سایر منابع:
سایر خبرها
سفر به نیک شهر و روستاهای دیگر سیستان و بلوچستان
نیک شهر. نخستین دختر تحصیلکرده در تمام نیک شهر و روستاهای اطراف. ارشدش را در تهران خوانده. دکترا هم قبول شده بوده، اما این پست که به او پیشنهاد می شود، تهران و درس را رها می کند و برمی گردد به نیک شهر. مردم از شهر تا روستا همه او را می شناسند. او عصاره موفقیت آدم های فراموش شده است. محکی برای توانستن. او نخستین زنی است که پستی تا این اندازه مهم به او واگذار شده است. اهل پشت میز نشستن ...
پیکری که آوردند پسرم نبود!/خدایا تا جوانم و خوش قیافه شهیدم کن
و می گفت عجب صدا و سوادی دارد. نماز را هم در همان سال از پدرش فرا گرفت به طوری که نماز اول وقتش ترک نشد. سالی که هادی به مدرسه رفت برای اولین بار مدرسه در منطقه ما ایجاد شده بود که تا کلاس سوم درس خواند و بعد به ایران مهاجرت کردیم. *در افغانستان زندگی خیلی خوبی داشتیم محمد هادی 11 سال داشت که ما به ایران آمدیم در همان سال دولت ایران به تمامی مهاجران افغانستانی چه آنهایی که ...
مسموم؛ از عشق دختر تا شیفته موتور!
هستی 7 ساله هم شب گذشته 20 ورق قرص اعصاب خورده. مادر مهناز همراه با نوه اش روی ردیف پله های منتهی به ساختمان خالی روبه اورژانس نشسته اند، انگار که خودکشی با قرص کار هر روز مهناز باشد از تجربه هایش برای اطرافیانش تعریف می کند: سری پیش که اومده بودم یادم میاد یکی رو آورده بودن که 200 تا ترامادول خورده بود؛ زنده موند. از همه بدتر مریض هایی هستند که قرص برنج می خورند. قرص برنجی ها رو که میارن بیشترشون ...
کمتر موسیقی مثل شهرزاد ساخته شده است
.... آن سال ها کاوه برای کنسرت هایش هم برای تمرین به خانه ما می آمد چون ما استودیویی به نام استودیو پتو داشتیم که در دهه هفتاد پاتق شده بود. با پتو و شانه تخم مرغ آنجا را آکوستیک کرده بودیم و خیلی از بچه ها که می خواستند کنسرت بگذارند به خانه پدری من در طبقه اول می آمدند. فکر می کنم برنامه یو.ام.سی در سایت تهران اَوِنیو هم همان سال ها ساخته شد که نقش مهمی در روی زمین آمدن خواننده های ...
مددکاری اجتماعی در قلمرو اعتیاد-دکتر آقا بخشی
نگرانی من از این بود که مبادا خلافی انجام دهم و به گوش خانم فرمانفرماییان برسد. ایشان بسیار حساس بودند ، ای کاش که در ایران ، همه حرفه ها چنین نظارتی داشت. در سال 1350 در درمانگاهی واقع در شهر زاهدان ، زیر نظر آقای حقیقت مدیر کل اداره بهداشت و درمان ، مشغول به کار شدم. او علاقه و توانایی های من را خیلی زود کشف کرد. بخاطر می آورم که در جلسه ای مطلبی نوشته بودم که در آن ایام سخنان بسیار ...
مردی که در موتورخانه گنج پیدا کرد
! خندید و گفت: آفرین. راهش همین است . من همان روز رفتم زیر پل کریمخان، هرچه چوب و ضایعات بود جمع کردم و اینها را با نخ و میخ به هم وصل کردم. این شد بدنه مجسمه ها و زیرسازی کار. بعد برای بدنه هم به پیشنهاد اوستا حسن، از مغز نان فانتزی استفاده کردیم و اینها را با خاک باغچه جلوی ساختمان و آب مخلوط کردیم و بالاخره یک جوری مجسمه ها را شکل دادیم. وقتی کار تمام شد و هرکدام از ما به مجسمه هایی که ساخته ...
عمق معرفت و محبت شیعیان عراقی نسبت به ائمه اطهار(ع)
فامیلی در بین آنها مستحکم است. پس از حدود 10 دقیقه حرکت، راننده سیگارش را روشن کرد. با لحن ملایمی گفتم ما حاضریم توقف کنیم تا شما سیگارتان را در بیرون بکشید و سپس حرکت کنیم. گفت نه، اگر این طور باشد ما به موقع به مقصد نمی رسیم. بعد معلوم شد که حق با ایشان بود، چون هر 10 دقیقه ای یک سیگار می کشید؛ اگر قرار بود همۀ سیگارها را در بیرون از ماشین بکشد، سفر ما چند روز طول می کشید. راضی شدیم ...
ترش و شیرین های سفر اربعین!/ پیرزن های عاشق/ مردی که در موتورخانه گنج پیدا کرد
وصل کردم. این شد بدنه مجسمه ها و زیرسازی کار. بعد برای بدنه هم به پیشنهاد اوستا حسن، از مغز نان فانتزی استفاده کردیم و اینها را با خاک باغچه جلوی ساختمان و آاب مخلوط کردیم و بالاخره یک جوری مجسمه ها را شکل دادیم. وقتی کار تمام شد و هرکدام از ما به مجسمه هایی که ساخته بودیم نگاه کردیم، خیلی خوشمان آمد. اصلا چشم مان گرم شد به اینها. دیگر از همین جا همه فکر و ذهن ما شد مجسمه سازی. البته این را هم ...
همسر شهید: وقتی اصرار کردم به سوریه نرود گفت نروم آبرویم پیش حضرت زهرا می رود
مادرش که خیلی احترام می گذاشت. علاقه اش هم به من خیلی زیاد بود و ابراز هم می کرد، اما بعد از شهادتش تازه فهمیدم چقدر بیشتر از چیزی که فکر می کردم برایش مهم بودم. یازده سال پیش کارت پستالی را به او هدیه داده بودم! که بعد از شهادت کارت پستال را در کیفش دیدم همیشه می گفت: بدون شما و محمد پارسا چیزی از گلویم پایین نمی رود. مهمانداری سید سجاد سید سجاد در مهمانداری، سنگ تمام میگذاشت. یادم هست ...