سایر منابع:
سایر خبرها
مهریه ای برای ایران اسلامی
خانه اش حوالی منطقه ی نیروگاه قم بود زنی 84 ساله که با لبخند شیرین و صدای گرمش میزبانم بود. نامش ام البنین بود ، برایم از روزهایی گفت که مردان این سرزمین مست عطر شهادت شده بودند و پلاک و چفیه شان آغشته به خونشان بود . میگفت از خدا میخواستم که من هم از این سفره سهمی داشته باشم و بتوانم فرزندانم را در راهش هدیه کنم *ترس از بدرقه پسر کوچک به جبهه* چهار پسر ...
پسر جوان به خاطر شیربهای 12 میلیونی خودکشی کرده یا قربانی گنج شده؟
چهارم به ریاست قاضی اصغر عبداللهی برگزار شد. در آغاز جلسه پدر و مادر حمید که هنوز خودکشی پسر جوانشان را باور نکرده وداغدار بودند از قضات خواستار مجازات قاتل فرزندشان شدند.پدر حمید گفت: پسرم را به خاطر کشف گنج کشته اند وبه هیچ عنوان قبول ندارم که پسرم خودکشی کرده باشد. آنگاه نگهبان باغ پای میز محاکمه ایستاد و گفت من اتهام ام را قبول ندارم اگر فرار کردم به خاطر این بود که ترسیده بودم. اگر من این جنایت را مرتکب شده بودم چرا خودم با بستگان حمید تماس گرفتم. پس از پایان اظهارات متهم وبا توجه به اظهارات تازه اولیای دم، قضات وارد شور شدند تا دراین باره تصمیم گیری کنند. ...
امیرحسین از پنجره اتوبوس راهی بهشت شد
می کند. بعد از آن می ایستاد و نماز شب می خواند. پسر دیگرم محمدرضا هم از 14 سالگی به جبهه رفت و جانباز شد. محمدرضا متولد 1351 بود که در سن 27 سالگی و حین ماموریت در هلال احمر به شهادت رسید. امیرحسین در کدام عملیات و چگونه به شهادت رسید؟ مادر شهیدان رشیدی: پسرعمویم برایمان تعریف کرد: امیرحسین یک روز پیش از آغاز عملیات بعد از خواندن دعای توسل نزد من آمد و خداحافظی ...
نام تمام فرزندانم را نام ائمه(ع) گذاشته ام
تحصیل درس طلبگی بود، به علت حمله صدام به ایران، درس را رها کرد و وارد جبهه های نبرد شد. محمد از من می خواست برای شهادتش دعا کنم وی، با بیان این که فرزندم همیشه از من می خواست دعا کنم شهید شود، ابرازداشت : محمد پس از 40 روز حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، به آرزویش رسید و به شهادت رسید. مادر شهید رمضانی با بیان این که محمد خیلی با خدا بود، نماز اول وقت و روزه اش ...
اینجا بشاگرد،منطقه ای با بالاترین درجه محرومیت در کشور
توان حرف زدن ندارد و به سختی می تواند صحبت کند و مشکل یرقان دارد. مادر ناصر می گوید: با توجه به اینکه جاده های این روستا صعب العبور است و هنگام زایمان دیر به بیمارستان رسیدم فرزندانم هر دو به علت فشاری که هنگام زایمان کشیدم هر دو معلول شدند. وی افزود: معلولیت دو فرزندم مادرذایی است و در حال حاضر ناصر تحت پوشش بهزیستی است اما می گویند علی چون 7 سال دارد نمی تواند زیر پوشش ...
انتظار اعدام برای قاتل دو زن و یک کودک تجریشی+ جزئیات
را داشتم مادر دوستم که واحد روبه رویی بود من را شناخت و مجبور شدم برای اینکه شناسایی نشوم او را با هجده ضربه چاقو از پای در بیاورم و طلاهای زن میانسال هم به سرقت ببرم. وی در ادامه گفت: نمی دانم آن روز چه مرگم بود در حال خارج شدن از مهلکه بودم که پسر بچه دوستم از مدرسه تعطیل و به خانه آمد که با چاقو شاهرگ او را زدم و بچه دوستم را هم به قتل رساندم، بعد این ماجرا شیر گاز را بریدم و منتظر ...
فیلم "شیار 143" تمام لحظات زندگی ام را تداعی کرد/ منتظرم پسرم برگردد
شما با فرزند شهیدتون کی بود؟ فرضی:آخرین بار زمانی بود که برای بدرقه اش به معراج شهدا رفتم و بهش گفتم مادر تو زن و بچه داری پس آنها چکار کنند؟ گفت مادرم الان جبهه رفتن واجبتر است و آنجا به من نیاز دارند زن و بچه من هم خدایی دارند و گفتم پس خانه های مردم چه می شود باید تحویل بدهی گفت پدرم درست می کند و خدا بزرگ است یک نفری برایشان درست می کند. صبح قزوین: پدر شهید در قید حیات هستند ...
ماجرای تصویر دو طلبه شهید در یک قاب
عملیات والفجر هشت شهید شد، سید حسین که از برادرش بزرگتر بود سه سال بعد در شلمچه به شهادت رسید و پیکرش بعد از 14 سال گمنامی به خانه برگشت. هر دوی این شهدا چشم و چراغ خانه بودند، علاوه بر این دو شهید، سید سجاد و سید صادق دو فرزند دیگر حاج احمد هم از بچه های جبهه و جنگ هستند که یادگاری هایی نیز از آن دوران را در بدن دارند، به علاوه اینکه هم پسرهای خانواده و هم دخترها همه طلبه های دروس دینی هستند. ...
ایمان، مهر و دلتنگی
یا مادر شهیدی که هنوز کت و شلوار روشن پسرش را با آراستگی روی چوب رختی نگه داشته، دید. حتی این حس زیبا که با غمی نهفته عجین شده را در عکس مادر شهیدی که عکس دو فرزندش را روی طاقچه خانه با انبوهی از گل ها و گیاهان زیبا قاب گرفته و خودش چشم انتظار از پنجره ای نورانی به بیرون می نگرد، هم می توان به پر معناترین شکل ممکن دید و حس کرد. منصوره معتمدی عکاس این مجموعه درباره حال وهوای جاری در عکس ...
زن محکوم به جرم دفاع از ناموس آزاد شد
همسر ملوک نیز در گفت و گوی کوتاهی با خبرنگار ما گفت: سال های نبود همسرم در خانه برای من و فرزندانم بسیار سخت بود؛ هم باید امور اقتصادی زندگی را اداره می کردم و هم از سر و سامان دادن فرزندانم غافل نمی شدم. نبود مادر در یک خانه جبران پذیر نیست. وی اظهار کرد: باور این لحظه و بازگشت همسرم به جمع ما برای من و چهار پسرم دشوار است، واقعا هنوز هم شوکه هستیم که مردم این طور به ما کمک کردند. این ...
حامد از دامن همسرش به معراج رفت
می گوید: حامد هر بار که به مشهد می آمد سه شب خانه ملیحه، خواهرش می ماند؛ رابطه ملیحه و حامد از رابطه مادر و فرزند خیلی صمیمی تر بود از این رو همه خانواده بر این عقیده اند که آن قدر که شهادت حامد به ملیحه سخت می گذرد به باقی خانواده سخت نمی گذرد. او ادامه می دهد: حامد هر شب که در سوریه بود با ملیحه خواهرش گفت وگو می کرد، یک شب حامد عکسی از خود را برای ملیحه فرستاد در حالی که عقربی روی ...
زنگ امید برای زنده بودن فرزند
شهروند| مکالمه ای کوتاه از سوی فردی ناشناس، پرونده مشکوک یک نوزاد را بعد از 30 سال در دادسرای جنایی تهران به جریان انداخت. چند وقت پیش بود که مرد میانسالی با مراجعه به دادسرای جنایی تهران، از بازپرس شعبه ششم برای یافتن پسر گمشده اش درخواست کمک کرد. این مرد در اظهاراتش به بازپرس مدیر روستا گفت که 30 سال پیش نوزاد چند روزه آنها به طرز مشکوکی در یکی از بیمارستان های شرق تهران ناپدید شد. به گفته این ...
پیکر فرزندمان در هیئت ها گردانده می شد و ما بی خبر بودیم!
. چطور شد شهید با آن سن کمش به جمع مدافعان حرم پیوست؟ سیدضیاء 18سال داشت و محصل بود،اما خیلی علاقه داشت برای دفاع از حرم برود. این موضوع را بارها و بارها در خانه مطرح کرده بود که ما همه را به شوخی گرفتیم. سال 1393 مخفیانه به سوریه رفت. تا جایی که چند روز بعد از اعزامش متوجه شدیم. پسرم به مادرش گفته بود به من اجازه بدهید تا به سوریه بروم،اما مادرش مخالفت کرده بود. بعد موضوع را ...
تیم کارشناسی با پشتوانه علمی از خانواده های شهدای جدید حمایت کند/ تیپ شناسی همسران شهدا
فرزندمان را بزرگ می کنیم تا راه پدرش را ادامه دهد. در ادامه این پنل، فاطمه موسوی اظهار داشت: پدر من پزشک و مسلط به زبان انگلیسی بود و به همین دلیل بعد از انقلاب کاردار سفارت ایران در امارات شده بود اما با آغاز جنگ از سمت خود کناره گیری کرد و به ایران برگشت تا در جبهه حضور پیدا کند. در زمان شهادت او مادرم 19 ساله بود و من یک سال و نیم داشتم. بعد از شهادت پدرم، مادرم معلم شد و بعد از ...
این خانواده چند "قهرمان" دارد
دیوار خانه تنها عکس پدر را ندارد، هر گوشه ای این خانه که چشم می رود، عکسی از پدر و پسر دیده می شود. این مادر اما، با وجود سال های همراهی با همسر جانبازش، با وجود شهادت او و با وجود شهادت پسرش، هنوز استوار است و زندگی را زیبا می بیند. تا جایی که اگر به عقب برگردد و قرار باشد بین این زندگی و یک زندگی مادی خوب انتخابی انجام دهد، باز هم همین زندگی را انتخاب می کند. چون: "زندگی که در آن خدا را ...
حادثه مرگبار سه کودک در باغ پسته سیرجان
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، بازی در باغ پسته و داخل شدن در تانکری که راهی برای خروج نداشت همه آن چیزی بود که مرگ دلخراش رضا، فاطمه و علیرضا را رقم زد. این بچه ها همراه با مادرشان برای پسته چینی به یکی از باغات پسته عزت آباد رفته بودند که یک لحظه غفلت فاطمه میرشکارپور، رضا سالاری و علیرضا میرشکارپور را برای همیشه خاموش کرد. داغ پسر بعد از سوگ مادر قاسم سالاری پدر رضا، یکی ...
این پسر می داند وقت تنگ است
و عصیان در مقابل وضع موجود بود. به شهادت فیلم ها و خاطره هایی که از او و احمد رضا عابدزاده به جا مانده، عابدزاده سنگربان حرفه ای تری به نظر می رسد. سنگربانی که علاوه بر مهارت حرفه ای در درون دروازه، ادا و اطوار دوست داشتنی کم نداشت اما آن چه سبب شد ناصرحجازی بالاتر از هر بلندبالایی در چشم ما جلوه کند خلق و خویی بود که عابدزاده بالکل از آن ها نصیبی نداشت. فردوسی پور البته این شانس را ...
باز این چه شورش است که در جان واژه هاست ...
بگیر سرت را برای یاری عشق سر ات مقدمه سرخ داستان من است برو که پیکر مصلوب و بی سرت پسرم در امتداد مسیر خدا، نشان من است نماز آخر خود را اقامه کن در خون برو که بدرقه ات نغمه اذان من است اگر چه بعد تو صحراست خانه ام اما دلم خوش است که زینب، هم آشیان من است و اما در کنار این جوانان فداکار و ایثارگر، پیشکسوتانی ...
متن خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید/ از واکنش های یزید تا سخنان عالم یهودی
نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم ...
لباس مشکی برای امام حسین(ع)، علم شیعیان است
می کنند و می گویند: شما خرج کردید. مانند پدری می ماند که یک مغازه برای پسرش بخرد، در آن هم بار و جنس بریزد و آن را در اختیار فرزندش بگذارد. بعد یک مرتبه به او بگوید: فلانی که آمد، برایش قسطی حساب کن، چند نفر هم بعداً معرّفی کند، بعد این پسر به خانه برود و به مادرش غر بزند که این طور نمی شود، بابا مدام می گوید به این نسیه بده، با آن قسطی حساب کن و ... . این پسر باید خیلی احمق باشد که نفهمد این ...