سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که با بدرقه دانش آموزان به خاک سپرده شد
29 سال پیکر پاک جوانشان را در آغوش کشیدند؛ پیکری که تنها چند کیلو استخوان پیچیده در چند تکه پارچه بود اما بازگشت همین قنداقه کوچک هم مادر منتظر را آرام کرد. بسیجی شهید سعید کبیری سوم مهرماه سال 1345 در کاشان متولد شد و پس از چند بار حضور در جبهه های جنگ، 28 فروردین ماه 1367 در تک دشمن در منطقه فاو به شهادت رسید. پیکر پاک شهید سعید کبیری 29 سال مفقود بود و سرانجام امسال با تلاش نیروهای ...
"شیعه" شد و در جبهه دفاع از حرم به شهادت رسید
ایشان در سن 23سالگی شد. چه زمانی به شهادت رسید؟ ششم فروردین ماه 1396 شهید شد و با شهادتش عیدی به خانواده اش داد. از نحوه شهادت ایشان اطلاع دارید؟ به گفته همرزمانش صبح روز عملیات در منطقه حلب گلوله یک تک تیراندازی به سرش اصابت می کند و به شهادت می رسد. مجروحیتش به شکلی بود که کسی نتوانسته بود کاری برای درمانش انجام بدهد. شما زمان شهادت لعل محمد همراه ایشان بودید؟ ...
لباس شهادت تک سایز است!
. امروز که روبه روی در خانه ات ایستاده ام هوا بارانی است. روی دیوار خانه عکس بزرگی از چهره ات خودنمایی می کند. زنگ خانه را می زنم. در خانه باز می شود. همه جا پر است از سکوت. در گوشه ای از خانه مادر بساط هفت سین را برداشته و همه خاطرات تو را چیده. کفش های خاکی ات، انگشترهای دستت، ساعت و عطرت، لباس و کیفت، حتی ناخن گیر و لباس رنگ پریده تنت نیز روی میز جاگرفته است. همه اینها در کنار عکس ...
روزی که رهبر و حاج قاسم به دیدار ام البنین کرمان رفتند + تصویر
... آبجی بتول از حدس دقیق آقا درباره طلبه بودن محمدعباس، کمی تعجب می کند و می گوید: بله طلبه بود. بعد از محمدحسن رفت. هر چه از برادرم بگویم کم است. هم کم حرف بود و هم مظلوم و در عین حال خیلی حدیث و علوم دینی می دانست. داداشم چهار سال بیشتر درس طلبگی نخوانده بود که به جبهه رفت. نگاه آبجی بتول و مادر در هم گره خورده. نگاه محزون مادر که انگار یادآوری آن چه درباره لحظه شهادت محمدعباس شنیده ...
برای شهید حججی بیشتر از مصطفی گریه کردم
از 2 روز بهبود یافت و یک هفته بعد راهی جبهه شد. مادر شهید مومنی افزود: پسرم از جبهه برای ما نامه می نوشت. دیر به دیر به مرخصی می آمد و زود راهی جبهه می شد. آخرین باری که به خانه برگشت، چهارشنبه سوری سال 61 بود. از در که وارد شد، ما مشغول خانه تکانی عید بودیم؛ با نگاهی پرمعنا به ما گفت اونور مملکت مردم دارن تو خون خودشون می غلطن، جوان میدن، جون میدن، اونوقت شما مشغول تدارک جشن عید هستید ...
حیوان آزار ها از مریخ نمی آیند
مادرم بود. مادرم نخستین کسی بود که وقتی کودک 7 ساله ای بودم و یک توله سگ زخمی را به خانه آوردم با روی خوش این حیوان را در خانه پذیرفت و مرا هم به خاطر رحم به این حیوان تشویق کرد. البته باید بگویم احساس خوب خودم وقتی به حیوان مجروح و بیماری کمک می کنم بزرگ ترین مشوق من بوده است. لازم است این را هم اضافه کنم که طی سال هایی که به کار درمان حیوانات خانگی بیمار مخصوصا گربه ها پرداختم دو فرزندم - پسرم و ...
روزی جنگ می شود و ما لباس رزم می پوشیم/ بی تابی ادامه دار فرزند شهید جاویدالاثر قاسمی
نزد خود خواباند. به محمدحسین گفت: فکر می کنی من که دارم به سوریه می روم، دوستتان ندارم، برای من که سخت تر است؛ انسان باید به نحوی از دنیا برود، چقدر خوب که انسان با شهادت از دنیا برود و تو هم آماده باش و هرجا آموزش بود شرکت کن و بیا. پس از من تو مرد خانه هستی، هوای مادر و خواهرت را داشته باش. * فارس: چه موضوعی شما را خوشحال می کند؟ دیدار رهبری مرا خوشحال می کند و ...
ویژه برنامه شب خاطره دفاع مقدس
برگشت و گفت که روز بعد ساعت 11 صبح برمی گردد. آن شب با دوستان حرف زدم، دعای توسل خواندیم و سپس خوابیدیم. نمی دانم چند ساعت از خوابم گذشته بود، اما متوجه شدم که با پتو در حال بردن من هستند. می خواستم علت کارشان را بپرسم که خون بالا آوردم. لحظه دیگری به هوش آمدم و دیدم یکی از دوستان که من را آن شب در آنجا نگه داشته بود، اصرار دارد که ماسکش را به صورت من بزند، اما شخص دیگری گفت که: فایده ای ندارد ...
علت افسردگی در کودکان، مادران بخوانند
داره اذیت میشه، وقتی کسی میاد قصد داره جلب توجه کنه، غذا نمی خوره، خوابش خیلی کم شده، البته خدا رو شکر با داداشش کاری نداره،اما اخلاقش عوض شده،با وجود اینکه من سعی می کنم بیشتر توجهم به پسر اولم باشه،اما حتی وابستگیش به من هم کم شده، به اطرافیان هم مدام متذکر رفتارشون میشم،خصوصا به همسرم ،اما اطرافیان بیشتر به نوزادم توجه می کنند، البته به جز مامانم و خواهرم، مثلا قبل از زایمانم هر روز صبح پسرم منو ...
دوست دارم همچو مولایم حسین(ع) بی سر بمیرم + عکس
کنار پیکر برگردانند، پدر می گفت: زمانی که لحد را برداشتند بوی عطری بلند شد که هفت سال قبل، زمانی که محمدرضا را به خاک می سپردند از آن عطر به بدن او پاشیده بودند. مادر شهید الان در چه وضعیتی هستند؟ - مادر، سالها بعد از شهادت محمدرضا گهگاهی می شد که به شدت گریه می کرد، فکر می کردیم به خاطر اینکه یاد محمدرضا می افتد گریه می کند. پیگیر که شدیم متوجه شدیم که عکس های بی سر شهید را در ...
سه فرزند شهیدم استاد من بودند + عکس
کارگری است در ادامه می آید: سه پسر شهید و 12 سال مفقودالاثری *خانم ژف! شما سه پسر خود را در در جبهه و در مصاف با دشمن در عملیات های مختلف جنگ تحمیلی از دست دادید؟ از شهدایتان بگویید. چگونه و کجا به شهادت رسیدند؟ مادر شهیدان حسینجانیان: من پروین ژف، مادر سه شهید محمدرضا، عباس و مجتبی حسینجانیان هستم. محمدرضا سال 62 در پنجوین عراق شهید شد. او پیکر نداشت و مفقودالاثر ...
سه فرزند شهیدم استاد من بودند
مادر شهیدان حسین جانیان می گوید: بعد از شهادت مجتبی و محمدرضا، تمام اعضای خانواده مخصوصاً خودم، وابستگی زیادی به عباس پیدا کرده بودیم اما چون مشغول درس بود و دبیرستان می رفت، شب ها دیر می آمد. شنوندگان عزیز توجه فرمایید، صدایی که هم اکنون می شنوید وضعیت قرمز یا وضعیت خطر است و معنی و مفهوم آن این است که به پناهگاه ها و نقاط امن پناه ببرید... ، این جمله برای هر کس پیام و پیامدی داشت ...
شاغل بودن مادران، کودک آسیب میبیند؟
...: کودکی دارم در سن 3 سال و پسر هست خودم و شوهرم تحصیلاتمان در حد سیکل هست. دو و نیم سال در خانه پدر شوهرم زندگی کرده ایم ولی از لحاظ تربیتی با پسرم مشکلی نداشتم ولی تقریبا 3 ماه هست که شاغل شده ام و به شهرستان رفته ایم به خاطر شاغل شدنم مجبور شده ام پسرم را از صبح تا ساعت 3 به مهد بسپارم و از 3 تا 5 بعد ازظهر به یک خانم برای نگه داریش بسپارم و احساس می کنم این وضعیت باعث ایجاد بعضی رفتارها ...
کارگرانِ تکرار؛ درآمد در گروی انجام کار ثابت
ساله هستید و از چه سنی به این شغل مشغول شدید؟ من 53 سال دارم. 35 سال است که در کارگاه های کفش مشغول به کار هستم. از نوجوانی شروع کردم. همان موقع که شب ها درس می خواندم و روزها کار می کردم تا کمک خرج زندگی و تحصیلم باشد. از تبریز و بازار کفاش ها و حالا در این کارگاه در خیابان سپه سالار. چطور شد که وارد کار کفش شدید؟ نوجوان بودم. کار دیگری بلد نبودم. وقتی هم شروع کردم ...
مادران باید نسبت به تربیت دلبندشان بی تفاوت نباشند / دنیا می داند که ایران بی نظیر است
تصریح کرد: بعد از گذشت آن سال ها تاکنون اثرانگشت من روی کمر فرزندم است؛ زمانی که پسرم در والفجر مقدماتی مجروح شد تیر به پیشانی اش اصابت کرد و از پشت سرش بیرون آمد و خودم همان زمان نیز در پشت جبهه فعالیت داشتم. وی یادآور شد: پیشانی پسرم به اندازه انگشت خودم سوراخ است و سطح روی آن پوست است و استخوان ندارد؛ ایشان جانباز هستند و به لطف الهی در حال زندگی و دارای فرزند است. عطار نژاد ...
پیکری که آوردند پسرم نبود!/خدایا تا جوانم و خوش قیافه شهیدم کن
...> *من مادر شهید هستم طاهره حسینی هستم مادر شهید سید محمد هاشمی که در اولین روز سال 1368 در شهر بامیان افغانستان متولد شد. خودم سال پیش در شهر بامیان افغانستان متولد شدم. 14 سال بیشتر نداشتم که با پسر دایی ام سید محمد ازدواج کردم. مهریه ام ده هزار تومان بود که آن را بخشیدم . بعد از ازدواج به مدت 20 سال با خانواده همسرم زندگی کردیم که حاصل این ازدواج 7 فرزند بود، دو فرزند اولم عمرشان به ...