سایر منابع:
سایر خبرها
روایت همرزم تبریزی شهید چمران از سرنگونی مجسمه شاه در میدان ساعت
کرد و به منطقه اعزام شدیم. اوایل جنگ بود. به محض رسیدن به اهواز یک دوره فشرده دیگر آنجا برایمان گذاشتند. در محاصره شهر سوسنگرد آنجا حضور داشتم. زمانی که دختر شهید نواب هم برای کمک به جنگ آنجا حضور داشت. 4 روز طول کشید تا جنگ از شهر بیرون کشیده شود. و به دهلاویه برود. آن زمان لشکر 31 عاشورا هنوز گردان بود. تازه تشکیل شده بود. من جزو نیرو های شهید دکتر چمران بودم. پس از آن در ...
هنوز در شب های عملیات حنا می بندیم
شدم اما تمام فکرم جنگیدن بود. یک بار هم در عملیات والفجر6 در تنگه چزابه از ناحیه پهلو مجروح شدم. حدود چهار سال در جبهه بودم، دو سال جنوب کشور و دو سال غرب کشور. یک بار هم زمان بازپس گیری فاو به دست عراقی ها شیمیایی شدم. آخرین عملیاتی که در آن حضور داشتم عملیات مرصاد بود. الان چند درصد جانبازی دارم اما وقتی مجاهدت جانبازان قطع نخاعی را می بینم نمی توانم خودم را جانباز معرفی کنم. شما دین ...
وعده ای که شهید به فرزندش داد
، با خانواده معظم ایشان نیز دیدار کردند. حجت الاسلام سیدمهدی تقوی مدیرعامل سابق خبرگزاری ایکنا و از فعالان جامعه قرآنی کشور، صبح روز 17 خردادماه سال جاری در جریان حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. دیدار این هفته جامعه قرآنی که با حضور محمدحسین محمدزاده مدیر شبکه قرآن و معارف سیما، سید علی سرابی قائم مقام شورای عالی قرآن، احمد ابوالقاسمی قاری بین المللی و مدیر ...
گورستان آرزوها؛ لهستانی ها در تهران+عکس
...> وقتی سوار بر قطار به سوی شهر لوبلین می رفتند نمی دانست دو سال پایانی عمرش را تبر به دست در جنگل های سیبری خواهد گذراند. آگوستین که اول سپتامبر 1939، ساعت چهار و 45 دقیقه ، به جای صدای خروس با صدای بمب افکن های نازی ها از خواب بیدار شده بود، دو روز بعد، وقتی دیگر خانه جای ماندن نبود، سازش را کنار تمام خاطرات خوش کودکی در خانه جا گذاشت و با مادر و خواهرش به راه افتاد. پدرش در جبهه ی متفقین مقابل آلمان ...
جانبازان شیمیایی در قزوین حمایت نمی شوند/ مجبوریم برای درمان به تهران برویم
...> وقتی به جبهه رفتم نوجوانی 14 ساله بودم وی با بیان اینکه از سال 62 تا66 در جبهه های جنگ حضور داشته است، گفت: وقتی شاهد تسخیر خرمشهر توسط بعثی ها و کشتارمردم بی گناه کشورم بودم تصمیم به نبرد با دشمن و اعزام به جبهه را گرفتم. شیرمحمدی با اشاره به اینکه در عملیات های خیبر، بدر و والفجر8 حضور داشته است، ادامه داد: از آنجایی که یک نوجوان 14 ساله بودم با اعزام من موافق نمی کردند ...
پرسابقه ترین رزمنده دفاع مقدس میبدی
خودمان دست بگیریم و ایستگاه بزنیمف چون اینجا خون بچه های ما به زمین ریخته شده است. در همه طول این مدت در جبهه بودم و فقط یکبار که اسمم را برای حج داده بودند، برگشتم. برای حج سال 66 به عنوان نیروی انتظامات رفتم، در سالی که درگیری و کشتار اتفاق افتاد و خاطرات زیادی از آنجا مانده که در مجالی دیگر باید به آن برسیم. بعد از برگشت، نزدیک به دو سه روز در میبد ماندم و به منطقه برگشتم. ...
سردشت هنوز آلوده است/ مسئولان بی توجه اند/ جانبازان هنوز درصد ندارند!
تهران و بعد هم اعزام شدم مشهد. آن موقع فکرکنم دیگر دوهفته از بمباران شیمیایی سردشت می گذشت. من 9 روز هم مشهد بستری بودم ولی چون خیلی نگران خانواده ام بودم و تنها بودم ، به دکتر اصرارکردم من را مرخص کنید بروم . دکتر می گفت که تو حالت خوب نیست. از بیخ گوش تا زانوهایت کلا سوخته ، هرجایی دست بزنی پوستش کنده می شود. زخم هایت هنوزخوب نشده، من اما دیگر نمی توانستم بمانم خیلی دلتنگ ونگران خانواده ام بودم ...
جهان بدون سلاح شیمیایی، حق همه انسان ها است
این موج قیام های مردمی پیوستم و در شهرهایی چون تهران، شیراز، آبادان و اهواز به هماهنگی و هدایت این قیام ها می پرداختیم. با پیروزی انقلاب به شیراز آمدم و به کار طلاسازی و نقره سازی مشغول شدم و با شروع جنگ تحمیلی من هم همچون جوانان آن روزها احساس تکلیف کرده و برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی مان راهی جبهه ها شدم. از شروع جنگ تحمیلی بگویید؟ 33 سال داشتم که جنگ شروع شد، دو فرزند ...
اولین سوال رهبر انقلاب از محافظان پس از به هوش آمدن چه بود؟
محسن رضایی زنگ زده بود که این آقایان در کار حفاظت اخلال ایجاد می کند. ما 6 نفر بودیم که 5 نفر ما را بعد از چند روز عوض کردند. ما به تیم حفاظتی حضرت آقا پیوستیم. سؤال: به یاد دارید اولین صحبت شما با حضرت آقا در چه موردی بود؟ ** اولین برخورد به معارفه من برمی گردد. ایشان خیلی گرم به ما خوش آمد گفتند. ما وارد تیمی شدیم که تیم حفاظت 6 نفره خانواده دوم محسوب می شدند. یادم هست در ...
ماجرای پیامکی که به شهادت محمد کیهانی ختم شد
فکر نمی کردم که این قدر مهم باشد و شاید تفکر من به اندازه افرادی بود که سئوالاتی داشتند و راضی هم نبودم که همسرم به سوریه برود. شهید محمد کیهانی چه سالی عازم سوریه شدند. شما نسبت به این رفتن چه احساسی داشتید و فرزندان مانع رفتن پدر نشدند؟ همسر شهید: نخستین باری که ایشان اعزام شدند محرم سال 94 بود که گفتند عازم سوریه هستم و همان لحظه دلم ریخت و باورم شد که شهید می شوند. همان ...