سایر منابع:
سایر خبرها
چند روایت از مصیبت دیدگان خطای پزشکی
.... زن و مرد جوان دیگری هم از راه می رسند. دختر بچه در آغوش پدرخواب است. دور دست راستش را بسته اند. همان دستی که موقع زایمان فلج شده. زایمان در یکی از بیمارستان های معروف دولتی تهران انجام شده. مادر بچه می گوید: می دانید جوابشان به ما چیست، اینکه بروید و بسازید. 9 ماه تمام از این فیزیوتراپی به آن یکی اما هنوز دست بچه تکان نمی خورد وهمین جور کنارش افتاده بدون هیچ حرکتی. دکترش ...
کند و کاو دنیای زنانه، در فریب خورده ی کاپولا
و جایزه بهترین کارگردانی را به او اهدا کرد - در صحنه کشتنِ مک برنی با قارچ های سمی ناگهان برخلافِ فریب خورده ی سیگل، جان دادن و مرگ او را نه خارج از قاب که درست دربرابر خصم دید گان انتقام جوی زنان به تصویر می کشد. این مرگ و جان دادن، گویی همه آن چیزی است که باید از نگاه زنانه ی کاپولا انتظار داشته باشیم، بی تفاوتی به پیچیدگی ها و نگرش یک طرفه؛ حال آنکه آنچه به واقع از همان ابتدا پیش چشم ...
کناره گیری بارزانی، خط پایان تجزیه طلبی؟/ فکر اینجایش را نکرده بودند
چرا ما را تحریم کرد؟! واقعا به چه جرمی؟! هسته ای؟! همان که خودش هم دارد؟! و خیلی بیشترش را هم دارد؟! مع الاسف، آمریکا این همه خبیث و بدذات، آنوقت این مردمان دیپلمات ما با دست فرمان هر توافقی از عدم توافق بهتر است ، دوست دارم بدانم دقیقا دنبال گرفتن کدام امتیاز از کاخ سفید بودند؟! البته امید است آقایان در مقام عمل فهمیده باشند که امضای هیچ بدعهدی تضمین نیست، بویژه اگر آن شهره به بدعهدی ...
پایان نمایش 142 روزه متروی خط 7
به گفته محمد علی نجفی، از همان روز اول افتتاح این خط بحث ضعف ایمنی آن مطرح بود اما به هرحال تصمیم مدیریت قبلی راه اندازی خط 7بود. البته گزارش هایی که از سوی وزارت کشور ارسال شده بود به همراه بررسی های کمیسیون عمران شورای شهر و کارشناسان شهرداری، همه بر ناامنی خط 7مترو اذعان داشت، مثلا این خط از نظر سیگنالینگ، علائم الکترونیکی، تجهیزات، ریل و بعضی از مسائل مربوط به کشنده ها و خود واگن ...
بهترین کارهایی که باید در سفر به رم انجام دهید!
...، بنابراین اگر کمی زبان ایتالیایی را متوجه شوید و می خواهید بدانید که پس از شنیدن این توهین ها چه اتفاقی رخ خواهد داد کافیست که یک بار این کار را امتحان می کنید. پس اگر در سفر به رم، در رستورانی وعده ی غذایی عالی را خوردید و توسط یکی از کارکنان آنجا مورد توهین و نگاه های بد قرار نگرفتید این را بدانید که به درستی از شما میزبانی به عمل نیامده است. به ژست دست ایتالیایی که به شما نشان دادیم نگاه ...
به امیدِ پیروزی واقعی، نه در جنگ که بر جنگ*
استاندار می رفتیم و بچه ها را در سنگر تشویق می کردیم. بنابراین خیلی آقای هاشمی به نظر من کار خوبی کرد و بالاخره جنگ را تمام کرد. و به نظر سقوط صدام با پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران شروع شد. اشکان خیل نژاد: این ایده به هرحال دو سال دفاع، شش سال جنگ، باز همان مواجهه واقع گرایانه است. ما که فقط هشت سال دفاع نداشتیم. حمیدرضا جلایی پور: یک چیزی بود که کمتر در پچپچه ها بود. اول انقلاب یک ...
لیلی رشیدی: دوست دارم مرا با عنوان دختر داوود رشیدی بشناسند
بار آن به تنهایی بر دوش یک نفر باشد. بالاخره یک روندی را باید در تمرینات گذراند تا بتوان به شکل خاصی از اجرا رسید. تئاتر آقای حداد یک نمایش تجربی بود که متن خاص آقای چرمشیر را داشت. در آن تئاتر هر فرد یک مونولوگ را اجرا می کرد که مثل یک داستان بود. من آن زمان نمایش "کسی نیست همه داستان ها را به یاد آورد" را دوست داشتم اما بعدها دیگر علاقه ای به اجرای آن نداشتم. البته من در اجرای دوباره آن نمایش ...
سرقت طلاجات زن همسایه با لباس مامور آب
کارآگاهان گفت: شوهرم هر روز ساعت هفت برای رفتن به محل کارش از خانه خارج می شود و آن روز نیز طبق روال همیشگی در همین ساعت از خانه خارج شد؛ حدود ساعت 7 و 45دقیقه بود که زنگ خانه به صدا درآمد. تعجب کردم که چه کسی این موقع پشت در است. آیفون را جواب دادم؛ شخصی خودش را مامور اداره آب و فاضلاب معرفی کرد و مدعی شد که برای نوشتن کنتور آب آمده است. در خانه را باز کرده و خودم نیز به سمت حیاط خانه رفتم اما ...
خواندن این گزارش به همه توصیه نمی شود!
دختر جوان و زیبارویی که با فوت ناگهانی به دست زری غسل شده بود. همیشه موقع شستن و غسل مرده های جوان با همراهان گریه می کند و برای جوانی میهمانش، دل شکسته می شود. فامیل از شغل ام خبر ندارند. گفته ام، خدمه یکی از بیمارستان ها هستم. اگر بدانند دلشون نمی گیره در خانه ام بمانند یا دست پختم را امتحان کنند. شاید فکر می کنند خودم را شست و شو و غسل نمی دهم! خانم جان، مردم از ما می ترسند و شوهر و بچه ...
عکس فرزندش را پاره کرد و به آب انداخت تا فکر روح الله، او را از یاد خدا و شهادت غافل نکند/ بارها محمدرضا ...
...> آناج: از فعالیت هایشان در سپاه پاسداران بفرمایید: در روز اولی که وارد سپاه شد یک دست لباس پاسداری و یک قرآن به او هدیه داده بودند، با شوق فراوانی آن ها را نزد من آورد، به قدری علاقه به سپاه و انقلاب داشت که در پوست خودش نمی گنجید. به تازگی عضو سپاه شده بود که جنگ تحمیلی آغاز شد، او با وجود این که دانشجوی ممتازی بود درس را رها کرد، همه می گفتند در دانشگاه به امثال شما احتیاج هست به ...
تصویرگر تأثیر مصایب جنگ بر زندگی زنان و کودکان
بچه اش را که معلول ذهنی بود، با مادر شوهر برداشته و فرار کرده، مجبور بوده در بیل تراکتور پنهان شود و مسیری را طی کند تا خودش را از شنگال به اربیل برساند و خواهرهایش در دام داعش مانده اند. من داشتم دوربینم را به سمت در تنظیم می کردم و منتظر چنین آدم مصیبت زده ای بودم. دیدم یک خانمی با لبخند دم در ایستاد و به بچه اش گفت برای عکاس بوسه بفرستد. مترجم گفت این همان خانم است. آنجا فهمیدم تنها امید ذاتی ...
سفرنامه برزک کاشان یا وقتی که سنگ ها عاشق می شوند (قسمت اول)
زیر پله ها بسته مانده بود و منتظر بودیم تا هر لحظه باز شود و بوی سفال را با تمام وجود به ریه هایمان فرو ببریم. داخل که شدیم، تنها اتاق کامل اقامتگاه را از آن خود دیدیم. به پیشنهاد همسفر جان، ساعتی استراحت کردیم. آن هم چه استراحتی؟؟ پشت به گلیمی رنگ و رو رفته که از هزار قالی ابریشمین، جذاب تر بود و فریبنده تر و نور طلایی آفتاب، جای جای آن را روشن می کرد، چشم به پنجره ای که پرده هایش خود را به دست ...
بانوان کشاورز روستایی در تکاپوی پیوستن به کاروان عاشوراییان
چاووشی خوانی برگزار کرده بود بیان کرد: آذر با من تماس گرفت که تعداد مردمی که برای بدرقه اش آمده اند بسیار زیاد است وباز هم باید هدایایی برای مردم خریداری شود. که این هدایا طبق چیزی که خودش می خواست به مردم داده شد. روز اعزام به کربلا وی در ادامه گفت: جمعه روز اعزامش به کربلا بود و خواهرم با همسر پسر خاله ام که قرار بود همسفر باشند به منزل ما آمدند با جمعی از آشنایان به سمت ...
کویر غریب کوهستان نفس های آخر را می کشد
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، برای رسیدن به کویر قوم تپه، راهیِ روستایی در 30 کیلومتری شمال غرب تبریز در شهر صوفیان می شویم. در این جغرافیای ماسه ای که سکوت حرف اول را می زند، منظره یکدست و بکر طبیعی تپه های کویر، نگاهمان را می رباید؛ ماسه ها آن قدر نرم است که از سرعت قدم هایمان می کاهد و هنگام بالا رفتن از تپه هایی که حداکثر 4 متر ارتفاع دارند، پاها تا زانو در ماسه فرو می رود؛ حکایتی ...
عباس دست زد روی شانه ام و گفت باید مرد باشی
...، منتظر ماندیم تا همه بروند. منتظر عباس بودم که بیاید به استقبالم. از دور در راهروی هواپیما، خلبانی را دیدم که می آمد سمت ما. فکر کردم عباس است. خوشحال شدم. نزدیکتر که آمد، فهمیدم اشتباه کرده ام. پرسیدم: پس عباس کجاست؟ گفت: ماموریت است. گفتم: امروز هم طاقت نیاورد که ماموریت نرود؟ از آشنایان و خانواده ام هم کسی به استقبالم نیامده بود. پای هواپیما پر از آدم های بی سیم به دست و ماشین های پاترول ...