سایر منابع:
سایر خبرها
مهتاب کرامتی: هیچ گاه جلو آیینه احساس زیبایی نکردم
خانواده مان را راضی کنیم که اجازه بدهند به این عرصه ورود کنیم. من قبلا به پدر و مادرم گفته بودم. پدرم خیلی جدی گفته بود الان نه، ولی هر وقت ازدواج کردی می توانی بروی، پس درسم را خواندم. یکی از دوستانم به نام مریم رحیمی دانشگاه را ول کرد و رفت سوره و کارگردانی خواند تحسینش می کنم که چطور او این قدر شجاع بود و چقدر خوب توانست تصمیم بگیرد. راستش من این شجاعت را نداشتم، بنابراین تحصیلم را تمام ...
رج به رج به عشق مدافعان حرم
آن روزگار ما را دارند انجام دهیم. اینجا وقت طلاست زهرا گوشه ای نشسته و آرام کاموا را با قلاب می بافد. کم حرف است و سرش پایین. با وجود معلولیتی که دارد پا به پای مادرش به سرا می آید و بافتنی می بافد. می گوید: می خواهم به مدافعان حرم کمک کنم. این نخستین و آخرین حرفی است که می گوید. سرش را دوباره پایین می اندازد و غرق در بافتنی اش می شود. می ترسد با صحبت، فرصت بافتن را از دست بدهد ...
زندگی نامه شهید میثمی
سال 1334 ه. ش در خانواده ای مؤمن در شهر اصفهان متولد شد. تولد او مصادف با شب ولادت حضرت امیر المؤمنین (ع) بود. پدرش برای نامگذاری او به قرآن تفأل نموده بود، نام او را عبدالله گذاشت. ( بر مبنای آیه ی 32 از سوره ی مریم ) عبدالله دوران کودکی و نوجوانی را در دامان پاک پدر و مادر خود سپری کرد. وی در دوره ی دبیرستان، همزمان با تحصیل، در کنار پدرش به کار پرداخت. از نوجوانی شور و علاقه ی خاصی ...
روایتی از بزرگ ترین فاجعه انسانی در ایران
عقیده ایرانِ تحصیل کرده و مطلع، و اروپایی هایی که سالهای سال در ایران مقیم بوده اند، جمعیت ایران 12 میلیون نفر است. این اولین گزارش سفارت آمریکا در ایران در مورد جمعیت ایران است. 10 سال بعد دوباره سفارت آمریکا گزارش داد جمعیت ایران 15 میلیون و جمعیت تهران بر اساس مصرف روزانه نان – آن زمان پخش آرد در دست دولت بوده است و می دانستند که بطور دقیق چقدر مصرف آرد و نان است- 400 هزار نفر اعلام شده بود. ...
امام حسن عسکری(ع) و آماده سازی شیعه برای عصر غیبت
) تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد. حضرت 2 ساله بود که به همراه پدرش به تبعیدگاه رفت و مدت 20 سال همراه با آن حضرت در تبعید بود. به همین دلیل اصحاب نمی توانستند خدمت ایشان برسند اما امام حسن عسکری(ع) با ایجاد تشکیلات سری، پیروان خود را سازماندهی کرد . ایجاد شبکه ارتباطی وکالت برای ارتباط با شیعیان فشار حکومت غاصب عباسی بر شیعیان به ویژه بر رهبر آنان ...
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری(ع)
...: هیچ کدام بر من سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند، زیرا برای شما خطر جانی دارد! (25) 4 - عبدالعزیز بلخی می گوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری را دیدم که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولی با خود گفتم در این صورت مرا می کشند! امام وقتی به کنار من رسید ...
از نام گذاری میدانی به نام مشفق تا یادها و خاطره ها
مشفق کاشانی نیز به ذکر خاطراتی از پدرش پرداخت و گفت: یکی از ویژگی های پدرم این بود که ایشان هیچ وقت به زندگی دیگران حسرت نمی خورد. متاسفانه این مشکلی است در زندگی های امروزه ما ایجاد شده است. او اظهار کرد: رودکی سمرقندی قرن ها پیش این موضوع را به شعر درآورده بود و اگر نسل جوان ما به سرمایه های فکری و فرهنگی خودمان رجوع کنند واقعا ما از این نظر چیزی کم نداریم. کی منش خاطرنشان کرد ...
روایتی مهم دال بر نص امامت امام حسن عسکری( علیه السلام)/سخنان ائمه، راهگشا در سبک زندگی دینی
آوردن نماز شب است که البته برای بسیاری از ما گران است؛ آیت الله بهجت می گوید: در تعبدیات از ما کوه کندن نخواسته اند؛ سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت تغییر وقت خواب است نه اصل بی خوابی، بلکه نیم ساعت زودتر بخواب تا نیم ساعت زودتر بیدار شوی. زندگی امام جوانی چون امام عسکری علیه السلام که تنها 28 یا 29 بهار از عمر پر خیر و برکتشان گذشته است، برای همگان به ویژه نسل جوان طریق هدایت و ...
10 سال همنشینی با پاییز
. برای آزادی موقت او سند خانه پدرم را گرو گذاشته بودم. در مدتی هم که مرخصی بود چند شب یک بار به خانه می آمد و هر بار از او می پرسیدم کجا بوده پاسخ درستی نمی داد. بارها با هم مشاجره کردیم و از او خواستم تا به زندان باز گردد ولی قبول نمی کرد تا اینکه توسط مأموران دستگیر شد و به دلیل فرار در زمان مرخصی از شرایط عفو نیز محروم شد. دلم از او شکست. 4 سال به او اجازه مرخصی ندادند و من هم هیچ وقت ...
دستگیری قاتل پدر پیش از خودکشی
جنایتی که پسر 25ساله رقم زد، 13دی ماه در شهرستان سیرجان اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود که از مدت ها قبل پسر جوان با پدرش اختلاف داشت. پدر او به شیشه اعتیاد داشت و همین باعث شده بود که مدام با همسر و فرزندانش بدرفتاری کند. رفتار بد پدر کار را به جایی رساند که همسرش اواسط آذرماه دیگر نتوانست این زندگی را تحمل کند و به همین دلیل دست دختر جوانش را گرفت و به خانه پدرش رفت. پس از رفتن ...
سجاد کار نیمه تمام پدر جانبازش را تمام کرد
مزار آقامصطفی برمی گشتیم. گفت: سعیده برایت چیزهایی نوشته ام اگر بخوانی دلت می خواهد تو هم شهید شوی. شوخی کردم مگر زن هم سوریه می برند؟ گفت: هنگام ظهورآقا مردان و زنان در این راه سبقت می گیرند. از لحظه خداحافظی تان بگویید . گریه می کرد و می گفت سعیده جان خیلی دلم برایت تنگ می شود بدان همیشه کنارت هستم. برایم دعا کن اگر ته دلت راضی شود همه چیز درست می شود. پدر و مادرش قرآن را ...
مادر جوان ترین شهید مدافع حرم ایرانی: گفت آن دنیا را برایت آباد می کنم
تسنیم با مادر شهید سید مصطفی موسوی را در ادامه می خوانید: * تسنیم: شما چند فرزند دارید؟ مصطفی فرزند چندم شماست؟ یک دختر به اسم زینب سادات دارم و تنها پسرم هم سید مصطفی بود که 18 آبان سال 74 به دنیا آمد و 21 آبان امسال هم شهید شد. اسم هر دو را همسرم انتخاب کرد. دخترم 3 سال از مصطفی بزرگتر بود و وقتی بچه بودند همیشه هم بازی هم بودند. * تسنیم: از کودکی های آقای مصطفی ...
خاطرات ناگفته شاعران از شفقتِ مشفق
که در مسائل مادی به زیردستان خودتان نگاه کنید و در موضوعات معنوی به بالادستی های خود بنگرید. استاد مشفق واقعا این ویژگی را داشتند. وی خاطره ای از سرودن یک رباعی و بردن آن نزد پدرش را تعریف کرد و گفت: پدرم وقتی رباعی ای را که من ساخته بودم دید، گفت پسرم پدرت شاعر شده بس است، تو برو همان فیزیک را بخوان! تاجبخش: یک سال است که پدر مهربان مان را از دست داده ایم در ادامه ...
داستان آنها که قاچاقی از مرز رد می شوند
سفر آمده ام و البته پدر هم نمی داند قرار نیست من بروم و برنگردم: درسم که تمام شد چند مدتی توی طلافروشی پدرم کار کردم ولی به نظرم فایده ای نداشت. من عمران خوانده بودم ولی حالا توی طلافروشی باید با مشتری چک و چانه می زدم که خداوکیلی از این قیمت پایین تر نمی توانم بدهم و چه و چه. نمی دانم چرا زندگی ام تکراری شده بود و هیچ چیز برایم جذابیتی نداشت. چند نفر از دوستانم از همین مرز به ترکیه ...
داغ ترین عکس های اینترنتی از بازیگران و هنرمندان ایرانی
های اینترنتی از بازیگران و هنرمندان ایرانی عکس های اینترنتی عکس بازیگران عکس هنرمندان این بازیگران زن ایرانی مادر و دختر هستند + عکس بازیگران زن ایرانی مادر و دختر عکس بازیگران عکس های جدید کیمیا خانم (مهراوه شریفی نیا) عکس های جدید کیمیا مهراوه شریفی نیا تصاویر داغ و زمستانی بازیگران با همسرشان + عکس تصاویر داغ عکس بازیگران بازیگران و ...
مدال طلای المپیک هدیه شب کریسمس
...> هدیه غافلگیرکننده در شب کریسمس شب کریسمس سال 2015، دانیل پولی چرونیدیس وقتی کادوی پسرش را باز می کند، به شدت غافلگیر شده و بسیار خوشحال می شود زیرا بعد از دو سال، مدال طلای پارالمپیک دوباره در دستانش قرار گرفته است. دانیل دریافت این هدیه را اینگونه تشریح می کند: واقعا برایم باورکردنی نبود. هرگز فکر نمی کردم بار دیگر صاحب این مدال شوم. نمی توانستم باور کنم مدال جایگزین طلای ...
ابوحامد فرهنگ فرماندهان جنگ را به جبهه سوریه رساند
شیون می کردند. بعد از چند دقیقه پدر شوهرم با صدای بلند فریاد کشید و همه را ساکت کرد. بعد خطاب به تابوت شهید کرد و گفت: فرهاد من از تو راضی هستم خدا هم از تو راضی باشد برو به امان خدا اما فقط محمدت را فراموش نکن و به او سر بزن! بعد از مراسم تدفین و نزدیک غروب محمد داخل ماشین خواب بود. هرچه نوازشش می کردیم چشمش را باز می کرد و باز هم می خوابید. بعد از ساعتی از خواب بیدار شد. می گفت بابا اومد پیشم، منو ...
خاطرات جذاب "مجتهد " از آغاز جنگ و مجروحیتش
طوری است. کسی ندیده بود چطور استفاده می کنند. حالا از کی وقت ما رو این دوتا تانک گرفته بود، مثلا" از ساعت 11 تا ساعت 4 و 5 عصر ما گیر این 2تا بودیم. یک مرتبه گلوله می زد، می خورد دیوار می آمد پایین. لوله تانک را پایین گرفته بود. بعدهم باتیربار می زد. همین طوری فشنگ بودکه از روبرو می آمد. ما هم می دویدیم. همین موقع بچه ای مثلا" 14 ساله 13 ساله گفت: عمو بدو، دارن از پشت سر عراقی ها میان تو ...
داستان آشنایی و ازدواج امام حسن عسکری (ع) با نرجس خاتون (علیها السلام)
...، مع هذا به اسقف ها دستور داد تا پایه های تخت را استوار کنند و صلیب ها را دوباره برافرازند و گفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وی تزویج نمایم، باشد که با این وصلت میمون نحوست آن برطرف گردد. چون دستور او را عملی کردند، آنچه بار نخست روی داده بود تجدید شد. مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت و پرده ها بیافتاد. شب هنگام در خواب دیدم مثل این که ...
گوشه ای از خاطرات عباس آرام/ ابراهیم تیموری
داشتم ، به اتفاق مرحوم احمد میرفندرسکی مدیرکل سیاسی وقت وزارت امور خارجه همراه او به چند کشور عربی و از جمله عربستان سعودی رفتیم ؛ شاهد بودم که هم در مدینه منوره و هم در مکه معظمه به موقع نمازهای خود را می خواند. در مکه وقتی از طرف مقامات سعودی برای اعمال حج و زیارت راهنمایی برای او معرفی شد دقیقاً تمام اعمال را به جای آورد و پس از اتمام آن می گفت خدا پدر این راهنما را بیامرزد که خیلی آهسته و با ...
هنرمندی که با عشق تئاتر دردش را التیام می دهد
های که با درد از سینه هنرمند بیجاری بیرون می آمد و هر لحظه از این مراسم اشکی را بر دیدگانش می نشاند به همه نشان داد که این هنرمند تا چه حد در میان مردم محبوبیت دارد و هنوز هم مردمی هستند که عاشقانه کار های هنری او را می ستایند. دیدن مرد کوچک خانه این هنرمندگرانقدر درد بزرگتری بود مرد کوچکی که در زمان بیماری پدر بار سنگین منزل را به دوش می کشد و در کنار مادرش از پدر مراقبت می کند. ...
مجموعه اشعار آیینی ویژه ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
، دل پر از بهانه توست ... دوباره پای غزل سویتان دوان شده است حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است زبان رو به سوی قبله مانده طبعم به جان رسیده و انگار پرتوان شده است فضای آبی شعرم نثار مقدمتان بهار هم به قدوم شما جوان شده است نَمی ز بارش ...
رازی که امام حسن عسکری در زندان برملاکرد
را در مورد احدی از بنی هاشم و فرماندهان از او سراغ نداشتم. همین که نزدیکش رسید، او را در آغوش گرفت، صورت و سینه اش را بوسید، دستش را گرفت و او را در جای خود نشاند و خودش هم در کنارش نشست. به او نگاه می کرد، با او حرف می زد و قربان صدقه اش می رفت. داشتم با تعجب نگاه می کردم که دربان وارد شد و گفت: موفق وارد شد. موفق هم هر وقت نزد پدرم می آمد، محافظان و فرماندهان خاص او زودتر وارد می شدند ...
عجیب ترین قسمت زندگی قاری جوان+عکس
اعضای یکی از عزیزترین اعضای خانواده بوده است، باجناقم به من گفت اعضای بدن را اهدا کنیم، گفتم من نمی توانم به مادرش این خبر را بگم، همان شب که در حال دست دست کردن برای اعلام خبر اهدای اعضای حسین و جلب موافقت مادر با این کار بودیم، استاد موسوی درچه ای تماس گرفت و گفت تازه خبر را شنید ه است. گفت، امشب یک ختم قرآن برای بهتر شدن حسین می گیریم، گفتم حاجی قراره اعضا را اهدا کنیم، گفت خدا مرده ها را هم زنده ...
قتل ناموسی به خاطر خواهر شیشه ای!
، صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران گفت: رو سفیدم و کار اشتباهی نکرده ام. پای حامد، هاشم، خواهرش سارا و همسایه شان امیر، شامگاه 15 آذر 90 به پرونده قتل باز شد. در این روز حامد و پدرش وقتی از مسجد به خانه برگشتند، سارا را ندیدند. او دوباره برای مصرف شیشه پیش امیر رفته بود. پدر و پسر با عصبانیت به خانه امیر رفتند اما سارا آنجا نبود. شک کردند نکند خواهرشان، مثل سه بار ...
برای یافتن پدر و مادر این پسر کمک کنید
پسربچه بازیگوش ساعت ها بود در پارک لاله جست و خیز می کرد. انگار خستگی نداشت. بارها باغبان ها او را از داخل باغچه بیرون انداخته بودند اما باز هم سر و کله اش پیدا می شد. دیگر همه به ستوه آمده بود و بیش از کودک 4 ساله، از دست پدر و مادر بی خیالش خشمگین بودند. به گزارش 9صبح ، ساعت 5/5 عصر بود که یکی از نگهبان های پارک جلو رفت و از پسرک خواست با هم پیش پدر و مادرش بروند اما هر چه پارک را ...
نویسندگانی که پایان مرگ را برای خود نوشتند
از مراجعان که دارای افسردگی شدیدی بوده اند بعد از خواندن این کتاب، دست به خودکشی زده اند که البته خود صادق هدایت هم از این جریان متاثر نبود. سرانجام راوی بوف کور در آپارتمانش در شهر پاریس در 29 فروردین 1330 بعد از اینکه درزهای خانه را با پنبه می پوشاند شیر گاز را باز می گذارد و به گفته خود تن به مرگ سرخوشانه و خلسه وار حاصل از خودکشی با گاز می دهد. هدایت وقت مردن بهترین لباس هایش را پوشید و پول ...
با شگردهای فالگیران کلاهبردار آشنا شوید
گرفتن این دروغ را گفته بودم، فقط یک شیطنت بود. فنجان هایشان را نگاه کردم و هر چه می دانستم و نمی دانستم را به هم بافتم و تحویلشان دادم، برای مثال حدس می زدم دوستم رابطه اش با پدرم خوب نیست چون او هیچ وقت از پدرش حرف نمی زد و یا وقتی دیگران از پدرهایشان می گفتند با چهره ای خنثی و گاهی اخم صحبت ها را دنبال می کرد. به او گفتم که یا پدرت فوت کرده و یا به گونه ای در زندگی ات زنده است که فرقی با مرده ...
فرهنگ در رسانه
همین کلاس رفتم. اگر مسئله اخلاقی می شنیدم می نوشتم و بعد درباره آن تحقیق می کردم البته استاد عربی به من کمک زیادی کرد. وقتی خانواده متوجه تغییر دین شما شدند چه واکنشی نشان دادند؟ فقط پدر و مادرم می دانند و خیلی ناراحت شدند. چند روز جواب من را نمی دادند. پدرم گفت حق نداری در خانه پا بگذاری تو آبروی من را بردی دیگر برنگرد و مادر هم گفت اگر مسلمان شوی دیگر دختر من نیستی! من از ...
از زخم چاقوی فتنه 88 تا به عرش رسیدن در فتنه شام
چقدر چراغ ها را روشن کردند این چراغانی اسراف است، بعد از این صحبت ها، شهید خلیلی بلند می شود و اعتراض می کند و می گوید که این هیچ اسراف نیست و این چراغانی را خود مردم به عشق استقبال از مقام معظم رهبری انجام داده اند، مردم دارند شیرینی پخش می کنند و خوشحالند و ما هم داریم مهیا می شویم با بچه ها برویم و مقدمات استقبال را فراهم کنیم اینها کجایش اسراف است، معلم می گوید خلیلی دوباره روی حرف من حرف زدی ...