سایر منابع:
سایر خبرها
شش روایت متفاوت از شهید احمدی روشن
...: من امسال می خواهم تمام محرم را مشکی بپوشم. صبح روز حادثه که نزدیک اربعین بود، وقتی سیاه پوشید گفتم: چرا سیاه می پوشی؟ خندید و به شوخی گفت: دلم می خواهد .زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم رفت. من علیرضا را بردم مهد بعد برگشتم خانه. امتحان داشتم، درس می خواندم. بعد پسرخاله ام زنگ زد، او در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می کند. مصطفی را به اسم مصطفی ...
فرهاد مجیدی: بهترین استقلال تاریخ را می سازم!
سال آخر به خاطر مردم بازی کردم در مورد خداحافظی من زیاد صحبت می شود. من واقعاً دوست داشتم پارسال خداحافظی کنم چون احساس می کردم خسته شده ام و نیاز به استراحت دارم. می خواستم یک مدل دیگر با فوتبال زندگی کنم. البته هواداران خواستند من برگردم و یک سال آخر را به خاطر آنها بازی کردم. اگر تمرین نمی کردم و ناآماده بودم، مردم گله مند می شدند. در آن مقطع در بازی با مس کرمان احساس کردم باید بروم و ...
حسین زاده؛ از تمدید با استقلال تا پیشنهاد از لالیگا
.... * مجیدی و وریا به من گفتند که گل می زنی قبل از بازی انرژی مثبتی داشتم که گل می زنم و دلیلش را نمی دانم. خود آقا فرهاد و وریا به من گفتند امروز گل می زنی. انگار به من الهام شده بود که گل می زنم و این اتفاق نیز رخ داد. * فکرش را نمی کردم به جام جهانی نوجوانان بروم خیلی جاها، خدا خیلی به من کمک کرده و آن را حس کرده ام. 6 ماهه مانده به جام جهانی نوجوانان، هرگز ...
نوشتن "مادر عشق" باعث شد، قوی تر وارد حوزه ادبیات دینی شوم
فعالیت کنم و قوی تر پیش بروم وهرچقدر از حال خوبم بگویم کم گفتم و اتفاقاتی افتاد که خودم هم واقعا حضور این بزرگواران را در زندگیم حس میکردم. 6-از زاویه دید و راوی این اثر برایمان بگویید؟ من تصمیم گرفتم زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن خود خانم ام البنین باشه. 7-از حال مخاطب بعد از خواندن این کار بفرمایید؟یا مثلا بازخورد ویژه ای که از مخاطبین داشته اید؟ بازخورد ...
یعقوبی: به دلایل شخصی 3 سال از تکواندو دور بودم
تکواندو مسائل شخصی بود، اما تصمیم گرفتم دوباره به صورت جدی کار خود را شروع کنم و این بار آمدم که بمانم. در ابتدا نیز فقط به حضور پرقدرت در لیگ تکواندو فکر می کنم. قصد دارم پله پله جلو بروم و بهترین ها را رقم بزنم تا ببینم خدا چه می خواهد. یعقوبی راجع به تفاوت برگزاری لیگ برتر تکواندو با چهار سال پیش افزود: از لحاظ نحوه برگزاری شرایط بهتر شده و فقط مشکل هوگوهاست که امتیاز گرفتن سخت است ...
زندگی بر باد رفته به خاطر عشق زندگی در ترکیه
خیلی زود فوت و فن آن را یاد گرفتم. همه دوستانم و شاگردان آرایشگاه می گفتند من اگر برای کار به کشور ترکیه بروم آنجا پله های ترقی را خیلی سریع طی می کنم و به آرزو های دست نیافتنی ام دست پیدا می کنم. حرف ها و تشویق های آن ها باعث شد که به فکر کار و زندگی در کشور ترکیه بیفتم، اما می دانستم که شوهرم مخالفت می کند. از طرفی هم برای کار و زندگی به پول نیاز داشتم که نقشه ای برای فریب شوهرم طراحی کردم. به ...
من در سینما ادب شدم
نشستم و شروع به آموزش کردم. گلچین توضیح داد: این کار حس خیلی خوبی داشت، این دانش آموز 8 ساله بود و وقتی به او درس می دادم با ولع درس ها را یاد می گرفت. من هم تصمیم گرفتم بروم و بچه هایی با این شرایط را پیدا کنم و آن ها را آموزش دهم. وی اظهار کرد: بسیاری از این کودکان یا بدسرپرست یا بی سرپرست بودند و برای شرایط بد موجود در کشورشان به ایران آمده بودند. من تمام هزینه تحصیل بچه ها در ...
حمید گودرزی و مادرش +عکس
های اولیه خانواده همسرم شروع شد چون آنها در آمریکا ساکن بودند. و با شغل شما هم مشکل داشتند؟ حمید گودرزی:تا حدی بله و مساله دیگر این بود که سطح اقتصادی خانواده همسرم,از خانواده من بالاتر بود. ماندانا دانشور:البته فکر می کنم بیشتر به این دلیل بود که آن زمان 16 سال داشتم و نظر پدرم این بود که من هم باید همراه آنها به آمریکا بروم. حمید گودرزی :تا آن زمان ...
دستفروشی می کنم/ آرزو داشتم پدرم به استقبالم می آمد
.... این لیفتر کرمانشاهی افزود: هرچند طی این سالها تمریناتم را فشرده ادامه می دادم، اما مشکلات مالی باعث شده بود که نتوانم به رقابت های برون مرزی بروم و توانایی های خودم را نشان دهم. وی تصریح کرد: از حدود دو سال پیش با وجود اینکه هزینه های اعزام بالا بود، اما تمام تلاشم را بکار گرفتم که در رقابت های آسیایی بعدی شرکت کنم. رحمتی اضافه کرد: در این مدت برادر و پدرم که ...
رمان قدری آسیب دیده تر مجموعه ای از تجربه های زیستی نویسنده است
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به نقل از روابط عمومی مراکز فرهنگی هنری منطقه 8، ناهید کهنه چیان نویسنده کتاب قدری آسیب دیده تر در ابتدای این مراسم گفت: من سال ها به عنوان معلم مشغول خدمت بودم و به معلم بودنم افتخار می کنم چون از کودکی در ذات من بوده و از آنجا که به ادبیات علاقه داشتم دوست داشتم که بنویسم. در اول کار نویسندگی، شهامت این را که نوشته ام را در اختیار عموم بگذارم نداشتم تا ...
بزرگ: درست نیست درباره پرسپولیس حرف بزنم
این گل ها زیاد زدم. خیلی دوست داشتم در بازی هم این اتفاق بیفتد یک لحظه تصمیم گرفتم از آن فاصله شوت بزنم که خدا را شکر تبدیل به گل شد و واقعا لذت بخش بود. خیلی خوشحالم که جوان تیم مان هم گل زد. او خوب گل زد که پاس گل من هم به چشم آمد. مهاجم صنعت نفت در مورد صحنه ای که کارت گرفت توضیح داد: بازیکن هوادار جلو آمده بود و من او را کنار زدم که بروم خودش را انداخت و داور به من کارت داد. ...
پرش عروسکیّ بهاره افشاری روی صحنه نمایش +عکس
، خانم آیدا سرکیسیان و خیلی آدم های دیگر در مورد قضاوت شدن و تاثیر این قضاوت بر زندگی شان صحبت کنند و آن پروژه را بسیار دوست داشتم. برای بازی در نمایش احتمالات یک سال تمام خودم را به طور کامل از تصویر گرفتم و هیچ کاری را قبول نکردم او ادامه می دهد: بعد از آن به سراغ سریک رفتم. در حالی که دوست داشتم ادامه کار در مورد فردی شناخته شده که اجازه کار نداشت، باشد اما این اجازه به من ...
اگر روزی پنج دقیقه فارسی حرف نزنم، حالم بد می شود/بازنشر گفت وگوی سال گذشته ایرج پزشک زاد با چلچراغ
، می خواندم. همه ادبیات فارسی را من دوست داشتم از اول. تمام شاهنامه را لااقل از اول تا آخرش، غیر از قطعه قطعه و جداجدا خواندنم، در این 40، 50 سال اخیر، دست کم سه، چهار بار کامل خوانده ام. غصه ام از این است که دو سال پیش که این اتفاق برای چشمم افتاد، خوانش مجدد شاهنامه را رسیده بودم به پادشاهی هرمزد، پسر انوشیروان. از آن به بعد دیگر نتوانستم مرتب بخوانم. خیلی غصه این کار را خوردم. معمولا من همه چیز می ...
از جوادیه تا مونترال با قهرمانی که سر از بازیگری درآورد
رفتم و در مسابقات چندجانبه ارتش های جهان به قهرمانی رسیدم. بعد از آن آقای لواسانی و اصغر ادیبی به من گفتند بیا درون دروازه فوتبال بایست اما گفتم دوست ندارم و اگر کسی نزدیکم شود باید با پا بزنم که دعوایم می شود. آن موقع کریم زندی قهرمان پرتاب چکش و رکورددار ایران در دوومیدانی بود. تشویقم کرد در پرتاب ها کار کنم و دیگر رهایم نکرد. سال 49 در مسابقات نوجوانان و جوانان روسیه مدال نقره گرفتم و ...
توضیح قلی زاده درباره اتفاق عجیب در لیگ بلژیک
کردم او در پاسخ به این سوال که بهتر نبود بعد از جام جهانی قراردادش را تمدید کند، گفت: برای خیلی ها این سوال پیش آمده بود اما قرارداد من هیچ فرقی نکرده و این یک سال است و صحبت هایی شد که بنا به یک سری قوانین در بلژیک است که وقتی می خواهی چیزهایی اضافه کنی باید یک قرارداد جدید بنویسی. من قرارداد داشتم اما بخاطر قوانین و چیزهایی که اضافه کردیم باید یک قرارداد جدید ثبت می کردیم. برای جدا ...
روایت شاکی سریال تازه حسن فتحی
مهرداد غفارزاده که مدعی شده است بین طرح آهوی من مارال او و جیران حسن فتحی شباهت وجود دارد، درباره روند این پرونده توضیح داد. صبا؛ نغمه دانش؛ در این سال ها تکثر ساخت و انتشار سریال هایی درباره دوره قاجار به ویژه ناصرالدین شاه و دربارش موضوع نقدها و نظرهای مختلفی شده است، ولی یک اما و اگر دیگر هم در این میان وجود دارد. مهرداد غفارزاده طراح ایده و نویسنده فیلمنامه سریال آهوی من مارال مدعی شده است که ایده اولیه و همچنین بخش هایی از طرح و شخصیت ه ...
رازهای سر به مُهر تاج سابق و استقلال در 4 دهه گذشته!
. او بعد از پایان دوران فوتبالی خود و در دوران مربیگری جکیچ در تاج دستیار او بود و در تمام مقاطع هم حضور فعالی داشت. در سال 1358 بعد از حضور کوتاهی که در باشگاه الاهلی امارات داشت به عنوان سرمربی تیم استقلال مورد استفاده قرار گرفت ولی مجدداً در سال 1360 بعنوان دستیار جکیج به الاهلی امارات رفت و در سال 1362 به استقلال برگشت. همواره سعی من این بود که پورحیدری را بعنوان بزرگ تر بالای سر تیم داشته باشم و ...
بیناتر از تمام آن ها که چشم دارند
وگفتی کوتاه با آن ها تو را به فکر تمام وقت هایی که در زندگی استفاده نکردی می اندازد و مشوقی است برای شروع راهت. قبل از ورود کمی مضطرب بودم. ورودم با چند دختر نابینا که بعد متوجه شدم برای آموزش تریکوبافی به آنجا آمدند همزمان شد؛ انگار با فضای فیزیکی آشنا بودند چون بدون نیاز به کمک کسی وارد شدند و راه خود را پیدا کردند. بادیدن فضای هنری آن جا و صمیمیت میان بچه ها همه اضطرابم دود شد ...
آیا بازیگر قدیمی تلویزیون پسر اکبر عبدی است؟
و بیژن بیرنگ بودند. بابک بادکوبه بعد از بازیگری وارد عرصه اجرا شد و در سال 1375 به عنوان مجری در برنامه های تلویزیونی و برنامه های کودک و نوجوانی مانند تابستانه، پاییزه، سبز، سفید، قرمز، با جوانان و بام روشنایی حضور داشت. در اواخر سال 1393 برنامه زنده تلویزیونی اینجا آینده را با تهیه کنندگی و اجرای خود بر روی آنتن شبکه یک برد. آخرین قسمت این برنامه که ویژه تحویل سال 1394 بود ...
عبدالله 700 کیلومتر آمد تا به ما رسید
بعد از اینکه متوجه وضعیت عبدالله شدم، نگرانی ام این بود که این موضوع را با پدر و مادرم در میان بگذارم یا نه، بالاخره پدر و مادر نگرانی های خودشان را داشتند و چشم انتظار بودند. تصمیم گرفتم موضوع را با آن ها مطرح کنم که طبق استعلام های انجام شده عبدالله شهید و جاویدالاثر است. اما پدر و مادر قانع نمی شدند. می گفتند ما خواب دیدیم که عبدالله پشت در خانه است. یا خواب دیده ایم که عراقی ها آمده اند ...
داستان عجیب مردی که خودروها را آتش می زد
...> چند خودرو را به آتش کشیدی؟ پنج خودروی بنز، بی ام دبلیو، دنا پلاس، پژو 207 و ریو را به آتش کشیدم. یعنی هر وقت عصبانی می شدی، به خیابان می رفتی و خودرو می سوزاندی؟ بله. هر بار که خشمگین بودم، در یک بطری نوشابه بنزین می ریختم. سوار موتورم می شدم و در خیابان ها پرسه می زدم. بعد از آن هم هر خودرویی را می دیدم و خودم به آن علاقه داشتم، تصمیم به آتش سوزی می گرفتم ...
راوی بین المللی انقلاب
پیدا کرده ام. گفتم چه کسی است؟ گفت شهید رحیمی است. آخرین سوژۀ کتابش هم همان شد. قرار شد تا او با آن سوژه هم مصاحبه کند. ماه اسفند بود. آقای رجایی گفت: من نمی توانم بروم . سوژه در مشهد بود. پرسیدم چرا؟ گفت: من سالی بیشتر از سه بار نمی توانم به سفر بروم. این سه سفر را انجام داده ام و باید صبر کنیم تا سال تمام شود. خیلی تلخ است! اگر به ما بگویند که فلان کار را باید انجام بدهی ...
خبر شهادت حاج رضا را همه می دانستند جز ما!
ایشان شهید شده بود و ما هم خبر نداشتیم. دوستانش می دانستند. تعدادی از مردم هم می دانستند اما ما نمی دانستیم. ما رفتیم راهپیمایی. وسط های راه، خانواده خواهرشوهرم گفتند ما برمی گردیم، خسته شدیم. من گفتم می خواهم تا آخرش بروم. رفتم تا میدان آزادی؛ همه جاهایی که با حاج آقا می نشستیم و می گشتیم، همه را گشتم؛ انگار مرغ سرکنده باشم و نفهمم چه می کنم و بی تابی کنم. چنین حالتی داشتم. گشتم و چرخیدم دیدم ...
ماجرای علاقه جنجالی لیلا اوتادی به گوگوش+ عکس
دو تا موضوعی که بیشتر کتاب را درباره شان می خوانم یکی کتاب های روانشناسی است و دیگری کتب تاریخ می باشد. من خیلی خیلی، خرید را دوست دارم ، یک زمان هایی که از کار خسته ام سر راه بازگشت به خانه حتی شده باید به سوپر مارکت بروم و یک چیزی بخرم. من اصولا ماشین شاسی بلند دوست دارم، قبلا هم یک لندکروز سفید داشتم، دوستانم می گفتند آمبولانس گرفتی لیلا ... بعد به من برخورد و به خودم می گفتم واقعا به من نمی آید، فروختمش یک ماشین کوچک تر گرفتم، اما رانندگی با آن اصلا به من لذت نمی داد. اونم فروختم و دوباره لندکروز مشکی گرفتم. ...
17 سال سکوت زجرآور + عکس
اذیت می شدم که دوست داشتم با یک پیرمرد 80 ساله ازدواج کنم و به دنبال سرنوشت خودم بروم! او دوست نداشت من مزاحم زندگی اش باشم به همین دلیل هم با هر بهانه ای مرا آزار می داد. *چه مدتی نزد نامادری ات بودی؟ یک سال بیشتر نبودم اما در همین مدت به اندازه چند سال زجر کشیدم. *بعد ازدواج کردی؟ بله! 15 ساله بودم که یکی از بستگان مادر ناتنی پدرم مرا خواستگاری کرد. او ...
بخش جدید بانک کتاب بهار در غرب مشهد آغاز به کار کرد
اول متوجه فقدانِ کتاب فروشی در این منطقه از شهر شدم و تصمیم گرفتم تا اولین کتاب فروشی غرب شهر را راه اندازی کنم تا مردم این منطقه مجبور نباشند برای تهیه یک کتاب رنجِ ترافیک و آلودگی را تحمل کنند و به مرکز شهر مراجعه کنند. مدیر کتاب فروشی گلستان کتاب و بانک کتاب بهار با اشاره به جایگاه جغرافیایی شهرک غرب در مشهد، ادامه می دهد: مدتی قبل با مدیر پردیس کتاب مشهد گفتگویی داشتم و ایشان گفتند ...
منصوریان: تا 72 ساعت دیگر پول نگیریم تیم نفت آزاد می شود/ جمله "عاشق آبادانیم" فقط زبانی است
از لحاظ فنی خیلی بالا بودیم، فقط توانستیم بازی را خوب آنالیز و کنترل کنیم. به بچه هایم تبریک می گویم و به تیم آقا رضا خسته نباشید می گویم و آرزوی موفقیت می کنم. رضا عنایتی از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار است و سال های خیلی خوبی را من با این مرد داشتم، او یکی از بهترین مهاجمانی بود که جلوی من بازی کرد. از بچه هایم فوق العاده راضی هستم و این پیروزی را به بازیکنانم و خانواده هایشان و هواداران آبادانی ...
مراسم عقد انقلابی شهید رضاقدیری
که همسرم با ما بود، خیلی کوتاه بود، اما در این مدت کوتاه هم همیشه به فرزندان یاد می داد که به بزرگتر ها احترام بگذارند. این اصل خیلی برای او مهم بود. همسر شهید درمورد هدف همسرش از شرکت در جبهه اظهار داشت: مردم به ما می گویند که اگر این فرد به جبهه رفت و به شهادت رسید، شما را دوست نداشت، اما اینگونه نبود. از آنجا که سن کمی داشتم، یک بار سال 1361 هنگامی که داشت به جبهه می رفت، به همسرم ...