سایر خبرها
خانه ای که هنوز بوی انتظار می دهد
. آقا امیر حسین هم 11 ماه بعد از شهادتش جنازه اش آمد. روایت مادر غلامحسین تنها پسرم نبود که به جبهه می رفت. پسران دیگرم شکرالله و قاسم هم جبهه بودند اما وقتی به او گفتم مادر تو دیگر نرو! جواب داد اگر فردای قیامت خدا سؤال کند تو که جوان داشتی چرا برای دفاع از اسلام مانع شدی، چه جوابی می دهی؟ این ها را شوکت خانم می گوید. 74 ساله است اما بهتر از تحصیلکرده های جوان اوضاع کشور و روابط ...
می گفت: من اگر شهید نشوم، می میرم! / اشک و التماس بچه ها هم او را متزلزل نکرد
، به بانه رفت. یک ماه و نیم در بانه بود. آن موقع تلفن هم که نبود؛ خیلی سخت گذشت. حاج عباس که زیاد در ماموریت بود، شما را به چه کسی می سپرد؟ با پدر شوهر و مادر شوهرم باهم بودیم. تا او برود و برگردد من پیش مادر شوهرم می ماندم. هفت سال باهم زندگی کردیم. به طوری که وقتی داشتیم مستقل می شدیم، مادر شوهرم سه ماه مریض شد؛ بااینکه هنوز در یک حیاط بودیم! اولین فرزندتان متولد ...
روایتی خواندنی از شهید 16 ساله/ دلم می خواد وقتی شهید شدم، از جنازه ام چیزی نماند
به گزارش دفاع پرس از کرمان، شهید محمدعلی سلاجقه در سال 1349 در کرمان متولد شد و در چهارم دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 4 در جزیره "ام الرصاص" به شهادت رسید و پیکر مطهر شهید سال 1374 به زادگاه برگشت. با هم مرور می کنیم چند خاطره ازاین شهید بزرگوار: من به دست شما امانتم مادر داشت ازانتهای کوچه به طرف خانه می آمد که محمّدعلی با سرعت زیاد خودش را به او رساند و همراهش شد. آرام ...
پرچم هایی که همیشه در اهتزاز می مانند
20 روز بعد از شهادت مهدی، محمدعلی به شهادت رسید. و سئوال بعدی ام در رابطه با خانه ای بود که مهدی وصیت کرده بود، بعد از او محمدعلی ساکن شود که خواهرش می گوید: محمدعلی وقتی داشت برای عملیات کربلای پنج به جبهه می رفت رو کرد به من و گفت بعد از شهادتم این منزل متعلق به یوسف است. می گویم: یوسف؟ که خواهرش می گوید: بله، یوسف برادر کوچک ترمان که خود او نیز یکی از رزمندگان هشت سال ...
نصب سردیس گاگیک
شده بودند. دکتر از خانه شان پرسید، گفتند توی خیابان خرمشهر زندگی می کردند و بعد از سال ها آمدند اینجا و حالا مستأجرند و منتظرند که چه وقتی بلندشان کنند. تنها نگرانی شان همین بود. مادر شهید هر چند لحظه یک خاطره به ذهنش می آمد: به گاگیک گفتم الان جنگه نرو بزار تموم شه بعد. گفت اگه من نرم اون یکی نره. پس کی بره؟ مطمئن باش ما پیروز می شیم. با 9نفر از دوستاش رفت، ولی همه برگشتن جز گاگیک. اینها را ...
حضور شهید کاوه پای منبر رهبر
که خورد دهانش سوخت. از کار خودم خنده ام گرفته بود که به جای سماق روی کباب فلفل ریخته بودم. سخت ترین لحظه، لحظه نبودن محمود بود می دانستیم جنگ است. جنگ هم سختی های خاص خودش را داشت اما سخت ترین لحظه ها برای ما نبودن محمود بود. از زمانی که محمود به کردستان رفت ما هیچ وقت عید نداشتیم، انگار عیدهایمان با محمود در کردستان بود. خدا محمود را بعد از چند سال به خانواده داده ...
دلنوشتۀجانسوزدخترشهیدروحانی درفراق پدر
: ...... پدرم رفت. یعنی نمی دانست با رفتنش چه شب هایی که بالش من و مادر با اشک های پنهانی از هم خیس خواهد شد. یعنی نمی دانست که دخترش در روزهای اول مدرسه که همه ی بچه ها شوق و ذوق عجیبی از خواندن و نوشتن در وجودشان هست، وقتی اولین جملات را می نویسد "بابا آب داد"، "بابا نان داد" دستشان می لرزد و یخ می کند که بابا کجاست که آب دهد؟ بابا کجاست که نانم دهد؟ توی کتابم ...
چریک پیر جبهه/ روایتی از فرماندهی که خبر شهادت خود و جانشینش را پیش بینی کرده بود
صبحانه ات همین است گفت: مگر چه باید باشد پلوی هفت رنگ؟ گفتم: من پنیر و چای شیرین را از دست دادم و آمد نزد شما که یک شکم از عزا دربیاورم. گفت: اشتباه کردی این سفره ماست کلوچه های خشک و چای بدون قند. محمدعلی صفدری عشق شهادت در اواخر سال 1363 بود که برای دومین بار به جبهه اعزام شدم. و به عنوان پیک در قرارگاه نجف اشرف در اسلام آباد غرب مشغول خدمت شدم. یک روز در پادگان ...
کرامات قمر بنی هاشم(ع) از زبان خادم حرم ابوالفضل اعباس(ع)(التماس دعا)* حکایت اسحاق یهودی * حکایت عرب ...
، دیدم مادر و خاله دختر جیغ می کشند: ای وای، ای وای! خیال کردم که دخترک بیمار مرده است، ولی مادر فریاد می زد! وای، دخترم نیست، کجا رفت دخترم؟ ای خدا! نماز را رها کردم. به ذهنم زد که نکند بچه را دزدیده باشند، آخر در اینجا اگر قبیله ای بخواهد، قبیله دیگر را بدنام کند، بچه های آن قبیله را می دزدند و این کار از آنها بر می آید، به آنها گفتم که بروند، خیابان های اطراف حرم را بگردند! آنها ...
محبوب بچه های لشکر
ایران آنلاین / در کنار یخ در گرمای تابستان دوغ محلی هم به مشتریان می داد. اما بعد از انقلاب به محله نازی آباد کوچ کرد. حاج حسن را اهالی محل با اذان هایش که هر صبح از بام خانه خود سر می داد کاملاً می شناختند و دیانت و حسن خلقش زبانزد همه بود. با شروع جنگ کار و کسب را رها کرد و به یاری رزمندگان اسلام در مناطق غرب و جنوب شتافت. به دلیل سن و سال و حسن سلوکش در واحد تبلیغات لشکر 27 به کار گرفته ...
سالروز شهادت حاج یدالله کلهر
امروز اول بهمن ماه سالروز شهادت حاج یدالله کلهر قائم مقام لشکر 10سیدالشهدا (ع) در جریان عملیات کربلای5 است. به گزارش سرویس فرهنگ حماسه ایسنا، سردار رشید، حاج یدالله کلهر، سال 1333 در روستای باباسلمان شهریار به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی و دبستان به دلیل نبود امکانات در روستا، مقطع دبیرستان را در شهریار گذراند. سال 1353 به خدمت سربازی رفت و پس از آن به کار آزاد روی آورد. از ...
رفسنجان داغدار دونفر از والدین گرانقدر شهید شهرستان شد
دهم مرداد 1346 در روستای سه قریه نوق از توابع شهرستان رفسنجان متولد شد. پدرش فضل الله، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. این شهید بزرگوار کشاورز بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در شب نوزدهم دی ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر وی در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. شهید غلامرضا صالحی زین آبادی در پانزدهم ...
آخرین هدیه یک شهید به مادرش
سپاه پاسداران عازم جبهه شد.30 ماه در گردان کربلا به عنوان فرمانده دسته تا فرمانده گردان جانفشانی کرد و در عملیات های کربلای 4،5 و والفجر8 هم حضور داشت. مرور خاطرات شهید: مادر شهید حسین غنیمت پور: انتظار شنیدن هر چیزی را داشتم غیر از شنیدن خبر شهادت حسین. در اتاق نشسته بودم، رضا(برادر شهید) هم بود. یک دفعه درب اتاق باز شد، پدر حسین بود، ناراحتی در چهره شان بیداد می کرد ...
وجدان ما جوانان شیعه، مشاهده ی این همه نامردمی ها را اجازه نمی دهد
ثبت نموده است. ثاراللهیان که داغ کربلای 4 و مغفوری ها را بر جگر دارند، برای رسیدن به هدف بعدی بر ردای شهادت بوسه می زنند و کربلایی می شوند. بچّه های لشکر ثارالله از کانال ماهی عبور کردند، کاری که تصورش برای کارشناسان نظامی غیر ممکن بود.شول، هراتی و تاجیک، آن شب بی امان جنگیدند.ارتش دشمن سر در گم و ناتوان از هر گونه تصمیم گیری، مستاصل شده بود.عملیات با قوت و قدرت به پیش می رفت. قاسم ...
وقتی غیرت یک ایرانی افسر بعثی را منقلب کرد
نمی دونی مادرم مرده و من خیلی دوستش داشتم؟ من گفتم: شما چرا به مادرم توهین کردی؟ اگر مادرت برات مهمه، مادر من هم برام دارای قدر و منزلت است، حق ندارید توهین کنید، من از شکنجه شما ناراحت نیستم، از فحش شما ناراحت شدم. دیدم سخنم بر دلش نشست و در سکوت فرو رفت، به نگهبانی رسیدیم، با مشقت زیادی بر تخت نشستم، ناگهان با دیدن بچه محل خائنی که عنبرشان بود، خشمگین شدم، البته او هم وضعیت ...
شهیدی که سرخی خونش فتح الباب شهدای مدافع حرم شد
چهارشنبه 14دی ماه سال 1390بود و آن زمان حضورش در آنجا بسیار نیاز بود. ما در منزل خودمان بودیم اما برای اینکه نگران تنهایی ما در لحظه وداع بود با هم به خانه مادرش رفتیم. در برابر گریه و بیقراری دخترم می گفت: تا کارنامه ات را بگیری بابایی بر می گردد. بهترین لباس هایش را پوشید، چهره اش نورانی شده بود. به محض اینکه پدرش ایشان را دید، نتوانست تاب بیاورد و شروع کرد به گریه کردن و به مادر محرم گفته بود من چیزی ...
دعایی که ابالمهدی(عج) در قنوت می خواند
سرازیر بود، فرمود: ای کسی که به پیشگاه او تضرع می کنند! ای کسی که بر او تکیه می کند! ای کسی که هر آرزومندی به او امید بندد، نا امید نمی شود...، مناجاتش که به پایان رسید، از هوش رفت! سرش را به دامن گرفتم و خاک را از صورتش پاک کردم. حالش که بهتر شد، گفتم: پسرم، این چه حالی بود که به تو دست داد! تو هنوز بچه ای و گناهی نکرده ای! گفت: مرا به حال خودم بگذار! مادرم را دیدم که می خواست آتش را ...
سوسن بانو؛ مادر امام حسن عسکری (ع)، وصی امام زمان (عج)
این زن بزرگوار به جده معروف شد؛ ولی تنها جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامی دارد، عظمتی دارد، جلالتی دارد، شخصیتی دارد که نوشته اند بعد از امام عسکری علیه السلام مَفْزَعُ الشّیعه بود؛ یعنی ملجأ شیعه، این بزرگوار بود. قهراً در آن وقت چون امام عسکری علیه السلام 28 ساله بوده اند که از دنیا رفته اند، علی القاعده مطابق سن امام هادی علیه السلام هم حساب بکنیم زنی بین پنجاه و شصت بوده است. این قدر زن با جلالت و باکمالی بوده است که شیعه هر مشکلی برایش پیش می آمد، به این زن عرضه می داشت. ...
دعای مادرم برای مردان بی ادعا
رضا امیری فارساتی - حقیقتا" امشب دلم بدجوری گرفته بود از مسجد که آمدم، فضای خانه فضایی غریب بود. بچه ها سر نماز داشتند دعا می کردند. مادر اصلا" نمیداند حسین دهقان کیست؟ اواصلا" سیدمنصورمیرمرادی رانمی شناسد. اصلا" آنها را ندیده و نمیداند.پیرند، جوانند،یامیانسال؟! اما آنقدر عارفانه دعا میکردکه گویی مادری فرزندش را که درشرایطی سخت قرارگرفته و مادر آن شرایط رامیداند و دست به دعابرده که خدایا توحسین ...
اثر جدید حمید داودآبادی وارد بازار کتاب شد
همراه گروهی از ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام (ره) رفت. در سال 1358 طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور می شود. پهوان سعید بعد از شهادت برادر بزرگش محمد در عملیات والفجر1، در سال 1362 تلاش زیادی برای اعزام به جبهه کرد که به دلیل مخالفت خانواده و کمی سن موفق نشد. در آخر با گرفتن موافقت پدر و ...
کتاب زندگی شهید طوقانی منتشر شد
ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام (ره) رفت. در سال 1358 طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور می شود. پهوان سعید بعد از شهادت برادر بزرگش محمد در عملیات والفجر1، در سال 1362 تلاش زیادی برای اعزام به جبهه کرد که به دلیل مخالفت خانواده و کمی سن موفق نشد. در آخر با گرفتن موافقت پدر و دستکاری در شناسنامه به ...
صوت/ حقیقتی که بیتا را دگرگون کرد
فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان می توانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج 107.5 بشنوند . بیتا: بابام که رفت یک سالم بود. مادر: الان 31 سالشه. بیتا: مامانم عروسی کرده. مادر: بچه ام تا 7 سال پیش فکر می کرد آقا جلال پدرشه. بیتا: وقتی فهمیدم بابا جلال بابام نیست... مادر: بیتا اون موقع دانشجو بود. کنکور فوق لیسانس داشت. خواستم براش سهمیه بگیرم. بیتا: مامان شناسنامه قبلی مو نشونم داد. دیدم بابام یکی دیگه است... . ...
شهادتش را در خواب دیده بود
برادرم این گونه بود که داخل کانالی منتظر دستور بود و قرآن تلاوت می کرد که خمپاره ای به شکم وی اصابت کرد و به شهادت رسید. در ادامه خواهر شهید محمودی در سخنانی به مهربانی بیش از اندازه برادرش اشاره کرد و گفت: خیلی به قرآن علاقه داشت. همیشه ما را به نماز اول وقت و نیز احترام به پدر و مادر سفارش می کرد و واقعاً گلی بود که خدا گلچینش کرد. بخشی از وصیت نامه شهید روی به ...
حرم یعنی همه جا؛ جبهه سوریه، جبهه خمینی(ره) است
بهمن آذربایجان؛ دکتر احمدرضا بیضایی*: هنوز مانده تا مرثیه شهادت شهدای مدافع حرم ! را بسرایم. در زمانی که هنوز عده ای یقه امام(ره) و شهدا را رها نکرده اند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگیدید، چگونه امروز باید از جنگیدن در سوریه سخن گفت؟ چه کسی می داند هزار کیلومتر خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، در گمنامی برای تحقق آرمان خمینی(ره) جنگیدن و در غربت به شهادت رسیدن یعنی چه؟ و بعد از آن چگونه باید مادر ...
شهید یسری فرمانده دلاوری که زاهد شب بود
منطقه های پرخطر حضور می یافت او در جبهه ها به انجام سخت ترین و پرخطر ترین کارها مبادرت می کرد. او شش بار در جریان این اعزام ها مجروح شد از آن جمله مجروحیت شیمیایی وی در سال 1363 در عملیات خیبر بود. داور، مصداق کلام امام (ره) بود چرا که حجاب تن را شکسته بود و در تمام حالات و سکنات خود به خدا نظر داشت او حتی شهادت را هدف نمی دید بلکه وسیله ای برای رضای خدا می دانست همسرش می گوید ...
جانبازی که خبر شهادتش را در روزنامه خواند
با بیان اینکه آروزی من این هست که لباس بسیجی همیشه در تن من باقی بماند، گفت: در یکی از یادواره شهدا که لباس بسیجی به تن داشتم دیدم این لباس برازنده تن من است و خیلی دوست دارم که در تمام مناسبت های این لباس به تن داشته باشم اما به دلیل امانت بودن این لباس را از تن بیرون آوردم. نوروزی ابراز داشت: 15 تا 16 سال بیشتر نداشتم که داوطلبانه به جبهه رفتم و همان موقع به آقایانی که مسئول بودم گفتم ...
تنهادرخواست مادرشهیدمسیحی از رهبرانقلاب
کاج نیست. با خودم فکر می کنم کار این مادر، مثل مادر شهیدی است که بعد از شهادت فرزندش، مثلاً در ایام نوروز، هیچ وقت سفرة هفت سین نیندازد و ماهی قرمز نخرد. آقا، قدری سکوت می کنند. بعد با تبسمی سرشار از مهربانی، می گویند: ولی بگذارید. عیب ندارد. دیگر خودتان را دلخوش کنید به اینکه آنها هم مشمول لطف خدا هستند. به خصوص آنی که رفته است در جبهه، برای دفاع از میهنش، برای دفاع از اصالت هایی، رفته ...
29 دی سالگرد شهادت خبرنگار، تحلیلگر و استراتژیست گمنام گیلانی
گیلانی است. مبارزی خستگی ناپذیر بود، قبل از انقلاب دستگیر و به شدت شکنجه شدو بعد از انقلاب توسط منافقین ترور و مجروح شد. در دوران مجروحیت درسش را ادامه داد و با رتبه 206 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد. همیشه اعتقاد داشت که باید تحت هر شرایطی درس خواند تا سواد و آمادگی کافی برای تحلیل و مواجهه با اتفاقات گوناگون را بدست آورد خبرنگار هم بود و در روزنامه با اسم مستعار مقالات علمی و ...
امام عسکری علیه السلام ؛ ناشناخته ترین حجت الهی
او هم شورش کرده و به قتلش رساندند بوده و چهار سال و چند ماه هم در زمان معتمد عباسی زندگی نمودند. معتمد عباسی همان کسی بود که حضرت را در سن بیست و هشت سالگی و به گفته برخی در بیست و نه سالگی مسموم کرد و به شهادت رساند. از برخی روایات برمی آید که در این شش سال از عمر که بعد از شهادت پدرشان زنده بودند، بارها به دست خلفای سه گانه معاصر حضرت در سامرا به زندان افتادند و آنان در زندان هایشان بر ایشان ...
خدا تو را دوست دارد
مامان شان می گویند:ِ تو آن خواهر یا برادر من را دوست داری، ولی من را دوست نداری! آن مادر هم با تعجب نگاه می کند و می گوید: این چه حرفی است؟! همۀ شما برای من عزیز هستید! هر موقع دلت گرفت برو درِ خانۀ خدا مناجات کن و بگو: خدایا قلب ما را رها کرده ای؟! قلب ما آشغال دانی شده؟ آره؟! تابه حال چندبار شده که وقتی قساوتِ قلب داشتی، ایستاده ای و چند دقیقه با خدا این حرف ها را زده ای ...