زن28ساله: شوهرم به خاطر آوردن پسر با من ازدواج کرده است!
سایر منابع:
سایر خبرها
همسرم مچ مرا هنگام قرار گذاشتن با پسر 26 ساله ام گرفت/رسوایی یک راز عجیب!
به گزارش مشهد فوری ، با بر ملا شدن از راز ازدواج اولم هنگامی که تلفنی با پسرم صحبت می کردم همسرم تصور کرد با جوان غریبه ای ارتباط دارم تصمیم به جدایی از من گرفته است. به گزارش مشهد فوری ، با بر ملا شدن از راز ازدواج اولم هنگامی که تلفنی با پسرم صحبت می کردم همسرم تصور کرد با جوان غریبه ای ارتباط دارم تصمیم به جدایی از من گرفته است. ...
عجیب ترین درخواست طلاق در تهران
انقدر پول پرست شده است. اگر از اول گفته بود به خاطر پولم می خواهد با من ازدواج کند من اصلاً قبول نمی کردم. ضمن اینکه او مدام دنبال این است که ببیند دختر خاله اش چه لباسی خریده یا خواهرش چه گوشی خریده یا دوستاش چه طلا و جواهراتی خریده اند تا او هم سریع همان را یا بهتر از آن را بخرد. دیگر خسته شدم الان هم که نتوانستم برایش گردنبند طلا بخرم چون واقعاً این همه پول نداشتم. اگر می خریدم بهترین ...
سارا منجزی پور از گاندو تا کلبه عموپورنگ /عکس
پدرم بزرگ شدم و یک سارای دیگر شدم. آدم با غم از دست دادن عزیزانش پیر می شود. منجزی پور ادامه داد: زمانی که پدرم در بیمارستان بستری بود فقط به من نگاه می کرد و با من حرف می زد. در آن زمان با لباس های مخصوص به ICU می رفتم و داروهای پدرم را خودم به او می دادم و از این کار لذت می بردم. چون پدرم چشمانش باز بود و مرا می دید. بعد از این مراقبت ها حال او خوب شد و پدر را به خانه منتقل کردیم. از خدا ...
مادر شهید: صدور شناسنامه خیلی از مشکلاتمان را حل می کند
کشورها اینطور هستند، کسی که بخواهد تبعه بشود سوگند می خورد که در مسیر آن کشور باشد. یک امر اداری است، فرقی ندارد... مادر شهید کریمی: چند سال است من ایران هستم، پیر شدم... **: این کارها به خاطر مراحل اداری اش باید انجام شود. مادر شهید: وسایل خانه هم نداریم، اینها خانه من را دیده اند، حتی فرش هم نداریم. چند دفعه ما گفتند برای شما وسایل خانه می گیریم، رفتند و دیگر ...
گفتگوی جذاب با تنها دختر شهید نواب صفوی | دفاع مقدس ما رایت الا جمیلا بود
خبرگزاری حوزه : فاطمه سادات ، تنها دختر شهید نواب صفوی است. او از کودکی به مبارزه با ظلم علاقه دارد و قبل از انقلاب با سید ابوالفضل فاضلی رضوی ازدواج می کند و به دلیل فعالیت های همسرش علیه رژیم، به جنوب سیستان و بلوچستان تبعید می شود. آن ها برای تحصیل به آمریکا می روند و پس از بازگشت، برای فراگیری علوم دینی راه قم را در پیش می گیرند. خبرنگار خبرگزاری حوزه در تهران، به مناسبت هفته دفاع مقدس در گفت وگویی به دوران کودکی و جوانی ...
ناگفته های پسری که مزاحم خواهرش را به قتل رساند؛ کاش چاقو در جیبم نبود
. من یک آدم سربه زیر بودم وبا کسی اختلاف و دعوا نداشتم تا این که یک روز خواهرم گفت پسری او را تعقیب و برایش ایجاد مزاحمت می کند و دست بردار نیست. با شنیدن این حرف ها خونم به جوش آمد و می خواستم تنبیهش کنم. چند بار مرد مزاحم را دیدم و با او حرف زدم که برود پی کارش که اهمیت نداد و سرانجام با هم درگیر شدیم و او را با ضربه های چاقو کشتم. از ورودت به زندان بگو. بعد از یک هفته فرار تسلیم شدم ...
داشته هایم مدیون دعای پدر و مادر است/برایم سخن بود محضر رهبر انقلاب مداحی کنم
شرایط طوری پیش رفت که نشد آرزوی پدرم را محقق کنم. نوجوانی ام در زمان جنگ بود و جبهه رفتم. بعد ازدواج کردم و فرصتی دست نداد که به این وادی ورود پیدا کنم. راستش علاقه چندانی هم به این مسیر نداشتم، بیشتر دوست داشتم مداح شوم و همین مسیر را ادامه دادم که الحمدالله همسرم نیز مشوق خوبی برای من بود و با حمایت خانواده در این مسیر مصمم تر پیش رفتم و اکنون 30 سال است که مداح و روضه خوان خاندان آل الله هستم و ...
مادر شهید: صدور شناسنامه خیلی از مشکلاتمان را حل می کند
گروه جهاد و مقاومت مشرق - مهمان منزل شهید مازیار کریمی در یکی از محلات حاشیه های شهر پیشوا بودیم که با خبر شدیم مادر شهید عزیز احمدی نیز قرار است به جمع ما بپیوندند. از ایشان هم خواستیم درباره ماجرای شهادت پسرشان برایمان بگویند. گفتگو با این مادر شهید به خاطر غلظت لهجه شان، کار سختی بود. این موضوع، ما را در تنظیم این گفتگو نیز با مشکلاتی مواجه کرد. در خانه شهید کریمی از مادر و خواهر ...
قسمت 17/ سفر دوم که سید جمال الدین به ایران آمد، پدرم مرا به دیدن او برد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ [...] آن اوقات سید جمال الدین دو سفر به ایران آمد. سفر اول (در 1304 ق) من خردسال بودم، اما پدرم که با او دوست شده بود صحبتش را بسیار می کرد و با عالم طفولیت شوق ملاقاتش را داشتم. اتفاقا روزی که منزل ما آمد من به خانه ی خویشاوندان رفته بودم و او را ندیدم و از این جهت بسیار متحسّر شدم [افسوس خوردم]. سفر دوم که آمد به پدرم گفتم البته باید مرا به فیض دیدار او برسانید. پدرم که شیوه اش همین بود روزی مرا به دیدن او برد. در این سفر هم مانند سفر اول در ایام اقامت طهران در خا ...
لاله صبوری در خیابان ستارگان کالیفرنیا! + عکس
صبوری علاوه بر بازیگری دستی در نقاشی هم دارد و از سنین جوانی برای کسب درآمد به شاگران مادرش تدریس خصوصی میکرد و طراحی فرش انجام میداد. تجربه اجرا در شبکه جام جم را نیز در کارنامه کاری وی دیده می شود. لاله صبوری اولین بار در سال 1364 وقتی 17 ساله بود ازدواج کرد و و در 18سالگی مادر شد. او صاحب یک پسر بنام بهداد و سپس یک دختر بنام هلیا شد اما این زندگی بعدا به جدایی ختم شد. به ...
تصمیم واقعی کتایون ریاحی برای خودکشی ! / افشین نجاتم داد + جزییات
ازدواج کرد و از وی صاحب یک فرزند پسر بنام پوریا شد. زندگی مشترک کتایون ریاحی با فرشید رحیمیان مدت زیادی طول نکشید و به طلاق ختم شد. اما این بازیگر معروف در هیچ مصاحبه ای از علت جدایی اش صحبتی را به میان نیاورد و دلیلی برای پایان یافتن این زندگی مشترک مطرح نکرد. چند سال بعد کتایون ریاحی با مسعود بهبهانی ازدواج کرد که همسرش از سهامداران اصلی شرکت اویل ورد آمریکا بود ...
نقشه عجیب هوو مشهدی برای زن شوهرش!
به گزارش مشهد فوری ، زن جوان مشهدی ادعا کرد زن اول شوهرش (هوو) با یک نقشه قبلی و با همدستی دخترانش بر سر من آوار شدند و مرا هدف ضرب و جرح قرار دادند. آن ها می خواستند با توسل به زور از من دست خطی بگیرند که حضانت پسرم را به آن ها واگذار کنم و بعد هم سجاد(همسرم) بتواند به راحتی مرا طلاق بدهد. به گزارش مشهد فوری ، زن جوان مشهدی ادعا کرد زن اول شوهرش (هوو) با یک نقشه قبلی و با همدستی دخترانش بر سر من آوار شدند و مرا هدف ضرب و جرح قرار دادند. آن ها می خواستند با توسل به زور از من دست خطی بگیرند که حضانت پسرم را به آن ها واگذار کنم و بعد هم سجاد(همسرم) بتواند به راحتی مرا طلاق بدهد. ...
صحبت های تاثیرگذار یک جانباز / اگر به عقب برگردم همسرم را انتخاب نمی کنم
همسر این جانباز جنگ با بیان اینکه وظیفه خودم دانستم با مردی که به خاطر کشورش جانش را به خطر انداخته بود ازدواج کنم گفت: پدرم با این ازدواج مخالف بود ولی من محو غیرت آقای مروتی شدم و با او ازدواج کردم و به خاطر این ازدواج ترک تحصیل کردم. مجتبی مروتی هم در بخشی از روایتش گفت: ما هیچ وقت به اختلاف بزرگی نخوردیم که منجر به دعوا شود. اما اگر به سال64 برگردم همسرم را برای ازدواج انتخاب نمی کنم ...
نقشه عجیب هوو!
خبرمهم: مدتی بعد از آن که در ازدواج اولم شکست خوردم، در حالی با یکی از آشنایان پدرم ازدواج کردم که 30 سال از من بزرگ تر و متاهل بود اما مدتی بعد به نقشه شوهرم برای ازدواج پی بردم...
توهین به بهاره رهنما برایش پول ساز است ! + فیلم عجیب ترین گفتگو با خودش
مقطع دکتری است. او در پاسخ به این سوال که چرا اینقدر درس می خوانید اینطور پاسخ داد: من درس خواندن را دوست دارم، این حس خوبی است که شما در هر سنی بتوانید دانشجو باشید. او ادامه می دهد: سال 70 دیپلمم را گرفتم که دیپلمم را که گرفتم وارد دانشگاه شدم و تا 74 ادبیات خواندم. از 74 تا 78 حقوق خواندم ، بعد فوق لیسانس ادبیات نمایشی گرفتم . یک لیسانس گرفتم و انی روزها دانشجوی مکاتبه ای ...
خانواده خوب؛ ازدواج، شروعی به شیرینی نبات
...> دانلود فیلم اصلی برای تهیه گزارش ازدواج آسان به منزلشان رفته بودیم؛ به او گفتم آقای صانعی در اوج گرانی و تورم چطور جرات کردید زندگی مشترک تشکیل دهید؛ که گفت؛ بچگی کردم! همین جواب کافی بود تا صدای خنده همه در منزل بلند شود. بعد از پذیرایی بلافاصله آماده مصاحبه شدیم؛ فاطمه از روز هایی که آماده زندگی مشترک می شد برایمان گفت. کلامش گرم و صادقانه بود. شنیدن زوایای داستان ...
گفت وگوی خواندنی با پرستاری که در آمبولانس ازدواج کردند! / عکس
.... وصلت و ازدواج هم خبر خوبی است که همه را خوشحال می کند. عقد متفاوتی داشتیم و هدایای متفاوتی گرفتیم او درباره بازخوردها و بازتاب فیلم عقدش می گوید: این فیلم، اول از شبکه استانی و بعد هم از شبکه3 تلویزیون پخش شد. بعد از آن بود که همه کانال ها، صفحه های خبری و غیر خبری فضای مجازی فیلم مان را پخش کردند. من و همسرم هم طی دو سه روز گذشته هربار که به سراغ اینستاگرام می رفتیم، مدام فیلم ...
حمید محمدی مجری برنامه فوتبال 120 کیست؟ | زمان پخش برنامه فوتبال 120
مکانیک زدم و شاهرود قبول شدم و همزمان دانشگاه آزاد کرج با رتبه 13 هم قبول شدم و کرج را برای درس خواندن انتخاب کردم همان سال 82 که وارد دانشگاه شدم میخواستم شهریه دانشگاهم را خودم بدم برای همین به رادیو مرکز کرج رفتم و تست دادم و شروع بکار کردم در سال 83 و در یک یکسال بعد از ورودم به رادیو، روزنامه جام جم فراخوانی برای جذب گوینده خبر منتشر کرد، من اصلا قصد نداشتم گوینده اخبار ...
اسرار مکتوم جنگ 8 ساله| ناگفته هایی از امدادگری بانوان در بیمارستان ها / روایتی از امدادگری بانوان در ...
بمباران و یا عملیات های جنگی صدای آژیر آمبولانس ها در خیابان می پیچید،اما از اینکه درخانه بودم و نمی توانستم برای کسی کار امدادی در این شرایط انجام دهم،آرام و قرار نداشتم.روزی دختر کوچکم را کنار پسرم که حدود 2 سال داشت گذاشتم و به بیمارستان نزدیک محل سکونتمان رفتم.حدود10 صبح در بیمارستان مشغول کار شدم و آنقدر مجروحین در بیمارستان زیاد بود که متوجه شدم ساعت3 بعد ازظهر بود و تازه به یاد فرزندان خودم ...
عکس خصوصی فریبا نادری با عشقش | ماجرای ازدواج دوم فریبا نادری
می گوید: در سال 1363 به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگ ترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلم هایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری می کردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم. در دوران کودکی بسیار شیطون و بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او بازی می کردم و به همین خاطر شیطنت هایم هم پسرانه ...
درخواست عریان کارگردان مشهور از سحر قریشی / به این خانه بیا !
...، ترورها و توهین ها شروع می شد. ولی امروز دیگر برایم مهم نیست، هرچه دوست دارند پشت سر من حرف بزنند. آنهایی که یکهو ظاهر شدند! بعد از اینکه سریال دلنوازان را بازی کردم تلفن خانه مان مدام در حال زنگ خوردن بود. آدم هایی زنگ می زدند که سال ها بود از آنها خبری در زندگی من نبود. افرادی از اقوام زنگ می زدند که من شخصا یک بار هم آنها را در زندگی ندیده بودم و سحرجان سحرجان گویان ...
شوهرم متوجه ارتباط من و حمید شد و هر روز کتکم می زند
جز جدا شدن از او ندارم. زن جوان در حالی که نوزادش را در آغوش می فشرد، دفتر زندگی اش را به 3 سال قبل ورق زد و گفت: در خانواده ای زندگی می کردم که پدر و مادرم هیچ گاه به تحصیل فرزندانشان اهمیتی نمی دادند. بیشتر بخوانید: مرد تهرانی 3 سال بعد فهمید پدر بچه اش نیست! من هم که احساس پوچی می کردم در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم. پدرم دستفروش ...
تیغه چاقو زیر گلوی تازه عروس
تحصیلاتم ادامه دادم و در خانه مادربزرگم رشد کردم تا این که سال گذشته وقتی وارد چهاردهمین بهار زندگی ام شدم خواستگارهای زیادی زنگ خانه مادربزرگم را می زدند. در این میان یک روز که به همراه عمه ام در صف نانوایی ایستاده بودم زن میان سالی مرا دید و در همان صف نانوایی مرا از عمه ام خواستگاری کرد. چند روز بعد با موافقت پدر و مادربزرگم سر سفره عقد نشستم و با تیمور ازدواج کردم ولی از همان ...
نخستین زنی که در جنگ به اسارت عراقی ها در آمد
. نه همگی مرد بودند. من هیچ اسیر زن دیگری ندیدم. بعد از یک سال و چند ماه دوباره مرا به بغداد، زندان استخبارات، اردوگاه رمادیه منتقل کردند. من در آن مقطع بعد از 6ماه به خاطر خارج کردن برخی ترکش ها دوباره برای عمل به بیمارستان موصل منتقل شدم. صلیب سرخ جهانی وقتی مرا دید، گفت: باید این زندانی مبادله شود. بله. تقریبا 2 گروه قبل از من مبادله شده بودند که اکثرا نابینا، قطع نخاع یا ...
در رسانه | روایت بانویی که از 5 سالگی زبان گویای ناشنوایان است
بودم که پدرم که ناشنوا بود مرا بغل می کرد و به در منزل افرادی می برد که از آنها طلب داشت و از من می خواست که به آن شخص بگویم پولش را بدهد و اینگونه کار ترجمه من از کودکی آغاز شد و این برای من بسیار لذت بخش است که بتوانم مشکلی را حل کنم و اگر قرار باشد مشکلی پیش آید بتوانم جلوی آن را بگیرم و این برای من بسیار زیباست. فارس: شنیده ایم شما در بحث ازدواج ناشنوایان هم فعال هستید، در این باره ...
روایت همسر شهید هرمزپور از فرمانده گمنام تیپ فاطمه الزهرا
. آقا جواد چند بار با چند تا از دایی هایش که از دوستان پدرم بودند، به خانه ما رفت و آمد کرده بود. هر بار برایمان سؤال پیش می آمد که علت آمدنش چیست. یک شب به خانه ما آمده و با پدرم صحبت هایی کرده بودند. روز بعد، زن دایی ام به من گفت: آن عده ای که دیشب به خانه شما آمده بودند، آن فردی که لباس پاسداری پوشیده بود و ریشش هم بلند بود، می خواهد به خواستگاری تو بیاید، این یکی را قبول می کنی یا نه ...
دوشادوش 4 برادرم در میدان های جنگ حضور داشتم
شدم می گفت خواهر یک قطره آب! اما او نباید آب می خورد. آب برایش ضرر داشت. آخر هم با زبان تشنه به شهادت رسید. دیدن این صحنه مرا به هم ریخت. نشستم و زار زار گریه کردم. یاد شهدای کربلا افتادم که چطور با لب تشنه شهید شدند. وقتی بدن پاره پاره بچه ها و تن مجروحشان را می دیدم به امام حسین (ع) می گفتم آقاجان ببینید شما تنها نیستید! این ها یاران شما هستند. آن هایی که بعد از 1400 سال برای یاری رساندن ...