سایر منابع:
سایر خبرها
کتاب گمشده من و شهید علی هاشمی به روایت فرمانده جنگ
زمستان سال 1381 به کنگره سرداران شهید استان خوزستان دعوت شده بودم. روز دوم این مراسم آقای دکتر محسن رضایی حرف هایی درباره جنگ و علی هاشمی گفت که برایم تازگی داشت. از حرف های ایشان متوجه علاقه اش به علی هاشیم شدم. از طرف دیگر سالها بود دلم می خواست کتابی یا حتی جزوه ای درباره علی هاشمی می نوشتم، چون هم در دوران جنگ او را می شناختم و هم از فرماندهان دیگر، خاطرات متنوعی درباره اش شنیده بودم و تا حدودی اهمیت نقش او را در جنگ می دانستم. ...
برای دفاع از اعتقاداتم فیلم ساختم/ آقازاده ها وارد سینما شده اند /شریفی نیا مافیای سینمای ایران نیست
گفت وگوی زندة شهر فرنگ رو تقدیم حضورتان می کنیم. گفت و گوی ما دست اندرکاران سینمای ایران دربارة حال و روز سینمای کشور است و این هفته هم میزبان یکی دیگر از سینماگران کشورمان، جناب آقای مسعود ده نمکی، کارگردان سینما هستیم که ما ایشان را با مجموعه کارهایشان؛ سه گانه اخراجی ها، رسوایی و معراجی ها می شناسیم که همة آنها در ردیف پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما قرار دارند و تازه ترین ساخت ایشان هم با نام ...
پاسخ صداوسیما به پخش نشدن مصاحبه ظریف
پاتوق رفقا مورچه راه بره رییسش خبردار می شه چطور اعلام کردین که ما خبر نداشتیم!!!!!!4-یک بار هم شده تو این سالها با مردم صادق باشین و واقعیت رو بگین.رک و راست بگین امثال س.ج و ح.ر و برخی دیگه که رفیق گرمابه و گلستان آقای رییس هستند نذاشتن برنامه پخش شه.واقعا با اینکارها هنوز دلیل فرار مردم رو از این سازمان دروغ پراکن نفهمیدین؟!!والله مردم هم شعور دارن. تاکی میخواهید مردم رافریب بدید و ...
روایت تفکرات راهبردی سرلشکر محسن رضایی از پذیرش فرماندهی سپاه تا پیروزی تاکتیکی و عملیاتی
و من که 10، 15 روز بود به فرماندهی سپاه منصوب شده بودم صلاح ندانستم که در منطقه حاضر شوم، ولی بعد از شهادت ایشان من به گلف آمدم. اگر حضور ذهن داشته باشید گفتم باید در عملیات بعدی کاری کنیم که نتبیجه اش دو برابر عملیات قبلی باشد. محمد درودیان: چه زمانی به این نتیجه رسیدید؟ شما نسبت به سایرین یک سال عقب تر بودید. درباره این ادراک و این ایده ها با کسی صحبت نکردید چطور این موضوع به ذهن شما رسید ...
ماجرای جالبِ گم شدن یک آیفون و یک لپ تاپ
در شرق آفریقا؛ کشوری که از قضا همه آدم هایش به چشم ما شبیه به یکدیگرند. حالا هم که یکی از این شبیه ها دستش رفته بود به شماره تلفن من در قلب خاورمیانه و تماسی حاصل شده بود، تا مغزم فرمان دهد و بخواهم آن را جواب بدهم، قطع شد، اما بعد روی واتس اپم پیام آمد: سلام من استفان ام، تو گوشی ات رو گم کردی؟ و من پرت شدم به یک سال و اندی پیش و روزهایی که دربه در دنبال گوشی نازنینم می گشتم و خاطراتی ...
حجله هایی که از قبل پیش بینی می شد
بودند و چاقویی که در جیب داشت. پسر درس خوان و باهوشی بود، نمرات تحصیلی اش عالی بود، از نظر اخلاقی هم زبانزد همه بود، یکی از خاطرات خوبی که از او به یاد دارم برمی گردد به زمانی که من به تمرین کشتی می رفتم، یک بار پدرم گفت تو که به تمرین کشتی می روی بیا با من کشتی بگیر، پدر خدابیامرزمان خیلی با ما دوست بود، من سریع خودم را آماده کشتی کردم، پدرم گفت: تو و اسماعیل با هم و من تنها. ...
همه اتفاقات خوب حضور حاج آقا /روایتی زیبا از زندگی طلبه طبسی
تحصیلکرده ای داشتم. پدرم آدم مذهبی و مقیدی بود ولی اصولا در خاندان و اطرافیان ما روحانی وجود نداشت. یادم می آید بچه که بودم تابستان ها، سوار کامیون پدر می شدم و با هم از این شهرستان به آن شهرستان بار می بردیم. یک روز پدرم در مسیر نایین به خوربیابانک، یک روحانی را سوار کرد. آن مرد در راه همه حواسش به من بود و با مهربانی دائم سؤال می پرسید. از وضعیت درسی ام و چیزهای دیگری که درست خاطرم نیست. آخرش به ...
نرخ امانت داری دلها در حرم امام رضا(ع)
کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم؛ هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم؛ نمیدونم چکار کنم؟ کفشدار خندید و گفت آقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز؛ نگران هیچی نباش؛ دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر 92 زرهی اومد؛ اونم تایم اداری. سرباز شوکه بود؛ جز آقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع. هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو... سرباز رفت پابوس آقا و برگشت ...
فرهنگ در رسانه
های مست از این دل خدا را بدارید دست محمد حسین انصاری نژاد نیز در ادامه این مراسم سورده ای را به شیخ زکزاکی تقدیم کرد: نهج البلاغه بود به چشمش ورق ورق در شرح خطبه چشم به منبر نشسته بود تا پیر ما ابوالشهدایش خطاب کرد دیدم چو باغ لاله معطر نشسته بود علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، دیگر سخنران این همایش بود. وی در این ...
شیطان اکبر در انتخابات کیست؟!
ندای اصفهان – سرویس سیاسی : یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می کردم و شب را با عبادت به سر می آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن می خواندم، ولی گروهی در کنار ما خوابیده بودند، حتی بامداد برای نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دو رکعت نماز بجای آورد، به گونه ای در خواب غفلت فرو رفته اند که گویی نخوابیده ...
جذب 15 طلبه در مرکز تخصصی مهدویت همدان/ انتظار واقعی نه یک تفکر بلکه در عمل انسان بروز می کند
روز پانزدهم وارد سامرا خواهی شد و از آن جا صدای واویلا می شنوی و مرا در محل غسل می یابی ؛ پرسیدم: ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه های مرا از تو خواست، او قائم پس از من خواهد بود . گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من نماز خواند، او نیز قائم پس از من خواهد بود . گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن میان چیست، قائم پس از من خواهد بود ...
تصاویر هنرمندان و بازیگران سینما در شب یلدا 94
روانه سارا خوئینی ها نوشت: یلدا یکی از زیباترین یادگاریهای اصیل از فرهنگ و سنّت ایرانیست........باید بهترین شکل اون رو حفظ کنیم و به نسل های بعد از خودمون هدیه بدیم. در این بین هستن عزیزانی که این شب رو مثل ما نمیگذرونند،به یاد اونها هم باشیم مهناز افشار این شعر را به هوادارانش تقدیم کرد: شاهدان گر دلبری زینسان کُنند زهدان را رخنه در ایمان کنند ...
شهادت، لباس تک سایز
، مطمئن باش ! من که میان این دو بودم گفتم: حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز می کنم؟ . شهید آوینی در جواب گفت: تو در کوله ات چیزهایی داری و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: در کوله ات چیزهای دیگری هم هست که نمی دانم چیست، هر وقت کوله ات سبک شد، پرواز خواهی کرد . مدتی پس از این گفت وگو مرتضی آوینی به شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز گنجی شهید شد. ...
دیشب خوش گذشت ؟!
... نگاه کردم .... نننننگگگااااههههه......نگا کردم. صدای رسولی دم گوشم گفت: خوب آجیلارو که خوردی ... حالا راحت بخواب تا صبح شیرینی و سبزی پلو ماهی بخور ..... بیدارشدم مثل همه روزهای قبل بخاطر صدای داد و فریاد بچه ها .... رسولی اومد بالا سرم گفت چطوری مرد؟ دیشب خوش گذشت ؟؟؟ گفتم : مگه دیشب چی شده بود که باید خوش می گذشت ؟ گفت هیچی دلاور خبری نبود. مثل شبای قبلش بود. فقط فک کردم ...
مردی به وسعت دفاع مقدس
.... تو روضه را برام بخون، من هم پول روضه را بهت میدم برو انار بخر. او گفت: حاجی حتی اگه شهید بشم بازم سر قولت باش. قبول کردم اما او خودش روضه را به وقتش کامل خواند. بعد با هم رفتیم بازار سه گونی انار یزدی خریدیم و با دست خودش بین رزمنده ها تقسیم کرد. فاش نیوز: شجاعت رزمنده در میدان رزم چطور دیدید؟ - یک رزمنده ریز جثه به اسم ماپار را دیدم که پیک گردان کربلا بود. در عملیات بدر ...
حکمِ یلدا- احسان عمادی*
احتمالاً چشم خیلی ها را نگرفته و من هم اگر آن آدم قبلی بودم، لابد برایم مهم نمی شد. تاریخ دقیق جلسه قرائت حکم محمد مصدق نخست وزیر قانونی ملت ایران، 30 آذر 1332 بود، که می شد شب یلدا. جلسه از ساعت 6 غروب شروع شده؛ وقتی هوا دیگر کاملاً تاریک بوده و همه ایرانی ها با آجیل و هندوانه آن شب، دور کرسی خانه نشسته بودند و می خواستند آن قدری بیدار بمانند تا خیال شان از برنگشتن دیو سیاهی و تاریکی جمع شود. در ...
با 30 میلیون تومان صاحب خانه شوید
که توزیع نقدینگی بصورت یکسان نبوده و عده ای سهم بیشتری از این پول ها را تصاحب کرده اند و در عوض عده ای آه در بساط ندارند ولی تعداد آدمای پولدار حداکثر 10 درصد است و بقیه با سیلی صورت خود را سرخ می کنند اگه کل نقدینگی هم دست این 10 درصد باشه که مسلما نیست و چشم انداز مسکن هم خوب بشه و همه نقدینگی این افراد به سمت خرید مسکن بره از قرار هر خونه بطور میانگین 300000000 تومان حدود 2000000 واحد مسکونی ...
کرامات قمر بنی هاشم(ع) از زبان خادم حرم ابوالفضل اعباس(ع)(التماس دعا)* حکایت اسحاق یهودی * حکایت عرب ...
، وضع مناسبی نداشتند. نگران بودم که مبادا صحن حرم را آلوده به نجاست کنند، با طلوع آفتاب به آنان رو کردم و گفتم: آفتاب درآمده، حالا می توانید بروید! پدرم که شاهد رفتار تند من با بیابان نشینان بود، آشفته حال رو به من کرد و گفت: ای بی حیا! تو حق نداشتی به اینها بگویی بروند! گفتم: آخر، ممکن است صحن را نجس کنند. گفت: اگر نجس می کردند، من با این محاسنم آن را پاک می ...
خاطرات یک زائر حسینی از زیارت اربعین
مولی امیر المؤمنین حرکت کردم. بر اثر کثرت جمعیت، امکان دست رسی به ضریح مطهر نبود؛ در خارج از ضریح، زیارت نامه را خواندم و حرف هایم را با مولی زدم. پس از اقامۀ نماز ظهر و عصر، راه کربلا را از خدام پرسیدم که گفتند مستقیم از داخل بازار سرپوشیده برو. راه را ادامه دادم، از کنار وادی السلام عبور کردم تا به نقطه ای در خارج از شهر رسیدم که ایستگاهی صلواتی برپا بود. در ظرفی یک بار مصرف مقداری نان لواش ریز ...
بوی جنگ میاد د میتری
. البته زن رجب ارد وغان تو فروشگاه سرویس سیسمونی سیروس و ساموئل عیال بند ه رو د ید ه گفته آقامون از سرنگون شد ن طیاره شما عمیقا متاسفه. ولاد یمیر: بهش بگو منم از بلایی که قراره سرتون بیارم عمیقا متاسفم. چقد ر د لم می خواد اول با همین کفشِ براد ران کارامازوف و عباس آقا بزنم تو صورت آقاشون. د میتری: خب فعلا با من کاری ند ارید ؟ خانوم بچه ها تو فروشگاه سرویس سیسمونی سیروس و ساموئل منتظر ...
آب اضافی ممنوع
30 آذر 94 ساعت 9:15 صبح بعد از ثبت نام خبرگان د اشتیم برمی گشتیم. من خیلی آرام بود م و حالم خوب بود . این پسرک خاطره نویس نشست توی ماشین و اعصابم را به هم ریخت. پرسید : حالا اگه رد صلاحیت بشید چی کار می کنید ؟ گفتم: وا! برو بچه جون. مگه می شه رئیس جمهور رد صلاحیت شه؟! گفت: چرا نشه؟ خیلی ببخشید ها یکی از وزیرهای خود تون یه بار رد صلاحیت شد ه! هیچی عجیب نیست. ساعت 10:14 صبح ...
روز پزشک بر زبان دراز چه گذشت؟
زبان دراز هفته نامه آیینه یزد ماجرای روزی که زبان دراز از سر ارادت خواست روز پزشک را تبریک عرض کند. پیری است و هزار درد و مرض! خلاصه زبان دراززاده ما را برد ساختمان پزشکان شهر جابلقا آن طرف بحرالروم جلوی پارکینگ ایستادیم. نگهبان که شکر خدا را در ردیف قویترین مردان جهان بود گفت: کجا؟ مگر نمی بینی اینجا جای پارک نیست، این جا اختصاص به پزشکان دارد. در این هنگام ماشین بنده با روبرو شدن با این همه ماشین های گرانقیمت احساس خود کم بینی کرد و خودش دنده عقب رفت و از سر خیر پارکینگ گذشتیم. خواستم از آسانسور استفاده کنم که فریادی بلند شد؛ اختصاصیه! فریاد او خیلی موثرتر از نفر قبلی بود. چون بر اثر تکانی که خوردم سنگ کلیه رها شد و چهار طبقه هم نفس زنان بالا رفتم تا خودم را جلوی خانم های منشی دیدم. سلام کردم. دیدم یکی از آنها خیلی کشیده و مهربانانه می گوید: خوبی قربونت! فدات! کجایی؟ ما هم با دیدن [مه لقا] آمدیم خودمانی جواب دهیم که خانم بغل دست با چشم غره و اشاره فهماند که ایشان دارند با موبایل صحبت می کنند و منظورشان شما نیستید.!! بعد از نیم ساعت با گره در ابرو گفت بفرمایید: چون استکان چای جلو او گذاشته بودند، عرض کردم صرف شده!! لبخندی زد و گفت یکی لایک داشت گفتم: بعله دوباره با اخم گفت: فرمایش! عرض کردم وقت می خواستم. گفت: چهار ماه دیگه تشریف بیاورید تا بگم چه موقع مراجعه کنید.!! گفتم: خودم یا بازماندگانم بیایند!! عرض کردم: خانم از درد دارم می میرم در این هنگام زبان دراززاده هم دو تا خیابان آن طرف تر داخل کوچه جای پارک پیدا کرده بود و رسید و التماس کرد و گفت: وضع زبان دراز روبراه نیست و... دل بغل دستی سوخت و گفت حالا که مریض اورژانسی هستید بفرمایید بنشینید اون گوشه تا صدا بزنم.!! بعد از مدتی که به اتاق انتظار هدایت شدم دیدم عده ای یزدی، کرد و عرب، بلوچ و لر، ترک و گیلک و مازنی تا اهالی محترم بنادر جنوب ردیف نشسته اند خلاصه یک بعد از نیمه شب گفت: آقا شما که اورژانسی هستی بفرمائید خدمت خانم منشی. ایشان هم با هزار منت گفت: نمره یکصدوپانزده نیامده نمره او باشد برای شما عرض کردم شماره چند رفته خدمت دکتر. فرمودند نودویکم البته اورژانسی بودم و با لطف و محبت چند نفر از منشی ها ساعت دوونیم بعد از نصف شب دکتر را دیدم اما فراموش کردم روز پزشک را به ایشان تبریک بگویم. گرچه هیبت و شوکت نگهبان پارکینگ و چهار طبقه پله ها را طی کردن تقریباً موثر بود و مشکل تا حدی حل شده بود !! زبان دراز ...
شب یلدا، “دو بیتی خوانی” بزرگترها برای کوچکترها
........ غبار بی کسی بر من نشسته یا الا لوک سیاه با تو قنده بزن جو نون که نای من در نایبنده گل سرخم چرا رنگت شده زرد مگر باد خزون اومد تو رو زد برو باد خزون که برنگردی که رنگ گل انارمو را تو کردی زرد مرسوم بود. سید محمد فاطمی خادم آستان مقدس امامزاده عبدالله در این باره تصریح می کند: بزرگترین شب سال به شب یلدا یا همان ” شب چله ” بافقی ها معروف است. در قدیم شلغم و ...
سفرنامه اربعین حسینی از زبان یک خبرنگار
. هم همدیگر را و هم نیازهای همدیگر را . رفتم سراغ جواد که پایش شدیدا آسیب دیده بود و تاول زده بود. – جواد چکار می کنی؟ – بابا بی خیال. کاری نمی کنیم. چیزی که نیست. – چرا شکسته نفسی می کنی؟ اون کسی که می خواد این مطلب را بخونه که تو رو نمی شناسه. تو الان زائر امام حسین هستی. – هیچی دارم تاول پایم را می ترکانم. ستون 200 به بعد دیگه یواش یواش شروع شد. – تا حالا ...
لم داده با کیبورد
ما تو شب یلد ا می کنیم چیه. به نظر شما اینکه این شب طولانی ترین شب ساله، واقعا د لیل قانع کنند ه ایه که ما شیش، هفت ساعت بشینیم د ور سفره و هند ونه و نخود چی و انار و پسته بخوریم و بعد با د لد رد و سرگیجه از سر سفره پا شیم؟ معلومه که نیست ولی خب ما اصولا با فلسفه و د لیل و این اد ا و اصولا کاری ند اریم. همون طوری که الان فلسفه چارشنبه سوری رو یاد مون رفته و توش گاز پیک نیکی می ترکونیم، تو شب ...
روزنوشته های رئیس جمهور: جواد کجا با همتای سعود ی اش د ید ار کرد ؟
اسکایپ با ماست. جواد جان از وضعیت مذاکرات صلح سوریه بیشتر برامون بگو. جواد گفت: خیلی ممنونم محمد جان. اینجا نیویورک. ساختمان سازمان ملل متحد . اعضای هیات مشغول مذاکره. اختلافات همچنان باقیست. محمد گفت: ممنونم جواد ! از گزارش خوب بد ون فعلت. حسن روحانی اینجا د ر استود یو با ماست، چند کلامی هم با ایشون صحبت کن. جواد و محمد خود شان ذوق می کرد ند و غش غش می خند ید ند . گفتم: بد ه من بابا اون تلفن رو می ...
رسماً می گویند فیلم با سوژه خیانت می ساختی نه دفاع مقدس/ کاش من هم یک حاتمی کیا برای خودم داشتم
. سینما فرهنگ هم که متعلق به فارابی است پس چرا این سینما را به تو ندادند؟ برای خودم هم جالب است! خود آقای تابش در مورد این فیلم نامه ای نوشته به جناب آقای سرافراز که این فیلم خوب است و در راستای ارزشهای دفاع مقدس. از اختصاص سینما فرهنگ به این فیلم پرهیز می کنند، سینما فرهنگ دست آقای مسچی است والبته در هرصورت زیرنظر سازمان سینمایی است. من حتی رفتم پیش آقای رضاداد و گفتم آقای رضا داد تو را ...
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟
... به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمائید: امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد که امشب (شب نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجت خود را آشکار می کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو ...
کوچه بهار
دوست داشت؛ باهاش زندگی می کرد؛ با فال حافظ اش؛ با انارش؛ با هندوونه و آجیل اش؛ ذوق رسیدن شب یلدارو داشت؛ هر جا که می تونست، می اومد و می نوشت که بهتر از شب یلدا نیست؛ به خاطر همین، توی این شب، از کسی که دوست داشت، خواستگاری کرد؛ دختری که خونشون یه کوچه بالاتر از اینجاس؛ اما نشد. از اون روزه که شب یلداها براش، جز تنهایی، چیزی نداره صحبت های مرد ادامه داشت و میلاد همچنان خیره بود اما در آن طرف خیابان، جوان ها با هم از برنامه هایشان می گفتند که قرار بود، امشب را در کنار خانواده با عشق، بگذرانند. ...
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟
نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت می کند که سرور دنیا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار ، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از ...