سایر منابع:
سایر خبرها
تفاوت حاجی یزدانی خرم با روسای کت و شلواری مثل طباطبایی
، بعد زیرچشمی به من نگاهی انداخت که دوباره صدای حاج آقا یزدانی با تحکم بلند شد: تماس بگیر! مگه نمی بینی دخترای مردم تو شهر غریب گوشه خیابون وایسادن؟! مامور بیسیم رو در اتاقک نگهبانی گذاشت و بعد برگشت، گوشی همراه کوچکش رو به صورت کشیده و نتراشیده اش چسبوند و لحظه ای بعد با زبون ترکی شروع به صحبت با مخاطبش اونطرف خط کرد. نمی دونم به کی زنگ زد، اما دوستم که آذری بلد بود و تو این فاصله برگشته بود پیش من ...
شوخی مهران مدیری با غلامرضا نیکخواه اعتراضی شد | ناراحتی بازیگر معروف از مهران مدیری
فضای مجازی دیدم که نوشته شده بود همسر مهران مدیری و من خیلی تعجب کردم و گفتم که این مادر شهرزاد نیست و اگر قرار بود مادر شهرزاد خودش را نشان بدهد و علاقه داشت به این کار حتما عکسی را منتشر میکرد و نمیدانم واقعا چرا در تلاشید که ببینید مادر شهرزاد کیست.شهرزاد مدیری هم در واکنش به این عکس گفت:جالبی ماجرا اینجاست که مامان من هم عکس را فرستاد و به من زنگ زد و گفت شهرزاد مردم حق دارند بندگان خدا بخاطر ...
ویژه برنامه روایت مادری با نقد و بررسی کتاب انتهای بن بست دوم در زنجان برگزار شد
این جزئیات تکراری زندگی اصلا خسته کننده نبود. صحبت های فاطمه جزپناهی (مادر غواص شهید عباس منتخبی)، شعرسُرایی تعدادی از شاعران و تجلیل از مادران شهدا بخش های دیگر این نشست بود. در ادامه برنامه روایت مادری، امیر سلیمانی در وصف شهدا به خوانش شعر پرداخت. قدش خمید، قامت سروت رشید شد / هر ساعت از فراق تو سالی جدید شد گوشش به زنگ بود، نگاهش به قفل در / حاشا اگر ...
قتل اشتباهی به خاطر سوءتفاهم
حتی اگر آن ها یک بار فقط به هم سلام کرده بودند، می گفتم پسر من هم در این درگیری مقصر بوده است؛ اما هیچ کدام از این اتفاق ها نیفتاده است. پسر من پیش دوستش بود که متهم سراغش رفت و با چاقو و سپس قمه او را زد. من چرا باید چنین فردی را ببخشم. خودش هم می گوید پسر من را نمی شناخته است؛ پس من او را نمی بخشم و درخواست قصاص دارم. وقتی نوبت به متهم رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: چند روز قبل ...
تبلیغ ماساژ تایلندی با حوله حمام توسط همسر شاهرخ استخری / سپیده جان اینجا رو با بلژیک اشتباه گرفتی !!! + ...
خوبی هم برای معرفی به خانم بزمی پور پرداخت کرده. البته که تو سه چهار سال اخیر دیگه حتی مردم عادی هم تو اینستاگرام سعی بر بلاگر شدن یا اینفلوئنسر شدن دارن حالا شما فکر کن همسر بازیگری معروف و جذاب هم باشی، خودتم خوشگل باشی و خوش اندام، دو تا دختر شیرین زبون هم داشته باشی دیگه چی میخوای؟ همه چیز مهیاست تا هم درآمد بالا داشته باشی و هم ریخت و پاش و زندگی مرفهتو تو چشم همه کنی! ...
روایت هایی تکان دهنده از ایثار مادران شهدا
خواست با بچه ها صحبت کنند. به دبیرستان پسرش رفت و خواست نگذارند او عازم جبهه شود. اما از هیچ طریقی نتوانست حریف اشتیاق بچه ها به جبهه شود. خودش آن ها را انقلابی بار آورده بود، حالا بچه ها از مادر پیشی گرفته بودند و می خواستند تا روز آخر عمرشان دست از مبارزه نکشند. هر سه پسر به نوبت راهی جبهه شدند و خبر شهادتشان یکی یکی به گوش مادر رسید و سخت ترین لحظات را در عمر یک مادر تجربه کرد. بعد از سی ...
فقط از حاج قاسم پرسیدم پسرم چطور شهید شد؟ /پسرم قبل از شهادت همیشه به من می گفت سلام بر مادر شهید
می گیرد. محمدحسین با همین حرفایت مادرت را آماده کردی؟! آرام آرام حرف رفتن را زده بودی و گوشش را آشنا کرده بودی با این واژه سنگین مادر شهید. که اگر روزی کسی در خانه را زد و خبر شهادت ات را آورد. دلش هری نریزد و پاهایش سست نشود از شنیدن این واژه ؟! از شنیدن ترکیب اسم تو با واژه خونین شهید؟! مقام معظم رهبری از محمدحسین تقدیر کرده بودند از همان دوران نوجوانی اش از طریق اردوهای ...
چگونه به پرسش های سخت فرزندانمان پاسخ دهیم؟!
سوال کند. سوالات بچه ها درمورد س ک س یک نمونه خوب آن این است: خواهر شما باردار است و همه اطرافیان از به دنیا آمدن بچه او حرف می زنند. در راه برگشت به خانه فرزندتان از شما سوال می کند که: "بابا، چطور آن نوزاد وارد شکم عمه شده؟" پاسخی که معمولاً از طرف والدین به بچه داده می شود این است: بعد از کلی دعا کردن و از خدا خواستن و همدیگر را دوست داشتن و کنار هم بودن. این نوع جواب دادن باعث می ...
به افکارت عادت نکن!
جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که: آقای محترم! بچه هایتان واقعاً دارند همه را آزار می دهند. شما نمی خواهید جلویشان را بگیرید؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی گردیم که همسرم، مادر ...
جنایت هولناکی که دزد مسلح در زاهدان رقم زد
به گزارش اول فارس مرد مسلح با ورود به خانه ای در زاهدان پدر و مادر خانواده را مقابل چشمان فرزندانشان به گلوله بست و با سرقت خودرو و طلاهای آنها پا به فرار گذاشت. این حادثه حدود ساعت 10:20یکشنبه شب در خیابان فرخی سیستانی زاهدان و زمانی رخ داد که اعضای خانواده در حال صرف شام بودند. رئیس پلیس آگاهی استان سیستان و بلوچستان با بیان این خبر گفت: آن شب در پی تماس با مرکز فوریت های ...
مادرانی روسفید که سجده شکر بجا آوردند
. این مادر شهید، چهار فرزندش را راهی سوریه کرد که 2 فرزندش جانباز و 2 فرزندش شهید شدند. بی بی موسوی می گفت: روزی که سیداسحاق را برای رفتن به سوریه بدرقه می کردم، گفت: مامان راضی نیستم بعد از شهادتم گریه کنی. به او گفتم: مگر می شود گریه نکنم؟ سیداسحاق گفت: با شنیدن خبر شهادتم جشن بگیرید؛ چون من به آرزویم رسیده ام! تا چند روز بعد از شنیدن خبر شهادت پسرم، شیرینی و شربت پخش کردیم. من حتی وقتی که خبر شهادت ...
شب 23 بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت؟!
میرسیار که در پادگان، از نیروهای خود حاجی بودند و شهید ثامنی و شهید اسماعیلی آنجا بودند. همه از بچه های خودشان در لشکر بودند. میرسیار پشت بیسیم اعلام می کند که ما افتاده ایم در محاصره، یک مرد ایرانی پیدا می شود ما را نجات بدهد؟! اصلا قرار نبود حاجی در آن ماموریت باشد و در آن منطقه برود؛ بعد به آقای اسداللهی که فرمانده آن قسمت بوده، می گوید حاج حسین! من می روم. بهش می گوید حاجی به شما گفته اند ...
” از چیزی نمی ترسیدم ” زندگینامه خودنوشت سردار سلیمانی
قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت هها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند ...
هشتگ روز
شما یادتون نمیاد قدیما به جای اینکه بگن من دارم با اموالی که از ملتم دزیدم، فرار می کنم می گفتن احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم! یا یه قسمت شیرینی که از فرار شاه تو تاریخ هست واکنش مردمه؛ در خیابان ها چراغ اتومبیل ها روشن شد، بوق ها به صدا درآمد و شادمانی و شعف در چهره مردم موج می زد. یا محمدرضا پهلوی فرار را از پدرش به ارث برده بود، او بار اولش هم نبود که فرار می کرد، ولی بار آخرش شد. ...
تابلوی شهدا هر روز مقابل چشمان حاج قاسم بود
...> *** مادر شهید علی آقا شفیعی از شهدای کرمانی دفاع مقدس هیچ کس را نداشت. فقط یک پسر داشت که او هم در عملیات کربلای 4 و در سن 20 سالگی شهید شده بود. حاج قاسم از بغداد، بیروت و دمشق یا هرجا که بود زنگ می زد و حال این مادر شهید را جویا می شد. این مادر تقریباً یک سال بعد از شهادت حاج قاسم، درگذشت و به حاجی و فرزند شهیدش پیوست. *** یک بار به اتفاق دوستان به دیدن مادر شهیدان محمدآبادی که ...
گرم ترین شب زمستانی
قابله حسین آقا. آن وقت کاغذ کاهی رنگ را از زیر فرش برداشت و به دستش داد. دوباره با نگرانی گفت: از میدون حرم که رد شی، بعدِ اولین چهارراه، یه کوچه باریک هس. از هر کی بپرسی عصمت بندزن خونه اش رو نشونت می دن ... سراسیمه کاغذ آدرس را از دستان مادر زنش گرفته و با همان پیراهن چهارخانه نازک از خانه بیرون زده بود. آن قدر عجله داشت که نه شالی بر گردن انداخت و نه کتی پوشید! برف نرم و آهسته می بارید ...
فدای تشنگی ات... شیر من حلالت باد(به جای گفت و شنود)
لب آن رود، رود تشنه من بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوه دل من؟! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد... همین که نام مرا می برند می گریم از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای چه نام مرثیه واری ست مادر پسران برای مادر تنهای بی پسر شده ای ...
پسرم به فدای علی اکبر حسین (ع)
جبهه برگردد، 3 دفعه از من خداحافظی کرد و خواست زیر گلویش را ببوسم. بعد هم گفت: مرا به خدا بسپارید و اگر اتفاقی برایم افتاد، ناراحت نشوید. شب شهادتش خواب دیدم از من می پرسند چه خبر از علی جان؟ گفتم نمی دانم. گفتند علی تو شهید شد. دست هایم را بالا بردم و گفتم به فدای علی اکبر حسین (ع)، الهی شکر که نخودی در دیگ سیدالشهدا (ع) انداختم. بعد هم که در واقعیت، خبر شهادت و پیکرش آمد، اصلا ناراحت نشدم، زیرا خدا خودش داد و در راه خودش برد و چه سعادتی از این بالاتر. ...
نام این زن در تاریخ می درخشد
المرسلین است؟ مادرشروع کرد به قصه گفتن، قصه وصلت با پدر و من به جای اینکه بخوابم لحظه به لحظه بیدارتر می شدم. مادر اینگونه آغاز کرد: باغی سرسبز و خرم و با طراوت بود با درختانی انبوه و در کنارم نهری زیبا و زلال وگوارا، به آسمان نگاه کردم چقدر نزدیک بود، ماه چقدر زیبا بود و دوست داشتنی و من به آسمان می اندیشیدم که چگونه بدون ستون افراشته شده است و به عظمت و قدرت خداوند که این همه زیبایی ...
روش های بهتر کردن زندگی با کمترین تلاش
لذت ببری. یک مخلوط کن ارزون بخر و بذارش واسه ی خرد کردن سه سوته ی پیاز (هم تو وقتت صرفه جویی میکنی هم اشک نمیریزی). نفس کشیدن عمیق رو یاد بگیر: با بینی نفس رو بده داخل، با دهان نفس رو بده بیرون، بازدم طولانی تر از دم باشه. از کیسه های پلاستیکی دوباره استفاده کن، حتی کیسه های نون، چون دوباره واسه بازیافت ازشون استفاده میشه. هر چند وقت یه بار ایمیلت رو باز کن و کلمه لغو اشتراک رو جستجو کن و اشتراک ...
مادری که سه ستاره داشت یک ماه +مداحی
) گلچین مداحی وفات حضرت ام البنین (س) با نوای محمد حسین پویانفر روضه مادر دریا (زمینه) سر و دستم فدای ابالفضله (زمینه) بچه سیدها که بر زهرا توسل می کنند (شور) تو طبیب دل بیمار منی (شور) من از خودم خسته شدم (شور) مادر دریا (شور) گلچین مداحی وفات حضرت ام البنین (س) با نوای میثم مطیعی پسرام به ...
اس ام اس روز مادر 1400
من اشک ریختی از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو هرگز نداشت راه گناهم نهایتی ***** در ثانیه های بودنت می مانم . . . در فصل شکست خوردنت می مانم . . . یک سال نه ده سال چه فرقی دارد ! تا لحظه دل سپردنت می مانم و دوستت دارم . . .روزت مبارک قشنگ ترین مامان دنیا ***** اگر 4 تکه نان ...
ام البنین(س) را فقط به واسطه مادر حضرت عباس(ع) بودن نشناسیم
تاریخ آمده است: زمانی که حضرت علی(ع) برای خواستگاری حضرت ام البنین(س) رفتند و پدرش خبر خواستگاری امام را به دخترش داد، حضرت ام البنین(س) گفت خوابی دیده ام که به آسمان پرستاره و ماه نگاه می کردم یک دفعه دیدم ماه روی دامنم افتاد و بعد سه ستاره پرنور دیگری. من از خواب بیدار شدم وبعد یک صدایی شنیدم که گفت: بشارت باد بر تو به ماه و سه ستاره درخشان و پدرآنها که از خورشید برتر است. مادر حضرت ام البنین(س ...
رویای صادق ام البنین در شب خواستگاری امیرالمومنین
شنیدم ولی او را نمی دیدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست بعد از پیامبر گرامی و اینگونه در خبر آمده است. پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم! تاویل رؤیای من چیست؟! مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: دخترم رؤیای تو صادقه است ای دخترکم به زودی تو با مرد جلیل القدری که مجد و عظمت فراوانی دارد ...
چند روایت از انتظاری طولانی/ مهدی ام را آوردند!
صندلی سالن معراج نشسته ام. اطرافم را نگاه می کنم. دور سالن، پر از تابوت است؛ تابوت هایی که پرچم ایران را دورشان پیچیده اند. یکی از تابوت ها وسط سالن است. سربازی می آید. اجازه می گیرد تا درش را باز کند. نگاهش می کنم؛ هنوز باورم نمی شود تو بین این شهیدها باشی. چادر را روی سرم جا به جا می کنم و اجازه می دهم. سرباز، اول پرچم روی تابوت را برمیدارد. بعد درِ چوبی تابوت را بلند می کند و کناری می گذارد. زمان ...
دامان ام البنین(س) خاستگاه عبدصالح خداست
همسر علی بن ابیطالب(ع) رزق او شده است و فرزندان حضرت فاطمه(س) او را مادر خطاب کرده اند. مومنی افزود: در این میان، اگر بخواهیم ارزش و جایگاه حقیقی یک شخص را بررسی کنیم یکی از راه ها آن است که کسانی را که در دامان او پرورش یافته اند، بشناسیم... اگر به سیره حضرت عباس(ع) مراجعه داشته باشیم و زیارت نامه ایشان را بخوانیم در اولین تعبیر با این عبارت روبه رو می شویم: اَلسّلامُ عَلیک أیهَا ...
دهه ی هفتاد: برازجونی که دیگه قُم نشد!
خواهر و برادر هستن با همدیگه و حجب و حیاهاشون مث قصه ی ،،گودیوا،، بیش از سر و گردن و پر و پاچه، توی چشما و نگاه های نجیب و محجوب شون نمودار و نمایان شده. خدا رو شکر که برازجون، برازجون موند و هیچ وقت شبیه قمِ حاضر نشد ... پ.ن : اونایی که فقط دهه ی هفتاد قم بودن و بعد از سی سال، دیگه پاشون نرسیده اونجا و هنوز فکر میکنن قم، همون قمِ سی سال پیشه، به نیت زیارت هم که شده، یه بار دیگه تشریف ...
طرز تهیه نان پنیری، خوشمزه و متفاوت
رو هم به تخم مرغ و روغن اضافه کرده و با هم مخلوط میکنیم. نمک و آرد که 2 الی 3 بار الک شده رو به مخلوطمون اضافه میکنیم بهتره تا حدود 1/2 پیمانه از آرد رو نریزیم تا بعدا در صورت چسبناک بودن خمیر بهش اضافه کنیم. حالا مواد رو با یه قاشق هم میزنیم تا خودشون رو بگیرن. بعد شروع به ورز داد خمیر با دست میکنیم تا خمیر شکل بگیره و نرم و لطیف و منسجم بشه در این مرحله اگه احساس کردین خمیر خیلی چسبناکه و منسجم ...
حضرت ام البنین کیست و نسب او دقیقا چیست؟
. زمانی که بشیر خبر شهادت فرزندانش را به او رساند ام البنین گفت: رگ قلبم را پاره کردی بچه هایم و آنچه زیر آسمان است فدای ابا عبدالله (ع)؛ از حسین برایم بگو. ام البنین بعد از واقعه عاشورا هر روز به قبرستان بقیع می رفت و مرثیه زیر را با سوز و گداز می خواند: لا تدعونی و یک ام البنین ای زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید تذکرنی بلیوث العرین و ...