلندتر گفت بلند شو و کاری که گفتم را انجام بده. من از جایم بلند شدم و به ایهاب گفتم که جای علی تغییر نخواهد کرد مگر اینکه از روی جنازه من بگذرید. این مزدور شروع به داد و فریاد کشیدن بر سر من کرد و من نیز پاسخ او را می ...
تیم ملی با گزارش های من نمی بازد!
...، گوینده و برنامه ساز شدم. تا اینکه گفتند تلویزیون تست می گیرد. من هم رفتم سر لوکیشن تست دادم. 7 نفر بودیم که تست تصویر دادیم. چون قرار بود یک مجری جدید بیاید وخبرهای اینترنتی و مهم رسانه ها را بخواند. همان جا گفتم من در رادیو گزارشگری فوتبال هم انجام داده ام و نشان دادم. آن ها هم گفتند بیا و ما هم آمدیم! عکس یادگاری با توماس هیلدبران و برانکو ایوانکوویچ روز اولی که قرار ...
بی تدبیری صداوسیما و ظهور یک ستاره/ استعمار و استثمار در کار نیست
. حال شما فکر می کنید با این مولفه های پیچ در پیچ نظام تولید، بازاریابی و فروش محصولات موسیقایی این شکل رفتاری مطلوب برای شما حفظ می شود؟ اگر روزی غرور و منیّت به سراغم بیاید باید موسیقی را ترک کنم و به شما قول می دهم که هرگز دچار غرور نشوم چون من خودم را مامور و وسیله ای برای خوشحال کردن مردم می دانم همایون: اولین چیزی که من در تمامی اجراهای زنده خود به آن توجه دارم، ریشه در اعتقادات من ...
درباره سریال سوتس ؛ قصه های عامه پسند
نمی توانستم موقعیت سریال را باور کنم. نمی توانستم باور کنم آدم هایی مشابه همین ها در جایی از جهان وجود دارند و همین کارها را انجام می دهند؛ هرچه کردم نشد. اگر به من بود می گفتم وقت تان را با تماشای سوتس هدر ندهید، اما آن قدر آدم سوتس بین می شناسم کهنمی توانم این حرف را با اطمینان به شما بگویم. خودتان چند قسمتی ببینید و قضاوت کنید اگر از سریال خوشتان نیامد، این یادداشت من را دوباره بخوانید ...
مرا در یک اتاق حبسم کرد و با دو دوستش بلایی شیطانی سرم آوردند
.... گوشه ای از پارک نشستیم و دوستم به من گفت می روم تا شما راحت تر با هم حرف بزنید. بعد از رفتن دوستم ،او شروع به تعریف و تمجید از خودش کرد و از رویایی که در سر داشت گفت. او با شور و هیجان صحبت می کرد و من فقط گوش می کردم و به نوعی دلباخته حرف های پوچ او شده بودم. در تصوراتم خودم را دختری خوشبخت می دیدم که با پسری با کلاس و خوشتیپ شهری ازدواج کرده است و همه دوستان روستایی به من حسودی خواهند ...
علیرضا علیفر: پیشنهاد بازیگری داشتم!
دادن فرمول خاصی ندارد و این بستگی به سلیقه و ابتکار گزارشگر است و هر کسی به گونه ای هیجان می دهد، در تمام ایران این توووووی دروازه من معروف است و مورد توجه مردم قرار گفته. مردم در خیابان هم توووووی دروازه را می گویند در یک بازی شاید یک بار و یا شاید هم اتفاق نیفتد، اگر این جمله کسی را اذیت می کند، صدای تلویزیون را ببندد. گزارش های من یک پکیج است و سال ها برای رسیدن به این مسیری که موانع ...
آنچه مهتاب کرامتی از زندگی خصوصی,خانواده و تجربیات کاری اش گفت...
چون باید تمام مدت آن گاری را حمل می کردم. نقش خیلی سختی بود شاید حتی سختی اش در کار دیده نشود ولی اینها احتیاج به یک آمادگی جسمی خوب دارد. شما بدون آمادگی نمی توانید این کار را انجام دهید. پس باید خود را بشناسید و بدن، ذهن و فکرتان را آماده کنید. باید همواره امروزتان با دیروز یک تفاوتی داشته باشد. من باید هر روز یک سازندگی داشته باشم و باید یک عرصه جدید را شروع کنم. کمی بیشتر توضیح دهید ...
❖ ماهینی می خواهم دخترم را درون کاپ قهرمانی بگذارم و بالا ببرم
؟ من سه سال در پرسپولیس بودم و مجبور شدم به خاطر سربازی از تیم بروم. طاهری برای من قراردادی سه ساله در نظر گرفته بود. البته قراردادم سفید نبود با این حال من چون فهمیدم چقدر دوری از پرسپولیس سخت است بدون چانه زدن و در سه چهار دقیقه قراردادم را با پرسپولیس امضا کردم. چرا این همه فوتبالیست مستعد در بوشهر است؟ فوتبال در ذات جنوبی هاست؛ چه بوشهری، چه خوزستانی و چه هرمزگانی که همیشه ...
ماجرای املاک واگذارشده شهرداری از زبان چمران/ فقط یک آپارتمان دارم، آن هم سند ندارد؛ کسی خریدارش نیست!/ ...
...، کار بدی بود امیدواریم این قبیل مسائل دیگر تکرار نشود. ** اگر موافق باشید یک مقداراز بحث های جدی فاصله بگیریم، از دوران دانشجویی خود بگویید که در چه دانشگاهی بودید؟ چمران: دانشگاه تهران دانشکده هنرهای زیبا رشته معماری خواندم سال 39 رفتم دانشگاه 47 هم فارغ التحصیل شدم و بعد هم رفتم سربازی چون یک شورش مسلحانه ای کردیم بعد ما را با این که به هر حال درگروه دکتری و فوق لیسانس ...
حبیب رضایی: بازیگر خوب فراموش نمی شود
گرفتن به هیچ وجه کیفیت خوبی روی کار نخواهدگذاشت. بازیگری، کارخلاقه است؛ کار اداری نیست که آدم بخواهد در عرض دو دقیقه پرونده ها را امضا کند و کارش تمام شود. بازیگری اتفاقی است که اول باید درون شما جریانی شکل بگیرد که آمادگی لازم را برای بازی داشته باشید. بنابراین یکی از ابزارهای اولیه بازیگری، زمان و وقت است. چون شما باید اول وقت شناس باشی تا بتوانی کارهایت را به درستی و با کیفیت انجام دهی ...
عزت اللهی و آرزوهای فوتبالی اش در سال 96
تمرکزم روی فوتبال و پیشرفت کردن است. سعید عزت اللهی و آرزوهای فوتبالی اش سال 95 حاشیه هم کم نداشتید. البته حاشیه ای که برای تان درست شد و بعد از رفتن شما به جشنواره فیلم فجر، ماجراهایی در شبکه های اجتماعی به وجود آمد که مرتبط به زندگی شخصی تان بود. خودتان فکر می کنید چرا زندگی شخصی تان برای مردم مهم است؟ - نمی دانم و این را باید مردم پاسخ بدهند. نه من خودم سعی نمی کنم ...
ما برای شهادت وارد آتش نشانی شدیم!
آتش نشانی، پلاسکو و دوستان شهیدش بگوید. حاج آقا چطور شد که وارد آتش نشانی شدید؟ و اصلاً چرا این شغل را انتخاب کردید؟ بنده غلامرضا زارع کهن هستم و سال 69 در مجموعه آتش نشانی استخدام شدم. من و دوستانم قبل از این که آتش نشان باشیم، بسیجی بودیم. بسیجی هم روحیه خاص خودش را دارد. شاید خیلی ها که با نظام مشکل دارند قصد تخریب بسیج را داشته باشند و یگویند که به فرض بسیج یا ...
یک زمینه مشترک حداقلی
پارادایمی خود (که مثلا جامعه شناسی علم پیش بینی است و...) تکیه کنم یا وارد بحث نمی شدم یا اگر وارد بحث می شدم وارد بحث محتوایی می شدم. مثلا می گفتم واژه تحلیلی معنا بخش به رخ داد اخیر آمریکا پوپولیسم نیست بلکه واژه تحلیلی الف است و تبیین این پدیده هم با عوامل x وy و z میسر است. این می شود یک بحث غیر زرگری و اصلا جامعه شناسی اینگونه رشد کرده است. همه می دانیم جامعه شناسی اول پدیده های اجتماعی را مطالعه ...