سایر منابع:
سایر خبرها
داستان های عاشقانه عجیب ولی واقعی
یکدیگر را داشتند و دیگر مهم نبود هیچ چیز دیگری در دنیا برایشان باقی نمانده است. تنها یک مشکل وجود داشت: تارک مسلمان بود و هادیل مسیحی. هادیل با والدین خود تماس گرفت تا آن ها را از این رابطه آگاه کند و آن ها کاملا مخالفت کردند. عموزاده های هادیل برای جدا کردن آن ها، هادیل را به کمپ دیگری در یونان بردند. تارک بیچاره هیچ راهی برای بازگرداندن عشق خود پیدا نمی کرد. بعد از این شکست عمیق یک ...
چگونه سازمان سیا اساتید را جذب می کند
به گزارش جهان نیوز ؛ تنها ساعاتی پس از انتشار این خبر برخی از شبکه های معاند و رسانه های ضد انقلاب از مرگ کاووس سیدامامی استاد دانشگاه خبر دادند که مشخص شد این فرد یکی از افراد دستگیر شده در پرونده جاسوسی بوده است. جریانات ضدانقلاب تلاش بسیار کردند تا خودکشی سید امامی را به عنوان جنایت قلمداد کنند. البته بدنبال خودکشی سیدامامی و طرح این شبهات، فیلم خودکشی وی در جلسه ای با حضور نایب رئیس دوم مجلس ...
اعترافات عاملان دو جنایت خانوادگی
کرده و در تماس با پلیس 110 مرگ همسرم را به علت برق گرفتگی گزارش کردم. دومین جنایت در استان فارس اتفاق افتاد و کارآگاهان وقتی از آن باخبر شدند که جوانی با مرکز فوریتی های پلیسی 110 تماس گرفت و اعلام کرد خواهرش را کشته است. او سپس نشانی محل سکونتش را به پلیس داد. مأموران وقتی در محل حاضر شدند جنازه غرق در خون دختری جوان را که به نظر می رسید هدف ضربه چاقو قرار گرفته است، مشاهده کردند. در ...
از تهران تا شهرستان... / محمدرضا باقرپور
بدیم اما هنوز هم که هنوزه، بعد از گذشت چندین سال از اون سال ها، روی میز کاری من شلوغ نیست و البته، سیستم اداری بیمار، تمایلش غیر از اینه و بیشتر ماها، به تبع تمایل سازمان و گردانندگان آن، ترجیح می دهیم کاری رو که انجام می دیم، نمایشی باشه. بعدها دیدم و فهمیدم هرکی نمایشگر خوبی بوده، در چنین سیستم معیوبی، جلو رفته؛ البته مثل جلو رفتن آن خر خراسی که چشم بسته، دور سنگ آسیاب می چرخه و تا آخِر وقت و تا ...
زن جوانی که برای خودش هوو آورد!
زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای [...] زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت انگیزی را برایش رقم زد. زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می کند و مرد سعی می کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی شود. زن با لحن سرزنش باری به مرد می گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی کردی و زن نمی گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه سریع تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می کند. قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می اندازد از آنها می خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم های زندگی اش می گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم. شنیدن این خبر و دیدن جواب های آزمایش ها شوکه ام کرده بود نمی توانستم باور کنم که خوشبختی ام به پایان رسیده و لحظات زندگی ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می گویم گوش کنی ولی هر چه می گفتم بی فایده بود و مجبورم می کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی توانم ناراحتی اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می طلبید، زندگی مان سرد و بی روح شده بود و نمی دانستم چه کنم؟ ریحانه ضمن سرزنش خود می گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه ربود و با وجود داشتن خواستگارهای بی شمار شوهر نکرده بود. رابطه ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام روبه رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرار بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم. ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره اش موج میزد، ادامه می دهد: در آن شب ماجرای زندگی ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی دانست زنی که می خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست وجوی هوویی برای خود است خود من هستم. باورش نمی شد من او را برای همسرم خواستگاری می کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند. محمد حرف های ریحانه را قطع می کند و می گوید: زندگی ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم. این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب ها ی سختی بود ولی هر روز که می گذشت حس می کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می شوم، سکوت می کردم و نمی گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم. گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه هایم صحبت می کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده ام از هم پاشیده نمی شود ولی افسوس که سخت اشتباه می کردم. ریحانه ادامه می دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش هایم نمی شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است . با شنیدن حرف های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می کرد باید احتمال می داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی گناه را طلاق بدهم و آواره اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش ها اشتباه بوده ولی نمی توانم چشمم را به مهربانی های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می کند و می گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟ ریحانه با چهره ای برافروخته در جواب شوهرش می گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد می دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی توانم حضور هوو را در زندگی ام تحمل کنم. قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته های این زوج احساس می کند با پرونده عجیبی روبه رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می دهد تا پس از بررسی های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
مردی بخاطر رهاشدن از بدهی ، فرزندخوانده خود را کشت
خلیج فارس: ساعت 20 روز 19 آذر فردی در تماس با مرکز فوریت های پلیسی 110 استان کرمان از کشف جنازه ای در منطقه خارج از شهر خبر داد. به گزارش خلیج فارس به نقل از عصر ایران؛ وقتی مأموران به محل اعلام شده رفتند خود را در برابر جنازه پسری جوان دیدند که هدف ضربات متعدد چاقو قرار گرفته بود. جسد به پزشکی قانونی منتقل و بعد از انجام آزمایش های اولیه معلوم شد این جوان 62 بار مورد اصابت چاقو قرار گرفته و به علت پارگی رگ ها وخون ریزی شدید جان باخته است. از سویی هیکل تنومند این جوان نشان می داد او به احتمال زیاد ورزشکار است و قاتل یا قاتلان برای پیشبرد نقشه خود او را غافلگیر کرده و در شرایطی به وی حمله ور شده اند که او امکان دفاع از خود را نداشته است. تحقیقات مقدماتی پلیس، هویت مقتول به نام کاظم را فاش کرد و مأموران سراغ خانواده او رفتند. اعضای خانواده کاظم گفتند او روز حادثه برای انجام کاری از خانه خارج شد و بعد از آن دیگر بازنگشت و خبری نیز از خودش نداد. تلاش های اولیه پلیس برای دست یافتن به ردی از متهم یا متهمان بی نتیجه بود و تحقیقات به کندی پیش می رفت تا اینکه برادر کاظم با مراجعه به پلیس آگاهی اطلاعات مهمی را در اختیار آنها قرار داد. این مرد که به شدت پیگیر پرونده قتل برادرش بود و تلاش می کرد قاتل هرچه زودتر شناسایی و دستگیر شود، گفت: پیامکی از شماره ای ناشناس به دستم رسیده که در آن تهدید شده ام اگر پرونده قتل کاظم را پیگیری کنم، من را نیز به قتل خواهند رساند . کارآگاهان بلافاصله شماره ارسال کننده پیام تهدیدآمیز را در پرونده ثبت و تحقیقات خود را روی این سرنخ متمرکز کردند. از این طریق بود که صاحب سیم کارت شناسایی و به عنوان نخستین مظنون پرونده شناسایی شد. این مرد که حمید نام دارد، در بازجویی ها ابتدا هرگونه ارتباط با قتل جوان 25ساله را تکذیب کرد، اما وقتی مدارک را علیه خودش دید لب به اعتراف گشود و گفت او کاظم را به دستور پدر مقتول به قتل رسانده است. حمید توضیح داد: سال 91 در نزاعی مرگ بار شرکت داشتم و به همین علت دستگیر و روانه زندان شدم. در زندان با مردی ثروتمند به نام جلیل آشنا شدم که به جرم جعل زندانی شده بود. من و جلیل در مدت حبس با هم دوست بودیم اما بعد از آزادی دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه چندی قبل مردی سراغم آمد و گفت جلیل او را فرستاده است. جلیل رستوران داشت و آن مرد کارگرش بود. به خواسته کارگر به رستوران جلیل رفتم و با او هم صحبت شدم. دوستم به من گفت سال ها قبل پسری به نام کاظم را از شیرخوارگاه آورده و به فرزندی قبول کرده، اما حالا کاظم بلای جان او شده و اذیتش می کند. جلیل به من گفت از رفتارهای کاظم به ستوه آمده و دیگر نمی تواند تحمل کند به همین دلیل می خواهد او را بکشد. جلیل پیشنهاد انجام این کار را به من داد و من هم قبول کردم . متهم به قتل در ادامه ماجرا را این طور شرح داد: جلیل طبق نقشه ای که کشیده بودیم کاظم را به بهانه اینکه از من چک بگیرد به خانه ام کشاند. سپس من همراه دو نفر از دوستانم دست وپا و دهان او را بستیم و در صندوق عقب خودرو گذاشتیم. سپس به منطقه ای خارج از شهر حرکت کردیم. در راه کاظم مرتب به درِ صندوق می کوبید از ترس اینکه در باز شود، توقف کردیم و من دیدم او دست وپا و دهانش را باز کرده است بدون اینکه به او فرصت مقاومت بدهم با چاقو چندین ضربه به وی وارد کردم و سپس جسدش را در بیابان انداختیم . اعترافات این مرد سبب شد پدر مقتول بازداشت شود. او وقتی فهمید حمید همه جزئیات را شرح داده است، لب به اعتراف گشود و گفت: به دلیل مشکلات مالی ای که برایم پیش آمده بود راهی زندان شدم و آشنایی من و حمید نیز به همان دوران بازمی گردد. ماجرا از این قرار است که من به دلیل مشکلات مالی مجبور شدم از چک های کاظم استفاده کنم اما چک ها برگشت می خورد و پسرم به دردسر افتاده بود برای اینکه او را از دست طلبکاران رها کنم، این نقشه را کشیدم و از حمید خواستم پسرم را به قتل برساند . بنا بر این گزارش، متهمان در حال حاضر در بازداشت به سر می برند و تحقیقات از آنها ادامه دارد. ...
داستان مرگ کودکان کرمانشاهی ادامه دارد
... خانه های زیادی تخریب شدند و خانه استیجاری زن باردار هم یکی از همان خانه ها بود. از فردای زلزله، چادر سرپناه روزهای تاریک زندگی شان شد. قرار بود بعد از 4 سال انتظار، پدر و مادر جوان صاحب فرزند شوند. حتی پیش از زلزله، بسیاری از لباس های نوزاد به دنیا نیامده را خریده بودند، لباس هایی که همه زیر آور ساختمان ماندند. روزها بعد از زلزله و در شرایطی بسیار دشوار، نوزاد متولد شد ...
ظلم و گناه نتیجه فراموشی مرگ و قیامت
به گزارش جهان نیوز ؛ یکی از مسائلی که بشر همواره درگیر فهم آن بوده است، مسئله جهان بعد از مرگ او است. همواره در طول تاریخ، ادیان الهی، عقل و فطرت آدمی انسان را به وجود قطعی جهانی بعد از مرگ خبر داده است. فلاسفه و متکلمین در طول تاریخ و در مباحث بسیار مهم خود، وجود جهان بعد از مرگ و شروع زندگی حقیقی پس از اتمام دنیای فانی را ثابت کرده اند. از طرف دیگر قرآن کریم، ائمه معصومین(ع) و علمای اخلاق یکی از مهم ترین عناصر تذکر دهنده و هدایت کننده و متنبه کننده برای آدمی را ذکر مرگ و آماده شدن برای آن روزِ قطعی دانسته اند. در حدیثی از رسول گرامی اسلام ...
فرصت دوباره زندگی به 7 محکوم به مرگ
به گزارش نخست نیوز، هفت مرد اعدامی به نام های امید، محمد، مهدی، علی، سعید، حسین و عبدا... به اتهام ارتکاب جنایت های جداگانه دستگیر و زندانی شده بودند. حکم قصاص آنها در دادگاه کیفری استان تهران صادر شده و از سوی دیوان عالی کشور تائید و برای اجرا به واحد اجرای احکام دادسرای جنایی تهران ارسال شده بود. این افراد که چند روز پیش با خانواده هایشان در زندان رجایی شهر کرج آخرین ملاقات را داشتند به سلول ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
به گزارش مشرق، پسر ناخلف که با همدستی نامادری اش، پدرش را به قتل رسانده بود، برای دومین بار محاکمه و به قصاص محکوم شد. پنجم مردادماه سال 92 بود که مأموران پلیس پایتخت با کشف جسد مرد میانسالی در صندوق عقب خودرویی در یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج ...
حجاب اجباری به قدر قدرت و مصلحت شدنی است
آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟ زیبایی نژاد: آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارند ...
اعدام نوعروس خائن / رازی سیاهی که 30 روز بعد از جشن ازدواج لو رفت
آزمایش های سم شناسی درباره مرگ مرد جوان اعلام شد. براساس گزارش پزشکی قانونی، قربانی به خاطر مصرف قرص برنج مسموم شده و جانش را از دست داده است. طبق این گزارش قرص برنج در داخل روکش قرص های آموکسی سیلین و مفنامیک اسید جاسازی شده و قربانی پس از خوردن آنها دچار مسمومیت شدید شده بود. شکی نبودکه مرد جوان به قتل Murder رسیده، اما چه کسی دست به جنایت Crime زده بود؟ نخستین مظنون پرونده همسر 17ساله قربانی ...
10 فیلم برتر تاریخ سینما درباره روزنامه نگاری
) کریس ماتیوز، مجری برنامه هاردبال از شبکه MSNBC بعد از دو سال حضور داوطلبانه در یکی از گروه های صلح در آفریقا، با یکی از آن جامبوجت های قدیمی به سمت خانه پرواز کردم. آن پرواز به طور وهم آوری خالی بود. یک فیلم کلاسیک روی پرده بزرگ جلوی بخش اقتصادی هواپیما پخش می شد: همشهری کین . آیا از قبل درباره اش فکر کرده بودند یا قرار بود شبیه یک اخطار شوم باشد؟ خودتان درباره اش تصمیم بگیرید ...
زندگی بربادرفته با لباس های خارجی
باید گوشی آیفون خودش را عوض کند. خب گوشی، گوشی است. مگر لازم است آدم هر سال چند میلیون پول گوشی بدهد؟ با این وضع ما چه زمانی می توانیم صاحب خانه شویم؟ قاضی که متوجه موضوع شده بود زوج جوان را به آرامش دعوت کرد و از آنها خواست زندگی خودشان را برای مسائل بی ارزش به هم نزنند. اما مرد جوان مصمم بود راه خود را از همسرش جدا کند. او وقتی اصرار قاضی را برای مراجعه به کارشناسان مشاور دید، انگار ...
فیلم های تلویزیون در تعطیلات آخرین هفته بهمن
اسب ایرانی که در استان خراسان رضوی وجود دارد، می پردازد و روایتگر جوان سوارکار روستایی است که قصد دارد برای فراهم کردن هزینه مراسم عروسی اش، اسب اصیل و بومی (یورقه) خود را که از پدرش ارث برده است، بفروشد. فیلم سینمایی هرچه پیش آید به کارگردانی دیوید مکنزی، پنج شنبه 26 بهمن ماه ساعت 15 از شبکه سه سیما پخش خواهد شد. در این فیلم خواهیم دید: تنر و توبی دو برادرند که به تازگی ...
چرا مردان از ازدواج ناگهان پشیمان می شوند؟
چنین شرایطی چه باید کرد؟ قدم اول این است که شما و خانواده تان به همراه خانواده پسر او را مطمئن کنید که در کنارش هستید و در تنگناها کمکش می کنید. اما اگر باز هم پسر تردید کرد و حاضر نشد با وجود حمایت های اطرافیان ازدواج کند، کنار بکشید. این مرد به احتمال زیاد آمادگی روحی برای ازدواج ندارد و در زندگی مشترک با او باید مدام بار زندگی را به دوش گرفته و نارضایتی او را از زندگی مشترک تحمل کنید. ...
داستان 11 رهایافته ها از قصاص
300 میلیون تومانی، 27 میلیون تومان باقی مانده بود. دیه محمد در یک هفته تأمین شد. محمد حالا در خانه است. دومین پرونده؛ هدایت پرونده هدایت بعد از محمد به جریان افتاد. مردی که پنج فرزند داشت و معطل 64 میلیون تومان بود برای رهایی. خبرش در روزنامه منتشر و گروه فعال تر و کمک های مردم آغاز شد. هدایت هم از مرگ نجات پیدا کرد. سومین پرونده؛ آرمان سومین ...
اعترافات عاملان 2 جنایت خانوادگی
. خواهرم حین دعوا به من حمله کرد و من هم او را به زمین کوبیدم و با چاقو زخمی اش کردم البته فکر نمی کردم اتفاق خاصی افتاده باشد. بعد از آن رفتم خوابیدم. حدود ساعت سه بعدازظهر بود که بیدار شدم و دیدم خواهرم در همان جایی که دعوا می کردیم روی زمین افتاده است. جلو رفتم و فهمیدم بدنش سرد است. به شدت ترسیده بودم. هرگز فکر نمی کردم همان یک ضربه باعث مرگ او شود. در حالی که نمی دانستم چه کار کنم با برادرم تماس گرفتم و او به من گفت بهتر است به پلیس تلفن کنم و واقعیت را بگویم .بنا بر این گزارش، این متهم و مرد همسرکش در بازداشت به سر می برند و تحقیقات از آنها ادامه دارد. ...
حاج رضوان،معمایی که 25 سال برای آمریکا بی پاسخ ماند/ رزمنده خالصی که تبدیل به الگوی مقاومت شد/فیلم+تصاویر
علاقه ای به کسب مدارج سیاسی در حزب الله نداشت و عضو شورای رهبری هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهای مکرر سید حسن به وی مبنی بر شرکت در انتخابات شورای رهبری پذیرفت که نامزد شود. اما در دل راضی نبود و هیچ تلاشی برای کسب آرا نکرد. رای گیری که انجام شد، بالا ترین رای را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هیچ جا نبود. مثل ماهی ای بود که در دست نمی آید. هر جا که می خواست حضور پیدا می کرد بدون آن که کسی پی به ...
داستان زندگی دردناک کیانو ریوز ، خاکی ترین ماتریکس دنیا
نمایان شود. او یک متفکر اورجینال و واقعی بود. او در هیچ چیزی سکون نداشت". فینیکس هنگام مرگ تنها 23 سال سن داشت. کیانو ریوز دختر و نامزدش را به فاصله کم از دست داد در اواخر دهه 90 همه چیز برای کیانو ریوز خوب پیش می رفت. او با یک زن جوان به نام جنیفر سایم آشنا شد. در سال 2000 این دو انتظار تولد اولین فرزندشان را می کشیدند که در کمال ناباوری نوزاد دختر آن ها به نام آوا در هشت ماهگی ...
از دعوا در تلگرام تا نزاع مرگ بار در خیابان
...: پسر نوجوانی که به خاطر دختر مورد علاقه اش در یک گروه تلگرامی با پسر دیگری درگیر شده و بعد او را در پارک به قتل رسانده بود، به حبس و پرداخت دیه محکوم شد و این حکم از سوی دیوان عالی کشور تأیید شد. به گزارش خبرنگار ما، مأموران سوم آبان سال 94 از مرگ مشکوک پسر جوانی باخبر شدند. آنها پس از حضور در محل و تحقیقات اولیه متوجه شدند مقتول پسر جوانی به نام شهروز است که با چاقو به سینه اش ...
زندگی و مرگ در شهر ممنوعۀ اپل
نصب شده اند. ولی روشن شد که راهی مخفی هم به قلب این مجموعۀ عملیاتیِ بدنام وجود دارد: از دستشویی استفاده کنید. باورم نمی شد. به لطف دستِ تقدیر و اصرار کارچاق کن، دیدم که به عمق به اصطلاح شهر فاکس کان رسیده ام. پشت همۀ آیفون ها چاپ شده است که: طراحی شده توسط اپل در کالیفرنیا، مونتاژ در چین . به حکم قانون ایالات متحده، محصولات ساخته شده در چین باید برچسبی حاوی این اطلاعات داشته ...
صندلی لهستانی، یادگار یک کوچ
این ها فروش نداشت. این هم چیزی است که باید زیاد تولید شود تا صرف داشته باشد. پسری جوان غذا می آورد. مرد می گوید دیر کردی. بعد هم می گوید: الان دیگر باید غذا بخورم و بعد استراحت کنم. از پنج و نیم بعدازظهر به بعد برمی گردم صحبت کنیم. خانه اش بالای مغازه است. می گوید همه جای خانه حتی دیوار ها چوب کار شده است و همه کار دست خودش است. صندلی های راحت و سبک لهستانی ها بهار 1321 ...
این پسر 17 ساله بخاطر نامادری وسوسه گر پدرش را کشت!
زن جوان مدام پسر ناتنی اش را وسوسه می کرد تا با قتل پدر یک زندگی رویایی داشته باشند. به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، سعید که پیشتر به قصاص محکوم شده بود، با کمک قانون Law مجازات اسلامی جدید که امتیازی ویژه برای محکومان زیر 18 سال قائل شده، بار دیگرپای میز محاکمه ایستاد. او که حالا 21 ساله است ودر زندگی اش روزنه امیدی به رهایی از قصاص پیدا کرده، می گوید تحت تاثیر حرف های نامادری اش ...
شیموس هینی شاهدی ایرلندی
به عنوان انتخاب انجمن کتاب شعر را برای ربع دوم سال 1975 به خود اختصاص داد. هینی در بولتن انجمن شعر نوشت: طی چند سال گذشته انتظارات بسیاری وجود داشته است که شاعران ایرلند شمالی باید در مورد موقعیت چیزی بگویند ، اما دست آخر تنها موقعی حرفشان ارزش شنیدن دارد که درباره خود و خطاب به خود بگویند. در نیمه-گیومه قرار دادن موقعیت و بگویند اشاره به این دارد که هینی چنین کلیشه های روزنامه ای را به هیچ ...
بچه های خیابان تهران از بچه های مهاجرت تا بچه های بلوچ
تا ترمینال جنوب می رفته و دستمال کاغذی هایش را می فروخته. آنجا مغازه مکانیکی کوچکی است که صاحبش مردی است در آستانه 50 سالگی... . گلنار می گوید: همه اش متلک می گفت، هی حرف های زشت می زد، اما توجه نمی کردم... بعد یک روز جنس هایم را گم کردم، می دانستم بروم خانه بدون پول تکه بزرگه ام گوشم است. آمد و گفت چرا گریه می کنی؟ گفتم جنس هایم را در مترو جا گذاشتم... مرد می گوید اینکه گریه ندارد ...
جامعه قرآنی تشنه تجربیات اساتیدی همچون خواجوی است/ ضرورت انتقال این تجربیات به نسل جوان + عکس
به گزارش خبرنگار ایکنا ؛ مراسم ظهر دلنشین محمد خواجوی از پیشکسوتان قرآنی کشورمان عصر روز چهارشنبه، 25 بهمن ماه از ساعت 14:30 با حضور حافظان، قاریان، اساتید قرآن کریم و همچنین، جمعی از شاگردان و دوستان این خادم قرآنی در محل سالن کنفرانس ایکنا برگزار شد. در ابتدای این مراسم که با اجرای حبیب مهکام، پیشکسوت قرآنی کشورمان همراه بود، پس از تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید توسط احمد ابوالقاسمی ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
وقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ قصه های خوب برای بچه های خوب - من رفتم تورق کردم. بچه های ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ – می رسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراه سازی ذهن و دل جوان حرکت می کرد. من دلم می خواست چیزی باشد که جوان های ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب را می نوشتم و بین جوان ...
آخرین مهلت 7 اعدامی
او را به قصاص محکوم کردند، اما موفق شد در آخرین لحظات از اولیای دم مهلت بگیرد. قتل پسر باجناق 26 مهر سال 88، گزارش قتل پسر جوانی به دست شوهر خاله اش در شهریار به پلیس اعلام شد. با حضور تیم تحقیق در محل، پدر جوان مقتول گفت: مدتی قبل باجناقم همسرش را طلاق داده بود. روز حادثه به همراه همسر و پسرم و همسر متهم-خواهرزنم- برای بردن وسایلش راهی خانه باجناقم شدیم. ما در حال جابه جایی وسایل ...
اخبار حوادث
یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج کرد. پدرم در حالی که از پروین صاحب دو فرزند شده بود فهمید که پروین اعتیاد دارد. این بهانه ای برای اختلاف آنها شد تا اینکه پروین برای انتقام از پدرم مرا وسوسه کرد و نقشه قتل او را کشید. او می گفت با قتل پدرم با گرفتن ارثیه ...