سایر منابع:
سایر خبرها
. باعزم. آشانا – (Aşana) ورودی خانه. داخل خانه. انبار ارزاق. آشاوا – (Aşava) داد و فریاد. آشای – (Aşay) نهایت. غایت. افتان. آشنان – (Aşnan) نام رب النوع غلات در سومر. آشنو – (Aşnu) صبح اول وقت. ابتدا. آشنی – (Aşnı) ازلی. پیشین. آشنا. دوست داشتنی. آشوان – (Aşvan) آسیابان. آشور – (Aşur) با غیرت. شکست ناپذیر. آشولا – (Aşula) مردی دارای اراده خلل ...
سراغ دستگاه های عابر بانک می رفتند و با انتخاب گزینه انگلیسی پول های بی زبان را به حساب زندانیان حرفه ای می ریختند. البته اعضای این باند خیلی زود دستگیر شده و 23 متهم به خود اعتراف کردند. کلاهبرداری با عنوان بنیاد شهید کلاهبرداران همیشه به فکر پر کردن جیب خود، آن هم از روش های نامشروع هستند و هیچ وقت به قربانیان خود فکر نمی کنند که از چه طبقه و گروهی هستند. در این پرونده افرادی ...
... وی با اشاره به این که شبهه ابن کمونه متعلق به سهروردی است، گفت: دوانی قایل به اصالت ماهیت و منکر سنخیت خالق با مخلوق بود. اگر قدر جامعی میان ماهیات نباشد، چگونه می توان دو ماهیت متباین به تمام ذات بسیط داشته باشیم. وفات دوانی: سال 908 ه ق، در زمان ظهور شاه اسماعیل صفوی، که اوضاع ایران مخصوصا فارس (شیراز) بهم ریخته بود و ترکمانان در همه جا دست به تاراج و غارت زده بودن ...
بعضی هاشون هم اول جوونی شون بود. من شیخ اینا شدم ولی نه به کسی گفتم شلوار لی و جین نپوش یا چرا آستین کوتاه پوشیدی، چرا ریش داری، چرا ریشت رو تراشیدی، این طوری رفتار کن، نکن... بهشون دروغ نگفتم، فیلم واسشون بازی نکردم، مقدس مآب نبودم، شیخ شون بودم اما شیخ نبودم. بچه ها بزرگ شدند سروسامان گرفتند شیخ شدند، مهندس شدند، دکتر شدند، بازاری شدند، زن گرفتند، بچه دار شدند... جمع ما هنوز هست، کنار هم... طلبه ...
دوری چیزی رنج می برد و تا آن چیز برایش فراهم نشود امیدی به بهبودیش نیست و بدتر و بدتر خواهدشد. دوری از فضای موسیقی مرا تا سرحد مرگ کشانده بود ولی پدرم همچنان مقاومت می کرد تا این که در آستانه ده سالگی با پول توی جیبی که جمع کرده بودم از خانه پدر فرار کرده و به ایران باز گشتم. به محض رسیدن به ایران مادرم مرا به بیمارستان برد و طی نامه ای برای پدرم نوشت اگر به مخالفتت ادامه دهی فرزندمان را از ...
.... فصل بهاربود وآبادی مان نزدیک بهبهان. پنجشنبه وجمعه نتوانستیم روباه شکارکنیم. خیلی پکروناراحت بودم. شب ناگهان صدای سگ های آبادی بلند شد. دیدیم سگ ها روباهی راگرفته اند. همه گفتند چه شانسی داری. ما هم ازاین توصیف ها کلی خوشحال شدیم. چراکه نه؟ این پوست روباه کلی هم به دردم خورد. یکبارکه قراربود همراه چند دانش آموزدیگرتوسط رئیس کتک بخوریم، از کتک خوردن معاف شدم. یکباردیگرهم برای شرکت درجشن ...
معراج شهدای پاوه، راهی مقر شدیم . چه غوغابی در مقر حاکم بود حزن و اندوه ،مراسم ویژه شهادت فرماندهان برگزار شد، اما درآن شرایط، سخترین مسئله انتخاب جایگزین برای آن هابود. فردای همان روز هواپیماهای عراق محور اول عملیات را در منطقه دربندی خان که اکثر تیپ و لشگرهای سپاه آنجا مستقر بودند و می بایست همزمان با ما عملیات را اغاز کنند را به شدت تمام بمباران شیمایی کردند و این یعنی آن ها از انجام ...
مهدی طالقانی: من جاهایی گفته ام که کمی به فوت مرحوم طالقانی مشکوک شده ام، چون چیزهای عجیب و غریبی هم در فوت ایشان پیش آمد. مثل این که تلفن خانه ایشان قطع می شود. هم تلفن آن جایی که ایشان جلسه و نشست داشت، قطع می شود و هم تلفن خانه ای که در آن زندگی می کرد، با هم یک شبه قطع می شود! خودرویی که قرار بود صبح تا غروب، شب تا صبح در خدمت ایشان باشد را می فرستند برود. ایشان مشکل پیدا می کند و می گوید قلبم درد می کند، درحالی که اطراف شان 6 تا بیمارستان بود اما هیچ کسی را برای نجات ایشان نمی آورند ...