سایر منابع:
سایر خبرها
و آنچه گفته می شود که خودرو کاملاً ایرانی است صحت دارد و مردم باید آن را باور کنند اما به عنوان خودروساز همه قطعات مورد نیازمان را از قطعه سازان تامین می کنیم که آنها نیز به مواد اولیه و قطعاتی نیاز دارند که بخشی از آن از خارج از کشور تامین می شود. سروش ادامه داد: گروه خودروسازی سایپا بخش عمده ای از نیازهای خود را از قطعه سازان داخلی تهیه می کند، اما این قطعه سازان قطعاً نیاز ارزی دارند و در این ...
استعفا در دولت نوشت علت اصلی استعفاهای اخیر، فقدان چشم انداز نسبت به آینده است. نه فقط دولت، بلکه کل اجزای حکومت، چشم انداز روشنی برای آینده ندارد . گویا مولوی، در جواب امثال همین ورشکستگان به تقصیر سرود؛ پیش چشمت داشتی شیشه کبود- زان سبب عالم کبودت می نمود / گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش- خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش . و به تعبیر شیخ بهایی؛ حال متکلّم از کلامش پیداست- از کوزه همان برون ...
ریشه در عشقی بی قید و شرط دارد. من هم عاشق طبیعت هستم؛ همان عشق بی قید و شرطی که مادر به کودکش دارد و در قبالش چیزی نمی خواهد و این عشق مانند طنابی در گردن تو را به سرمنشأ هستی وصل می کند. برای همین تو و طبیعت به روی هم آغوش باز می کنید و از سلامت و زیبایی سیراب می شوی. این بود که همراه با همسرم که بهترین پشتیبان و حمایتگر من است تصمیم گرفتیم یکی از جاودانه ترین نقاط عطف زندگی مان را ...
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، شهید ؛ شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. می خواهیم هر روز را با نامی و یادی از این ستاره ها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای ...
گرفتار شده اند. اسلام و مسلمین باید، مسلمین باید همان طوری که در اسلام هست با تأنی، با طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند و با اسرا رفتار خوب بکنند و آنچه که قانون اسلامی اقتضا می کند با آنها عمل بکنند و هر گز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری را انجام ندهند و به طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند. مبادا یک وقت ...
آوردم که از نوشیدن شرنگ حَب و کوبیده تریاق به مشکیِ ظلمانی می زد. شاید می رفتم پیش افسر پرونده اش که هنوز زنده است و دوتایی زار می زدیم. شاید با عمه نرگس در خانه درندشت خیابان دولت، که گالش ها و چمدان ها و پاروها و خنزرپنزرهای آن پهلوان از جهان گریخته، جلوی آفتاب داغ افتاده بود گپ نمی زدم که برایم بگوید داداشی چند بار عاشق شده است. شاید بهتر این بود که آدم، اول برود شناسه های پیچیدگی شخصیتِ ساده ...