سایر خبرها
آن شد، نبود امکانات مناسبت اطفای حریق بود به گونه ای که به گفته یکی از فعالان محیط زیست منطقه، حتی یک دمنده آتش در اختیار محیط بانان این منطقه نیست و باید با دست خالی به جنگ با آتش بروند. در مهار آتش سوزی نقش فعالان محیط زیست و مردم بسیار مؤثر و جالب توجه بود ولی امکانات مناسبی در اختیار آنها قرار نداشت تا باوجود جان فشانی های فراوان، آتش را کنترل کنند. یکی از نهادهای مؤثر در ...
است و بعد از اهواز بزرگ ترین معادن نفت و گاز کشور در شهر گچساران قرار دارد و این در حالی که کمترین امکانات را در حوزه حفاظت از محیط زیست دارد. وی با اشاره به آتش سوزی های اخیر در جنگل های زاگرس تصریح کرد: چند سالی است که جنگل های شهرستان گچساران و استان کهگیلویه و بویراحمد دچار آتش سوزی شده و ده ها هکتار از این جنگل های ارزشمند به خاکستر تبدیل می شود. درحالی که می شود با استخدام نیروی انسانی ...
پیدا نمی کنم تا کارم را انجام دهد. یا روایت معروف که از حضرت است که می فرمایند: بهترین برادر من کسی است که عیوب من را به من هدیه کند. فراوان روایت داریم که با استناد به آنها مشخص است که حضرت شأن و شئوناتی برای خود نمی ساختند و بسیار عادی سازی می کردند برای اینکه مانع تکبر شوند. واقع بینی در قبال خود جلوی بسیاری از خود فریبی ها را می گیرد حسن بوسلیکی اظهار کرد: حضرت صادق(ع ...
دانیال زاده و طبری در قرار جلب دادرسی وجود نداشت، اما در صدور کیفرخواست جزو اتهامات موکل من ذکر شد؛ در صورتی که موکل من دانیال زاده را تا قبل از این دادگاه نمی شناخته است. وکیل مشایخ اضافه کرد: قبل از پرداختن به ماهیت پرونده مقدمه ای را ذکر می کنم و آن اینکه موکل من به محض دستگیری و در همان هفته اول، صادقانه همه مطالب را به عرض ضابطین و بازپرس پرونده رساند و همه گونه همکاری را به عمل ...
به اشتراک بگذاریم. دومین روایت فارس من درباره زندگی اپراتورهای برق فشار قوی است؛ مردانی که سخت کار می کنند و به زندگی در شرایط سخت عادت دارند. 1 | روزی که من به دنیا آمدم جنگ بود. سال 64. جنگ شبیه یک خواب طولانی بود. سنندج بوی باروت سوخته می داد. هر وقت شهر بمباران می شد و صدای آژیر خطر را می شنیدیم همه می رفتیم زیرزمین خانه پدری. بعد صدای الله ُ اکبر بابا را یادم هست که شنیدنش نگرانی و ...
داده است. محمود از همه آنها بزرگتر است، یک وانت دارد و غروب می آید زباله های انباشته شده در گونی های دو برادر را بار می زند و به سمت جاده شهریار می برد. رحمان کودکی است که از کودکی تنها جسه کوچکش برای او مانده است.پوست دستهایش سیاه و زخمی است و صورتش هم آفتاب سوخته، سرفه های ریزی می کند، یکی خانم ها اهل محل هر روز برای او غذا کنار می گذارد و در ظرفی یکبار مصرف به او می رساند. رحمان هم همیشه ...