سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت تایلند رفتن مهراب قاسمخانی از زبان خودش!
خیلی بزرگ توی مرکز شهر برپا بود و جمعیت زیادی توی خیابون راه میرفتن و به زبون تایلندی هم چیزایی میگفتن و میخوندن که ما طبیعتاً نمیفهمیدیم. خلاصه که ما هم تصمیم گرفتیم که بهشون بپیوندیم و جاتون خالی لحظات خوبی رو گذروندیم و کلی خوشی کردیم. عصر که برگشتیم هتل گفتم یه سری به کانال بی بی سی انگلیسی بزنم که ببینم دنیا چه خبره. فهمیدیم اون چیزی که ما توش شرکت کردیم کارناوال نبود. اعتراضات مردمی تایلند بود ...
یک رمان سیاه
پشت به جو گفت: معلومه که فهمیدم. داری حرف خودم رو به خودم می گی؟ تو برو زودتر به داد دختره برس. ما یه ساعت دیگه سر نقطه قرار می بینیمتون. استبان با یکی از جیپ های روباز دیدبانی ارتش از راه رسید و جو با جستی بلند به داخل آن پرید. طولی نکشید که جیپ در جاده شماره41 درحال محوشدن از نظرها بود. پنج دقیقه نشده، کامیون نظامی در فاصله یک کیلومتری آنها ظاهر شد. کامیون در سراشیبی جاده، نعره کشان و غران، تخت ...
موج جدید پیام روحانی مچکریم/ ملاقات احمدی نژاد و رحیمی در اوین!/ تمسخر باهنر توسط پورنجاتی/ جنجال ...
! * شیخ عزیز لباس روحانیت در همه حال زیباست. هشدار رسانه زاکانی به لاریجانی و پایداری هفته نامه پنجره که به مدیر مسئولی علیرضا زاکانی منتشر می شود، در یکی از مطالب خود نوشته است: هر چه هست و هرچه خواهد شد، بدنه اصولگرایی از دو طرف آن پایداری و سنتی ها به نمایندگی از لاریجانی که به دنبال تاسیس حزب و جدا کردن خط خود است، باید خطرات و آسیب های انتخابات پیش رو را بدانند و ...
اگر این حماسه برای غربی ها بود
زندگینامه خود نوشت جای می گیرد اما این کتاب از نظر ساختار و درونمایه و پرداخت پا به پای یک قصه و رمان پیش می رود، هر چند وقوع حوادث رویداده برای راوی باعث شده که این خاطره جذاب بشود ، اما پرداخت خوب نویسنده را نمی توان نادیده گرفت. ساختار نویسنده قبل از اینکه 24 روز خاطرات خود را از عملیات والفجر 2 روایت کند و وارد ماجرای اصلی شود حدود 45 صفحه از خاطرات خود را به پشت جبهه، زندگی، حوادث انقلاب ...
فتوای وزیرحاشیه سازدرباره ماهواره
بیان فرمودند ولی تعبیر خوشحال شدم در آن نبود. ولی نسبت به پدرم چنین تعبیری داشتند و نسبت به من هم محبت داشتند که وضع تو با توجه به سوابقت با بقیه فرق می کند. مسائلی را که ایشان فرمودند من هرگز هیچ جایی بیان نکرده ام . این دیدار برای چه صورت گرفت؟ آیا مربوط به فشارهایی بود که به شما وارد می شد یا بحث استفاده از رهنمودهای ایشان بود ؟ - نه این ملاقات ها عمدتا در اوایل کار من و ...
90/ دلیر: به نیمکت نشینی اعتراض کنم مرا می فرستند پادگان!
...! رسول خودش به من زنگ زد و گفت: می خواستم تو را احیا کنم! به هر حال چند هفته بود که گل نزده بودم و شاید هم حق داشت. به هر حال به تصمیم او احترام گذاشتم و از دستش هم ناراحت نیستم. 90: اما آن شوک هم جواب نداد. قبول نداری؟ گفتم که! رسول مرا در ترکیب اصلی نمی گذاشت و فرصت زیادی پیدا نمی کردم. بعد هم همه انتظار گلزنی داشتند و همین موضوع استرس را بیشتر می کرد. اما قول می دهم در ادامه ...
ردپای طراوت در میان خستگی های خانه تکانی
، تا بشکن زنان چند دقیقه بیشتر جلوی خانه مان آواز بخواند. برای بار سوم لباس های خیسمان را عوض کردیم.همه چی رو براه بود. خسته بودیم و به شدت شاد. بلافاصله بعد از نهار خوابمان می برد. پدر هم می خوابید. مادر ملحفه لحاف را در می آورد و لحاف را رویمان می کشید. رو بالشی ها و ملحفه ها و پرده ها را بغل می زد تا حیاط... خستگی نداشت این زن. شوق تمیز و مرتب کردن خانه از سر و رویش می بارید. دست هایش ...
نگین معتضدی از گریه های بدون اشک در بازیگری می گوید
با این چنین مساله ای رو به رو شدید؟ بله، در یکی از سکانس ها من باید به دنیا می گفتم که تو دلت برای مادرت تنگ نمیشه ، به علت این که نمی توانستم این جمله را با لهجه خوب ادا کنم، ما در 30 برداشت آن دیالوگ را گرفتیم تا این که آقای حسن پور آن را تائید کرد. مسلما وقتی می دیدم کارگردان کار اینقدر بر لهجه شمالی تسلط دارد با خیالی آسوده کارم را ادامه دادم و باید بگویم که این ترس فقط در روز اول ...
اس ام اس خانه تکانی جدید عید 94
...، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی !! . . . من نام کسی نخوانده ام الا تو / با هیچ کسی نمانده ام الا تو عید آمد و من خانه تکانی کردم / از دل همه را تکانده ام الا تو . . . ای کسانی که در اتاق خوابتان جاسازهایی دارید.. همانا خونه تکونیها نزدیکه , گفتم در جریان باشید... . . . آسمان را می خواهم برای عبور . جاده ...
هادی عامل از خاطرات گزارشگری اش می گوید
منطقه محسوب می شود. کستی ورزش محبوب مردم خراسان است و در گذشته بسیاری از قهرمانان کشتی از آن دیار بودند. در 12 سالگی کشتی را شروع کردم 12 ساله بودم که از روبروی ساختمانی رد شدم که روی تابلو آنجا نوشته بودباشگاه پارت و من وقتی وارد باشگاه شدم دیدم کشتی گیران زیادی مشغول تمرین هستند. آن زمان نونهالان نمی توانستند تمرین کنند اما من دوست داشتم کشتی بگیرم و به مربی آنجا گفتم می توانم تمرین ...
گفتگو با داوطلب سفر بی بازگشت به مریخ
؟ هزینه اعزام یک گروه 4 نفره 6میلیارد دلار برآورد شده که قرار است از طریق اسپانسر و تبلیغات و فروش فیلم های آموزشی و حق پخش آن هزینه های پروژه محقق شود. - چه تصوری از زندگی در مریخ داری؟ می دانم خیلی سخت خواهد بود، مخصوصا اوایل حضور و ماه اول، اما فکر می کنم بعد از چند ماه همه چیز به صورت طبیعی و عادی شود. اما قبل از آن در هر زمانی کوچکترین اشتباه به معنای نابودی ...
یک گروهان پشت سر حمید رضا نماز می خواند
عاملانه با اسلام دشمنی می کند آنقدر مخالف بود که حتی در وصیتنامه اش ذکر کرده حاضر نیستم در تشییع جنازه ام شرکت کنند. آیا بعد از شهادتشان به خوابتان می آید؟ شش ماه پیش خواب دیدم منزل ما آمده است و گریه می کند. می گفت دوستانم را دارم می بینم. شاید یک ماه بیشتر نشد که همه دوستانش زنگ زدند که می خواهیم به منزلتان بیاییم. وقتی دوستانش تماس گرفتند من متوجه خوابی که دیده بودم شدم که چقدر دوستانش را دوست دارد و هنوز با آنها ارتباط دارد. به قول شهید آوینی انگار آنها هستند و ما رفته ایم. آن شب هم انگار همه دوستانش را خودش دعوت کرده بود و همه دوستانش آمده بودند. منبع: ...
فراموش شدن برای من بهتر از ماندن به هر قیمتی است
تهکام بانو بسیار پریشان حال بود و راجع به مرگ صحبت می کرد. وقتی کار تمام شد به سر کوچه خانه که رسیدم ناگهان یک باد بهاری شروع به وزیدم گرفت و دل من ریخت! به سمت خانه دویدم و پله ها را بالا رفتم و وقتی به اتاق رسیدم، دیدم که همه جمع هستند و مادرم یک ربع قبل از اینکه من بیایم از دنیا رفته بود. *در تمام آن هفت سال نمی دانستید که مادرتان سرطان دارد؟ - نه! آن اواخر تا حدودی بعضی ها ...
اعترافات تکان دهنده مدیر فیسبوک
! اون کسی که اون شب تو فیسبوک مسیج داد و بعد [...] و در آخر [...] و رفت جرج کلونی نبود، من بودم که با اکانت او آمده بودم. شبنم عزیز! بابت اون عکست که توی عروسی گرفته بودی هم شرمنده ام. یه جوری بود نمی تونستم پخش نکنم، ولی بهت تبریک میگم، تو پیج خوشگلای رودهن از 10، 5.9 گرفتی! و در آخر شهرام! نمی دونم چه جوری بگم. ولی حالا که همه چیز رو گفتم بذار اینم بگم. من روم سیاهه، اون کامبیزتون هست که بهت ...
پاراگراف کتاب (24)
، تاریخ روز و ماه و سال حق داری تاریخ بذاری، پسر! عشق اون قدر سریع میگذره که آدم بهتره ازش یادداشت برداره، واسه چند سال بعد که شاید دیگه چیزی ازش یادش نمونده باشه. آدمهایی که عشقشونو انکار میکنن، سریع تر از دیگرون پیر میشن. مث نوجوونیه. مردم عوض اینکه سعی کنن نوجوون باقی بمونن، همه کار میکنن تا جوون به نظر بیان، با نهایت جدیت. بعدش تعجب میکنن که دیگرون باهاشون مث پیرپاتال ها ...
جهاد در جبهه محرومیت زدایی ادامه دارد
هنر به حضار و به خصوص مهمانان ویژه همایش نشان بدهند. اواخر بهمن ماه است و ریزگردهای معرف حضور همه مان، اندکی از سنگینی حضور خود در خوزستان را کم کرده اند تا فرصت یابیم برای پوشش خبری طرح های محرومیت زدایی قرارگاه کربلا اجازه ورود به فرودگاه اهواز را بیابیم. دیر وقت می رسیم و همان شب فاصله صد و اندی کیلومتری تا خرمشهر را می پاییم و حالا هم که در سالن همایش های اتاق بازرگانی این شهر، نظاره ...
جنجال اینستاگرامی یک روحانی معروف+عکس
لباس روحانیت در همه حال زیباست. * روحانیت در لباسش خوشگل وگرنه آنفالو بهتره * لباس روحانیت اگر در تلویزیون پوشیده بشه و بیرون نه ، بدرد هیچی نمیخوره * سلام حاج آقای زأئری عزیز اگه اهل ریا و دورویی بود با این صراحت عکسشون رو نمی گذاشتند، این موضوع اتفاقا نشان از یک رویی و صداقت ایشون داره، اینقدر راحت دیگران رو قضاوت و متهم نکنیم. * ترو خدا یکم محاسنتو ...
فرهنگیان در چالشی سمبلیک بار دگر اعتراض خود را اعلام کردند+دیدگاه بیش از 50 معترض فرهنگی
. یحیی می گه: 1393/11/04 در 1:10 ق.ظ سلام چرا همه ارگانها می گویند آموزش و پرورش مصرف کننده است مگر نیروهای انسانی وزارت بهداشت – بانکها-اداره جات -کارخانه جات و تمامی ارگانها را آموزش و پرورش تولید نمی کند و ... عقیل می گه: 1393/11/04 در 1:12 ق.ظ دقیقا زدی تو خال. کاملاباهات موافقم وقتی با رسانه های مجازی جمعیت چند میلیونی ...
روایتی دیگر از یک مقاومت
نوجوانان وطنم بود به فضای داخل خوابگاه ها رفتم تا با گپ و گفتی با دانش آموزان صمیمی این مدرسه روستایی، خود را دوباره پیدا کنم. در برخی اتاق ها بچه ها حضور داشتند. با آنان وارد صحبت شدم و از مشکلاتشان در مدرسه پرسیدم اما هر چه اصرار می کردم می گفتند: خدا را شکر ! همه چیز خوب است به خودم گفتم اگر الان به مدرسه ای در یک کلانشهر وارد شده بودم قبل از اینکه من سؤالی بپرسم بچه ها با کلی ...
قاضی درونتان را تربیت کنید!
رو باید صبح که از خواب بیدار میشن تماشا کرد. اون موقع است که قیافه شون دیدن داره . وقت قبلی برای فکر کردن برای خودتان وقت و زمان کافی بخرید. قرار نیست به قضاوت سریع شما جایزه و پاداشی بدهند. مهمترین نکته در رعایت فرهنگ گفت و گو و بعد قضاوت کردن این است که از طرف مقابلتان وقت بخواهید؛ برای مثال اگر با او صحبت کردید و به نتیجه ای نرسیدید، همان جا و با قاطعیت لازم نیست حکم تان ...
با خانواده آیت الله خوشوقت
کاری کرد که کودک و نوجوان با میل و رغبت، فرمان خدا را اطاعت کند. ارتباطشان با پدر و مادر خودشان چگونه بود؟ ایشان بسیار متواضع بودند و مرتب به آنها سر می زدند. هفته ای یک یا دو بار مادرم آبمیوه می گرفتند و با هم (من و پدر و مادرم) به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ می رفتیم. اگر پدر و مادر حاج آقا کاری داشتند همان موقع برایشان انجام می دادند. می خواستند با این روش دین خود را در قبال ...
"شب"ی برای پسر خوب سینما در موزه سینما
ادامه سجادی حسینی گفت: کسی که من به خاطر او اینجا مقابل شما ایستاده ام تنها مادرم است که در جمع شما حضور دارد. او ادامه داد:"شب، بیرون" فیلمی است که تلاش کردم از فشارهایی که قرار بود در فیلمسازی گریبان هر فیلمسازی رو بگیرد، به نوعی فرار کنم. سعی کردم یک فیلم خیلی ساده و بی ادعا بسازم. سجادی حسینی یادآور شد:روزی آقای مجید برزگر کارگردان سینما به من گفت باید از تله فیلم هایت فاصله بگیری و امروز و با ساخت این دو فیلم از تله فیلم هایم عملا جدا شدم. در ادامه مادر سجادی حسینی با بغض بیان کرد: افتخار می کنم که اینجا در کنار شما و پسرام ایستاده ام. ...
بنیاد در آینه مطبوعات
قطع می شود، دیگر دردی احساس نمی کند. همه گمان کردند فقط دستم ترکش خورده و من را با اتوبوس به عقب برگردانند. بعد از دو روز تازه فهمیدند قطع نخاع شده ام. لحظه ای که فهمیدید در آغاز جوانی پاهایتان را ازدست داده اید، چه شد؟ خیلی سخت بود. واقعا می گویم. پذیرفتنش برایم چندان آسان نبود. یادم هست مدت دو سال در آسایشگاه معلولان و جانبازان بوستان ملت بودم. مدتی حتی افسردگی گرفتم و گوشه نشین شدم ...
ماجرای تکه نانی که عالمی را نجات داد
را که یک صرف ساده بود و راحت متوجه می شدیم ولی او نمی فهمید با اینکه پشتکار خوبی داشت. مدتی گذشت و به او گفتم: نتیجه ای نمی گیری ما از این دروس گذشتیم ولی تو همچنان با آنها درگیری! مدتی گذشت و به جایی رسید که از استاد ایراد می گرفت و استاد از او جواب می گرفت و خیلی روان درس را متوجه می شد! با او صحبت کردم که چه شد پیشرفت کردی؟ گفت: چند وقت پیش از حوزه می رفتم بیرون که باران می آمد و پیرزنی را دیدم ...
سخنان رضا داوری اردکانی درباره فلسفه، فردید، فوتبال و فرهنگستان علوم
داشتیم افطار می کردیم. بچه کوچکم در آن زمان تنها فرد خانواده بود که روزه نبود. من گوشی را دادم دست او و گفتم این هم سهم تو، بیا از سخنان استاد استفاده کن و بهره مند شو تا من افطار کنم. (خنده) چون من به مرحوم فردید گفتم سر افطارم و اگر اجازه بدهید بعد از افطار زنگ بزنم، اما گوش نمی کرد که. بچه شما چند ساله بود آن موقع؟ شاید دو سال. گوشی را هم گرفت و حدود ربع ساعت گوش داد و من در ...
بولتن تئاتر ؛ مجلۀ خبری روزانۀ تئاتر (3 اسفند)
پیرمرد ، اون پایین رو نگاه کن ، بهار تو راهه ، مارمولک بد ادا و خانم شیره کجاست؟ است. در جلد سوم این مجموعه نمایشنامه های گنج! گنج! ، کوزه بدجنس ، جیک جیک جیک! قار قار قار! ، یه پر!یه برگ! یه هویج! ، این خورشیده یا قابلمه؟ ، عید شما مبارک و سگ گله! برگرد به خونه ت برای کودکان روایت شده است. در جلد چهارم هم توپ پردردسر ، خرس پرنده ، بچه ها بگید خطر خطر ، اژدهایی که اژدها نبود ...
پرواز بر فراز اچ. 3، سقوط در سلیمانیه
هایی را که گفته بودم را چندین بار با خود تکرار می کردم. یکی از روزها متوجه شدم فردی را به سلول کناری سلول من منتقل کرده اند و ما شب هنگام از طریق حفاظی که بالای سلول بود با هم صحبت کردیم و متوجه شدم وی از اردوگاه شش منتقل شده و نامش در لیست صلیب سرخ وجود دارد و می تواند با ایران از طریق نامه در ارتباط باشد به همین دلیل از فرصت استفاده کرده و مشخصات و آدرس منزل پدری ام را در تبریز به او ...
آخرین ثانیه های زندگی
... می خواهی بدانی مادرم اکنون مشغول چه کاری است؟ او مثل همیشه در حال خواندن آیة آلکرسی است... برای من... برادرم و برادرانش و همه کسانی که این سوی رودخانه هستند. مادر تو چی؟ او نیز برای تو دعا می خواند؟ هر دعایی که بخواند و یا خوانده، شاید تا حدود 15 دقیقه دیگر بی فایده شود... و تو به حرکت ادامه می دهی.... شاید در فکر آن هستی که زودتر به خط مقدمتان برسی و دوباره شب، شهر ما را به زیر آتش ...
روایت یک جا مانده از کربلا/ گرمای عشقی که در جانم به یادگار می ماند
اباعبداله الحسین را میزبانی کنند. نوه های کوچکی داشتند که با مهربانی می آمدند و بر روی زانوهای من می نشستند و من در آن لحظات احساس می کردم سال هاست یکی از اعضای این خانواده هستم. بعد از مدتی همسر مرد راننده که حالا حسابی با او عیاق شده بودم ضمن استحمام من لباس های نویی را برای تعویض لباس هایم آورد. باورم نمی شد که به جز فرزندانم کسان دیگری نیز بتوانند این گونه به من خدمت کنند. من نمی دانم آنها ...
خرید سربازی برای غایبان، آزاد شد +قیمت
تایباد تو کمین واقعا نصف شب پست دادم 19ماه ای توووف، ترسناک بود ولی گذشت مرد شدیم به نظر من اگه دولت کارت پایان خدمت سربازی رو با مبالغ بالای 50 میلیون بفروشه دیگه ارگان های نظامی نیازی به بودجه دولت ندارن و سربازهای فقیر هم میتونن حقوق بیشتر بگیرن اینجوری به سود همه فقرا و مرفع و دولته خوبه من با لیسانس بعد از رفتن خدمت کسب کاری که خیلی براش زحمت کشیدم را ...