دوشنبه ۱۷ اردیبهشتساعت ۰۵:۰۳May 2024 6
جستجوی پیشرفته
روزنامه شهروند ۱۳۹۶/۰۶/۱۶ - ۰۰:۱۳

بن بست

| شهاب نبوی | زمستان بود و هوا هنوز تاریک که تلفن خانه زنگ خورد. مامان و بابا برای عیادت از عزیزجون رفته بودند دهات. من و علی برادر کوچکترم تنها بودیم. همان طور که توی خواب و بیداری بودم، چند تا مشت و لگد نثار علی کردم که برود و تلفن را جواب بدهد. علی همان طور که غرغر می کرد، به سمت تلفن رفت ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)

برچسب خبرهای مرتبط