سایر منابع:
سایر خبرها
سیلی سپاه به داعش با 6 موشک/ پدر موشکی ایران را بشناسید + تصاویر
قبضه انواع توپ های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیع زاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتح المبین از تیپ المهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچه های نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم . روایت ...
گفت وگوهای تنهایی یک غواص شهید
مصطفی مواظبت کنی و اگه تو شهید شدی برای من جا نگهداری! گفتم: به به! چه عجب! خدا رو شکر که بالاخره نمردیم و حرف زدن اصغر آقا رو هم دیدیم. من که نمیگم حتما شهید می شم گفتم اگه شهید شدم. آن روز گذشت و کم کم بوی عملیات در مقر پیچید. بچه ها واقعا روز شماری می کردند. دقیقا یادم هست که دو روز قبل از عملیات بود. من به نزد او رفتم. بوی خوشی می داد. عطر گل محمدی زده بود و ...
پای مصنوعی ام ترکید و ترکش هایش به شکمم خورد!
امیرآقابابایی فقط نگاه می کردیم و با اینکه سردرنمی آوردیم، از کاری که می کرد خوشمان می آمد. خلاصه چند مین را به شکل های مختلف ضمن اینکه به ما آموزش می داد، خنثی کرد و بعد پرسید یاد گرفتید؟ ما هم گفتیم بله. گفت خب حالا برای ردیف بعدی شما دست به کار شوید. من و آقای آقابابایی شروع کردیم و همان طوری که دیده بودیم تند تند سیخک زدیم و چندتا مین درآوردیم. در همین حین بود که دشمن متوجه حضور ما شد و میدان مین را به ...
گفت وگو با حامل نامه آیت الله کاشانی به مصدق
...، وزیر جنگ را خود رضاشاه و محمدرضاشاه تعیین می کردند. او ادعا کرد که چون ارتش نمی گذارد من کار کنم، می خواهم وزارت جنگ را در اختیار داشته باشم و چون شاه قبول نکرد، این را بهانه کرد و استعفا داد. یک نکته مهم هم این است که دکتر مصدق به رغم اینکه بعد از سی تیر مهار ارتش را به دست گرفت، باز هم نتوانست در جهت پیشبرد اهداف نهضت ملی نفت از آن استفاده کند، چون اینها معتقد هستند که این همان ...
فرزند شهیدم ثمره قرآن و نان حلال دست های آبله بسته ام بود
نبود شما، تشنه شدم و یک نوشابه باز کردم و خوردم، من با شنیدن این سخنش با تعجب گفتم عیبی ندارد، فرزندم تمام این مغازه مال توست، تو به خاطر خوردن یک نوشابه ناراحتی. پدر شهید اشرفی پور در حالی که چهره اش اندوگین شده بود، ادامه داد: گاهی اخلاقم تند بود و با احمد و دیگر فرزندانم بد اخلاقی می کردم، اما فرزند شهیدم همیشه شبیه مادرش با ادب بود و احترام همه را نگه می داشت. مادراحمد ...
طنین تار ایرانی در خانه عامری ها
به گزارش بولتن نیوز، کیوان ساکت، نوازنده تار و سه تار ایرانی است که آهنگسازی مولف و صاحب سبک به شمار می رود. این نوازنده برجسته تقویم شلوغی را در سال 96 برای خود تدارک دیده و قرار است در ماه های پیش رو از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور را برای اجرای برنامه زیر پا بگذارد. جالب این جاست که ماهیت و فرم اجراها در کنسرت های شهرهای مختلف کاملا با یکدیگر تفاوت دارد. کیوان ساکت هم با ارکستری پر تعداد ...
خویشتنی دیگر برای بین المللی دیگر
. خویشتن سازی علاوه بر یادآوری میراث، محصول ابداع نیز هست. نه نوستالژیک و صرفا متکی بر حافظه که مبتنی بر تخیل و ابداع نیز هست؛ خارج شده و رهاشده از زندان های چهارگانه تاریخ و اجتماع؛ خویشتنی هبوط کرده: و رفتم و رفتم. هیچ کس در کنارم، هیچ کس در برابرم و هیچ کس بالای سرم . کتاب هبوط تجربه رهاشدن ازخویشتن تاریخی، جغرافیایی و سنتی است. می خواهد الگوی سومی باشد برای خروج از دوقطبی های مسلط (یا ...
طنز؛ من انتحاری نیستم
افتخار داد می زد أنا تروریست... أنا تروریست... پلیس فرانسه براش دست تکان داد که بونژوق... ما توریست ها را دوست داریم... پلیس: بعد چی شد؟ گفتم: هیچی آقاهه آغوشش را باز کرد و رفت بغلشان کند که وسط راه سکسکه کرد و منفجر شد. پلیس هم تعجب کرد. پلیس: ما با شهرداری صحبت کردیم حالا که خودانفجاری برای بعضی توریست ها جذاب است، شهرداری اتاقک های ضدانفجار امنی را مشرف به برج ایفل درست کند که توریست ...
جنگجویان کوچک
...، تکان تکان می خورد. آنژیوکت با چسب های سفیدی، روی دستش را گرفته. از امیرمحمد، فقط چشم های بی مژه و ابروهای خالی اش پیداست، سر بی مویش را زیر کلاهی پنهان کرده، بینی و دهانش زیر ماسک قایم شده و دستانش باندپیچی است. تنها چشم هایش است که گاهی می درخشد. بازی اسم و فامیل در آن اتاق رنگارنگ با یک عالم اسباب بازی، به سین می رسد. سین مثل سرم، مثل سوزن، سردرد، سرگیجه، سکوت، س مثل سرطان. اما ...
قدم به قدم تا زندگی دوباره
شاید اینجا آخر دنیا باشد برای آنهایی که در کشاکش زندگی فقط دود دیده اند و در سیاهی های آن زندگی کرده اند و شاید برای برخی دیگر ابتدای راهی باشد برای زندگی دوباره. برای نو شدن، تغییر کردن و از این رو به آن رو شدن. اما اینجا هر چه هست، بوی تغییر از میان اندام های استخوانی تکیده می آید و سیاهی که عمری را با دود، شیشه و کراک زندگی کرده اند. کمپ، باز پروری، تغییرگاه. نامش را هر چه بگذاری فرقی ...
آقای بازیگر: گلر پرسپولیس بودم
حذف شده است! من و پژمان با هم بودیم و چون پژمان گفت برویم سه بازی آمدم و توی دروازه موسیقی ایستادم. *چرا توی این مدت تمرین نکردی؟ تمرین می کردم... یک مدت گلر تیم هنرمندان بودم ولی چون خیلی سرم شلوغ شد و رفتم سر کار، نتوانستم در تمرینات تیم هنرمندان شرکت کنم. *پس حسابی فوتبالی هستی؟ اسطوره من احمدرضا عابدزاده است... همیشه او را دوست داشتم و هنوز هم دوستش دارم. در خارج از ایران هم من بوفون را دوست ...
روغن هایی که در عرض 7 روز ظاهرتان را تغییر می دهد
شود تا سلول های پوست را تغذیه و بازسازی کند. روغن بادام خاصیت ضد قارچ هم دارد. نکته: اگر می خواهید از تاثیرات این روغن ها بهره مند شوید مصرف آن ها کمتر از یک هفته نکشد. این روغن ها را علاوه بر ماسک می توانید به کرم های روزانه، نرم کننده مو، و انواع سرم ها اضافه کنید. البته بعضی از روغن ها مصرف خوراکی هم دارند. نکته مهم تر این که قبل از مصرف هر روغنی ابتدا نوشته های روی پاکت را کامل بخوانید و در صورت لزوم با پزشک مشورت کنید. منبع: بدونیم ...
انسان دوستی، سرمایه معنوی بچه های جهادی گروه “منتظران ظهور”/ ماجرای توصیه یک شهید به دستیار دندان پزشک
" رفتم و گفتم: آقای دکتر! تا شما ناهار بخورید و استراحت کنید، من خودم کار این بیمار را انجام می دهم، فقط فرصتی بدهید تا مسئولیتم را به سایر همکاران بسپارم و بیایم! دکتر گفت: نه! خودم هستم، شما به مسئولیت تان برسید. دندان آن خانم نیاز به عصب کِشی داشت... ساعتی از شب گذشته بود که دیدم در می زنند، همان خانم به محل اسکان ما آمده بود، در دستش پارچه ای گلدوزی شده، مقداری کشک محلی ، عناب و ...
زن تهرانی که مورد آزار قرار گرفته بود: کاش مرا کشته بودند اما!
اما این 2 جوان نیز همان نقشه شوم راننده پراید را در ذهن داشتند. خودرو پژو پرشیا وارد دامداری پسر جوانی که پشت فرمان نشسته بود، شد و سیامک و دوستش در حالی که منیژه در برابر آنها مقاومت و التماس می کرد نقشه سیاه را به اجرا رساندند. پناه منیژه به دو پسر جوان او را دوباره به صفحه سیاه زندگی اش بازگرداند و این بار مرگ را نیز حس کرد چرا که نمی خواست تسلیم نیت شوم 2 پسر جوان شود که سیامک با ...
شجاعیان: از بچگی آبی بوده ام و دلی آمده ام
تمامی کارشناس ها که فقط فقط برای بسته نگه داشتن دهان بعضی از هوادارهای تجمع گرا جلوی وزارت با این مبلغ هنگفت خریداری شده اگه کسی غیر از این فکر میکنه همین امروز باید یه تست ام آر آی از مغزش بگیره عقب مونده هرچی باشه بهتر از اون دوتا اکراینی چاق هست که 3 میلیارد پول بهشون دادین احیانا که دروغ نمی گی. بس کنید این حرفا رو برای دو قران جان میدید بعد ادعا دارید ...
خانواده کشته شدگان مورد رسیدگی قرار گرفتند، کارگران نه
که درحال حاضر نگهبان معدن است، ادامه می دهد: فعلا معدن روبه راه نشده است و کسی سر کار نمی رود و فقط من شب نگهبانی می روم و می آیم. کس دیگری نمی آید. من بعد از برادرم به خاطر شکایت همسرش بی کار شده بودم و بعد عید دوباره سر کار رفتم و هر شب تنها در کوه ها نگهبانی می دادم و به من می گفتند همینی است که هست؛ می خواهی بمان، نمی خواهی برو خانه. البته الان که انفجار شده، از تهران کارشناس می آید و برق ...
ما در جهانِ بحران زا زندگی می کنیم
در سال 1388 در نشر قطره به چاپ رسید. بعد از آن در سال 1391 رمان بعدی او، در خرابات مغان ، باز هم در نشر قطره منتشر شد. بعد از در خرابات مغان چندسالی کار دیگری در زمینه داستان از مهرجویی چاپ نشد تا این که در سال 1395 سه رمان دیگر او در نشر به نگار منتشر شد. رمان های آن رسید لعنتی ، دو خاطره: سفرنامه پاریس و عوج کلاب و سفر به سرزمین فرشتگان . در رمان های مهرجویی اغلب با آدم هایی مواجه می شویم که در ...
ابهام در پرداخت تسهیلات خود اشتغالی
در زیر خبر دریافت تسهیلات خوداشتغالی نظر خود را نوشته، من سه تا مدرک فنی دارم. پیرایش مردانه، مکانیک و برق؛ چندین بار مراجعه کردم بابت وام خود اشتغالی و به بنده این طور جواب دادن که شما محل کار رو اجاره کن و کاسبی رو راه بنداز بعد بازرسین میان و تأیید بشه از سوی اونها، اونوقت میتونید وام رو بگیرید. حالا یه حرف میمونه و اونم اینه که اگر بنده مغازه اجاره کنم و کسب وکارم رو راه بندازم چه احتیاجی ...
انتقال رسمی: شجاعیان استقلالی شد
...> ایول این شد خط هافبک عالی....فقط موند یه دفاع وسط و یه دفاع راست....ای خدا امسال العین قهرمان شه ،سال بعد بیوفته با ما تو یه گروه، دهنی از عبدرالحمن این شجاعیان سرویس کنه دوستان عزیز پرسپولیسی ضمن عرض احترام، بنظر من اینکه استقلال میاد قیمت بازیکنان رو میگه و خیلی روشن میگه هر بازیکنی چقدر براش هزینه شده خیلی بهتره از اینکه فقط بعنوان مثال بیرانوند 800 میلیون از باشگاه گرفته باشه و باشگاه ...
طنز؛ دوستی ساده ما غیرمعمولی شد
کف خیابون به چشم مون می خورد که بعد از کلی دقت و کنجکاوی و ارسال برای بخش تشخیص هویت پزشکی قانونی می فهمیدیم بنر دکتر روحانیه. خب همین که یک عده جَک و جَوون، نیمه های شب میان بنرها رو باز و با قمه و قداره به قسمت های مساوی تقسیمش می کنن تا بعد از انتخابات کار ستاد دکتر روحانی راحت باشه، نشان از دوستی و اخوت تو رگی این عزیزان داشت. یا بعد از پایان رأی گیری و در هنگام شمارش آرا اگر شما ...
چند نکته درباره زیر پای مادر سریال پرمخاطب این شب ها
، سرکیف بیاورد. گروه خونی اش به ما می خورد ایرانی جماعت ذائقه خودش را دارد. هرجور نوشته و ماجرایی بهش نمی سازد. عاشق سریال و فیلم هایی ست که احساسات از سر و رویش ببارد. جوری می بیند که غم و غصه خودش از یادش می رود. حالا اینها شوخی ست ولی گفتم که زیر پای مادر جنس ایرانی دارد. ایرانی یعنی چه؟ یعنی اینکه این آش را جلوی یکی بگذاری که دنبال ریتم تند باشد و گروه خونی اش به ما نخورد، عذاب می ...
بهناز جعفری در زیر پای مادر
(سپیده فارسی، 1383) چند تار مو (ایرج کریمی، 1382) تهران ساعت 7 صبح (امیرشهاب رضویان، 1381) غوغا (سعید سهیلی، 1381) خانه ای روی آب (بهمن فرمان آرا، 1380) نگین (اصغر هاشمی، 1380) آب و آتش (فریدون جیرانی، 1379) مسافر ری (داود میرباقری، 1379) جام جان (فیلم کوتاه، فقط گفتار متن، 1379) کاپوچینو (فیلم ...
سؤالی که خدا از بندگانش می پرسد
امام را محاصره کردند، سنگین تر است گناه شما از او گناه من از او سنگین تر است؟ وقتی فهمید بد کرده وقتی فهمید در توبه باز است وقتی فهمید خدا گفته کسی را سراغ داری در خانه من را زده باشد باز نکرده باشم، به علی پسرش که هجده سالش بود گفت دست من را بگیر من سرم را می اندازم پایین من را ببر جوان بود دیگر تجربه که نداشت گفت چی داری می گویی کجا ببرمت؟ تو اینها را دم دندان این گرگان دادی سی هزار نفر ببرمت ...
فلکه اول
برات یه آقایی گفت، خارجی ان خانوم، توریستن. بعد زد روی پایش و گفت: یا جد سادات، میخوای انگلیسی یاد بگیری توریست بشی؟ می خوای بری خارج با اون کافرای بی تربیت؟ خاک بر سرت بی چشم و رو. دستم را روی سرم گرفته بودم و قسم می خوردم کاری به کار کسی ندارم. دیکشنری را توی هوا تکان می داد و بی چشم و رو را تکرار می کرد. گفتم: اصلا نمی خوام بیا خودت چمدونمو ببند. نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: لوس نشو دیگه ...
خربزه ای به نام توت فرنگی
، کسی هم تعجب نمی کنه! خلاصه که داستان همین طور ادامه داشت تا این که Jason توییت کرد: رفتم میوه فروشی گفتم یه کیلو شلیل بده، یک کیلو انار کشید، گفت: بیا این خیارا رو بگیر؛ گفتم این که هندونه ست، گفت ما تو شهرمون به کیوی می گیم هلو! و بعد، باز نوبت به Jason رسید که بنویسد: این اختلاف سر اسم یه میوه دیگه داره حاد می شه. یعنی شما ممکنه بیای این جا ببینی یه نفر عکس طالبی گذاشته، زیرش نوشته؛ ما به این می ...
سرگذشت زنی که قربانی خون بس شد
هایش همه کتکم می زدند اما نمی توانستم حرف بزنم. چند بار خواستم خودم را بکشم اما نشد. یک روز بعد از 7،8 ماه با اذن غلامرضا رفتم خانه پدرم. گفتم که دیگر برنمی گردم. پدرم بغض کرد. او که همه آبادی رویش حساب می کردند برای اولین بار جلوی من، یعنی دخترش گریه کرد و حلالیت طلبید و گفت برای اینکه خون دیگری ریخته نشود مرا قربانی کرده. اشکش را که دیدم تاب نیاوردم. از خانه زدم بیرون و راهی خانه ...
امید ابراهیمی؛ بلاتکلیف خریدهای ضعیف
آی اسپورت - امید ابرهیمی تمدید قرارداد با استقلال را به امروز و فردا حواله می کند و هنوز در مذاکرات با مدیران استقلال به نتایج مثبتی نرسیده. آنچه روشن است اختلاف دو طرف بر سر مسائل مالی ست. ابراهیمی که قرارداد فصل قبل اش با استقلال 1.2 میلیارد ارزش داشته با پیشنهاد های بهتری از داخل و خارج کشور روبه رو شده و حالا می خواهد با دریافتی بالاتری نسبت به فصل گذشته برای استقلال به میدان برود. با توجه به ...
موفقیت کتابی که از دل فرهنگ آتش به اختیار سربرآورده است
گریه اش کمتر شد گفت: من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده. مادر ادامه داد: ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. ...
تو را به من نشان بده!
خودکار و کاغذهایش حرف می زند! فاطمه نریمان، 14 ساله از کرج عجیب و غریب خیلی سردرگم بود و هی از این طرف به آن طرف می رفت. انگار دنبال چیزی بود. شاید هم دنبال خودش بود. هرجا می رفت پشت سرش می رفتم. از در خانه بیرون رفت و توی ظرف جلوی در کمی غذا ریخت و با لذت به غذا خوردن گربه ها نگاه کرد. بعد به اتاقش رفت و شروع کرد به نوشتن. بعد از خوردن ناهار ...
گام کوچک برای تغییر بزرگ در شلنگ آباد اهواز
را تحویل نمی گیرند. مرا به جمعشان راه نمی دادند. پس چهاردانگ حواسم را می دادم به معلم ها. هر چه می گفتند می بلعیدم. همیشه پر از سوال بودم. از هر معلمی که می شد کمک می گرفتم. فرصتی برای ازدست دادن نداشتم. فقط باید روبه جلو می رفتم. ابر سیاه یک ازدواج بی وقت هنوز بالای سرم پرواز می کرد. پزشکی قبول نشدم. اما همه می گفتند با این سختی ها و محدودیت هایی که تو داشته ای، همین رشته هم دست کمی ...