سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت محمد غفاری ؛ علت جراحی زیبایی شهید دو روز مانده به عروسی +عکس
می چرخاندند. محمد نظرش این بود که اطراف امامزاده نباید گناهی انجام شود. به خاطر همین گل و شیرینی می خرید و می رفت می داد به عروس و دامادها و با آنها صحبت می کرد که حرمت امامزاده را حفظ کنید. و بعد از شهادت محمد یکی از همان عروس و دامادها به منزل ما آمدند و گفتند : پسر شما باعث شده است که ما از زندگی پر از گناه برگردیم و رو به سوی یک زندگی معنوی برویم. یک بار گفتم : محمد شما را می فرستند این ماموریت ...
خصوصی های زندگی یک روحانی که رابط هاشمی با رهبرانقلاب بود
اصلاح طلب ها سوار اتوبوس آقای روحانی شده بودند و می گفتند استاندار را ما باید تعیین کنیم. در بین آنها افرادی مثل من و آقای شوشتری هم مطرح بودیم. من به آقای طبسی گفتم استاندار اینجا که باشد؟ گفتند همین استاندار احمدی نژاد آدم خوبی بود و البته کسی از من سوالی هم نپرسیده است. بعد مدتی وزیر کشور پرسیده و ایشان هم گفته بود من معمولا نظری نمی دهم، هر که را می خواهید تعیین کنید اما اگر خواسته باشید درباره ...
استخاره ای که امام برای محسن رضایی گرفت
شدید نیروهای رزمنده را به همراه داشت، اما ناگریز بودیم آن را اجرا کنیم. بعد از لغو عملیات، برای تعیین تکلیف به قرارگاه مرکزی کربلا رفتم. محل قرارگاه نزدیک شهر شوش قرار داشت. اگر بخواهیم دقیق تر بگویم، از مقابل شهر شوش، جاده اهواز- اندیمشک، می گذرد. سمت راست این جاده رو به غرب شهر شوش قرار دارد. در مقابل آن، تقریبا یک کیلومتر به سمت شرق، یک جاده فرعی قدیمی می گذرد که شهر شوش را به دزفول متصل می ...
محمد که شهید شد، قلبم از کار افتاد/ وجب به وجب جبهه جنوب را برای یافتنش گشتیم
گفت وقتی کشور و ناموسمان در خطر است، شما چطور می توانید راحت بنشینید و کاری نکنید؟ آخرش رضایت نامه ای قلابی درست کرد و مهر پدرش را پای آن نشاند. آن روز من فکر می کردم مدرسه است. وقتی شب شد و برنگشت، نگران شدم و سراغش را از دوستانش گرفتم. حاجی که فهمید، رفت راه آهن تا او را برگرداند. محمد خودش را پنهان کرده بود تا پدرش نتواند او را برگرداند! یک هفته بعد از جبهه برایم نامه نوشت. آن نامه آخرین نشانه ...
پدر نماد یک بسیجی مخلص گمنام و تابع محض ولایت مطلقه فقیه بود
طومان است که در سال جدید به گفته خودش "امسال در نبود پدر با نظر و مشورت خانواده ام بهترین مکانی که می شد خودم را آرام کنم، آمدن به راهیان نور و خادم شهدای دفاع مقدس بود. حتی اگر شده کفش های خاک گرفته زائران شهدا را واکس بزنم." حال و هوای اردوگاه شهدای مازندران در خرمشهر برای امیر که اولین بار است خادم الشهدا شده و قبل از آن فقط زائر راهیان نور بوده تسکین دهنده دلی که در نبود پدر بی تاب ...
غافل گیری در ساعت هشت ونیم صبح
بره در رو باز کنه! غرغرکنان از جایم بلند شدم و با همان شلوار خواب گل و گشادم، ژولیده و لخ لخ کنان عرض حیاط را طی کردم و رفتم دم در. در را باز کردم و خانم و آقای صاد را سرحال و بشاش جلوی در دیدم، با یک لبخند بزرگ. لحظه ای خشکم زد. بعد چشمم به شلوارخواب خرس خرسی ام افتاد. بعد به صورت آقا و خانم صاد نگاه کردم. می خواستم چیزی بگویم، اما کلمه ها توی گلویم گیر کرده بود. آخرش با ...
نخوانید از جیب تان رفته...وانگهی میلیاردر نشدند/3
ژیان چادری که مال شرکت بود و زیر پای ما گذاشته بودند. اما خیلی زود کارفرمای خودم شدم. پس از یک سال واندی که در شرکت ها کار کردم، یکی از دوستانم که در زنجان پروژه پل سازی در راهی را به عنوان پیمانکار دست دوم برداشته بود و در کارش مانده بود، به من زنگ زد و گفت چه می کنی؟ گفتم: در شرکتی کار می کردم و از آنجا بیرون آمدم و الان سرگردان هستم. گفت بیا زنجان ببینیم با هم چه می توانیم بکنیم. به زنجان رفتم و ...
صلاح الدین اوزگوندوز: به سفارش امام خمینی(ره) به مسجدسازی روی آوردیم
...: بروید کار کنید. پیش خودم گفتم: لذا به امام عدول کردم که اگر کشته بشوم، لااقل شهید محسوب شوم. بعد از آن زمان هم، رفت و آمد داشتیم؛ حتی بین طلاب ترکیه معتمد امام بودم و شهریۀ طلبه های ترکیه را من می دادم و این هم موجب حسادت بعضی ها شد و رفتند خدمت امام و گفتند: ما نمی خواهیم از دست صلاح الدین شهریه بگیریم. کسی دیگر را معرفی کنید. این را آقا سیدمصطفی برای من نقل کرد. امام هم به آن ها فرموده بودند ...
اعتراض فارغ التحصیلان بیکار به نماینده دولت/ برگزاری جلسه ستاد خدمات سفر
استاندار کرمانشاه در جلسه ستاد خدمات سفر که امروز سه شنبه با حضور احمدی پور معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برگزار شد، خطاب به احمدی پور با بیان اینکه استان کرمانشاه در حال تبدیل شدن به مقصد گردشگری است، گفت: روز گذشته که من به میان مردم رفتم و با آن ها صحبت می کردم، از نقاط مختلف کشور به استان ما تشریف آورده بودند و رضایت داشتند. وی با اشاره به تفاوت ...
صبحانه با طعم چسب آهن - درست کردن صبحانه با چشمان خواب آلود مرد جوان را به کلانتری کشاند
به گزارش جام نیوز ، اون زمان روی پروژه ای کار می کردم که بسیار برام باارزش بود. چهار ماه تمام توی کارگاه بودم و کار می کردم، اما وقت کم آورده بودم و طبق قرارداد سه روز بعد باید پروژه رو تحویل شرکتی می دادم که براش کار می کردم. دیگه چاره ای نداشتم و مجبور بودم نیروی کمکی بیارم. ،در عرض اون چند ماه، بیشتر توی کارگاه بودم و وقت نمی کردم به خونه ام سر بزنم. توی 24 ساعت دو، سه ساعت وقت ...
آخرین ایستگاه پرواز شهید سیمرغ میزبان مسافران نوروزی می شود/ پرواز را به خاطر بسپار
های این سفر معنوی گسترش آن را امری ضروری به منظور ترویج فرهنگ دفاع مقدس و همینطور حفظ و حراست از آرمان ها و دستاوردهای شهدا دانستند. در تاریخ 1378/12/12 دستورالعملی مبنی بر تشکیل ستاد هماهنگی راهیان نور با مسئولیت و ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس از سوی ستاد کل نیروهای مسلح ابلاغ گردید که در این دستور العمل به 21 محل جهت بازدید کاروان های راهیان نور اشاره شده است. ...
خدمات ویژه سازمان آرامستان های وادی رحمت برای یوم الرغایب امسال
مناسبت های ماه مبارک رجب به همراه اطلاعاتی در خصوص نحوه مراجعه به آرامستان ها در یوم الرغائب تهیه شده که در جهت تکریم ارباب رجوع به شهروندان محترم و زائرین قبور مطهر شهدا و مومنین تقدیم خواهد شد. وی همچنین گفت:با توجه به ارائه خدمات توسط 150 دستگاه اتوبوس شرکت واحد اتوبوسرانی تبریز و حومه جهت حمل و نقل زائرین از مناطق مختلف شهر ، از شهروندان تقاضا کرد به منظور روانسازی ترافیک محدوده، از ...
همسر شهید: یک سال که آقا ابوالفضل ماموریت نبود برایش جشن تولد گرفتم گفت شهدا قبل از رفتنشان اتفاق خاصی ...
....یادم هست آقا ابوالفضل دمپایی هاش رو درآورد و منم ازش تبعیت کردم.مدام حرکات و رفتارش در کنار شهدا من را جلب خودش میکرد .متواضع قدم برمیداشت و سرش هم پایین بود. نگاهش که میکردم انگار در حین پایین بودن سرش داشت به یک چیزی فکر میکرد.احساس میکردم از شهدا کمک میخواهد برای یاری کردنش در راهشان... نوبت به معراج الشهدا رسید.وارد که شدیم اسفند برای ورود زائر ها دود کرده بودند.کمی که جلو رفتیم شربت ...
داستان نوروزی "سین آخر"
...، قبل از آمدن هردو. آیینه و قرآن را از طاقچه برمی دارم، کاغذ کاهی از لای قرآن می افتد، خم می شوم و به نقاشی روی کاغذ دست می کشم، به اولین آرزوی بزرگ زندگی ام! مادر گفت: "آرزوهاتو بنویس و بزار لای قرآن، تا سال بعد دونه دونه برآورده می شه" و من کفشی قرمز با پاپیون کشیدم و فردایش که از خواب بیدار شدم جعبه کفش کنارم بود. بعد از سال ها دلم خواست آرزو کنم و الان آرزوهایم دوباره ...
7 راه برای افزایش برکت عید
باید به من نامه بنویسی؟ بعد هم می گوید... گاهی هم مثلاً رو نوشت به چند نفر می زنند. یک کسی یک نامه نوشته بود، رونوشت به رئیس جمهور، مقام معظم رهبری، به رئیس مجلس، به چه... پانزدهمی رونوشت به علامه ی جعفری جهت پیگیری. (خنده حضار) من گفتم: اصلاً این مثل اینکه خل است. بنده خدا علامه جعفری یک عالم فقیه و فیلسوفی بود، پیگیری نمی شود که... علامه جعفری جهت پیگیری... اصلاً این برای بی حالی ...