سایر منابع:
سایر خبرها
روایت عاشقانه زندگی اولین شهید بی سر شهر قم
رفتن کرده بود، حتی بلیط هواپیما هم صادر شده بود اما چون من گفتم بودم نه همه چیز را کنسل کرده بود و به قول خودش منتظر این دو سه ماه ماند. می گفت امام تشنه آب نبود تشنه لبیک امتش بود / ما هم الآن امتی هستیم که داریم امام زمان خود را تنها می گذاریم در این 2، 3 ماه احمد از هر فرصتی با زرنگی بسیار خاص خودش استفاده می کرد تا مرا راضی به رفتن کند. مثلاً شب خوابیده بودیم در کوچه آجر ...
احداث بانک خون در خط مقدم!
کردم برای همیشه کور شده ام. مردم حلبچه هم به طور وحشتناکی شیمیایی شده بودند. فیلمبردارها برای تلویزیون و بازتاب وسعت جنایت صدام از منطقه فیلم می گرفتند. در همان حال دختر بچه ای را که شیمیایی شده بود، بغل کرده بودم و پستانک دهانش می گذاشتم. وقتی آرام شد پستانک را در می آوردم و به دهان بچه دیگری می نهادم. همه آلوده شده بودیم. به فیلمبردار گفتم لطفاً فیلمبرداری نکن! حالا مادرم می بیند و می گوید پسر من ...
چه کسی سرنوشت حسین محب اهری را تغییر داد؟
، فیض نوروزی، حمید لبخنده و... هم در آن بازی می کردند. تماشاگران روی زمین می نشستند. دو سه روز مانده به عید، اجرایشان تمام شد و 550 تومان گرفت؛ اولین دستمزد تئاتری اش. آن نمایش تمام شد و محب اهری رفت کارگاه نمایش پیش عباس نعلبندیان که مدیر کارگاه بود و اعلام کرد که دوست دارد با گروه اهریمن آشور بانیپال کار کند. نعلبندیان گفت بنشین تا آشور بانیپال بیاید. آمد، از همان اول گفت” بفرمایید . سه ...
این ده نفر؛ غافل گیرکننده ترین آدم های سینمای ایران
موسیقی آلترنیتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد... حالا، چی گوش می دی؟ رابطه ی خیابانیِ میان او و منصور، عاشقانه ی سرحال و دلچسبی را رقم می زند. هرچند به دلیل قرینه سازی به شدت تلخ در ابتدا و انتهای فیلم، به هیچ وجه دوست ندارید به نقطه ی پایان برسید. حضور شبح وار و تکرارنشدنیِ آیدا هیچ گاه نباید از مرحله ی معرفی او در ماشین منصور فراتر می رفت. ...
زخمی شدن فوتبالیست ها در کمپ آمریکایی ها
مهرداد رسولی در کوچه یخچال همه ابوطالب ها را می شناختند. آنها 7برادر بودند که از صبح با پای برهنه در زمین خاکی کمپ آمریکایی ها دنبال توپ می دویدند و بچه های محل را به ضیافت فوتبال در تنها زمین خاکی محدوده میدان راه آهن دعوت می کردند. امیر، برادر بزرگ تر و سکاندار جماعتی بود که دور زمین می نشستند و راگبی تماشا می کردند تا بازی آمریکایی ها تمام شود و مجالی برای خودنمایی پیدا کنند. امیر ...
آیت الله علوی بروجردی: اعتراض و انتقاد حق مردم است/ وزارت کشور برای انتقاد و اعتراض فضایی فراهم کند/ ...
گرفته اند و آدم های ساعی بوده اند. شرکت های بزرگ را، چه شرکت های تجاری و چه شرکت های رسانه ای که ده ها و صدها تلویزیون و رادیو دارند، همۀ این ها را یهودی ها اداره می کنند. این کارهایشان هم آشکار نیست. اگر بسیاری از این تلویزیون ها را نگاه کنید، حتی یک کلمه عنوان یهودی ندارد، اما مال آن هاست و سرمایه گذار آن ها هستند. یهودی ها اهدافی دارند و الان در دنیا به این اهدافشان هم رسیده اند. تمام کشورهای ...
آخرین روزهای مهر ماه و فیلم های سینمایی و تلویزیونی شبکه ها
تصمیم دارند تا برای تعطیلات کریسمس به پاریس بروند. شب قبل از سفر بین کوین و بچه های دیگر مشکلی پیش می آید. پدر و مادر کوین برای تنبیه او را به اتاق شیروانی طبقه ی سوم می فرستند. او که بسیار عصبانی است آرزو می کند تا خانواده اش ناپدید بشوند. صبح روز بعد همه با زنگ ساعت بیدار می شوند و به دلیل این که دیرشان شده سریع آماده می شوند و خانه را به سمت فرودگاه ترک می کنند. آن ها کوین را فراموش می کنند. کوین ...
ازدواج عجیب سحر قریشی همه را متعجب کرد | جواب زشت سحر قریشی به درخواست ازدواج از او
خودم مورد فحاشی قرار گرفتیم. ما هم مانند بقیه افراد این جامعه برای پولی که دریافت می کنیم زحمت می کشیم. برخی خیلی راحت به خودشان اجازه می دهند و بدترین حرف ها و تهمت ها را در فضای مجازی عنوان می کنند. این دوستان وقتی در شرایط ما قرار بگیرند مطمئن هستم که نمی توانند یک روز تحمل کنند، مصداق این است که آواز دهل شنیدن از دور خوش است. . . یک تغییر بزرگ در زندگی در گذشته خیلی آسیب ...
بچه هایی که در جبهه قد کشیدند
که مدام کنارمان بود. دلسوزمان بود. مثل برادر دوست مان داشت. حالا ما بودیم و دیگر آقا مهدی نبود. نبود که از روی این خاک های سرد بلندمان کند. نبود که دلداری مان بدهد. نبود تا در های آسمان را که هنوز باز بود، نشان دهد. نبود که وعده شهادت در عملیات بعد را بهمان بدهد. نبود که دورش حلقه بزنیم و روی دوشمان بلندش کنیم. نبود که حالمان خوب باشد... آقا مهدی چند متر دورتر از ماشین روی زمین می افتد. کومله ها در تاریکی نمی فهمند فرمانده لشکر را زده اند. باران تا صبح خون آقا مهدی را می شوید و در دشت پخش می کند... فکر می کنم این دشت و تپه ها را خون آقا مهدی مثل بهشت زیبا کرده است. ...
سالروز آغاز عملیات والفجر 4
شاهد چنان صحنه هایی بوده است، می گوید: بعد از شهادت مهدی خندان، معاون اول تیپ عمار و گره خوردن کار عملیات، دنبال فرصتی بودیم تا بتوانیم جسد غرق به خون شهید خندان را با خودمان به عقب بیاوریم. برای اینکه از تیررس دشمن خارج بشویم، مقداری عقب تر آمدیم و در پشت تپه ای پنهان شدیم. تا حوالی ساعت 9 صبح روز بیست و نهم آبان ماه که هنوز امکان مانور در منطقه بود، به همراه تعدادی از بچه ها، شاهد حوادث روبرو ...
جزئیات شهادت "شهیدتقی پور" به روایت شاهد عینی
دوست و همراه شهید حسین تقی پور گفت: ناگهان عده ای از آشوبگران که در دست هایشان پنجه بوکس داشتند دو طرف ما را گرفتند و به ما حمله ور شدند. دود، آتش، خون، وحشت و ناامنی همه آن چیزی است که این روزها اغتشاشگران بعد از تجمعات وحشیانه ای که به کتک زدن و قتل مأموران حافظ امنیت و مردمِ خواهان آرامش ختم می شود به ارمغان می آورند، همانهایی که با دلارهای آمریکایی و سعودی قانع می شوند تا مردم را ...
مادر شهید مدافع امنیت: قرار بود دیروز مراسم عروسی بگیرند/به شهادت غلامرضا افتخار می کنم
ک جمع خانوادگی و خیلی ساده عقد کردند. همه چیز برای عروسی آماده بود، خانه اجاره کرده بودند، وسایل و اثاثیه زندگی را هم در کنار همسرش چید، 26 همین ماه قرار بود مراسم بگیریم حتی در خوزستان هم تالار رزرو کرده بودیم. روز خداحافظی بخاطر شرایط اخیر سه هفته آماده باش بودند، ساعت 6 صبح می رفت و 11 شب برمی گشت، طبع شوخی داشت، ولی دو سه روز آخر خیلی تو خودش بود، غم عجیبی ت ...
شاطر حسن ؛ روایت پدر شش شهید دزفول
پسر لبخند می زند. مادر دارد سفره صبحانه را می چیند. دور سفره پر است از خنده و سرزندگی و شور و سر و صدای بچه ها. همه هستند. شهناز دختر بزرگ شاطر حسن و محمد نوه اش- پسر شهناز -، امین کوچولوی ته تغاری شاطر حسن و اشرف و فرح و مژگان و مریم دخترانش. دخترش مهناز هم به همراه همسرش آقای حقانی توی راهند و باید دیگر کم کم از راه برسند. شاطر حسن نگاه می کند و شور و شوق تمامی وجودش را میگیرد. چه ...
جنایاتی از منافقین که روی داعش را هم سفید می کند + فیلم
طالب دوباره به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یک سری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سؤال می کرد و می گفت آدرس دوستانت را به ما بده که طالب جوابی نمی داد. جواد گفت این طوری نمی شود، باید این را کبابش کرد و مصطفی به آشپزخانه رفت و یک گاز پیک نیکی و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد. جواد سیخ را دو بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی ...
رئیس جمهور از خانواده شهید سلمان امیراحمدی دلجویی می کند
آنها در تمام مجاری پیام رسانی به سمتت پرتاب می شد. همه 24 ساعته به تکاپو افتاده بودند و میلیون ها پیام را برایمان منتشر می کردند تا به مردم بقبولاند که روزهای آخر کار جمهوری اسلامی در ایران فرارسیده (!)؛ تلاش برای آرزوی نافرجام چهار دهه ای که فکر می کردند این بار بدان دست خواهند یافت. پروژه التهاب آفرینی در ایران، ایجاد اغتشاشات خیابانی، سرنگونی جمهوری اسلامی، تجزیه ایران و ...
لُمپن ها حامی همیشگی پهلوی ها
به منزل ایشان برسانند، اما جلوی در ورودی، چماقدار ها ایستاده بودند و خروج از آن ممکن نبود. ناگهان فکری به ذهن حاج مهدی عراقی رسید. دست هایش را بالا برد و درست مثل چماقدار ها به طرف در ورودی رفت و در همان حال هم صدا با چماقدار ها که فریاد می زدند جاوید شاه، فریاد کشید: چاپید شاه، چاپید شاه و این طوری توانست از سد چماقدار ها بگذرد و برای دفاع از بیت امام، خودش را به خیابان یخچال قاضی برساند. (4 ...
عشق به ایران اسلامی بهانه پروازهای یک خلبان
...، به پرواز درآمد و از آسمان منطقه، ما را پوشش داد و من با بالگرد نجات، خودم را از منطقه نبرد خارج کردم. روح جواد عزیز و همه شهدا و رزمندگانی که به دیار باقی شتافتند، شاد و یادشان گرامی و جاویدان باد. بعد از سخنان حاج حسین وکیلی، متوجه شدیم که مرحوم خلبان پورصدری، در سال 1364 از کرمانشاه به پایگاه اصفهان منتقل شده و ادامه پروازهای جنگی را از پایگاه اصفهان به مناطق جنوب اعزام می شده ...