سایر منابع:
سایر خبرها
طلبه ای که برای بچه ها قصه می خواند
کرد و برای اینکار پدر و مادر باید خود کتابخوان باشند، آقای آذری نژاد می گوید: مادرها می گویند بچه های ما به قصه علاقه ای ندارند، این چند علت دارد یک: قصه متناسب علاقه و سنشان نیست، دو: با احساس و هیجانات لازم قصه گفته نمی شود ، سه: شیوه ها و لوازم قصه گویی رعایت نمی شود.گاهی برای گفتن یک قصه باید نمایش اجرا کرد، گاهی باید در حد 5 دقیقه قصه خواند.مثلا همین چندی پیش من و حسین در پیاده رو موکت پهن ...
رخنه فرهنگ غلط مصرف گرایی در سنت پسندیده افطاری/ دل ها را در ماه رمضان مهمان سفره های مهربانی کنیم
به گزارش خبرنگار اجتماعی شاخص، پدر یا مادر خانواده راهی بازار می شود تا آنچه برای یک مهمانی پر رنگ و لعاب لازم است را تهیه کند، بلاخره باید انواع سوپ ،آش، کوکو و کتلت برای افطار، چند مدل غذای رنگارنگ برای شام و میوه دسرهای متنوع برای آخر مهمانی در نظر گرفته شود وگرنه سفره جواب گوی رقابت چندجانبه فامیل و حرف و حدیث های بعد از آن نخواهد شد. از قصابی گرفته تا نانوایی و میوه و تره بار همان ...
فرمانده 20 ساله عملیات کربلای 2
. حسن تنها زده بود به یک خانه تیمی و چند نفرشان را دستگیر کرده بود. گفتم: حسن! مواظب بودی دیگه؟ گفت: آره، اما یکی شون رو نتونستم بی خیال شم. نامرد از نیروهای شهربانیه. لباس نظام رو می پوشن و آبروی نظام رو می برن. وی در رفتار با نیروها سبک خودش را داشت. زمانی می گفت: یا علی! کی حاضره با من کشتی بگیره. شارژ روحی می کرد نیروها را. من همیشه به شوخی بهش می گفتم حسن! تو اصلاً انضباط و وجهه ...
سومین شب ماه نشان / روایت شنیدنی حاج حسین یکتا از دو نیمه سیب
اشاره به انتشار کتاب خاطرات خود با همکاری یکی از نویسندگان گفت: از حضرت آقا شنیدم که رزم یک رزمنده تمام نمی شود تا زمانی که خاطراتش را منتشر کند و به همین دلیل دست به چنین اقدامی زدم. یکتا افزود: اوایل انقلاب بود که حضرت امام(ره) وارد قم شدند و منزل ما نزدیک آیت الله میانجی بود، امام به خانه ایشان مشرف شدند و بعد از اینکه خارج شدند من تکه ای از سیبی که در بشقاب ایشان بود را خوردم و همین ...
برپایی میتینگ عاشورایی سال 1340 و چگونگی معرفی حاج آقا روح الله در اصفهان
اون روزها می گفتن میدون شاه جمع شدند و بعد رفتیم مسجد شاه (مسجد امام (ره) فعلی) و 12 پلاکارد درست کردیم و آیات قرآنی را مثل وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا نوشتیم و به دست گرفتیم، سپس از نیروهای ژاندارمری آمدند و میخواستند ممانعت بشند و بنده رفتم در شهربانی و تعهد دادم؛ بعد جلسه را راه انداختیم و مدرسه چهارباغ رفتیم؛ آقای کسایی می گفت حدود هزار و پونصد ششصد نفر جمعیت جمع ...
شهدای فومنی هفته دوم خرداد را بهتر بشناسیم
مادر عزیز و پدر مهربان از جسم من چشم بپوشید و بروح من فکر کنید من بسوی جبهه حق علیه باطل می شتابم . مادر جان تو بعد از من نگرانی را زیاد به خود را مده چون من راهی را میروم که بهتر ین مژده ها را برای انسان به ارمغان می آورد . ارمغان شهادت : اگر شهادت بسوی این بنده گناهکار آمد آنرا با آغوش باز می پذیرم و براین پذیرش افتخار میکنم . از شما میخواهم که به سفارشات من خوب توجه کنید ...
نحوه راضی شدن همسر شهید کاظمی برای رفتنش به سوریه
و رفتارهایش متفاوت شده بود. هرروز غسل شهادت می کرد. می گفت: تو شاهد باش که من هرروز غسل شهادت می کنم. به عشقِ رسیدن به شهادت. دائم الوضو بود. زیارت عاشورا می خواند و حدیث کسا! مدام با خودش نوحه زمزمه می کرد. روضه می خواند، روضه حضرت زهرا (س) و حضرت ابوالفضل (ع) یک روز به من گفت: می خواهم حرفی بزنم، ولی باید به قم برویم. گفتم: چرا قم ...
روایتی از 8 سال جنگ تحمیلی
منتظر بودند. بعد از سلام و احوالپرسی، آن آقا گفت شما تو محل آدرس ما رو گرفتی، گفتم بله. گفت چرا نیومدی جلوی در. گفتم برایم خیلی سخت بود خبر شهادت دوست و همسنگرم را اطلاع بدهم. گفت عیب و ایرادی نداشت من خود نظامی هستم. نظامی بودن و اینکه همرزم و همسنگر بدون جنازه و ... درک می کنم. چون غریب بودند و قزوین کسی را نداشتند به اصرار آنها را به منزل بردم و برای من خیلی درد دل کردند و من با عمق وجود درک می ...
شهادت؛ منزلگاه آرمان خواهی و عزت طلبی
شهید عملیات کربلای4 بودند در دی ماه سال 65 در جریان عملیات کربلای4 که طرح آن توسط آواکس های آمریکایی لو رفته بود، خط عملیاتی اروند را شکستند و حتی از جزیره ام الرصاص هم عبور کردند. طبق شواهد موجود، این رزمندگان در حالی که بیشتر آنها مجروح بودند، جلوتر از خط مقدم به اسارت دشمن درآمدند و پیکرشان با دست ها و بعضاً با پاهای بسته شده در یک گور دسته جمعی دفن شده بود و پیکر مطهر آنان بعد از 30 سال توسط تیم ...
گریه برای شهادتش را قدغن کرده بود
برگشت به من گفت نه مادر با بی بی حضرت زینب(س) عهد بسته ام تا موقعی که جان در بدن دارم با دشمنانش بجنگم. هر وقت پیروز شدیم و من سالم برگشتم آن وقت شما برای من به خواستگاری بروید که رفت و دیگر برنگشت. زکیه محمدی / خواهر سوم شهید با اینکه شهید شما در سیزدهم ماه بهمن 95 به شهادت رسیده بود علت تأخیر خاکسپاری پیکر شهید چه بود؟ مادرم حالش بسیار خراب بود و قبل از اعزام آخر حسن آب ...
من غایبم، پیداترین پیدا، کجائی؟(چشم به راه سپیده)
بکند محمود قاسمی پروانه شو، بسوز... از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما یوم العزا شده همه ایام سال ما عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم پروانه شو، بسوز، رسی تا به حال ما غرق بلا شدیم ز روزی که با ولا نقشی کشیده اند به روی جمال ما نعمت هر آنچه هست، گوارای جان دوست این اشک و سوز و زمزمه رزق حلال ما عقده شده پریدن تا کوی تو به دل ...
ف مثل فرحزاد ش مثل شهید
ابوقریب به شهادت رسیده است. از خادم امامزاده سراغ خانواده شهید را می گیرم اما گویی کسی از آدرس و نشانی شان مطلع نیست. سعی می کنم اطلاعاتی از اهالی کسب کنم. هر کسی بخشی از خاطرات شهید را با خود دارد. ماحصلش این می شود که می فهمیم محمد مهدی در خانواده ای مذهبی به دنیا آمده بود. پدرش به دلیل ارادتی که به حضرت حجت(ع) داشت، نام محمد مهدی را برایش انتخاب می کند. این شهید بزرگوار سال دوم راهنمایی در مدرسه ...
علیخانی جلوی صحنه منشوری ماه عسل را گرفت
آدم نه ایران؛ بلکه جهان می دانستم! وی در خصوص راضی کردن پدرش به این ازدواج بیان کرد: سخت بود؛ من حتی به خاطر مخالفت پدرم از خانه فرار کردم. به خانه خواهر محمد رفتیم و بعد از مدتی که گوشی را روشن کردم، خواهرم تماس گرفت و گفت برگرد اما من با عصبانیت جوابش را دادم. بعد پدرم با من حرف زد که بیا هر چی تو بخواهی. نسترن در ادامه گفت: من در مقابل پدرم کوتاهی کردم. پدری که در شهر ما ...
بولتن سینما و تلویزیون:ویلایی ها قربانی حسادت و جهالت/ فیلمهای مطرح امسال سینمای ایران کدامند؟
. #ویلایی_ها یه قسمت هایی از فیلم خیلی به درد این روزها می خوره؛ روزهایی که بعضی ها فکر می کنن خونشون رنگین تر از بقیه است. بعد یا قبل از دیدن این فیلم آگه مستند #ننه_قربون رو هم ببینید خیلی تو فهم داستان فیلم و رشادت های زنان در دفاع مقدس کمک می کنه. - اینکه حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که رئیسش را رهبری تعیین می کند، سالن های بیت المال را به #فروشنده و #سلام_بمبئی و #گشت2 می دهد اما ...
شهیدی که دائم الروزه بود
. او را که به بیمارستان برده بودند گفته بود که مردها به زن ها می گفتند شما از معرکه بروید بیرون و محبوبه گفته بود، من می مانم. من و شما یک هدف مشترک داریم. هدفمان مبارزه علیه ظلم است. او با صدای بلند الله اکبر می گفته و هدف گلوله یک ساواکی قرار می گیرد. شما کجا بودید که خبر شهادت او را شنیدید؟ همه برگشتیم منزل پدرم، ولی محبوبه نیامد. مسجدی نزدیک میدان شهدا بود. از آنجا زنگ زدند ...