سایر منابع:
سایر خبرها
ازدواج شوم خانم معلم
کار می کردم و هم بچه های زیادی در مدرسه داشتم. جدا از این دوست داشتم از پدر و مادر پیرم مراقبت کنم و تا وقتی زنده اند پرستارشان باشم. اما پدر و مادرم از این وضع خوشحال نبودند و از چند سال پیش که آخرین خواهر و برادر بزرگترم ازدواج کردند دائم در گوشم می خواندند که خوب نیست مجرد بمانم. مادرم به همه فامیل و آشناها سپرده بود برایم شوهر پیدا کنند و پدرم هر جا که می رفت ...
کاش برای ما هم خانه ای بسازند
.... تانکر آب در بلندی نصب شده، همان تانکری که آب مصرفی همه اهالی را تأمین می کند. ثریا 22 ساله دختر کوچکش یاسمن را بغل کرده. او تنها فرزندش نیست یک دختر 5 ساله هم دارد.14 سالگی ازدواج کرده: خیلی زود ازدواج کردم، اینجا همین است، همه دخترها را زود شوهر میدن. این اطراف که مدرسه نیست. خیلی دلم می خواست درس بخونم اما نشد! بچه ها را پیش مادرش می گذارد و خودش سر زمین می رود. چند سالی است ...
ممنوعیت ها و اعدام ها از تعداد معتادان کم نکرد/کاهش مصرف مواد یک رویاست؛ تنها می توان کنترل کرد
کنید در حالی که وقتی انقلاب پیروز شد و ما جزء آن بودیم من خودم دو سال بعد از پیروزی انقلاب در آخرین دبیرستان منطقه ی تهران دبیرستان مرزبان کنار پادگان قلعه مرغی با دانش آموزان کار می کردم. می خواهم تاثیر محله ای و گروهی را به شما عرض کنم. آنجا در محله ای که بودم می دیدم اکثراً چاقو در جیبشان است، بخشی از وقتشان را در قهوه خانه می گذراندند. یکی پدرش زندان بود، یکی معتاد بود، یکی مادرش طلاق گرفته ...
گزارشی از ساکنان آلونک های حاشیه جنوب تهران
فرزندش نیست یک دختر 5 ساله هم دارد.14 سالگی ازدواج کرده: خیلی زود ازدواج کردم، اینجا همین است، همه دخترها را زود شوهر میدن. این اطراف که مدرسه نیست. خیلی دلم می خواست درس بخونم اما نشد! بچه ها را پیش مادرش می گذارد و خودش سر زمین می رود. چند سالی است دیگر توان کشاورزی ندارد: کار و سختی اش به کنار، دیگه عادت کرده ایم. اینجا وضع زندگی مان را ببین! آب مان که آب چاه است، گاز و تلفن هم که نداریم. خانه مرا ...
کارن هورنای رهبر روان شناسی زنان
قوی دارد. او نخستین زنی بود که در کنگره بین المللی روان کاوی مقاله ای درباره روان شناسی زن ارائه داد. در سال های دهه 1930 هورنای بین زن سنتی که هویت خود را در ازدواج و مادر شدن جستجو می کند و زن امروزی که از طریق حرفه به جستجوی هویت خویش می گردد تمایز قائل شد. او برای این که زنان دارای حق رأی باشند و بتوانند بر محدودیت های جامعه مردسالار غلبه کنند با تمام نیرو مبارزه کرد. هورنای تا زمان فوتش در سال 1952 به تدریس و کار به عنوان یک درمانگر ادامه داد. کتاب روانشناسی زنان که مجموعه مقالاتی است که بعد از مرگ او منتشر شدند باعث شد مردم علاقه تازه ای به آثار او پیدا کنند. ...
خشونت علیه زنان در دو اپیزود
تفاوتی خود و عدم مداخله از این مزاحمت خیابانی برای این دانشجو ارایه داد. بعد از ظهرهمان روز بود که یک سمت تنش، سست شد و به پزشک متخصص قلب مراجعه کرد و نتیجه هم معلوم بود؛ یک شب در بخش مراقبت ویژه بستری شدن و ... ** اپیزود دوم : صدای کشیده مرد روی صورت زن جوان چنان بلند بود که تمام رهگذران اطراف هم شنیدند . زن از خجالت، صورتش را زیر چادر مشکی پوشاند اما کار به اینجا ختم نشد ...
فکر می کردم روزنامه نگارها آدم های خاصی هستند!
آدم های باسواد را فقط افرادی می دانست که خط خوبی داشته باشند؛ با وجود اینکه نزدیک به 40 سال با پدرم تفاوت سنی داشتم، ولی بسیار با او احساس رفاقت و نزدیکی می کردم. پدرم همیشه اهل خواندن حافظ و سعدی و فردوسی بود، اما از همه جالب تر برایم روزهای سه شنبه بود که با کیهان بچه ها به خانه می آمدند. همان کیهانی که بعدها در آن استخدام شدم. وقتی که کیهان بچه ها را می دیدم، انگار دنیا را به من داده اند، دیگر ...
اسرار شب برفی: مرد فیلمبردار چگونه کشته شد؟
جوانی درگیر شدم که بعد از آن او خودش را از پنجره پایین انداخت. این درحالی بود که زن جوان پس از این اظهارات، بیمارستان را ترک کرد و دیگر خبری از او نشد.با توجه به ناپدید شدن مشکوک زن جوان و احتمال دست داشتن او درماجرا، بازپرس جنایی دستور بازداشت زن جوان را صادر کرد. اما زمانی که مأموران برای دستگیری اش اقدام کردند مشخص شد فتانه پس از این حادثه از خانه اش اسباب کشی کرده و هیچ کس نشانی اش را ...
روستایی با تارهای رنگین کمانی گلیم بافی
رفته و همه مردم روستا به خیابان آمده اند. آنها دو طرف جاده را گرفته اند و دو میهمان خارجی به همراه مسئولان استانی از میانشان می گذرند. نمایندگان شورای جهانی صنایع دستی از این همه اشتیاق حیرت کرده اند. راه به خانه پیرترین بافنده سیرجان می رسد، زنی 110ساله با موهایی به سفیدی برف که انگشتانی کشیده دارد و 103 سال از زندگی اش را وقف گلیم سیرجان کرده است. نامش ماه نسا شهسواری است؛ یکی از آخرین بازمانده های ...
ورقه و گلشاه : عاشق و معشوقی که به دست پیغامبر (ص) زنده شدند
خودی و نزد پدر گلشاه بازمی گردند. ** ناداریِ ورقه و شرط پدر گلشاه پس از اتفاق های جنگ با بنی ضبه و کشته شدن پدر، ورقه کمی که حال جسمی و روحی خود را باز یافت، خواست دوباره ازدواج خویش با گلشاه را به یاد خانواده عموی خویش بیاورد و اقدامی کند، اما غم ناداری بر دلش سایه افکند، زیرا او همه دارایی خانوادگی خود را در حمله ربیع به جشن عقدش از دست داده بود و چیزی نداشت؛ و گرچه جان و ...
گاو خشمگینی به نام پاپا همینگوی
پسرش دل خوشی نداشت و او را از خانه بیرون کرد. به شیکاگو رفت و شروع کرد به نوشتن برای روزنامه تورنتو استار و در یکی از مهمانی ها با همسر آینده اش، الیزابت هدلی ریچاردسون، آشنا شد. چند ماه بعد و در بیست و دو سالگی با هدلی که هشت سال از او بزرگ تر بود، ازدواج کرد. روز عروسی اش نوشت: سه تا ساعت مسافرتی روی پیش بخاری، اما مرد جوان دارد از گرسنگی می میرد. سفر به پاریس ارنست بی پول ...
25 عکس شوک آور از اشباح + تصاویر
... این عکس که توسط پدر این دختر گرفته شده در اینترنت غوغایی به پا کرد. بسیاری بر این باورند که این شبح، روح مادر کودک است که با او بازی می کند. 18. شبح در پنجره این هم یکی دیگر از عکس هایی است که در اینترنت سروصدا به پا کرد؛ بخاطر زن شبح مانندی که پشت پنجره خانه وجود دارد. 19. شبح پل بر طبق افسانه ها، این شبح زنی است که توسط شوهر سربازش در رودخانه انداخته شده ...
قصه اهالی روستاهای خشک جنوب کرمان
. به امر مادرخوانده، دو اتاق تو در تو از هم جدا می شود. بعد قصه شیرین می شود. مادرخوانده برای لیلا خانه زندگی درست می کند. یخچال و تلویزیون و فرش و گاز و کولر و کمد و ظرف و... مثل خانه تازه عروس ها. مثل آنها که خوشبختی در خانه شان را زده. زن های روستا شادی می کنند. مردها با کنجکاوی سرک می کشند و مادربزرگ با بداخمی به این مادرخوانده تازه وارد نگاه می کند. دایی احمد بیشتر از همه در تکاپو است. جارو ...
اکثر هنرپیشه ها احمقند
هنرپیشه معروف برپا می شود و همه هنرپیشه ها در آن شرکت می کنند. در همان اثنا که تابوت را در گودال می گذارند، یک هنرپیشه جوان به طرف یک هنرپیشه خیلی پیر که اسمش چارلی است خم می شود و می پرسد چارلی تو چند سالته. چارلی جواب می دهد 89. هنرپیشه جوان می گوید پس دیگر احتیاجی به خونه رفتن نداری؟ اگر دست من بود نمی گذاشتم یک نفرشان به خانه برود. *می دانم شما از هنرپیشه ها زیاد خوشتان نمی آید ...