سایر منابع:
سایر خبرها
اصالت حمید عسگری در خندوانه مشخص شدپ
به خاطر آهنگسازی ،خوانندگی،ترانه مجموع هشت میلیون تومان گرفتم! البته آلبوم بعدی هم با هزینه شخصی باید منتشر میکردم اما در آن روزها برای من پول مهم نبود. وی در خصوص روزهای ابتدایی شروع کار خود اظهار داشت : من از فولاد شهر اصفهان به تهران آمدم، هنوز خونه نگرفته بودم و خونه پدرومادر میلاد ترابی بودیم زمانی که برای تنظیم آهنگ ها همفکری میکردیم همسایه طبقه بالا با عصا به سقف میزد ( خنده ...
تکذیب خبر اسارت داغ سنگینی بر سینه ام گذاشت/ نامه معافیت را به فرمانده اش تحویل نداد
...> ساعت حدود هشت شب بهزاد بلند شد و لباس خاکی اش را پوشید، دوباره ولوله به جانم افتاد. آن شب نوبت نگهبانی او و دلواپسی من بود. بهزاد و برادر بزرگترش امیر ایستادن سر پست نگهبانی مسجد محله را میان خودشان تقسیم کرده بودند. شب هایی که بهزاد می رفت سر پست، آرام و قرار من هم با او می رفت. آنقدر مظلوم بود که فکر می کردم از پس این کارها برنمی آید. او می رفت و من هم چند دقیقه بعد پنهانی پشت سرش می رفتم تا از ...
زندگینامه نخستین شهید زرتشتی دفاع مقدس
پایدار زیسته و اندوه دوری از فرزند را با خدمت به هموطنانش تسکین داده. در بخشی از کتاب آمده است: بعضی وقت ها در تنهایی به روزی فکر می کنم که با کامران در آشپزخانه بودم و پسرم از مدرسه آمده بود و نهار می خورد. باهم حرف می زدیم. بهم گفت: مامان، معلم دینی ما آقای آرش گفته خداوند انسان رو خلق کرده که روی زمین امتحانش بکنه. ما همه در حضور خدا هستیم و مشغول امتحان دادن. اون لحظه تو ...
دید و بازدیدهای عیدانه ای
...> از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی حافظ خوشحالم که دوچرخه دوست من است. سالتان رنگارنگ. عیدتان مبارک. دلتان خرسند. تجربه های مشترک شادی هاشمی: نوروز و لحظه ی شروع سال نو، همیشه برایم لذت بخش ترین لحظه ی زندگی بوده است. این احساس که ...
مکالمه انگلیسی رو در صف توالت یاد گرفتیم!
مشکلات و شکل خودش را داشت. حیاط خاکی کمپ تخته سیاه، تخته پاک کن کف دست و کچ هم نوک انگشت معلمین بود! بعضی ها هم با چوب نازکی روی زمین خاکی می نوشتند و تخته پاکنشان لنگ دمپایی شان بود. رفتم بازداشتگاه نُه،سری به یدالله زارعی بزنم. یدالله در گوشه ای نشسته و ناراحت بود. هیچ وقت او را این طوری ناراحت ندیده بودم. یدالله در بدترین شرایط صبور بود. کنارش نشستم. – چه شده، پَکری، مگه کشتی ...
صبحانه با طعم چسب آهن !
درست کردن صبحانه با چشمان خواب آلود مرد جوان را به کلانتری کشاند اون زمان روی پروژه ای کار می کردم که بسیار برام باارزش بود. چهار ماه تمام توی کارگاه بودم و کار می کردم، اما وقت کم آورده بودم و طبق قرارداد سه روز بعد باید پروژه رو تحویل شرکتی می دادم که براش کار می کردم. دیگه چاره ای نداشتم و مجبور بودم نیروی کمکی بیارم. به گزارش رکنا ،در عرض اون چند ماه، بیشتر توی کارگاه ...
از دالان های قدیمی بازار سنتی ارومیه تا اکسیژن خالص ییلاق سیلوانا
کاربران شبکه های اجتماعی را در بازدید از بازار سنتی ارومیه مشاهده می کنید. یکی از بخشهای جذاب هر سفر بازار سنتیه اونجاس ،من بازار سنتی ارومیه را ندیده بودم ،بسیار جذاب بود. زمانی که وارد این بازار می شوید دریچه ای از فرهنگ و هنر ایران قدیم روی شما باز می شود. من عاشق راسته عطاری در بازار ارومیه هستم. توی سه سفر اخیرم به ارومیه، چند بار اینجا رفتم. عالیه ما اینجا رفتیم ، خیلی معماری جالبی داره بازارش. من در دوران کودکی ام چون خاله ام ارومیه زندگی می کرد، زیاد سفر می کردیم به ارومیه و همیشه برای آمدن به این بازار ذوق داشتم، یه بار هم گم شدم. یادش بخیر. ...
سگ های ولگرد با محبت تر از من بودند / 2 راهزان در محاصره 30 سگ
های فلزی که دست شون بود به ماشین من حمله ور شدن. با اولین ضربه شیشه جلوی ماشینم رو شکستن و بعد هم من رو از ماشین بیرون کشیدن و شروع کردن به کتک زدنم. با دست جلوی سر و صورتم رو گرفته بودم تا ضربه ای به سرم وارد نشه و همینطور روی زمین غلت می زدم و همون موقع بود که نگاهم افتاد به یکی از اون دو نفر و تازه متوجه شدم که موضوع از چه قراره، چون کیف لپ تاپم دست اون غول بی شاخ و دم بود و با دست ...
متاگپ | عباس اسماعیل بیگی: مدیران دوست دارند سیاست های خودشان روی سکو دیکته شود / به 40 کشور رفته ام و ...
کنار تیم ملی و پرسپولیس شروع کردین؟ اول به عنوان هوادار می رفتم استادیوم و بعد سال 69 یادمه همون سالی که مارکار آقاجانیان بازیکن اخلاق و پرسپولیس قهرمان شد؛ من اون موقع سنج می زدم، دیگه سکوداری را شروع کردم و دوره های مختلف مسئولیت کمیته های مشوقین رو داشتم. سال 83 هم مسئول کمیته مشوقین تیم های ملی بودم؛ اما سه ساله که در پرسپولیس مدیریت کانون هواداران رو دارم اما با این که مدیریت کانون ...
عروسک افسرده / 2 برادر را دیوانه کرد!
باز کردم و نگاهم افتاد به اون خرس عروسکی که توی چارچوب پنجره ایستاده بود و تا اومدم به خودم بیام و اون چیزی که می دیدم رو باور کنم، با یک جهش خودش رو از پنجره بیرون انداخت و من هم که به صورت شدیدی شوکه شده بودم، دویدم سمت اتاق پدر و مادرم و جریان راست بودن حرف های برادرم رو براشون تعریف کردم، اما نتیجه تعریف کردن اون واقعیت، نجات پیدا کردن برادرم از دوا و دکتر نبود، چون از فردای اون شب من رو هم همراه برادرم به مطب روان پزشک ها می بردن و ازم می خواستن که جلوی تخیلاتم رو بگیرم و مثل یک آدم عادی فکر کنم. کاوه . م. راد اخبار زیر را از دست ندهید: ...
ماهینی: تا پایان فوتبالم در پرسپولیس می مانم/ بدون چانه زدن امضا کردم
پرسپولیس نیوز : مدافع پرسپولیس درصدد است که تا پایان دوران فوتبال خود در پرسپولیس بماند. حسین ماهینی در این گفتگو بیشتر در این رابطه توضیح می دهد. راست است که ابتدای فصل قرارداد سفید با پرسپولیس امضا کردی؟ من سه سال در پرسپولیس بودم و مجبور شدم به خاطر سربازی از تیم بروم. طاهری برای من قراردادی سه ساله در نظر گرفته بود. البته قراردادم سفید نبود با این حال من چون فهمیدم ...
نخوانید از جیب تان رفته...وانگهی میلیاردر نشدند/3
، همان کت و شلواری را تن داشتم که روز اول ورود به دانشگاه پوشیده بودم. کفش هایم هم کهنه و پاره بودند. تنها دارایی ام که در تمام زندگی ام کمکم کرد و می کند 3 چیز بود: یک پشتکار، دو پشتکار و سه پشتکار. با این دارایی شروع به کار کردم و چون مهندسی خوانده بودم در چند شرکت کارآموزی کردم و سرانجام استخدام شدم با ماهی 3هزار تومان. این داستان مربوط به سال 1353 است. هیچ دارایی دیگری نداشتم جز یک ...
صلاح الدین اوزگوندوز: به سفارش امام خمینی(ره) به مسجدسازی روی آوردیم
. بعد از فوت ایشان هم آیت الله خویی، آیت الله شاهرودی و امام مراجع تقلید نجف بودند. ایشان از افراد مشهوری بودند؛ دیگران هم بودند، ولی شهرت چندانی نداشتند. من قبل از رفتن به آنجا مقلد آیت الله حکیم بودم. بعد از فوت ایشان مقلد آیت الله خویی شدم. در آن میان استاد خصوصی من آقای شیخ علی آل اسحاق خوئینی که یکی از برادرزاده هایش هم چند سال پیش وزیر بازرگانی بود. آن وقت یک پسر به نام آقا جواد داشت که شهید ...
حسین املاکی از ازدواج تا اعزام / شهید املاکی خطاب به همسرش چه نوشت؟ + تصاویر
زحمت بدست میاد. درست نیست پنج تا مرد تو یه خونه باشیم و برای کارهامون کارگر بگیریم، مردم به ما میخندن. مشهدی رحمت با خنده گفت: نه اینکه الان خیلی کمک میکنین، یکیتونم دم کار درد مارو دوا نمیکنه. چند روز پشت سر هم بیاید کمک بعد ما خودمون حریف میشیم. مینا خانم گفت: پسرجان! یه مقداری کار رو سبک بکنین کافیه ، ما سلامتی شمارو میخوایم، دیگه الان شما بزرگتر شدین و ما پیرتر. حسن گفت ...
تا ابد خادم کانال کمیل می مانم
...، نوبتم رسید و وارد کانکس شدم، رفتم جلو ، مسئول پذیرش داشت با تلفن صحبت میکرد ، ازش پرسیدم گفتم کانال کمیل جا داره یا هویزه ؟؟ گفت هردوشون جا دارن، صبر کن تلفنم تموم بشه الان کارت رو راه می ندازم!!! از اون جایی که رفیق های 8 روزه جهادیم به سمت مناطق حرکت کرده بودن گفتم کانال کمیل سال بعد میرم، بزار امسال برم فعلا هویزه، هم با بچه ها کنار هم باشیم هم از این دلتنگی خلاص بشم، دلتنگی ایی که هنوز 2 ...
عمل قبیح موتورسواران با جوان 17 ساله در سعادت آباد!
این باره گفت: من همراه با دوستم علیرضا (مقتول) سوار موتورسیکلت بودیم که پس از توقف در سعادت آباد ناگهان دو پسر جوان به علیرضا حمله کردند و یکی از آنها اسپری گاز اشک آور به صورتش پاشید. من که ترسیده بودم فرار کردم. تا درخواست کمک کنم، اما چند متری بیشتر دور نشده بودم که متوجه شدم یکی از آن دو مهاجم علیرضا را با قمه زد و بلافاصله هر دو با سرقت موتورسیکلت پا به فرار گذاشتند. در پی اظهارات ...
همسر شهید: یک سال که آقا ابوالفضل ماموریت نبود برایش جشن تولد گرفتم گفت شهدا قبل از رفتنشان اتفاق خاصی ...
: این عکس را به کسی نشان نده.و این ماجرا را برای کسی تعریف نکن.گفتم : چشم... گذشت تا چند روز بعد شهادت آقا ابوالفضل که خانه پدر آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن عکس ها و کلیپ های آقا ابوالفضل بودیم.یاد عکس و آن شهید و شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم. عکس را پیدا کردم و به خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم : میدانی این کیه؟؟ گفت : معلومه ...