سایر منابع:
سایر خبرها
دوچرخه سواری که پیام رسان شهداست +عکس
ها ارتباط بگیرم انتظارم این است که هماهنگی بشود؛ ولی حتی این کار هم انجام نشد. در بندر عباس ابتدا به بنیاد شهید رفتم و گفتم می خواهم درباره شهید سبیل اخلاقی در یک یا دو مدرسه صحبت کنم؛ اما فقط 3 روز دنبال این بودم که مفهوم این مسئله را به آنها برسانم، بعد هم به من گفتند این شهید برای استان ما نیست و متعلق به استان سیستان و بلوچستان است و اینکه این مسئله در برنامه سالانه ما گنجانده نشده! این در حالی ...
رمزگشایی از قتل مرد مسن به دست سارقان منزلش/ متهمان می گویند فقط برای سرقت به خانه او رفته بودند
حادثه24- پنج سال و سه ماه قبل برادرزاده مردی به نام فریدون به مأموران خبر داد عمویش در خانه به قتل رسیده است. این جوان به مأموران گفت من هر روز به عمویم سر می زدم یا تلفنی با او صحبت می کردم. روز حادثه وقتی به تلفنش زنگ زدم، جواب نداد. چندبار تماس گرفتم، اما عمویم جواب نداد. من هم نگران شدم و به خانه اش رفتم. در زدم. در را باز نکرد. با کلیدی که داشتم وارد خانه شدم و دیدم جسد عمویم روی زمین افتاده ...
جمله امام(ره) که شهید چمران را در ایران ماندگار کرد!/ هدیه خاص حافظ اسد به دکتر چمران
.... بعد آمد از بین اینها، آنهایی که می توانستند کار رزمی هم انجام دهند را آموزش نظامی داد و سازمان اَمَل را از بین اینها بوجود آورد. اما چرا نام "اَمَل"؟ یعنی "افواج المقاومه اللبنانیه" که این افواج یعنی گروه گروه! در همه روستاهای لبنان که در مرز اسرائیل بود یکی از این گروه ها را همان روستا می گذاشت که در مقابل اسرائیل بایستند. حالا از این طرف ارتش بیار و از آن طرف نیرو بیاور نبود چون ...
شباهت های شهید چمران و حاج قاسم سلیمانی
. آن ها کلی پول از قذافی گرفته بودند و با افشاگری من بهم ریخته بودند. بعد رفتم لبنان از آنجا ویزا گرفتم. به لیبی رفتم. خود قذافی هم قول داد که مرا در پیدا کردن امام موسی صدر کمک کند. همانجا بودم که جنگ شروع شد و راه های هوایی بسته شد. با اتوبوس به ایران برگشتم و سریع به خوزستان رفتم. چند روز بعد از شروع جنگ بود که از همان اول سرباز دکتر شدم که به من کلاشینکف و خمپاره 60 دادند. ...
با عشایر تالش تا سه هزار و یکصد متر از سطح دریا
...، از دل جعبه مداد رنگی بیرون کشیده اند، زرد، نارنجی، قرمز و ... زن چوپان با کلاهی حصیری و چادرشب رنگین به کمر بسته در میان صدها گوسفند، بره، گوساله و سگ های عظیم در میان صدای زنگوله و مرتع می ایستد و با تعجب اول به نمره دولتی ماشین و سپس به گروه نگاه می کند و بعد با نرمخندی واضح خوش آمد می گوید. سگ های چوپان با هیبت های عظیم در سایه کلبه ها خفته اند و آقای پورمیرزایی با ...
پیکر شهید نسیم افغانی چگونه تفحص شد؟ + تصاویر
وضعیت زمین و وسایل برجای مانده قرار شد فردا صبح با یک بیل مکانیکی به همین نقطه برگردیم. صبح روز بعد ما دوباره به همان نقطه برگشتیم. برادر حمزه نظری هم سمت چپ چمِ هندی 2، کنار جاده شنی کار می کرد و حدود 800 متر با ما فاصله داشت؛ ولی از آنجایی که منطقه دارای تپه های بلندی بود، نمی توانستیم همدیگر را در حین کاوش ببینیم. برادر اسد چوبین و برادر ابوالقاسم روستا رفتند برای ادامه شناسایی من هم ...
داغی که سی ساله شد
کمکم کنید، در گوش گلدخت تکرار می شد. خاک ها را با دست مشت مشت از روی پاهایش کنار می زد و بالاخره نزدیک صبح خودش را خلاص کرد. دو برادر کوچکش که کنار او خوابیده بودند، حال شان خوب بود، اما خبری از زینب، محمد، امید و پدر نبود. صبح شده بود که مادر رسید. عموها هم برای کمک آمدند. یکی یکی آجرها را بلند می کردند. زینب اول از همه پیدا شد، مثل فرشته ها خوابیده بود، خوابی عمیق. پدر و محمد هم همدیگر را در آغوش ...
شهید چمران چگونه موتورسواران تپه های گیشا را به میدان جنگ برد
مدرسه ای در اهواز سکونت داشتیم، در آنجا آقایی حضور داشت که کماندو بود و نیروها را تعلیم می داد. او دید که ما ریش نداریم، خوشش نمی آمد و هر روز صبح زود ما را از خواب بیدار می کرد و می گفت هر وقت گفتم بدوید و هر وقت گفتم شیرجه به جلو بزنید. دو سه روز این کار را تکرار کرد به گونه ای که تمام آرنج هایمان زخم شده بود. در حیاط مدرسه و در برابر شهید چمران به او گفتم که چرا ما را اذیت می کنی؟ چون ریش نداریم ...
هلال احمر پناه مردم رودبار بود
...، پدر می گفت شبانه به روستا برویم و از خانواده خبر بگیریم اما من مخالفت کردم و گفتم اگر تا صبح صبر کنیم بهتر است. بالاخره تصمیم بر این شد که صبح به راه بیفتیم. هوا گرگ و میش شده بود که راه افتادیم تازه به کوهین رسیدیم که اخبار اعلام کرد که زلزله شدیدی در گیلان رخ داده است، به لوشان که رسیدیم خرابی ها خودش را هر لحظه بیشتر نشان می داد و هر چه پیشتر می رفتیم خانه های ویران شده ای را می دیدیم ...