سایر منابع:
سایر خبرها
از هر دری با یاس ؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده
مثل یک دیگ بخار عمل می کنه که وقتی زیادی بهش فشار بیاد، بخار به شکل رپ از سوپاپ هاش بیرون میاد. با قلمت حرف هات رو می نویسی و اون ها رو رپ می کنی و سوپاپ هات آروم می گیرن و تعادل دوباره در وجودت برقرار می شه. حرفت منطقیه. به نظرم؛ دیدگاه آدمه که می تونه ازش یه رپر بسازه یا نه. کدوم دوره تو رو دلسرد و دلزده کرد؟ - راستش برای منِ یاسر هیچ فرقی نمی کنه. به من همیشه همونی می گذره ...
فخیم زاده قراردادهای جدید فارابی را ترکمنچای خواند
کردم و بی خیالش شدم. گفتم عجله ای نیست باشه ببینیم چی میشه. پونزده، بیست روز بعد آقای ایل بیگی که تازه شده بود قائم مقام فارابی زنگ زد وحال واحوال کرد و گفت فلانی تو یه تقاضانامه اینجا داری، می خوای دوباره به جریان بندازیم؟ گفتم نیکی و پرسش. یه ماه و نیم دیگه گذشت باز خبری نشد این بار من یه اس ام اس فرستادم وگفتم آقای ایل بیگی... خلاصه تو اواخر شهریور یا اوایل مهر بود که خبردادن بیا ...
رنج های یک زن در خانه شوهر
تلاش کردم طلاق بگیرم هر جا رفتم گفتن نمی تونی. آخرش خسته شدم گفتم من ک هیچ کس و ندارم حداقل واسه خودم یکی رو بسازم این بود ک گذاشتم حامله بشم. به محض اینکه باردار شدم شوهرم من و از لحاظ جنسی ولم کرد بعد از یک سال باهاش دعوا کردم ک چرا رابطه مون و قطع کردی هر چی میگم نمیای ولی بازم فایده نداشت. هفت ماه بعد از اون یکبار اومد بعدشم چند ماه دیگه بازم با اصرار و دعوای من اومد. دوباره حامله شدم ولی اون ...
محمود چه بدی داشت که یک بار امتحان نکردیم؟
آفتاب نیوز : ولی خب گاهی دیده شده بزرگوار سوژه طنز رو میذاره تو پاکت، با زبون لبه پاکت و پشت تمبر رو تف مالی میکنه، سپس پُست میکنه دم در خونه آدم، روشم مینویسه با احترام، محمود . خب برادر یه کم عرصه رو واسه سایرین باز بذار. تا کی تنهایی میخوای کجاوه طنز مملکت رو به دوش بکشی؟ آخه شانس ما این کجاوه رو آهسته هم نمی رانی، آرامِ جان و دل و روده مون همزمان اومد تو دهنمون از بس این چند سال تکون ...
روایت خواندنی اسیر یزدی آزاد شده از دست داعش
اومد چرا اینطوری خوندید؟ گفتیم ما یه شیخ داریم ازش اطاعت می کنیم. شیخ را بردند. حاج آقای حسین خانی را بردند. بردند بعد از سه چهار ساعت آوردندش. آمد دیدیم نه اصلا بنده خدا دیگه رو پاش هم نمیتونه بایسته. اومد و شد نماز عصر. گفتیم حاج آقا چیکار کنیم گفت پیامبر همینطوری خونده ما هم همینطوری میخونیم. آنجا هر 24 ساعت یک وعده غذا به ما می دادند. این یک وعده هم یا بلغول بود یا جو چیز دیگه ای ...
لاریجانی - جهانگیری؛ دوقطبی مطلوب روحانی برای 1400/ اگر رییسی رییس جمهور می شد همه احمدی نژادی ها دوباره ...
باشد . در همان نامه سرگشاده ام دو حدس زدم و خطاب به آقای روحانی گفتم: شاید در جریان بازداشت 24 ساعته آقای حسین فریدون اتفاقی افتاد که شما مجبور شدید این روش را اتخاذ کنید اما بعید به نظرم می رسد که مساله این باشد. اتفاقی محتمل تر این است که یک توافق کلی بین شما و اصولگرایان معتدل و میانه رو مثلا به لیدری علی لاریجانی صورت گرفته که آنها از شما در مجلس خبرگان حمایت کنند . حالا از انتخابات ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (457)
کنکوریه داداش دیگه مث قدیم نیستا سفیدم بدی پاسخنامرو قبولی! وفتی می خوای کلاس 8 صبحُ بپیچونی یهو یادت میاد 3 تا غیبت داری 26٫ دردناک تر از لحظه ی بریده شدن انگشت با کاغذ وقتیه که یکی ازت ادرس میپرسه بعد تا جوابشو میدی جلو چِشِت میره از یکی دیگه هم میپرسه :/ 27٫ دختره تو پارک یه گربه رو بغل کرده بود میگفت اوخی پیشی پاش اوف شده گربهه از بغلش پرید پایین گفت تو یکی ...
چگونگی تربیت کودک، یک شبه میسر نمی شود
...> 1. به کودک اجازه ی تصمیم گیری بدهید درست است که فرزندتان کوچک است، اما به او فرصت بدهید که انتخاب کند. از او بپرسید: دلت می خواد کدوم لباس خوابت رو بپوشی؟ ، برای زنگ تفریحت چه ساندویچی دوست داری برات بذارم؟ ، اگر کودک بتواند این تصمیمات کوچک را بگیرد امور دیگر را بهتر اداره می کند، مثلا اگر با خواهرش دچار مشکل شود، دیگر از کارهای او شکایت نخواهد کرد و نمی گوید: ببین مامان اون نمی تونه ...
برای رفع تشنگی سراغ آب برف پاک کن ماشین ها رفتیم
خانوم همه مون زلزله زده ایم. همه شهر زلزله زده است. ما کنار ورودی شهر چادر زدیم. چند تا چادر هستیم، فرهنگی و کارگر و راننده و کارمند... همسایه مون، همون کارگر، تمام ترسش اینه که اگه کمک های مردم، اگه این شور کمک و همدردی قطع بشه چکار کنه. میگن چرا شهر رو ترک نکردین. نمی تونستیم بریم. کجا می رفتیم؟ اون شبی که زلزله اومد، من 5 لیتر بنزین توی ماشینم داشتم. ولی کجا می رفتم؟ تلفن ها آنتن نمی ...
آقاخان: شادی بعد از گلم رو خیلی دوست دارم
دوستام مطلبی رو گفتم. که حالا دوست ندارم جزئیاتش رو بگم اما بهش گفتم شک نکن که من منتظر روزی ام که به استقلال گل بزنم و این کار رو انجام بدم. بعد از گلی که زدم، همون رفیق به من زنگ زد و گفت بالاخره کار خودت رو کردی که گفتم آره خدا رو شکر. این دستبندت رو بعد از این که چشم خوردی، گرفتی؟ آره، این یه دستبند چشم و نظر هست که مادرم بهم دستور داد بگیرم. این ایده سلفی تو رختکن ...
جای پارک، مقصر آتش سوزی پلاسکو را لو داد
جای پارکم می کنم، یه نگاه به کلید ویلا و پول و پنج کیلو جوجه می کنم و می گم: نه ممنون داداش. می مونم خونه. حتا یه بار یکی از همسایه ها داداشم رو با ماشین تو کوچه زیر گرفت و اومد زنگ مون رو زد و گفت: داداشت داره جون می ده. بیا ببرش بیمارستان. گفتم الآن زنگ می زنم اورژانس بیان ببرنش. گفت: ساختمون پلاسکو رو آتیش زدم، همه آمبولانس ها اعزام شدن اونجا. خودت باید با ماشین ببریش منم یه نگاه به جای پارکم کردم، یه نگاه به داداشم که کف کوچه غرق خون بود کردم، بلند داد زدم: رَحِمه الله مَن یَقرا الفاتِحَه مَعَ الصَلوات! پایان پیام ...
درد و دل علیرضا بیرانوند با هواداران پرسپولیس!
میخوام چند کلمه با هواداران واقعی پرسپولیس درد دل کنم نه اون چند هوادارنمایی که از اول بازی فقط روی اعصابم راه رفتند! اگه اونا واقعا هوادار پرسپولیس بودن تو اون شرایط به فکر نتیجه گرفتن تیم بودن نه به حاشیه رفتن! من هیچگاه دوست نداشتم با نا آرام کردن پرسپولیس به اهداف خودم برسم ولی اگه نیاز باشه با دلیل و مدرک اونا رو به همه معرفی خواهم کرد تا همه بدونن که چه کسانی در لباس هواداری دلالی می کنند و این ...
درد و دل علیرضا بیرانوند با هواداران پرسپولیس
میخوام چند کلمه با هواداران واقعی پرسپولیس درد دل کنم نه اون چند هوادارنمایی که از اول بازی فقط روی اعصابم راه رفتند! اگه اونا واقعا هوادار پرسپولیس بودن تو اون شرایط به فکر نتیجه گرفتن تیم بودن نه به حاشیه رفتن! من هیچگاه دوست نداشتم با نا آرام کردن پرسپولیس به اهداف خودم برسم ولی اگه نیاز باشه با دلیل و مدرک اونا رو به همه معرفی خواهم کرد تا همه بدونن که چه کسانی در لباس هواداری دلالی می کنند و این ...
مادر شهید: زنده بود برای دفاع از حرم راهیش می کردم/پس از 34 سال انتظارم به پایان رسید
جوانانی همچون پسر خود را تحمل کند؟ اما این مدت، مادر، غم دوری را تحمل می کرد و گلایه نمی کرد؛ حالا با نگاهی پر از درد رو به ما می گوید عزیز دل مادر؛ تو این چند سال دلتنگی هامو تو خودم می ریختم؛ نهایتش می رفتم سر یاد بودی که برات درست کرده بودیم؛ یادته میومدم باهات درد و دل می کردم؟ با این حال قرار است اکنون انتظار به سر آید و غم و شادی آمیخته شود عزیز مادر میدونی چگونه ...
از چُرت نیم ساعته ژوزه تا اوکراینی های چاق!
این دو تیم را می خواهیم خصوصی کنیم؛ اولین فاکتور این است که پخش بازی هایش را بتواند بفروشد. بیشتر درآمد یک باشگاه حرفه ای از پخش مسابقات است؛ این را که نداریم! تبلیغات نداریم! پیراهنت را روز اول که می پوشی فردا همه جا در منیریه به فروش می رود. وقتی مشکلات در سطح مدیریت ادامه پیدا می کند این تنش ها به طرفدارها و بازیکن ها منتقل می شود. بعد هم حکایت آقای پوتین است با رقیبش که 8سال این می آید بعد آن ...
مصاحبه با آقای پرهامی، کارآفرین شیرازی و صاحب خانه سنتی پرهامی ها
انرژی استفاده بشه. در ایران، جایی رو داریم که به معنای واقعی، بومگردی باشه؟؟ گیله بوم داره به اون سمت میره. من توصیه می کنم که حتما به گیله بوم سر بزنین. اگرچه اصلا هم ادعای اکولوژ بودن ندارن. موقعی که شما تصمیم گرفتین، پشتوانه فکری داشتین یا ایده اصلی از خودتون بود؟ این ایده رو من خودم در شهرهای دیگه دیدم و درواقع تصمیم شخصی خودم بود و درواقع علت اینکه ...
الگوی تغذیه کودک، قابل توجه مادران
میزان جذب کالری و دفع انرژی ها: شما اگر در روز 350 گرم کالری جذب کنید ولی فقط 300 واحد انرژی بسوزونین اون 50 گرم تبدیل می شه به چربی... من تعجب کردم، یک کم اغراق آمیز بود ولی مثال خوبی بود که بفهمیم چه جوری چاق می شویم. شما وقتی سر ظهر یک موز گنده رو یکجا می بلعید باید حواستون باشه که به همون میزان انرژی هم مصرف کنین. حالا عادت من چی بود؟ ظهر که از دانشکده به سلف می رفتم، مثل ...
شب های بارانی زلزله زدگان و خواب های آسوده مسئولان/ اختصاص ردیف بودجه برای بازسازی/ بکارگیری 100 مددکار ...
می کنیم، پیرمرد به خبرنگار تسنیم می گوید: خانه و زندگی مان در زلزله زیر و رو شده و به سمت چند نفر اشاره می کند و ادامه می دهد: آن ها را ببینید، چند نفر از اعضای خانواده شان زیر آوار فوت شده است و که یکی از دخترهایش عروس من است و این خانواده مصیبت زده حتی سرپناهی هم برایشان نمانده است. وی می گوید: در برابر کار خدا چاره ای نداریم، اما برای بعضی ها سرپناهی نمانده است و باید رسیدگی شود ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (463)
سیگار میکشی حاجی؟ بهت یه کتاب بدم؟ کتاب دینامیک مریام رو بهش نشون دادم گفت داداچی آتیش داری؟ 4. مامانم میگه داره سنت میره بالا، اگه ازدواج نکنی میری سیگاری میشی. بنده خدا نمیدونم من 10 ساله سیگار میکشم ! 5. یه درصدی از پسرا هنوز فکر میکنن اگه یه دختر از کنارشون رد بشه و یه تیکه نندازن بهش امتیاز اون مرحله رو از دست میدن! آقا خدایی این دیگه نامردیه،اینا نقطه ضعف ما ها ...