سایر منابع:
سایر خبرها
حاج حسین ؛ مسؤولی که حواسش به همه چیز بود، از لباس و سلاح تا روحیه نیروها +فیلم
تازه وارد جبهه شده بودیم هنوز حاج حسین خرازی را نمی شناختم، کم کم، به مرور زمان با ایشان آشنا شدم اما آقای ردانی پور را می شناختیم، اول جنگ در شهرک دارخوین آقا مصطفی ردانی پور درحالی که لباس روحانیت به تن داشت، آمده بود، سلام و احوال پرسی کردیم و عکس گرفتیم. این عکاس و رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: آن روز شهید جلال افشار هم بود که زمان عکس رفتن من را بوسید و گفت این عکس ها یک روزی به درد ...
پدرانه هایی که کرونا بر باد داد
پولی ها و نداری های پدران و پسران، دوباره به جایی برمی گردم که ابتدای گزارش از آن آمدم! این بار سراغ پدرانی می روم که امسال دیگر پدر نیستند! پدرانی که فرزندان خود را به دلیل کرونا از دست دادند. آقای محمدی یکی از این پدران است. او می گوید: هدایای پارسال پسرم را هنوز دارم. خودش برایم کاردستی درست کرده بود، ولی امسال فقط با یادش روزها را می گذرانم. نمی دانید برای یک پدر و مادر چقدر سخت است فرزند خود ...
اس ام اس برای روز پدر و پدر شوهر
... ***** پدر ای وجودم از تو / قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات / هستی من جان گرفته روز پدر مبارک ***** پدر جان، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک. از صمیم قلب دوستت دارم ***** متن زیبا و کوتاه در رابطه با روز پدر اگر بدانی چه کسی،کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار ...
این پدر قبل روز پدر ادب شد !
سنی ازم گذشته بود هنوز به قول مادر خدا بیامرزم آدم نشده بودم و هر روز پاچه اینو اونو می گرفتم. بعضی وقت ها با بی محلی دور و بریام احساس می کردم کلی دشمن دارم اما هیچ وقت نفهمیدم که ایراد از خود درخته تا اینکه مهرداد خان کاری کرد کارستون و بلایی سرم آورد که هیچ وقت تصورش را نمی کردم و از اون می ترسیدم. همیشه کابوس می دیدم که توی باتلاقی افتاده ام، رویا می خندد و مهرداد خان به ...
نقطه طلایی
...، خیلی معمولی است. اما داستانش خیلی شفاف در ذهنم مانده. یکی از جوان های فامیل من را، یک پسربچه سه ساله را روی یک دست بلند کرده بود و من آن بالا غرق ترس و حیرت بودم. این عکس مال چند ثانیه بعد است. وقتی من نشسته ام در بغل بابا. بهت زده، زل زده ام به دوربین. بابا هم لبخندی زده و مثل همه عکس های قدیمی، نگاهش به افق است. اما روی لبش لبخندی دارد که با آدم حرف می زند؛ لبخندی که دلیلش نقطه ...
آیت الله مقتدایی: ولادت امیرمؤمنان علی(ع) در خانه کعبه فضیلتی ممتاز و مختص به حضرت است/ شیعه علی(ع) تابع ...
بودیم که به همراه عباس بن عبدالمطلب در مسجدالحرام و مقابل کعبه نشسته بودیم، دیدیم از درب مسجدالحرام فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین وارد مسجدالحرام شد در حالی که 9 ماهه حامله بود به امیرمؤمنان(ع)، در حال طواف به دور کعبه بود که حالت وضع حمل به او دست داد؛ دستش را بلند کرد و گفت: خدایا من به تو ایمان آوردم و به کتب تمام پیامبرانی که فرستادی و کتاب های آسمانی ایمان دارم، به کلمات جدم ابراهیم خلیل پیغمبر ...
چطور می شود به کسی که توان خرید یک بسته ماسک ندارد گفت چرا ناامیدی؟!/ خاطره بازی درباره لاله زار
کار کارگردان است و باید یک سری نکات را به بازیگر یادآوری شود. هیچ وقت به بازیگر نمی گوید چه کار بکن، چه کار نکن و به نظرم خلق یک موقعیت و درآوردن حس وحال یک شخصیت کار خود بازیگر است. شما خودتان شخصیت دایی غفور را چقدر دوست داشتید؟ من اصولا شخصیت هایی که پیچیده اند و زیر و بم های زیادی دارند را دوست دارم و دایی غفور یکی از آنها بود. دایی غفور مرگ فرزندش را باور ندارد و چشم ...
خالکوبی پشت گردن زورگیر تهرانی را لو داد / حمله به یک سیاستمدار چه بود؟
تغییر کرد و به کارهای خلاف روی آوردم. او در ادامه صحبت هایش می گوید: از آن زمان به بعد دست به زورگیری زدم. با موتور سراغ سوژه هایم می رفتم. گاهی اوقات تصادف ساختگی راه می انداختم. گاهی وقت ها هم آنها را تنها گیر می آوردم. بعد هم با تهدید چاقو موبایل هایشان را می کردم. تا حالا 13 شاکی مرا شناسایی کرده اند. اما چون حالم خوب نیست، نمی دانم از چند نفر سرقت کرده ام. یکی از 13 شاکی ام، مرد ...
داستان / روشن دل
فاطمه محمد آبادی: زُل زده ام به جعبه چوبی درب شیشه ای که عینک های باباجان را در آن نگهداری می کنند. هر وقت یواشکی می روم سراغ جعبه درب شیشه ای که عینک هارا بذارم روی چشام وبا آنها عکس سلفی بگیرم بذارم اینستاگرام، مامان جان خبردار می شود وبا واکرش خودش را می رساند سر صحنه که مچ مجرم را بگیرد. انگار واکرش آن لحظه سرعت هواپیمای کنکورد را می گیرد، فکر کنم مامان جان هم انرژی زا می زند به رگ ...