سایر منابع:
سایر خبرها
قبول کن تو دلم را که زائر آمده است
...> کوله بار همه از غم پره، چه غمی؟ غمی که احیاگره اون غمی که راوی حماسه ست، خطبه های زینب مضطره جونمونو میدیم، واسه این قافله بپذیر یاحسین، خیلی ناقابله اومدیم به یاری ت نگو که دیر اومدیم از تو شرمنده ایم که سربه زیر اومدیم کربلا کربلا ما داریم میاییم قطره قطره تا به هم میرسیم، چه شکوهی داره دریای ما میل دنیا نداریم تا دنیاست، که حسینه ...
بیش از 3 میلیون زائر عاشق ایرانی وارد کربلا شدند
...> می رسی تا خدا درنگ نکن این فقط یک پیاده رفتن نیست ساکن شهر کربلا تو حسین راه زیبای تا خدا تو حسین مطمئنم که عاقبت روزی می کشی اربعین مرا تو حسین از مدار غمت گریزی نیست در جهان مثل تو عزیزی نیست عشقِ میلونیِ حسینی ها در ازای غم تو چیزی نیست گفتی که نشان مومنینت باشد هر شیعه که زائر زمینت باشد ...
عمان سامانی و ایده آل فرقانی ؛ زهیر توکلی و دیوان محبی؛ آرادمان دو نگاه به یک طریق
خاک سر به در آی مه سپهر حجاز جهان تیره به لیلای خویش روشن ساز ز شام شوم علی آمدم به کویت باز منم غریب دیار و تویی غریب نواز دمی به حال غریب دیار خود پرداز چگونه گویمت ای نور دیده جان بردند سوار ناقه ی عریان به دست بند و کمند کنون خلاصم علی جان ز قید کینه و بند به هر کمند تو خواهی بگیر و بازم بند به ...
بسته شعری ویژه اربعین حسینی
بار ها پامال کردند ته گودال را گودال کردند تو را با سم مرکب چال کردند اگر خواندم قلیلت علت این بود که یک تصویری از تو بر زمین بود تو ماندی و کبوتر رفت کوفه تو را کشتند و خواهر رفت کوفه خودم در راه و معجر رفت کوفه چه بهتر زودتر سر رفت کوفه و گر نه درد ها می کشت ما را نگاه مرد ها می کشت ما را بهاری داشتم، اما خزان شد قدی که ...
همراه قافله غم بعد از یک اربعین فراق
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ؛ قافله غم به کربلا رسید نفس ها در سینه حبس شده بود همه نگران زینبند .... تن رنجورش را ازمرکب به زیر کشید نفس هایش به شماره افتاده و بوی عطر حسین بی تابش کرده بود کشان کشان خودرا بر سرمزاری رساند که خود در آن آرمیده بود سر به روی مزار گذاشت، سلام آرام جان خواهر سلام بر محاسن خضاب شده ات، سلام بر چهره به خاک و خون آلوده ات سلام بر ...
آتش در کویر
بیاضه می گوید این آیین شاید پیش از واقعه عاشورا هم در ایران باستان به گونه ای دیگر وجود داشته و بعد از عاشورا مردم به شکل خودجوش این آیین نمادین را برای عزاداری محرم و عاشورا انتخاب کرده اند. آتش ها خاموش می شوند و مردها دقایقی زنجیر می زنند و حسین حسین گویان وارد حسینیه می شوند. صدای سنج در حسینیه می پیچد. نوحه خوان عوض می شود. گوشه ویرانه را ای گل گلستان کرده ای شام تاریک یتیمان ...
اربعین، مغناطیس پرجاذبه بیداری/ طلوع عشق از مشرق اربعین
خدا و حقیقت انسانیت زنده بماند. میلیون ها دلداده حق و عاشق حسین که مظهر حق باوری و ایثار و اخلاص در راه خداست، پای در راه کربلای فرزند پیامبرند تا با صدای بلند و رسا بگویند، حسین جان اگر آن روز تو و یاران صدیق و وفادارت برای مانایی دین حق خون دادید، اگرآن روز شما برای اصلاح امت جد گرامیتان و احیای امر به معروف و نهی از منکر جان پرمقدار و بدن مطهرتان را در نهایت شجاعت و ایثار در مقابل ...
گلچین اشعار حزن انگیز اربعین
نه بجا مانده خیامی، نه امامی، نه دلی خواهری مانده که هر زمزمه، جان می ریزد آری یک قافله فاتح و پیروز رسید اشک شوق است که با آه و فغان می ریزد محمود ژولیده ❆❆❆❆❆❆❆ چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد قامت خم گشته ای ...
جلوه اشک در فرهنگ سرای سرو برگزار شد
...> به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته حسین با پسرانش وداع می کند امشب چقدر سیب بر این شاخه انار نشسته غروب آمده در این دیار خواهر خورشید به هر کجا بنشیند، سر مزار نشسته او همچنین غزل دیگری را تقدیم سالار شهیدان کرد: من سیه پوشم ولی در فکر ماتم نیستم چون که مَحرم نیستم اهل مُحرم نیستم باز وقت نوحه شد ، در خلق عالم ...
متن های زیبا درباره پیاده روی اربعین
پیاده روی اربعین شکل گرفت. کاش من به فدای تو می شدم حسین (ع). چشمانم، قلبم، دست هایم قول می دهند که عزت و شرف را از تو بیاموزند و به عزاداری تو افتخار کنند. خواهری در این مسیر قدم برداشته که موهایش در این راه سپید شده است. کودکی که قلبش به دیدن پدر می تپیده و در خرابه شام بازمانده است. یک پسر که دیگر هرگز نخواهد خندید. برخیز که رفتن رسیدن است؛ چه دور باشی، چه نزدیک... گروه فرهنگ و هنر ستاره ...
بانو !...تاب این بار سنگین را از کجا می آوری؟
در اثر یک بیماری سخت و به دلیل ناتوانی پدر برای تأمین هزینه های بیماری اش از دنیا رفت. مادرم از غم این داغ بزرگ شبیه به افسرده ها شده بود و توان انجام هیچ کاری نداشت برای همین خودم را مسئول مراقبت از پدرم می دانستم. هر بار که به زمین های کشاورزی می رفت همراهش بودم و هیچ وقت برای خرید کیف و کتاب و وسایل مدرسه به او سخت نمی گرفتم تا اینکه کشاورزی و دامداری در روستای ما از رونق افتاد و پدرم که دیگر ...