سایر منابع:
سایر خبرها
نوجوان 13 ساله ای که الکی دزد شد
. من هم از دوران کودکی در بهترین مدارس غیرانتفاعی تحصیل می کنم و از رفاه نسبی برخوردارم به طوری که حتی کارت عابر بانک پدرم دست من است و هرآن چه نیاز مالی دارم از حساب پدرم برداشت می کنم. با وجود این چند روز قبل وقتی از مدرسه به خانه برمی گشتم در نزدیکی منزلمان از سرویس مدرسه پیاده شدم و به داخل یکی از مجتمع های تجاری در همان نزدیکی رفتم تا گشتی بزنم. در همین هنگام وقتی به لوازم پشت ویترین ...
انار و ماهی
شده بود، نگاهی به صورت رنگ پریده ام انداخت و گفت: سامِحنی. سامِحنی. موبِیَدی [9] . من نوه بزرگ ِخانواده مادری محسوب می شدم. مادرم بود و ام علی و دو برادرش. پدرم کُرد بود و بنّا. در جوانی، وقتی برای کار، گذرش می افتد به خاک زرخیز خوزستان؛ هنگام بنّایی توی خانه ابوماجد که پدربزرگم بود، با مادرم آشنا شده و با هم ازدواج می کنند. خاله جان مرا چون جان شیرینش دوست داشت. من هم به او خیلی وابسته ...
شیطان در لباس خواستگار
مرا جلب کرد و در آخر پیشنهاد داد برای گفت وگو و دیدن وضعیت زندگی اش به آپارتمانش برویم، با تردید و اکراه پذیرفتم و این بزرگترین اشتباه و نقطه شروع دردسرهای من بود. من مشغول تماشای دکوراسیون خانه و تابلوهای روی دیوار شدم و او چای درست کرد. چای را که خوردم دیگر چیزی نفهمیدم. چشم هایم را که باز کردم گیج بودم و سردرد شدید داشتم، چند دقیقه طول کشید تا به خودم آمدم و به خاطر آوردم ...
درد بیسوادی را با تمام وجودم احساس کردم/تحصیل و سواد نقش مهمی در پیشرفتم در حوزه کشاورزی داشت
اتمام رسانده و وارد کلاس پنجم شدم و به همان ترتیب دوره های راهنمایی و دبیرستان را به اتمام رسانده و در سال 1375 در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم. انوشیروان بهرامی افزود: با توجه به فوت پدر و مادرم و همچنین ازدواج سه خواهرم که آنها نیز تحصیل کرده سوادآموزی هستند، و همچنین مشکلات مربوط به خدمت سربازی، از تحصیل دست نکشیدم و بلافاصله پس از اخذ دیپلم در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه آزاد ساری ...
افشای راز قتل مرد معتاد در شکنجه گاه مدیر کمپ / همه برده او شده بودند
درخواست اشد مجازات دارد . وقتی ششمین متهم به نام محسن به اتهام مشارکت در قتل در جایگاه ویژه ایستاد جرمش را گردن نگرفت. وی به تشریح یک سال حبس در کمپ وحشت پرداخت و گفت: یکسال قبل از این ماجرا دلباخته دختری شده بودم و میخواستم با او ازدواج کنم. اما مادرم مخالف این ازدواج بود .من به اجبار مادرم را راضی کردم تا همراهم به خواستگاری بیاید. چند روز بیشتر به مراسم عقدم نمانده بود که مادرم ...
لباس مقدس سپاه را با عشق بر تن کردم
حتمی است. پدر و مادرم سخن با شما بسی مشکل است میدانم این داغ با توجه به علاقه ای که به من داشته اید بسیار سخت است. پدرم مبادا کمر خم کنید. مادرم مبادا صدای گریه ی شما را کسی بشنود. پدر و مادرم همان طور که قبلاً مقاوم بودید در این فراز از زندگی تان نیز صبر کنید وبا صبرتان دشمن را به ستوه آورید، دوست دارم جنازه ام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از ...
شلوغ، بی برنامه، بی هدف!
مادر خانه دار شدم با هنر شریف نوشتن. برنامه هایم حول مادری و خانه داری بود. پس طبیعی بود که از اهداف شخصی و هنری خود دور بمانم. هر بار که برنامه هایم شکست خوردند در پیرامونم دنبال بهانه و توجیه گشتم. مثلاً بچه خواب نداشت، من خسته می شدم، مگر چند تا دست دارم و... یک سال با خودم عهد کردم، هرطور شده سر قول و قرار خودم بمانم و به برنامه ریزی خود پایبند بمانم. می خواستم هرطور شده تا فرارسیدن ...
زن کرجی زن همسایه را کشت و آتش زد ! / اعتراف وحشتناک
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از 29 آبان امسال به دنبال ناپدید شدن زن 47 ساله ای به نام مریم شروع شد. پسر این زن با مراجعه به اداره پلیس آگاهی استان البرز گفت: من چند روزی در خانه خاله ام بودم؛ وقتی امروز به خانه برگشتم، متوجه شدم مادرم نیست و وسایل خانه نیز سرقت شده است. پس از این شکایت تحقیقات در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت و کارآگاهان دریافتند زوج جوانی که در همان ...
وقتی آتش گرفتم
.... مامان جلو نشسته بود و لوری و برایان با جوجو عقب نشسته بودند. بابا مرا از صندلی کنار مامان به داخل سُر داد و پرید پشت فرمان. گفت دیگر لازم نیست نگران باشی عزیزم. حالا جایت امن است . ••• چند روز بعد از اینکه مامان و بابا مرا به خانه بردند، خودم هات داگ پختم. گرسنه بودم، مامان مشغول کار روی نقاشی اش بود و کسی دیگر نبود که برایم هات داگ درست کند. مامان ...
غبطه می خورم که چرا شهدا رفته اند و من مانده ام!
انجام یکی از امتحانات باید به شهرم برمی گشتم. اما تا شب قبل از آن شلمچه بودم. به مسئولان آنجاگفتم که من بیمار هستم و باید برگردم. اگر می گفتم امتحان دارم اجازه برگشت به من نمی دادند. اما در هر حال موفق شدم برای روز امتحان به شهرم برسم. یک شب مشغول درس خواندن بودم که صدای مرموزی به گوشم رسید. تصورم این بود که جانوری بالای نخل هاست؛ اما یک دفعه متوجه شدم یک خلبان عراقی بالای سرم است و مرا نگاه می ...
منصور با مسائل امروز جامعه همخوانی دارد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ در بخش اول برنامه سید مرتضی موسی کاظمی کاپیتان پرواز گفت: اصالتا اهل نایین اصفهان هستم. عشق پرواز همیشه در وجودم بوده و ده سال است که این شغل را انتخاب کرده ام. شغلم از ابتدا کار تولید، واردات، صادرات و بیزینس بود و نزدیک به 18 سال در جزیره کیش فعالیت می کردم اما از همان زمان با توجه به اینکه پروازهای زیادی به خارج داشتم همیشه علاقه مند به خلبانی بودم. همه مردم ...
می گفت تدریس اخلاق برای مجاهدین بی فایده است!
.... ایشان البته تنها روحانی انقلابی شیراز نبودند، اما مشی بسیار صریح تری نسبت به سایر روحانیون داشتند و به همین دلیل هم شخصیت ایشان، برای جوانان جذاب تر بود. من تا جایی به ایشان نزدیک شدم که حتی در مجلس عروسی ایشان هم شرکت کردم! ایشان دختر مرحوم آیت الله آقا سیدنورالدین شیرازی را عقد کردند. آقا سیدنورالدین، از روحانیون سرشناس و مبارز شیراز بود و خانه اش در آن روزها، در خیابان خلیلی قرار داشت که ...
ردپای پرستار خانگی در ماجرای کشف جسد مادرشوهر در کمد دیواری + جزئیات
بسته بود و آثار کبودی روی گلویش دیده می شد داخل کمد پیدا شد و حکایت از یک جنایت دارد. زن جوان در اولین اظهارات خود گفت: همسرم معلولیت دارد و به دلیل اینکه ناتوانی حرکت دارد از مدتی قبل برای او پرستار آقا به نام علی گرفته بودیم که در خانه مادرشوهرم از شوهرم پرستاری می کرد.چند روزی بود به خانه مادرم رفته بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت مادرش از روز قبل به خانه نیامده و علی ادعا کرده ...
مادر شیما قاتل دخترش را بخشید
، شیما، دختر 16ساله ای که همراه پدر و مادرخوانده اش در شرق تهران زندگی می کرد روز 26مردادماه سال98 از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. آن روز وقتی خبری از شیما نشد خانواده اش از پلیس کمک خواستند و در ادامه معلوم شد که دختر 16ساله آخرین بار در ترمینال بیهقی دیده شده است. بررسی دوربین های ترمینال نشان می داد که او سوار یک خودروی پژو که راننده اش مردی مسن بود شده است. این مرد که بهلول نام دارد احضار ...
علت قتل 2 پسر جوان پس از سال ها فاش شد
مبلغ بالایی بود. پدر و مادرم به هر زحمت و جان کندنی بود این دیه را فراهم کردند و من آزاد شدم. او ادامه داد:، اما آن ها دست بردار نبودند، مدام مرا اذیت می کردند. کافی بود دو دختر می دیدند، جلوی آن ها مرا کتک می زدند. از دست تحقیر ها و اذیت های آن ها خسته شده بودم و به همین دلیل تصمیم به انتقامگیری گرفتم. به یکی از شهر های غربی کشور رفتم و سلاحی تهیه کردم و به تهران آمدم. ...
اینجا زندانیان هر روز به خانه می روند
.... مهسا ادامه می دهد: حدود 80 روز بازداشتگاه بودم. بالاخره حکمم آمد. 7 سال زندان. ماه ها به سختی گذشت. مرا برای زایمان با دستبند و پابند به بیمارستان اکبرآبادی بردند. 2 پاسیار خانم و 2 سرباز مراقبم بودند. آنجا متوجه نگاه بد مردم می شدم. بچه را با سزارین به دنیا آوردم؛ چون بیمارستان برای بستری کردن زندانی مسئولیت قبول نمی کرد با همان حال به زندان برگشتم. وقتی آراد یک ساله ...
شیطان در لباس خواستگار
من مشغول تماشای دکوراسیون خانه و تابلوهای روی دیوار شدم و او چای درست کرد. چای را که خوردم دیگر چیزی نفهمیدم. چشم هایم را که باز کردم گیج بودم و سردرد شدید داشتم، چند دقیقه طول کشید تا به خودم آمدم و به خاطر آوردم چرا آنجا هستم، وحشتزده از جا بلند شدم و نادر را دیدم که یک گوشه اتاق سیگار در دست نشسته و از بین حلقه های دود نگاهم می کند. از دیدن او و فکر این که چه اتفاقی برایم افتاده به گریه افتادم و با خواهش و التماس خواستم تا اجازه بدهد بروم. نادر شانه هایش را بالا انداخت و گفت به سلامت. وسایلم را جمع کردم و با عجله از آپارتمانش خارج شدم و فکر می ...
شهرزاد کمال زاده قضاوت کنندگانش را حلال کرد! /عکس
آقای رضا کریمی نصیبم شد و از همان جا با خصوصیات هنری ایشان آشنا شدم. اگر چه نقش کوتاهی در این فیلم برعهده من بود اما آن را دوست دارم و کار با رضا کریمی در همان نقش کوتاه هم برایم لذتبخش بود. همین همکاری هم باعث شد به راه طولانی بپیوندی؟ - بله، البته من یکی از آخرین بازیگرانی بودم که به این پروژه پیوستم اما در مجموع همکاری خوبی که با آقای کریمی در آدمکش داشتم باعث شد که ایشان ...
موسی سلامت : در این مدت که بیمار بودم هیچ کسی از پرسپولیس سراغم را نگرفت
؟ البته یک عده منفعت طلب هم هستند که شرط بندی و حرام خواری می کنند و فوتبال را آلوده کردند. به من هم توهین کردند اما به خاطر خدا، همه را بخشیدم. در کودکی دروازه بان بودم او درباره ماجرای تبدیل شدنش به یک طرفدار پرسپولیس می گوید: از بچگی طرفدار پرسپولیس بودم. روحیه ورزشکاری داشتم، دروازه بان بودم، خوب هم توپ می گرفتم. کم کم به تیم سرخ پوش پایتخت علاقه مند شدم به ...
شوالیه های سایه؛ روایتی تلخ از زنان و مردان کارتن خواب اهواز
انتخاب کنم. زن هنوز توی تاریک ترین نقطه ی قصر شروع قصه را به دوش مرد می انداخت؛ صدای مرد اما رگه دار بود و خسته و ضعیف، مثل محکوم به اعدامی که همیشه لحظه ی آخر، طناب دارَش قطع می شد و تدریجی در تقلای تجربه قصاصی ممتد و تکراری، جان میداد! دستم را زیر چانه زدم و سراپا گوش شدم، مرد هم همانطور که چشم هایش را می دزدید شروع کرد: من هم مثل همه مردم عادی پدر و مادر داشتم آن هم تا چهل ...
روایت بانوی کوهنورد از فتح قله دماوند با پای مصنوعی!
گفتم دیگر به کوه باز نمی گردم، اما وقتی به خانه می رفتم همه چیز را فراموش می کردم و دلتنگ کوه می شدم. وی با اشاره به اینکه اولین و تنها بانوی معلول فاتح قله دماوند است، افزود: معلولان باید بیش از این به سمت ورزش پیش بروند. اولین بانوی فاتح قله دماوند با پای مصنوعی، اظهار داشت: پیش از تصادفم آدم فعالی بودم و بعد نمی خواستم قبول کنم که معلول هستم؛ به همین دلیل به سراغ ورزش هایی ...
مروری بر زندگی نامه شهید توکلی
میدان حاضر نباشیم و در صحنه این پیکار مقدس وارد نشویم پس چه کنم. پدرم شوق پنهانی خاصی مرا به این جهاد کشانده است و مادرم مادر خوبم حلالم کن و اگر خدواند بخواه شهید شدم و به بهترین وجه ممکن خدمات و زحمات شما را پاسخ گفته ام که هیچ پاسخی بهتر از این نیست و برادران م و خواهران خوبم شاکر باشید و صبر پیشه کنید و امام را پیرو باشید و دعاگویی ایشان و رزمندگان در خط دفاع از اسلام و انقلاب گام بردارید و از شما هم حلالیت می طلبم. ...
شهید توکلی: تحمیل جنگ بر ما ناشی از وجود قدرت های سلطه گر است
صحنه این پیکار مقدس وارد نشویم، پس چه کنم؟ پدرم! شوق پنهانی خاصی مرا به این جهاد کشانده است و مادرم! مادر خوبم حلالم کن و اگر خدواند بخواه شهید شدم و به بهترین وجه ممکن خدمات و زحمات شما را پاسخ گفته ام که هیچ پاسخی بهتر از این نیست و برادرانم و خواهران خوبم! شاکر باشید و صبر پیشه کنید و امام را پیرو باشید و دعاگویی ایشان و رزمندگان در خط دفاع از اسلام و انقلاب گام بردارید و از شما هم حلالیت می طلبم. انتهای پیام/ ...
بازیگر نقش جعفر در "نوروز رنگی": داروهای رماتیسم مفصلی روی قدّم تأثیر منفی گذاشت
اگر اخلاق نداشته باشید مردم هم شما را دوست ندارند. * از پدر و مادرتان بگویید، این نکته را هم زیاد سؤال کردند. پدر و مادرم خیلی برای من زحمت کشیدند، حتی مدرسه نمی توانستم بروم، مادر مرا می برد تکالیفم را می گرفت و دوباره برمی گشتیم خانه و تکالیفم را انجام می دادم. یادم نمی رود ساعت 2 ظهر پدرم از سرِ کار می آمد غذا نمی خورد و مرا می برد تمرین تئاتر تا ساعت 6 بعدازظهر آنجا بودیم ...
راز هولناک دفن مادر در حیاط خانه
...! ولی هر از گاهی به کنار در حیاط آن منزل می آمدم و آن جا برای مادرم فاتحه می خواندم! تا این که ابتدای امسال راهی زندان شدم و چندین ماه در زندان بودم. همسر صیغه ای ام نیز در همین مدت مرا ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت. به دنبال اعترافات و اظهارات متهم این پرونده، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی قرار گرفت تا بررسی های تخصصی درباره زوایای پنهان ماجرای تلخ مرگ یک مادر ادامه یابد. از سوی دیگر نیز به دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بقایای جسد پیرزن برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت. ...
ماجرای ازدواج و خیانت به دختر ناصرالدین شاه
زشت بدگل بودند که عشق تمام اعیان اشرافی مملکت بودند. همین دو دختر وسیله نقشه های این جوان شدند که شوهر مرا به هر وسیله ای هست، به محبت آن ها بیاندازند. تاج السلطنه اینجا می گوید: روزی، عصر من در حیاط مشغول قدم زدن بودم که کسی به شفاعت شوهرم نزدم آمد و من سراغ او را گرفتم و به من گفتند بیرون است و من را نزد شما شفیع فرستاده به تفرج برود. شاهزاده داستان را نمی فهمد و پیگیری هم نمی کند ...
من سبز شوم جهان باغ می شود
خواستم به دریا بروم اما در کاسه ی آبی که برای بدرقه آورده بودی غرق شدم می خواستم بمانم اما خانه دری روبه ابدیت داشت پلک که می زدی خورشید به جای چرخیدن دور زمین در دست های تو گل می داد ******************************* فاطمه رجبی *** پنجره های مه گرفته با عطر انتظار مشایعت می کنند مرا عطر انتظاری ...
بوسه های عاشقانه حسین ماهینی و همسرش + عکس لورفته و شرم آور
باشد یا چیز دیگری فکر نمی کردم ولی حسین خیلی با معیارهایم فرق داشت. حسین تو خودت واقعاً برای ازدواج عاشق شدی؟ ماهینی: مگر می شود بدون عشق هم ازدواج کرد؟ همانطور که گفتم در نگاه اول خیلی خوشم آمد و در این مدت هم 8 سال نامزد بودیم و بعد از آن تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم که ماجرای سربازی ام به وجود آمد و مجبور شدم سربازی بروم. آن زمان یادم است گفته بودی به عشق همسرت است ...