سایر منابع:
سایر خبرها
روایت های تکان دهنده عکاس ایرانی از فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه+تصویر
بمباران شدن یک شهر. خودی بودند یا غیرخودی؟ هواپیماهای عراقی بودند؛ کار صرف ناهار خیابانی به انجام رسید، پس از مشورت های زیاد به نتیجه رسیدیم برای تهیه عکس و خبر، از انتهای شهر شروع کنیم. بعد از عکاسی و عبور از آتش نشانی شهر که خالی از کارکنان بود، به مهدکودکی رسیدیم که از تیر و ترکش بمباران بی نصیب نمانده بود. در آن نزدیکی ها نیز خانه ای بود که عده ای از زنان و مردان و کودکان در ...
جنگ تبوک 29 رجب
دنبال آن پیغمبر اسلام با بیست هزار نفر به صورت صفوف منظم دیگر سپاه حرکت نمود. سر راه به منزل حجر و ویرانه های قوم ثمود که آثاری از خانه های آنها در آنجا بود رسیدند و در کنار آن فرود آمدند و سر چاهی که در آنجا بود رفته مقداری آب از چاه کشیدند ولی شب که شد پیغمبر اسلام دستور داد کسی از آب آن چاه نخورد و وضو هم نگیرند و اگر آردی هم با آن آب خمیر کرده اند به شتران بدهند. چون از ...
ناگفته های حادثه شکست آمریکا در صحرای طبس/ المان 5 اردیبهشت ساخته شود
کنید ببینید واقعا هلی کوپتری حرکت میکند کماندویی هست اگر به پرواز درآمد و قصد فرار داشت بزنید، هلی کوپترها که نشستند و ده نفر چکار میخواهند با دست خالی انجام دهند. و این نکاتی است که قابل بررسی است اما چه کسی بررسی کند؟ هنوز که هنوز است سالی یک گفتگویی می شود و می رود و چرا این را ریشه ای بررسی نمی کنند؟! اسنادی بدست آمد ولی نه آن اسنادی که لازم بود و به درد بخور باشد و همان ...
خودش هم نمی دانست قرار است به طبس برود
ایشان دارید نقل کنید. محمد آقا خیلی شجاع بود. یک شب حدود ساعت 2 آمد و مرا با خودش به سپاه برد و گفت: یک عده خانم از اصفهان آمده اند و فکر می کنم قمه داشته باشند. باید بیایی و آنها را بگردی! . گفتم: من می ترسم! گفت: نترس. پشت تو ایستاده ام . یک اتوبوس را گشتم و از دو نفر، قمه های بزرگ به اندازه شمشیر پیدا کردم. ابداً از چیزی نمی ترسید. پاسدارانش می گویند: در کردستان به ما می گفت از تپه ها ...
بسیاری از نظامی ها هم باور کرده بودند قراراست ارتش منحل شود!
. این جریانات از طیف های مختلفی تشکیل می شدند. گروهی ازآنها،آدم های خیانتکار و بعضاً جنایتکار وابسته به انگلیس یا امریکا بودند که در رده های اول و دوم ارتش حضور داشتند. بعد از انقلاب سران ارتش یا فرار کردند و یا دستگیر و محاکمه شدند. بدنه ارتش و رده های پایین،از مردم عادی بودند و به فرموده امام، جزو مردم انقلابی هم محسوب می شدند و کسی به آنها کاری نداشت. این گروه همزمان با انقلاب،به کار خود ادامه ...
کشتار یک ملت در زیر سایه جنگ جهانی
و 25 هزار آشوری قتل عام شدند و حدود 100هزار نفر هم در طی فرار از سپاه حمیدیه در سرمای کوهستان هلاک شدند که از این تعداد 50هزار کودکانی بودند که والدین خود را از دست داده بودند. طبق براورد سفیر وقت فرانسه در عثمانی 40 هزار تن هم در این مدت تغییر دین دادند تا جان خود را حفظ کنند. در 1878 که عثمانی ها در بلغارستان از روس ها شکست خوردند، طی قرارداد صلح که کنگره برلین نامیده می شود از دولت عثمانی ...
شهیدی که حاج احمد متوسلیان به خاطرش زار زار گریست
تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان پاوه در دی ماه 1358 حاج احمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا قربانی مطلق نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب، که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید، صادر شد و حاج احمد فرماندهی عملیات سپاه پاوه ...
بزرگترین درسی که محمد(ص) به امتش آموخت اما ما مسلمانان فراموشش کرده ایم!
کار را برای من انجام دهید ولی هر کس باید کار خودش را خودش انجام دهد. بعد فرمودند هرگز در کارهای شخصی خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید اگر چه برای قطعه ای چوب مسواک باشد. پیامبر(ص) همواره این را به عنوان یک اصل در زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی و سایر مسایل رعایت کرد. پیامبر هرگز در خانه دستور نداد، هیچ وقت نگفت برای من این کار را انجام دهید، به همسران خود دستور نمی داد. پیامبر(ص) با ...
توپش برای دشمن پر بود
...، در همین حال و وضع شفیع زاده رسید.او برای اجابت از دعوت و اطاعت از دستور فرماندهی با وجود همه خطرها بی تأمل راه افتاد و رفت. وقتی به قرارگاه رسیدیم از بچه ها پرسیدیم: شفیع زاده اینجاست؟ گفتند: نه تعجب کردیم. یکی از بچه ها گفت: احتمالا برای سرکشی رفته به توپخانه 25کربلا . دم به دم احساس نگرانی می کردیم. ساعت یک بعد از نصف شب بود که آمدند و به قرارگاه خبردادند که یک نفر در اورژانس به هوش آمده ...
سیمینوف 4
...> - بکشند به جهنم، به درک. بگذار من را بکشند. چرا اسلحه را دادی دستم. - من اسلحه را دادم دستت، ولی خودت شلیک کردی، مگر نگفتی بزنم کنارشان فرار می کنند. خوب بعد تصمیمت عوض شد و یکی شان را از ریخت انداختی. - چرا این جوری حرف می زنی؟ - چه جوری؟ - من کسی را از ریخت نینداختم. - خیلی خب پسر! ولی گوش کن، تو تیرانداز قابلی هستی، تیراندازی توی خون تو است. - این اولین ...
روایت جمال زاده از کشتار تاریخی ارامنه
، هرگز جنگ پایان نخواهد یافت؛ لقمه نانی به او دادم؛ دو قسمت کرد یک قسمت را در بغلش پنهان کرد و قسمت دیگر را با ولع شدیدی شروع به خوردن نهاد مرد مسنی نزدیک شد و با فرانسه بسیار عالی گفت: من در دانشگاه استانبول معلم ریاضیات بودم و حالا پسر ده ساله ام این جا زیر چشمم از گرسنگی می میرد. تو را به خدا بگو این جنگ (جنگ جهانی اول) کی به آخر می رسد؟ جوابی نداشتم به او بدهم ولی در دل می ...
گروگان گرفتن مادر و کودک برای فرار از دست پلیس
گروگان گرفت تا مأموران را از تعقیب وی منصرف کند. متهم اسلحه خود را به طرف فرزند خردسال گرفت و تهدید به شلیک کرد. نفس ها در سینه حبس شده و سکوت همه جا را گرفته بود که زن جوان فرزند خردسالش را در آغوش کشید و از دام مرد مسلح گریخت. دوباره تعقیب و گریز ادامه پیدا کرد و متهم اقدام به فرار کرد. مأموران این بار چند تیر هوایی دیگر برای دستگیری مرد مسلح شلیک کردند و مرد مسلح هم تفنگ خود را به طرف ...
در صحرای طبس چه گذشت؟
12 نیم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد خبری مبنی بر وجود چند هواپیما و هلیکوپتر آمریکایی در فرودگاه متروکه حوالی طبس که مسافرین اتوبوسی را به گروگان گرفته اند، گزارش شد. در ساعت 3 بعدازظهر همان روز از مرکز سپاه یزد پنج نفر به سرپرستی محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه این ناحیه) عازم محل حادثه شدند، در حوالی محل حادثه آنان با تعدادی از پاسداران کمیته برخورد نمودند، عده ای از افراد ...
نقد فیلم ترسناک Split – گسست
.... اما حقیقت این است که همه می توانند اشتباه کنند. همه پتانسیل گم کردن راهشان را دارند. همه می توانند از مسیر خارج شوند. حتی من و شما. اما هرکسی نمی تواند راه بازگشت را پیدا کند. وقتی شیامالان در سال 2015 فیلم ترسناک ملاقات (The Visit) را در زیرژانر تصاویر یافت شده عرضه کرد، امیدها برگشتند و نام شیامالان بعد از سال های متوالی، دوباره به نیکی روی زبان ها افتاد. ملاقات فیلم بسیار ...
شهیدی که جرأت داشت با حاج احمد شوخی کند +عکس
همان حرف اولش را تکرار می کرد: پسر جون، تو که تو کمیته هستی، اگه قرار به خدمته، همین جا هم می شه خدمت کرد، دیگه پاسدار شدن تو ی سپاه برای چیه. ..؟ اما پسر دست بردار نبود. دائم می آمد جلوی نانوایی و گردن کج می کرد و عین بچه های دبستانی می ایستاد و در خواست خودش را تکرار می کرد. حسن آقا می گفت: پسر جون، تو که بچه نیستی 25 سالته، اگه می خواهی بری خوب برو !اجازه من را می خواهی چیکار ...
سرگذشت تکان دهنده دختر یک استاد دانشگاه تهران
نمی آمد. البته مدام مراقب بودم که مثل او و خانواده اش معتاد نشوم که خوشبختانه هرگز نشدم. آریا میترا لحظه ای مکث کرد، بغضش را فرو خورد و با صدایی آرام تر ادامه داد: دوست داشتن کافی نبود. علی که بر اثر مصرف زیاد شیشه دچار توهم می شد، زندگی را برایم تبدیل به جهنم کرده بود. این بود که تصمیم گرفتم به همراه النا که تنها 6 ماه داشت، از آن خانه فرار کنم. بعد از گذراندن هر روز و شب در خانه یکی ...
آرزو دارم آقا به خانه ما بیاید
با خودش برد تا نزدیک جبهه باشد. ما هم به تهران رفتیم. چند ماه ماندیم و بعد رفتیم کرج. بعدها دوباره به تهران برگشتیم. سپاه به مردم اسکان می داد. اغلب ما از شهرهای جنگ زده آمده بودیم و کنار هم زندگی می کردیم. *شیطنت های پسرها یادش بخیر، برادرم با تخته برای پسرها اسلحه ساخته بود و از صبح تا شب با اسلحه های ساختگی و توپ پلاستیکی با هم مشغول بودند. کوچک تر که بودند پاهای بچه ها را ...
همه چیز درباره شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ
مشغول می شود. در همان جا اتاقی اجاره می کنند و چون تمام وسایل خانه و زندگی شان در خرمشهر مانده حتی وسایل ابتدایی را ندارند: راستش حالا که فکر می کنم ما واقعاً یک شبه همه چیزمان را در جنگ از دست دادیم، اما هیچ خاطره بدی از کل ماجرا ندارم. سنمان و رفتارهای خانواده طوری نبود که احساس بدی داشته باشیم. شهاب جوانمردی پسر دوم خانواده، پدرش را یکی از الگوهای مدیریتی خود می داند از تهران ...