سایر منابع:
سایر خبرها
حاتمی کیا به روایت حاتمی کیا؛من بچه پامنارم!
وگرنه خدا می دونه اگر عمو تو رو از پشت اون دخل بیرون نکشیده بود، الان ما با یه کاسب بی حوصله ی حسن آباد که شکم آورده، از بس پشت دخل نشسته و مدام از کسادی بازار می ناله و هیچ بنی بشری رو هم قبول نداره، چی کار باید می کردیم. و باز می خندند. شاید درست می گویند.
پدر برای من همواره یک قهرمان است
. پدرم بسیار علاقه داشت در تمام سفرهای سیاسی همسر جوان خود را همراهش ببرد و او را در امور اجتماعی و سیاسی دخالت بدهد. بنابراین شهادت ایشان باید بسیار برای مادر و همسرشان فوق العاده سنگین بوده باشد... همینطور است. خانم جان روز آخری که به دیدار پدر رفتیم گفتند: مجتبی! ای کاش می گذاشتی اول من بمیرم، بعد خودت را به کشتن می دادی! پدرم بسیار ناراحت شدند و گفتند: مادر عزیزم! بگذارید ...
ابوحامد فرهنگ فرماندهان جنگ را به جبهه سوریه رساند
. اصلاً برای ما قابل فهم نبود چطور با وجود بیماری بچه و خاک آلود بودن جنوب خودش را به مناطق عملیاتی رسانده است. بعد از شهادتش فهمیدم که فرهاد ویزای کربلایی شدن را از خاک های خونین جنوب گرفت و رفت. یکی از اقوام شهید حفظ قرآن روز اول ماه مبارک رمضان بعد از اذان ظهر بود که فرهاد به موبایلم زنگ زد و گفت با چندتا از بچه ها داریم می آیم تهران. گفتم خیره ان شاءالله. گفت می ...
زنگ خطر برای تیم امید به صدا در آمد!
قطری ها، بارها با ارسال توپ پشت خط دفاع، خطرساز شوند. جلالی درباره عدم حضور مهدی ترابی از ابتدا در ترکیب تیم هم گفت: من با مهدی ترابی کار کرده ام. او از نظر بدنی ضعیف است و نمی تواند در چند دیدار با فاصله کم به میدان برود. اگر به آمار بازی او در لیگ نگاه کنید، می بینید که در بازی هایی که به صورت فشرده برگزار شده است، من در یک نیمه به ترابی استراحت داده ام تا مصدوم نشود. البته این را هم ...
انتقاد بی سابقه رحمانیان از اعضای هیات انتخاب جشنواره فجر / شهرام اسدی انتقام انتقاد از فیلمش را از من ...
فیلمی به خوبی خواب زده ها را بسازد! این کارگردان افزود: برای جیرانی و شجاع نوری زشت است که دروغ بگویند امیدوارم آن ها به خاطر حضور داشتن طی سالیان زیاد در سینما سرحرفهایی که درباره فیلم های جشنواره زدند، بایستند و جواب گو باشند و بگویند که مسئله اصلی چه چیزی بود که برخی فیلم ها مستحق کنار گذاشته شده اند یا واقعا تلفن ها، سفارشات، لابی گری ها و دیگر مسائل پشت پرده باعث این موضوع نشده اند ...
تشکیل کلاس مصرف مواد، به جای کلاس درس
. خودشان داستان را اینطور تعریف میکنند: از درس و مدرسه که چیزی درنیومد، حوصله سر کلاس نشستن نداشتیم، گفتیم بزنیم به پارک، یه چیزی بکشیم یه کم کیف کنیم بلکه حالمون بیاد سرجاش. یکی از آن ها که حالش از بقیه بهتر است، می گوید: اگه اومدی حالمون رو بگیری و نصیحت کنی برو پی کارت، به اندازه کافی از این حرف ها شنیدیم مدرسه هیچ جذابیتی نداره که وقتمون رو تلفش کنیم. پسر نوجوان دیگری که ...
یک همراهی پرمخاطره با قاچاقچیان انسان
علی نترسد. علی در حالی که ناخواسته سقف را نگاه می کند و آشفته به نظر می رسد، ادامه حرفش را می گیرد: یونس آنقدر پشت تلفن به من امیدواری داد که می خواستم همان شب راه بیفتم و بروم ماکو. بعد گفت چند روز دیگر زنگ می زند. پیش از تماس یونس، شب ها موقع خواب چند ساعتی در این رؤیا بودم که به فلان شهر می روم یا نه، می روم آلمان اگر خوب نبود می روم سوئد و ... در همین توهمات بودم که همین دیروز زنگ زد ...
استاد سبزواری؛ ستاره ادبیات متعهد
...! برخیز بر جولان برانیم ز آنجا به جولان تا خط لبنان برانیم آنجا که جولانگاه اولاد یهود است آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست جانان من! اندوه لبنان کشت ما را بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را *** برخاسته ایم تا جهان برخیزد رضا اسماعیلی برخاسته ایم تا جهان برخیزد این خفته دل از خواب گران برخیزد بر پای ستادگان ز پا ننشینند تا مهدی ...
خانم بازیگر در بیمارستان/ شیطنت رضا گلزار/ آغاز زندگی مشترک آزاده نامداری
، میشود پیدا شد،و دیگر گم نشد، گاهی بایدیادمان بیاوریم دنیا گاهی شاید فقط گاهی بکام ماهم میچرخد.... من از پنجشنبه پیش ساکن خانه ات شدم، وحالا کلید دارم، اینجاحالا خانه ماست. هفته گردمان مبارک." برزو ارجمند با انتشار عکسی از پوستر فوتبالیست های موردعلاقه اش رونمایی کرد و نوشت: " رضا احدی، جواد زرینچه و مجید نامجو مطلق سه فوتبالیستی که پوسترشون رو ...
کابوس دهشتناک زن 27 ساله
دختر کوچک به چشمان مادرش خیره شده بود و چشم از نگاه مادر بر نمی داشت. حس غریبی بود ، باد سرد زمستانی صورت شهر را مثل گونه های دخترک سرخ کرده بود. دختر کوچولو از یک ماهگی همراه مادرش پشت میله های زندان روزها و شب های دلتنگی را تجربه کرده است. اما آن روز قرار بود خاطره تلخ دیگری در دفتر زندگی این مادر و دختر ثبت شود. کودک هراسان به اطراف می نگریست. با ...
ماجرای مستند یک زورگیری / دختر بچه ای 13 ساله هم میان زورگیران بود !
بود که شغل اصلی اش کشاورزی بود. خشکسالی به تهران کشانده بودش. 15 روز بود کاری گیرش نیامده بود. شب ها داخل ماشین می خوابید و بعضی وقت ها مسافرکشی می کرد. آدم شریف و سالمی بود. حدود 20 دقیقه ای گذشت اما خبری از پلیس نشد. دوباره با 110 تماس گرفتم، دوباره از ما نشانی خواست، نشانی را کامل به آنها گفتم و مامور پشت تلفن دوباره گفت پلیس الان سر می رسد. چند دقیقه دیگر گذشت، پلیس به مرد شریف اهل ...
گلزار یا ...کدام سوپر استار بادیگارد دارد؟
تواند به ایشان یا به آن خانم بگوید بالای چشمت ابروست؟! آقا مصاحبه کردند که من از این قصه خوشم نیامد. نیامد که نیامد. پول و دستمزدت را گرفته ای، فیلمنامه را خوانده ای، موظفی بیایی سر صحنه. اصلا شما در چه جایگاهی هستی که بگویی من از این فیلمنامه خوشم نیامد. من ادبیات نمایشی خوانده ام و همیشه سعی کرده ام کار نویی تحویل بدهم. چه آن زمان که در تلویزیون بودم، چه الان. شمایی که بیژن بیرنگ را می شناختی اگر ...
حرمت دیروزها
ثمین سالک: صبح با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم. پشت آیفون مأمور گاز است که می خواهد کنتور گاز را چک کند. خواب و بیدار زیر چایی را روشن می کنم. پرده رو کنار می زنم و نم نم باران صبح پنج شنبه! صبح های پنج شنبه خانوم خدابیامرز بعد از این که همه راهی کار می شدن پشت پنجره قدی رو به قبله می ایستاد و فاتحه می خواند. از پدرش شروع می کرد تا می رسید به همسایه و دوست و آشنا! و هر کدام از ما هم ...
تصاویر/ 10 مرگ ماندگار تاریخ سینما
تهیه می کند و برای رسیدن به ژولیت سم را می نوشد. بعد از 42 ساعت ژولیت از خواب بر می خیزد و چون با جسد بی جان رومئو رو به رو می شود، با خنجر رومئو به زندگی اش پایان می دهد. 6- مرگ مادر بامبی در بامبی (23 درصد) بامبی براساس داستان بامبی در جنگل رمانی که از فلیکس سالترن نویسنده اتریشی ساخته شده است. این داستان به زبان آلمانی نوشته شده و نخستین بار در سال 1923 در اتریش منتشر شد. این اثر ...
ناظم حکمت، شاعر مبارز و پدر شعرنوین ترکیه
مثل ناظم آشنا شدم.او انسان واقعی بود. با شور و شوق دربارهٔ ادبیات، هنر، نقاشی و سیاست حرف می زد. متفکربزرگی بود و با بیان اندیشه هایش هر مخاطب تشنه ای را سیراب می کرد. هیچ کس مثل او نبود. همه یا فقط در مورد سیاست حرف می زدند یا فقط دربارهٔ هنر. ناظم با این که داروهای خواب آور زیادی مصرف می کرد، نمی توانست بیش تر از چهار، پنج ساعت چشم روی هم بگذارد و بخوابد.این بی خوابی ها تماماً ناشی از ...
شهیدی که اهل رفیق بازی بود
زیر و رو کرده است. کم کم تحلیل ها و بینش ها را می خوانیم؛ آن هم از کسی که دیگر دانشجوی پزشکی شده، قلم پخته تر و جهان بینی شامل تری دارد ولی لکه ای غرور و منیّت ندارد؛ کسی که در حسرت رفاقت با اولیای الهی است؛ دوستانی دارد که از جان دوست ترشان می دارند و شوقِ دیدار دوباره آن ها و رسیدن به مقام شان آرزوی خواب و بیداری اوست. شهید در همان ابتدای دفتر اول در بیان اینکه چرا می نویسد می گوید ...
طنز؛ مراقب نوکیاهای والدینمان باشیم
.... شاید منتظر بود نوکیائه با کرال پشت و کرال سینه تو چاه فاضلاب شنا کنه و خودش رو به یه خشکی برسونه بعد شماره خونه رو با دکمه های شکمش بگیره و بگه: شاپور! نگران نباش، من زنده ام؟ یا اونقدر نتایج زحمات سیستم متابولیک بدن بره تو گوشی که نوکیا از خودش قطع امید کنه و همینطور شناور زنگ بزنه به پدر که شاپور! دیگه به من امیدی نیست ولی تو نباید تا آخر عمرت بی گوشی بمونی... من دیگه... اهه اههه (سرفه) رفتنی ...
دوستی های تفننی، دام های شیطانی و دردسرهای واقعی
دروغ می گوید و هیچ آزار و اذیتی در کار نیست. او وقتی متوجه شد من به دختر دیگری علاقه دارم این نقشه را اجرا کرد تا آبروی مرا ببرد. من در لاین با او آشنا شدم و در اولین قرار متوجه شدم با هم بچه محل هستیم. مدتی با هم ارتباط داشتیم تا این که متوجه شدم رفتارهایش عجیب است. او نصف شب مرا از خواب بیدار کرده و مجبورم می کرد که با او حرف بزنم. هر روز هم قرار می گذاشت. دیگر علاقه ای به ادامه این رابطه ...
ضارب، سه ساعت پایانی حیات همسرم را از من گرفت
رضایت پیش شما آمده اند؟ نه. خوب هم شد که سراغ ما نیامدند چون ما در شرایطی نبوده و نیستیم که بخواهیم با فرد بی وجدانی که به یک انسان زده و فرار کرده روبه رو شویم. ما با او کاری نداریم. همسر شما چند سال داشت؟ 51 سال همسرتان آن روز برای چه کاری به خیابان فاطمی رفته بود؟ همسرم سه ماه پیش پدرش را از دست داده بود و از آن موقع هر روز برای دیدن مادرش به خانه آنها ...
خالصانه از مدرسه تا حوزه مفقودین و اسرا
؟ - از طرف سفیر ایران در دهلی نو با من تماس گرفتند و گفتند یک سری کارهای محرمانه هست که باید انجام شود و نیاز به یک فرد معتمدی بود که این کارها را انجام دهد، شما به همراه همسر و فرزندانتان به اینجا بیایید. من یک سال به طور افتخاری و بدون حقوق در آنجا مشغول به فعالیت شدم. آنجا مدرسه ایرانی وجود نداشت و برای اینکه فرزندانم از تحصیل محروم نشوند به ایران برگشتیم. وقتی به ایران آمدم یک روز در ...
پرواز تا بهشت
اینها را سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی گفته که بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس او را فاتح خرمشهر می دانند؛ فرماندهی که تا زنده بود هرگز نگفت من فاتح خرمشهر هستم؛ مردی که رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های او در دوران جنگ تحمیلی و پس از آن به یاد دارند. حالا 10سال از عروج او و 10نفر از فرماندهان نیروی زمینی سپاه می گذرد؛ روزی که هواپیمای فالکون به همراه این فرماندهان در نزدیکی ارومیه سقوط کرد ...
هرمزگان هوای اعتدال برای عشایر
حتی به چرخش کوچ . بیشتر از ربع قرن است که آسمان هر فصل، سترون تر از فصل دیگر می شود و قطره ها، زمین سوخته را سیراب نمی کنند تا بال بگشایی و سرزمین جنوب را مأوای خود کنی و آبی به جویی روان نیست که هم خود سیراب شوی و هم دامهایت،چه کنی که تقدیر این گونه رقم خورده است در این ایام بی طپشی . عشایر که تابع شرایط و آب و هوا کوچ می کند در عصر حاضر با مشکل تأمین معیشت رو برو شده است و ...
سرنوشت سیاووش
...> دو رخسار زیباش همچون قمر دو چشمش ستاره، به وقت سحر دهانی پُر از دُر، لبی چون عقیق تو گفتی ورا، زهُره آمد، رفیق سیاووش چو خورشید و او ماه بود خور و ماه با هم؛ چه دلخواه بود دست بازیگر زمانه همچون سیبی که بر روی آبهای لغزان فواره ای بچرخد، سیاووش را سوار بر مرکب مراد می چرخاند. افراسیاب از یک سو و پیران ویسه از جانب دیگر دست نوازش و مهر بر سرش داشتند، شاه دختر ...
اجماع برای حفظ مزیت پایتخت فرهنگی ایران/حمل ونقل سبز حق شیراز است
تا 30 نفر در اثر تصادفات مجروح می شوند که از این تعداد پنج تا شش نفر بستری شده و یک نفر تا پایان عمر معلولیت جزئی یا کلی پیدا می کند. این کارشناس ترافیک اضافه کرد: در جاده های فارس استفاده از تلفن همراه، خستگی و خواب آلودگی، سرعت و سبقت غیرمجاز، انحراف و تجاوز به چپ و عدم استفاده از کمربند ایمنی از تأثیرگذارترین علل تصادفات فوتی و جرحی محسوب می شوند. سیروسی خاطرنشان کرد: بنابر بررسی ها ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (214)
.... 7. این خاکپور رو الان نبینید این قدر پیر و شکسته شده. خودش اون موقع که بازیکن تیم ملی بود باز همین قدر پیر و شکسته بود. 8. لباساتونو بپوشین میریم سفارت قطر. 9. دیروز روزی ست که پری روز در انتظارش بودی و امروز روزی است دیروز در انتظارش بودی و همین طور اسکل وار برو تا اخر سال. 10. خانواده ما اینقد مذهبین که خاله من میره انگلیس هم باز برامون عطرِ ...
بلوغ پشت خاکریز ؛ قهرمانی 14 ساله با روایت هایی شیرین وخاص از جنگ
....آدم زرنگی است.خوب خودش را و اطرافیان را می شناسد. نمی دانستیم چه کاره است. وقتی فهمیدیم مدیر کل یکی از وزارت خانه هاست گفتیم اصلا وقت ندارد و جریان مصاحبه پیش نمی رود اما آمد.نشست،خندید،اشک ریخت،انرژی داد.... کتاب بلوغ پشت خاکریز حاصل 16ساعت مصاحبه حسن و حسین شیردل با ایمان کفائی مهر است.رزمنده ای که به روزهای حضورش در جبهه های جنگ افتخار می کند ؛ به روزهای 14 سالگی اش و امیدوار ...
تنها در خانه
ظهر که از مسجد می آمد بیدار شد. دست و صورتش را شست و صبحانه خورد و به اتاقش رفت. همین که مشغول آماده کردن کتاب دفترهایش بود یادش افتاد که فردا امتحان دارد . عصر همان روز قرار بود خانواده سعید برای برف بازی به خارج از شهر بروند اما سعید چون فردا امتحان داشت و نمی توانست همراه خانواده به گردش و برف بازی برود. مامان سعید گفت: سعید جان بیا با ما بریم زود بر می گردیم . تنها تو خونه نمون ...
از حضور در جبهه ها در 6 سالگی تا دفاع از ولایت در 8 ماه فتنه
. در فتنه 88 جگر مهدی خون شد. وقتی بعد ها از مجاهدت هایش در دفع فتنه شنیدم به او تبریک گفتم. به مهدی گفتم: روله الهی خدا آنقدر به تو عمر بده که خدمت به رهبر و نظامت کنی. مهدی هم می گفت: مادر برای شهادتم و برای اینکه من هرگز امامم را تنها نگذارم، دعا کن. می گفت دعا کن از خط ولایت فقیه خارج نشوم. خبر شهادتش را چه کسی به شما داد؟ سه روز قبل از شهادت مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ...
شهیدی که صورتش آتش گرفت!
روز به علی گفتم: علی جان ماشین را بده به من، می خواهم به مهران بروم. نگاهی به من کرد و گفت: مگر ماشین مال من است که آن را همین طوری به تو بدهم؟ گفتم: مگر سوئیچ ماشین در اختیار شما نیست. گفت: سوئیچ ماشین در اختیار من باشد، ماشین که مال من نیست. وسیله بیت المال است شما اگر می خواهی به مهران بروی، این برگه مرخصی را بگیر و با اتوبوس کولر دار به مهران برو و کارهایت را انجام بده و برگرد ولی از من چنین ...
چند کتاب داستانی منتشر شد
اش که رسیدیم دو تا گریپ فروت درشت و هم اندازه از کیسه درآورد گذاشت رو صندلی. گفت: پسر من خیلی دوست دارد. اصرار کردم برشان دارد. خنده گرمی کرد و بی حرف در ماشین را بست. زنگ خانه را زد. دلم می خواست تا ابد همین جور بماند جلو در و نگاهم کند. تا ابد کسی در را باز نکند برایش. اما در باز شد. رفت تو. گاز دادم با حرص گاز دادم. ...