سایر منابع:
سایر خبرها
بیوگرافی ژاله صامتی + عکس های این بازیگر و همسرش و اطلاعات زندگی شخصی و هنری
حرفه ای وارد این کار شود. اگر واقعا به اندازه ای که من عاشق بازیگری هستم دخترم هم به این شغل علاقه داشته باشد با حضورش در دنیای سینما مشکلی ندارم و تا حد امکان کمکش می کنم اما پارتی بازی نمی کنم. (می خندد) چون خیلی از بچه های سینما از جمله خودم با زحمت و تلاش وارد این عرصه شده ایم و از پارتی بازی خوشمان نمی آید. ضمن اینکه به نظر من اگر کسی با زحمت چیزی را به دست آورد، هم قدرش را بهتر می داند ...
همسرکشی در اوج فقر
کرایه خانه، خرج خورد و خوراک، پوشاک بچه، شیرخشک و هزینه های دیگر این روزها سرسام آور شده بودو من نمی توانستم از پسش بربیایم. چون نمی توانستی خرج زندگی راتامین کنی تصمیم به جنایت گرفتی؟ اشتباه کردم. اصلا نمی دانم چرا یک دفعه چنین خطایی کردم. می خواستم او را طلاق بدهم اما می دانستم پروسه جدایی طول می کشد. خودم تصمیمم را گرفته بودم که به شهرستان بروم اما زنم راضی نمی شد. چرا راضی ...
همسرکشی به خاطر بی پولی
خوابیده بود و من در اتاق خواب بودم. نیمه شب متوجه سر و صدا شدم و وحشت زده خودم را به سالن رساندم. سایه ای را در بالکن خانه دیدم و سراسیمه به سمت همسر و فرزندم رفتم، اما او را کشته بودند. فکر می کنم همسرم را یکی از معتادان و بی خانمان هایی کشته است که داخل بیابان مقابل خانه مان زندگی می کند. دیشب در بالکن باز بوده و یکی از آن ها وارد شده و همسرم را کشته است. در ادامه تحقیقات تیم جنایی ...
روایتی تکان دهنده از شهادت یک روحانی به دست داعش/ همسر شهید: این اندازه از قساوت تروریست ها برایم قابل ...
خودم را طی کنم. وقتی همسرم تصمیم به رفتن گرفت حتی به خود او هم می گفتند که با بچه کوچک و بدون حکم جهاد شاید نیاز و الزامی به رفتنش نباشد، اما ما تصمیم خودمان را گرفته بودیم و هیچکدام از این حرف ها نه تأثیری می گذاشت و نه منصرف مان می کرد. دخترهایمان هم که تازه دو ماهه بودند. با این وجود وقتی حرف اعزام محمد پیش آمد هرچند همه نگران بودیم، اما خانواده مخالفتی نکردندبا شنیدن حرف هایی از جنس ...
تنها یک قول همسرشهیدم باقی مانده/ ماجرای شهادت آقای اصغرِ حاج قاسم
همان حد از اطلاعات هم زندگی کردن در کنار مردمی با فرهنگ، زبان و رسوم متفاوت آن هم در شرایط جنگ سخت به نظر می رسید. علاوه بر این نگرانی دست تنها شدن و ازدست دادن کمک های خانواده ام در بزرگ کردن دخترها را هم داشتم. اما با همه این ها تصور بودن در کنار همسرم جرأت رفتن و تجربه یک زندگی جدید را به من می داد. به علاوه اینکه خودم هم روحیه حضور بیشتر و مؤثرتر در شرایط موجود را داشتم. عکس العمل ...
سوختم اما ساختم...
پسر شد علاوه بر این به مدت 20 سال سرپرستی دختری که پدر و مادرش نابینا بودند بر عهده گرفتم. او با اشاره به اینکه همسرش را 6 ساله پیش از دست داده است اذعان داشت: همسرم نابینا بود؛ با وجود اینکه زمان در قید حیاتش نیز برای تأمین مخارج مان کاری از دستش برنمی آمد اما دلگرمی خانه ام بود؛ همسرم حس پشتوانه داشتن با رفتنش برد. وی ناتوانی دستهایش را دلیلی بر کار نکردنش نمیداند و در ...
صبور باشید و به خودتان سخت نگیرید
[آیه رحمانی] آن چیزی که این روزها از والدین خواسته می شود شاید از توان کمتر انسانی بربیاید؛ در شرایط عادی همه پدر و مادرها یا شاغل هستند یا خانه دار. حالت سوم کارکردن پاره وقت است. والدین زمانی که در محل کار بودند دیگر دغدغه کارهای خانه و رسیدگی به فرزند چه از منظر آموزش و چه سرگرمی و پرکردن اوقاتش را نداشتند. این روزها اما شرایط به کلی فرق کرده است. بچه ها دیگر به مهدکودک و مدرسه نمی روند و ...
خلاقیت به علاوه یک طوطی، مساوی میلیاردر شدن یک پیک موتوری
را تهیه کردم. پذیرایی خانه را به کارگاه تبدیل کردیم حکایت زندگی من به اینجا ختم نمی شود. کلی سختی کشیدم. پدرم تمام عمر مستأجر بود. وقتی آن همه سختی اش را می دیدم با خودم عهد می کردم بالاخره یک روز پولدار می شوم و زندگی اش را عوض می کنم. به همین دلیل شبانه روز کار می کردم ولی هیچ وقت آن طور که باید ثمر نداشت. اینها را می گوید و دوباره حکایت زندگی اش را از سر می گیرد: همان ...
سرانجام اسیری که صدام هم نتوانست تغییرش دهد/ سیره شهید محمدرضا شفیعی چگونه بود؟
شدت هر چه تمامتر از بالای پله های ایوان به پایین پله های آب انبار پرت شد. من تنها بودم و پایم هم شکسته بود و در اتاق زمین گیر شده بودم. به هیچ وجه نمی توانستم از جایم بلند شوم. شروع کردم به یا زهراء و یا حسین گفتن. همسایه ها را صدا می زدم که تصادفاً خواهرم وارد خانه شد. با گریه و التماس از او خواستم محمدرضا را از پله های آب انبار بالا بیاورد، وقتی بچه را آوردند چهره اش سیاه و کبود شده بود ...
مرد عصبانی شوهر همسر سابقش را کشت
او را بکشم. فقط می خواستم او را بترسانم تا دست از سر همسرم بردارد و طلاقش دهد. باهم درگیر شدیم و دعوا به داخل خانه کشیده شد. یک دفعه چشمم به چاقوی داخل آشپزخانه افتاد و آن را برداشتم. واقعاً نمی خواستم کسی را به قتل برسانم، از شدت عصبانیت به آن ها حمله کردم. از اتفاقی که افتاده است خیلی پشیمانم. یکی از روز های فروردین زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: شوهر سابقم به خانه من آمده و ...
روایت حال خوب پرستاران فداکار در برنامه دورهمی
6 اسفند 98 به بیماران کرونایی اختصاص پیدا کرد، پرستاران زیادی در سراسر دنیا و ایران این شرایط را تجربه کردند . در بخشی از برنامه، مدیری به همسر کتایون مصطفایی گفت: شما همیشه اینقدر کم حرف هستید، البته مرد کم حرف برای همه خانم ها بهترین اتفاق است . مصطفایی در ادامه توضیح داد: من یک دختر 6 ساله و یک پسر دو ساله دارم و به دلیل وابستگی به فرزندانم تا 15 اسفند مقاومت کردم تا بچه ...
سودای سرمایه گذاری بورسی خونبار شد!
این که دوسال قبل بیماری قلبی همسرم شدت گرفت و در یک روز سرد زمستانی دارفانی را وداع گفت و من در عزای او سیاه پوش شدم. با مرگ همسرم انگار نیمی از بدنم فلج شده بود و سعادت و خوشبختی را از دست داده بودم. دیگر حال و حوصله رانندگی هم نداشتم و نمی توانستم کارم را به درستی انجام بدهم. بالاخره با هر سختی و بدبختی بود یک سال پایانی خدمتم نیز تمام شد و من بازنشسته شدم .بعد از این ماجرا در خانه تنها ماندم و ...
سکوت ایگواین درباره فینال 2014 شکست
آمه ریکا بازی کردم. وقتی پنج سال داشتم حتی 10٪ از این دستاوردها را تصور نمی کردم، پس چرا باید در مورد آنچه مردم می گویند نگران باشم؟ گونسلو ایگواین در مورد شانس خوبی که در دیدار فینال جام جهانی 2014 برابر آلمان از دست داد گفت: بله، درست است که ما به هدف خود نرسیدیم، اما رسیدن به سه فینال شکست خوردن نیست. آن موقعیت به شکل غیرمنتظره ای برایم ایجاد شد و متاسفانه نتوانستم از آن استفاده کنم ...
مرد جوان به خاطر مشکلات مالی سر همسرش را برید
.... در چند ماه گذشته اختلاف و درگیری مان بیشتر شده بود. حتی به خاطر مشکلات مالی سه سال بود که نتوانسته بودم شهرستان بروم و مادرم را ملاقات کنم. حقوقم کم بود و شرایط مالی سختی را سپری می کردم. از زنم خواستم به شهرستان بازگردیم که قبول نمی کرد و می گفت زندگی در تهران برای آینده دخترمان بهتر است. به خاطر همین او را کشتی؟ تحمل این شرایط را نداشتم و چند روز بود به قتل همسرم و خودکشی ...
شیلا خداداد| عکس جنجالی از شیلا خداداد در آمریکا + بیوگرافی و تصاویر جدید
زندگی ما اثر بگذارد. دست پختم خوب است اما... شیلا خداداد: همیشه دوست داشتم که خودم در خانه آشپزی کنم، به همین خاطر به ندرت پیش می آید که غذا را از بیرون سفارش دهیم، چرا که به سلامت و تغذیه اهمیت زیادی می دهم. انصافا دستپختم هم بد نیست، اما در مورد سایر کارهای خانه، باید بگویم راستش چندان اهل نظافت کردن خانه نیستم و ترجیح می دهم از انجام آن به نوعی شانه خالی کنم. به همین خاطر از فرد دیگری در این کار کمک می گیرم. خداقوت ...
لذت عشق پس از فراق طولانی
پیام داد، و من هنگ کرده بودم، بعد از مدتی انگار که او نسبت به من احساس مشترکی پیدا کرده است، گویش و حرف هایش متفاوت شده بود، دیگر نمی توانستم این فراق را تحمل کنم به همین دلیل مادرم را به جلو فرستاده ام و همانطور که در پاراگراف دوم خوانده اید ماندانا و من به هم رسیدیم و یک جشن با شکوه توسط تشریفات ترنه به یادگار برای ما موند و در حال حاضر حس می کنم کل دنیا را در دست دارم. ...
اسکوچیچ: با برانکو دوستم، از کی روش انتقاد نمی کنم
به کشور کرواسی گفت: من نگران خانواده ام بودم چراکه خانه ما با کشور ایتالیا 45 کیلومتر فاصله دارد و این واقعا سفر آسانی نبود. ابتدا باید به کشور آلمان می رفتیم ولی متاسفانه نمی دانم چه اتفاقی افتاد که ابتدا ما را به ایتالیا بردند و سپس به شهری آمدم که خانواده ام در این شهر بود، اما با وجود اینکه تنها 7 کیلومتر با آنها فاصله داشتم، به دلیل قرنطینه 15 روزه، برای دیدارِ از نزدیک صبر کردم و در تمام ...
سبک زندگی شهید آیت الله شاه آبادی+ فیلم
تمایل داشت. در ابتدا من کمی مخالفت کردم و بعد ایشان با زهرا خانم صحبت کرد، زهرا خیلی حرف آقاجانش را قبول داشت و آقا هم به علی آقا قول داده بود که ما را راضی کنند اما ایشان را منتظر گذاشته بود تا همه راضی شوند. و بعد قرار شد ازدواج کنند اما برنامۀ خاصی درکار نبود و تنها و بدون برنامه برای خرید حلقه ازدواج رفتند و بعد یک خانه با دو اتاق اجاره کردند. روایت شهادت و الهام های قلبی به خانواده از ...
پدر به روایت پسر/ منزل مرحوم طباطبایی در ماه رمضان، خانه طلبه ها می شد
به یاد دارم که مادرم نمی گفت همسر فلانی ام تا مورد تعریف و تمجید قرار نگیرد. مثل همه مردم زندگی می کردیم. حتی وقت هایی هم مدرسه بودیم و مادرم نان می خرید به خانه می آورد، وقتی ناراحتی من را می دیدند، می گفت که تا آقاجانت بیاید، دیر می شود و مهمان ها سرمی رسند. یکبار بیهوش شده بودند و داشتیم می رفتیم در خیابان هفده شهریور هرچه آمبولانس بوق می زد ماشین ها نمی رفتند. دکتری که جلو بود به من ...
پرستار مبتلا به کرونا: دعای بیماران بدرقه راهم است
.... دوران کودکی من با همه کم و کاستی هایی که بود، بسیار خوش گذشت و اکنون همیشه با خودم می گویم: حیف که گذشت آن زمان غم و غصه هایم به تمام شدن مدادم، نداشتن کتاب نو و ... محدود می شد؛ هیچ وقت فکر نمی کردم که هرچه بزرگ تر می شوم با مشکلات بیشتر و جدی تری باید دست و پنجه نرم کنم و این گونه سختی بکشم. از آنجایی که من هم همانند دیگر همسن و سال هایم برای دنبال کردن آرزوی پدر و مادرم رشته تجربی را ...
علی پروین و مجتبی محرمی آشتی کردند؟
آقا برای من زحمت کشیده و مربی ام بوده است. در مراسم عقدکنان من حضور داشته و سر خاکسپاری مادرم آمد. دستش هم درد نکند و آدم بی منظوری نیستم، ولی دیدم هر کس از راه می رسد به من می گوید علی آقا به تو خانه داده است. ما بچه پایین شهر هستیم و یک سری چیز ها را می فهمیم. من هم خانه و زندگی داشتم. می توانستم الان چند تا آپارتمان داشته باشم، اما در پرسپولیس ماندم به خاطر گل روی علی آقا و خدابیامرز پدرم که خیلی هم با آقای پروین رفیق بودند. من یک گله کوچک کردم، ولی با کس قهر نیستم. ...
برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت
خواستگاری و بعد از ازدواج مدام از شهادت حرف می زد و می گفت من به این نیت ازدواج کردم که نسلم باقی بماند و سنت رسول خدا را انجام بدهم و بعد شهید شوم. حرف هایشان را گوش می دادم، ولی باور نمی کردم. می گفتم آنقدر رزمنده در نوبت شهادت هستند که نوبت شما نمی شود، اما روز آخر در چهره اش می دیدم که شهید می شود. هربار که به جبهه می رفت با خنده بدرقه شان می کردم، ولی آخرین دفعه گریه کردم. دست خودم نبود. گفتم ...
|واقعیت باورنکردنی از ازدواج نیوشا ضیغمی + عکس و بیوگرافی
یک قیامت واقعی است ولی شما زنده آن را تجربه می کنید، شاید شنیده باشید که در قیامت هیچ کس به فکر کسی نیست و مادر بچه اش را نمی شناسد. همه از کنار هم رد می شوند و هم را نمی بینند وهمه یکسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قیامت است همه یکسان لباس می پوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد به خدای واحد فکر می کنند. بیوگرافی و زندگینامه نیوشا ضیغمی —————————————————- نام ...
متهم: برادرم عاشقِ همسرم شد، او را کشتم
...> متهم گفت: مقابل خانه برادرم رفتم و گفتم من از دست تو به ایران آمدم و حق نداشتی دنبالم بیایی. اول گفت به خاطر آن مسئله قدیمی نیامده و قصدش کارکردن در ایران است، اما وقتی حرف هایش را ادامه داد، فهمیدم به قصد پیدا کردن من آمده است. او دوباره درگیری گذشته ما را به زبان آورد و گفت من باعث شدم او به لیلی نرسد و من بودم که زندگی او را خراب کردم. درگیری بین ما بالا گرفت. او حمله کرد تا مرا بزند. حرف هایی ...
وقتی تنها فرزند سالمِ خانواده به شهادت می رسد...
کارگری کند و برای خانواده پول بفرستد. به مردم هم کمک می کرد، اگر کسی درخواست کمک داشت او دستشان را می گرفت و همه کسانی که شهید را می شناسند با یاد شهید می سوزند. همان روزها که برای کار به یزد رفته بود با دوستانش قرار گذاشت که پول کرایه خانه یکی از دوستانش که وضع مالی خوبی ندارد را بدهند. هنوز چشم به راهش هستم... بعدها منوچهرم سربازی رفت وسرباز ارتش شد، او هر 45 روز خانه می آمد ...
میوه نیمکت های چوبی و تلویزیون خانم معلم/ مشقِ عشق در عصر کرونا
...> او ادامه می دهد: سعی کردم تا وضعیت این خانواده را سر و سامان ببخشم و الحمدالله کارهای زیادی هم انجام گرفت و حتی تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتند به طوریکه قبلا حتی یک پله هم برای ورود به خانه شان نبود و خودشان یک چیزی درست کرده و پایشان را روی آن می گذاشتند ولی الان کمی بهتر شده است و حتی آنها را به مدرسه تحت نظر خودم آوردم تا جلوی چشمم باشند. از سرقینی می پرسم که مگر حقوق نجومی دارید که ...